هیچ شاهد باستانشناختی مبنی بر وجود مسجد در تخت جمشید وجود ندارد/ تخریب نقشهای هخامنشی ارتباطی با ایرانیانِ تازه مسلمان ندارد
افشین یزدانی میگوید: برخلاف ادعای مطرح شده در یک مقاله باستان شناسی که نتایج آن به تازگی منتشر شده، هیچگونه شواهد تاریخی و باستان شناختی مبنی بر وجود مسجد در تخت جمشید در هیچ یک از سدههای اسلامی وجود ندارد.
تصویری از موقعیت درگاه شمال باختری تالار کاخ آپادانای تخت جمشید که از آن به عنوان «محراب» مسجد فرضی نویسندگان مقاله یاد شده است (از مقاله حامد مولایی، یونس زارع، 1402 «شواهدی از مسجد سلیمان در آپادانای تخت جمشید»، مجله جامعه باستان شناسی ایران 4.)
دو کتیبه به شکل خطوط خراشیده و سوزنی بر کف درگاه ورودی تالار کاخ آپادانا که در ان ها نگارنده متن درخواست طلب آمرزش و مغفرت برای خود و والدینش دارد. (از مقاله حامد مولایی، یونس زارع 1402).
به گفته این باستانشناس، تلاش برای ارتباط دهی «تخریب چهره نقشهای نمای پلکان کاخ آپادانا با زمانی که از آن به عنوان مسجد استفاده میشده است» یکی دیگر از استدلالهای مطرح شده از سوی کاشفان مسجد سلیمان است. این ادعا با دو پیش فرض مطرح شده است که یکی استناد به ممنوعیت ایجاد نقش چهره در میان مسلمانان و دیگری مرتبط دانستن وجود یک مسجد در محل تالار آپادانای تخت جمشید با تخریب نقش چهرههایی است که با قلم (میله) فلزی و به صورت شیارهای عمودی آسیب دیدهاند. در حالی که براساس گزارشهای تاریخی میدانیم بخش بزرگی از تخریب نقشهای تخت جمشید توسط هیأتی ۶۰ نفره که از سوی والی فارس در دوران زمامداری شاه صفی (۱۰۳۸-۱۰۵۲ ه. ق) گسیل شده بود به وقوع پیوسته است، کاشفان مسجد سلیمان تلاش کردهاند تا تخریبهای چهره و صورت نقشهای نمای پلکان آپادانا را، بسیار عقبتر از تخریبهای صفوی و به تعبیر خودشان به هنگام تغییر کاربری بخشهایی از تالار آپادانا به مسجد سلیمان در سدههای نخستین اسلامی پیوند دهند.
او ادامه داد: پیش فرضی ایده آل در راستای اثبات فرضیه نویسندگان مقاله که البته برای ابطال آن تنها کافی است سری به آرامگاه منسوب به اردشیر سوم بزنیم، جایی که با شیوه مشابهی از تخریب چهره و صورت نقشهای اورنگ بران شاهی و نگاهبانان پارسی مواجه میشویم. آیا گور اردشیر سوم هم مسجدی دیگر در تخت جمشید سدههای نخست اسلامی بوده که همانند مسجد ادعایی در کاخ آپادانا، تخریب چهره نقش برجستههای آن یک ضرورت اعتقادی به شمار میرفته است؟ قطعا خیر.
یزدانی تصریح کرد: اگر یک رکن استدلال کاشفان مسجد سلیمان در تالار آپادانای تخت جمشید، «رویکرد نادرست در شناخت شناسی» جهت کسب اطلاعات از دادههای باستانی باشد، رکن دیگر آن را باید «خوانش سطحی و شلخته از متون تاریخی» دانست. بپس از استقرار اسلام در ایران، برخی از اسطورههای ایرانی و اقوام سامی با یکدیگر آمیخته شد. نمونهای از این آمیختگی در برخی از افسانههای مربوط به سلیمان و جمشید پادشاه افسانهای ایران زمین دیده میشود به گونهای که جمشید و سلیمان یک تَن به شمار آمدند و ارگ شاهی شهر پارسه هخامنشی را «قصر یا تخت جمشید» و «تخت، مسجد و مَلعَب سلیمان» نام نهاد و پادشاهان فارس را «قائم مقام سلیمان» و «وراث مُلک سلیمان» دانستند. مشکل و خظای کاشفان شواهد مسجد سلیمان آن است که بدون توجه به «جنبههای اساطیری» در پس چنین نامگذاریهایی، تلاش کردهاند تا با کنار هم نهادن شماری از دادههای باستانشناسی که اساسا ارتباطی به یکدیگر ندارند و شرح آنها در رفت، مصداقی برای اطلاق نام «مسجد سلیمان» آمده در گزارشهای تاریخی بیابند. غافل از آن که بنابر سفرنامههایی چون مسالک و ممالک اصطخری و عجایب المخلوقات، «مسجد سلیمان» تنها نامی براساس اندیشههای اسطورهای برای توصیف ویرانههای «تخت جمشید» بوده است: «مسجدی عالی است که پس از بالا رفتن از پلکان (نردبان) به آن وارد میشوند و نقش حضرت سلیمان و غلامان وی بر آن نقر شده و بنایی معَظم و معروف و کار دیوان است و مشابه آن به جهت عظمت تنها در شام و مصر یافت میشود.» و اما اینجا پرسش مهمی مطرح میشود و آن این است که حال که مسلم است ایرانیان تازه مسلمان شده تخت و قصر جمشید را مسجد سلیمان و تمثال جمشید اسطورهای را «نقش سلیمان» و نقش برجسته هاای تخت جمشید را «غلامان سلیمان نبی» که پیش روی وی به صف ایستادهاند میپنداشتهاند، چگونه ممکن بود که بنا بر ادعای نویسندگان مقاله مورد بحث ما، جسارت به اقدام به تخریب صورت و چهرهی ایشان نمایند؟
او در پایان افزود: نتیجه سخن اینکه شاهد هستیم چگونه بیدقتی در خوانش متون تاریخی به همراه ارائه تعبیرهای ناآزموده برای دادههای باستانشناسی به راحتی هر چه تمام میتواند در تضاد با شواهد تاریخی و میدانی موجود موجب نتیجه گیریهای متفاوت شود و به عنوان مثال مسوولیت تخریب عامدانه بخش اعظم ارزشمندترین نقشهای تخت جمشید را بر گردن ایرانیان به اسلام گِرَویده سدههای نخست اسلامی بیندازد که نه تنها به تخت جمشید صدمهای وارد نکردند که تختگاه شاهان پیشدادی خود را در دورانی که نقشهای برجستههای آن به سادگی میتوانست نمادی از بت و بت پرستی تلقی و توسط مُتعصبان تخریب شود، نام تختگاه و مسجد سلیمان نبی بر آن نهادند آنچنان که آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد را نیز «آرامگاه مادر حضرت سلیمان» نامیدند.