علیرضا دهقان مطرح کرد؛
پذیرش مدرنیته نباید به قیمت نابودی پدیدههای طبیعی باشد
«ایساتیس» تجاوز به طبیعت را نقد میکند
علیرضا دهقان با اشاره به اینکه «ایساتیس» اثری در مخالفت با مدرنیته نیست، تأکید کرد: این فیلم تجاوز به طبیعت را نقد میکند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، مستند سینمایی «ایساتیس» به کارگردانی علیرضا دهقان به تازگی در سینماهای کشور در گروه هنر و تجربه اکران شده است. این مستند با روایتی از زبان آب، باد، آتش و خاک به زیست انسان در دل کویر و شهر یزد میپردازد و با روایت سرنوشت این عناصر چهارگانه در این منطقه، نگاهی تاریخی به همزیستی انسان با طبیعت دارد.
در خلاصه داستان «ایساتیس» آمده است: این فیلم داستان سفر است. سفر یکی از فرزندان ما؛ آدم. سفری به درازای هزاران سال در دل کویر بی آب و علف، در مرکز این سرزمین کهن. روایتی که راویانش آب، باد، آتش و خاکاند. این آشنایان ناآشنا، پس گوش دل بسپار که شرحی شنیدنی است...
به بهانه اکران این مستند سینمایی با علیرضا دهقان گفتگویی داشتیم که در ادامه مشروح این گفتگو را از نظر میگذرانید:
ایده ساخت مستند «ایساتیس» با روایت عناصر چهارگانه چگونه شکل گرفت؟
سال ۱۳۹۲ یا ۱۳۹۳ بود که ایده ساخت «ایساتیس» در ذهنم شکل گرفت. دوست داشتم کاری بسازم که درباره فرهنگ ایران باشد و بتوانیم از آن به عنوان معرف بخشی از تاریخ فرهنگیمان در مجامع ملی و بین المللی دفاع کنیم.
زمانی که پروژه «ایساتیس» را به صورت طرح نوشتم و با سرمایه گذارهای مختلف صحبت میکردم برای ساخت از این اثر استقبال نمیکردند و معتقد بودند پروژه بزرگی است و پر هزینه است و ساختش امکانپذیر نیست. از سال ۱۳۹۵ برای ساخت این اثر جدی تر شدم و تحقیق و پژوهش را آغاز کردم و تصمیم گرفتم که خودم با سرمایه شخصی این مستند را بسازیم.
در وهله اول قرار بود این فیلم درباره چند استان ساخته شود اما بنا بر دلایلی فقط روی استان یزد متمرکز شدم. در آن زمان متوجه شدم که یزد قرار است ثبت جهانی شود و اوایل شروع کار ما بود که یزد به عنوان اولین شهر ایران در یونسکو به عنوان یک مجموعه شهری تاریخی ثبت جهانی شد. این اتفاق انگیزه را بیشتر کرد، فیلمنامهای که نوشته بودم داستان آب، باد، خاک و آتش بود که هر کدام روایت خود را در این منطقه بیان میکردند. در زمان نگارش فیلمنامه این نکات را در ذهن داشتم که اگر ما بخواهیم از زبان باد به شهر یزد نگاه کنیم، یزد شهر بادگیرهاست، اگر بخواهیم از زبان خاک حرف بزنیم یزد اولین شهر خشت و خام دنیاست، اگر بخواهیم از زبان آب درباره یزد حرف بزنیم، یزد شهر قناتهاست و به دلیل وجود زرتشتیان از دیرباز در این سرزمین داستان آتش هم میتواند روایت شود. بنابراین سعی کردم داستان ایرانم را در یزد روایت کنم و چهار عنصر را در این شهر به عنوان یک شهر تاریخی دنبال کنم.
موضوع دیگری هم از فیلمهای قبلیام در ذهن بود که به محیط زیست مربوط میشد؛ اینکه انسان چقدر با محیط زیست تعامل دارد و در این ارتباط چقدر به محیط زیست آسیب زده است. یزد برای پرداختن به این موضوع انتخاب بسیار خوبی بود چراکه به عنوان یک شهر تاریخی و میراثی که الآن مورد توجه سازمان یونسکو و گردشگران است بحث همزیستی مسالمت آمیزش با طبیعت در این سالها مورد خدشه قرار گرفته و با حضور کارخانه های متعدد کاشی و فولاد که صنعتهای پرمصرفی در بحث آب هستند هارمونی طبیعتی که این شهر سالها آن را حفظ کرده بود و مردم آنجا با استفاده از آب قناتها و ابزارهایی اینچنین با آن طبیعت خسیس همزیستی داشتند، کمکم از بین رفته است.
در واقع توسعه صنعت در این شهر هارمونی زیست طبیعی را از بین برده و ممکن است همین شهر چند هزار ساله در آیندهای نزدیک با خطر مواجه شود. ما در «ایساتیس» اشاره کوچکی به این موضوع هم داریم.
منظور تهیه کنندگان یا سرمایه گذاران از اینکه با پروژه بزرگ و پر هزینه «ایساتیس» همکاری نکردند، به چه دلیل بود؟
این مستندها که هزینه تولید آنها بسیار بالاست معمولاً توسط نهادهای دولتی ساخته میشوند که یک نمونه را میتوان مستند «باد صبا» عنوان کرد که آلبرت لاموریس آن را به سفارش محمدرضا پهلوی ساخت. از آنجا که بودجه این مستندها به اندازه ده یا بیست اثر است اکثر فیلمسازان به دلیل هزینه بر و زمانبر بودن تولید به سراغ آنها نمیروند و نمونه های خارجی که اینگونه ساخته میشوند هم با حمایت چندین کمپانی به تولید میرسند و در ایران ساخت چنین آثاری بسیار سخت است.
ساخت «ایساتیس» چند سال طول کشید؟
از پیش تولید تا زمانی که اثر آماده نمایش شد چهار سال به طول انجامید.
در این مستند به وجود کارخانههای کاشی و فولاد انتقاد میشود اما شاید برخی این انتقاد را نوعی مقابله با مدرنیته بدانند.
من این مرزبندی را قبول ندارم. در دنیا یکسری صنعتها هستند که صنعتهای پر مصرفی در بحث آب هستند و معمولاً این صنایع در حاشیه شهرهای ساحلی و شهرهایی که در مجاورت رودخانهها یا دریا هستند، راه اندازی میشوند. مردم یزد سالها و شاید بتوان گفت قرنها در این شهر برای دسترسی به آب از قناتها استفاده میکردند و قنات هیچگاه به آب زیرزمینی آسیب وارد نمیکرد. اگر زمانی بارش کم بود مردم هم کشتشان را کمتر میکردند و در واقع مردم زندگیشان را با میزان آبی که در قناتها جریان داشت تنظیم کرده بودند اما الان موتورهای چاهی وجود دارد که هزاران لیتر آب زیرزمینی را به سطح زمین منتقل میکند و اصلاً کاری با خشکسالی و ترسالی ندارد و منابع آبهای زیرزمینی را که میراثی برای نسلهای آینده است، از بین میبرد.
من این اتفاق را تجاوز به طبیعت میدانم و بحثم مقابله با مدرنیته نیست. قطعاً صنعتهایی که با طبیعت آن منطقه در تقابل نیستند را بپذیریم، به هر حال جمعیت رو به افزایش است و نیاز به بازار کار در جامعه وجود دارد و با رشد صنعت این نیاز برطرف میشود اما عجیب است که در شهری مثل یزد که خود نیازمند آب است صنایع پر مصرف آب راه اندازی میشود و دربرخی استانهای غربی که مشکل آب ندارند شاید به اندازه پنج درصدِ یزد هم کارخانه وجود ندارد.
در واقع انتقاد ما به عدم تناسب احداث کارخانه ها است که محیط زیست یزد توان این حجم از صنعت را ندارد وگرنه ورود مدرنیته و اشتغالزایی اتفاقاً قابل پذیرش است اما مسائلی چون برداشت هر ساله یک میلیارد متر مکعب آب در استانی مثل استان کرمان برای کشتهای صنعتی و گلخانهای واقعاً وحشتناک است و منابع زیرزمینی ما را نابود میکند.
پذیرش مدرنیته نباید به قیمت نابودی پدیدههای طبیعی مثل دشت کبودرآهنگ همدان، دشت یزد واردکان رفسنجان و نابودی تالابها و شکل گیری بحران آب در بسیاری از شهرهای ایران تمام شود. طبق آماری که اعلام شده تا ۲۰ سال آینده تقریباً بیش از نیمی از شهرهای ایران مجبور هستند که خالی از سکنه شوند. آیا این اتفاق برای همه شهرهای دنیا که از سنت به مدرنیته عبور میکنند رخ میدهد؟ قطعاً اینگونه نیست و در کشورهایی که به طبیعت خود اهمیتی میدهند صنایع به درستی جا نمایی شدهاند، اما در کشور ما همواره به دلیل وجود تمرکز صنایع مختلف در یک استان با بحرانهای طبیعی روبرو میشویم که یک نمونهاش اصفهان زیبا است که دیگر هوایی برای تنفس ندارد. این اتفاقات توسعههای ناپایداری است که شهرها را از بین میبرد.
در واقع میتوان گفت که «ایساتیس» نوعی زندگی مسالمت آمیز با طبیعت را به ثبت رسانده که در آیندهای نه چندان دور دیگر اثری از آن نخواهد ماند؟
بله آنچه که در «ایساتیس» میبینیم یک زندگی مسالمت آمیز با طبیعت است؛ در مکانی بیآب و علف و کویری مردم مجبور بودند برای اینکه بتوانند از هوای خنک و باد استفاده کنند سیستمی پر هزینه طراحی کردهاند که بادگیر نام دارد، برای اینکه بتوانند کمی آب به دست بیاورند مجبور به کندن زمین بودند و ما نوعی همزیستی با طبیعت را در این سبک زندگی شاهد هستیم و به این پرسش فکر میکنیم که چگونه منابع طبیعی این شهر را که مردمانش سالهای سال اینگونه با آن زندگی کردهاند از بین میبریم. امروز نزدیک ۷۰ درصد قناتهای ما از بین رفته و اگر بررسی کنیم متوجه میشویم شهرهایی که انتقال آب در آنها صورت گرفته چه پیامدهای اجتماعی و زیست محیطی را تجربه کردهاند و شهرهای مبدأ و مقصد با بحران مواجه شده اند.
ممکن است زمانی ما انتقال آب از منطقهای به منطقه دیگر داشته باشیم تا کمبود آب در یک منطقه جبران شود اما این کار باعث نشده که کمبود آب آنجا برطرف شود بلکه همین انتقال آب باعث شده که چندین کارخانه در آن منطقه تأسیس شود و این روند باعثِ نابودی طبیعت آن منطقه شده است. یزد شهری است که بیشترین تابش نور خورشید را در ایران دارد اما ما از منابع خورشیدی و حتی انرژی باد در این منطقه تقریبا هیچ استفادهای در صنایع نکردیم و عجیب است که با وجود این منابع انرژی ما به سراغ منابعی در شهر یزد رفتهایم که اتفاقاً در طول تاریخ این منطقه از آن بی بهره بوده است.
اگر کارخانهای آسیبی به طبیعت آن منطقه نزند یا کمترین آسیب را وارد کند قطعاً کسی با این شکل مدرنیته مخالف نیست اما وقتی سفره زیرزمینی هزار ساله را به بهانه توسعه صنعت و کارآفرینی نابود کنیم قرنها طول میکشد تا این سفره آب زیرزمینی تشکیل شود و این نشان میدهد که آن صنعت آسیبی جبران ناپذیر را به طبیعت آن منطقه وارد کرده است.
همه این انتقادها به نوعی در «ایساتیس» مطرح میشود اما شما سعی کردید فضایی شاعرانه را دنبال کنید و انتقادها کاملاً غیرمستقیم هستند. چرا این ساختار را انتخاب کردید و از پرداخت مستقیم به این مسائل پرهیز کردید؟
در مستند «بیگدار» این هشدارها را به شکلی کاملاً مستقیم مطرح کردم، در مستند «اوسیا» درباره نابودی قنات زارچ که طولانیترین قنات ایران است و فاضلاب به داخل آن ریخته میشود هم به شکلی مستقیم به عنوان یک مستندساز هشدار دادم اما در «ایساتیس» ما تصمیم گرفتیم شهری را انتخاب کنیم که موضوعات مختلفی را به بهانه آن به نمایش بگذاریم، بخشی از این موضوع به این انتقادها مربوط میشود و ما سعی کردیم یک سری تصاویر و ساختاری شاعرانه با یک فیلمبرداری درخشان از شهری داشته باشیم که به قدمت تاریخ در دل کویر ایران شکل گرفته و با هزار مشقت این زیست سالها حفظ شده است. سعی ما بر این بود که این فیلم آنقدر باید تصاویر و صدا و موسیقی و ساخت آن تاثیرگذار باشد که وقتی چند پلان هشدارآمیز در آن قرار دادیم مخاطب احساس کند که این زیبایی در حال نابودی است.
اگر به شکل مستندهای قبلیام کاملاً مستقیم هشدارها را مطرح میکردم شاید به این شکل تاثیر گذار نبود و برخی میگفتند که این ورود مدرنیته به زندگی انسان است و خیلی از شهرها در دنیا به همین شکل از بین رفتهاند و یا شکل زندگی در آنها تغییر کرده است. من سعی داشتم به واسطه قدمت این شهر، داستان تاریخی اش و زیبایی شناسی بصری آن به نوعی هشدارم را بیان کنم که بگویم این قدمت و زیبایی به واسطه این پدیدهها در خطر نابودی قرار گرفته است. سعی من بر این بود که مخاطب را برای جلوگیری از این تخریب برانگیخته کنم.
شکلی از زندگی که در «ایساتیس» شاهد هستیم شاید برای مخاطبی که در شهرهایی مثل تهران زندگی کرده باورپذیر نباشد و این پرسش برای او به وجود بیاید که آیا واقعاً زندگی در شهری مثل یزد همچنان به همین شکل است؟
بخشی از یزد توسعه مدرنیته پیدا کرده و در چند پلان سکانس پایانی که ما در شب فیلمبرداری کردیم یزد مدرن را میبینیم و شاهد هستیم که در کنار شهر سنتی یک شهر مدرن شکل گرفته است. شاید زندگی مردم در یزد عملاً به این شکلی که در «ایساتیس» میبینیم نباشد چراکه این فیلم بخشی را که روایت میکند بازگشتها و رجعتهای تاریخی دارد و ما مجبور بودیم برای اینکه مخاطب فضای ملموسی را تجربه کند این زیست را نشان دهیم و شاید به همین دلیل باشد که مخاطبهای دیگر فیلم که از استانهای مختلف ایران هستند دیگر نداند که کارکرد این بادگیر چیست و به چه صورت مورد استفاده قرار میگرفته و خبری از این فضای صمیمی نداشته باشد و من میخواستم که تماشاگر تا جایی که امکان پذیر هست درک کند که آدمها در این فضا چگونه زیست میکردند.
ماتلاش کردیم با روایتهای مختلف و فضاسازیها صرفاً به نریشن وابسته نباشیم و خود مخاطب با چشمانش این تصاویر را ببیند، با روحش لمس کند و ببنید که زندگی کویری چگونه بوده است. این تصاویر مخاطب را به شناخت زیستی درباره زندگی در این منطقه میرساند و هدف ما افزایش آگاهی نسبت به زندگی در این منطقه بود که شاید بخشی از آن هم امروز از بین رفته باشد و بخشی از آن همچنان وجود داشته باشد.
آیا در ساخت این مستند از آلبرت لاموریس هم تأثیر گرفتهاید؟
«باد صبا» یکی از مستندهای مورد علاقه من است و این نکته را که بخشهای روایت باد آنها را یاد باد صبا اثر آلبرت لاموریس میاندازد را تابه حال چندین نفر به من گفتهاند.