سهند سرحدی در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد؛
رویکرد پژوهشی «فراموشخانه» تحت تأثیر تفکر قطعهوار والتر بنیامین است/ معضلاتی که فیلم مطرح میکند، همچنان وجود دارند
کارگردان مستند سینمایی «فراموشخانه» با اشاره به اینکه گذر زمان نتوانسته محتوای این اثر را کهنه کند، گفت: این مستند نگاهی به سرگذشت موسیقی در ایران دارد اما باز هم این نگاه محدودکننده است و میتوان نگاهی کلیتر داشت.
به گزارش خبرنگار ایلنا، فیلم مستند «فراموشخانه» به کارگردانی سهند سرحدی و سیدفرهاد قدسی و تهیهکنندی علی مصفا این روزها در گروه هنر و تجربه در حال اکران است.
این مستند روایتهای فراموششده یک پیانوی کهنه و قدیمی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران از پیش از انقلاب و ماجراهای حول آن و سیری در تاریخ موسیقی را دنبال میکند و فیلمساز به بهانه این موضوع روایات، دیدگاهها و انتقادات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را نیز در این اثر مطرح کرده است.
به بهانه اکران «فراموشخانه» با سهند سرحدی گفتگویی داشتیم که در ادامه مشروح این گفتگو را از نظر میگذرانید:
ایده و ساختار مستند «فراموشخانه» چگونه شکل گرفت؟
اوایل دهه ۱۳۹۰ و اواخر دهه ۱۳۸۰ دانشجوی دانشگاه هنرهای زیبا بودم و در رشته تئاتر تحصیل میکردم و در طول ۵ یا ۶ سالی که به دانشگاه رفت و آمد داشتم با پیانویی که در فیلم میبینیم مواجهه داشتم و رفتار دیگر دانشجویان با این پیانو را میدیدیم و از آنجایی که خودم هم علاقهمند به موسیقی و نمایش بودم ساخت «فراموشخانه» در ذهنم جرقه خورد و یک نگاه تا حدی دراماتیک و داستانی در ذهنم نسبت به این پیانو شکل گرفت. در پروسه تحقیق، پژوهش و تولید ایدههایی نظری و فکری دیگری هم به ذهنم خطور کرد که سعی کردم آنها را با رویکردهای علوم انسانی و فلسفه بررسی کنم و دیدگاههای تازهای پیدا کنم که از طریق آنها بتوان به خوانشی از اشیاء و به طور خاص آن پیانو دست پیدا کرد.
در فیلم درباره این رویکرد بیشتر صحبت شده و رویکرد پژوهشی ما تحت تأثیر نگاه والتر بنیامین یکی از متفکران مکتب فرانکفورت است که خودش آن را تفکر قطعهوار یا فرگمنتال معرفی کرده که از جزء به کل حرکت میکند و این رویکرد تاریخ اشیا، تاریخ سیاسی و ایدئولوژیک تا حد زیادی از ایدههای بنیامین منشعب شد که آقای عباس کاظمی هم کتابی با این رویکرد دارند و یکی از منابع پژوهشی من برای این فیلم بود.
آیا میتوان کلی که از جزئیات در این فیلم به دست میآید نگاه به سرگذشت موسیقی پاپ در ایران است؟
ترجیح میدهم ایده را محدود نکنم، چراکه اگر بگویم این فیلم صرفاً نگاهی به سرگذشت موسیقی پاپ در ایران دارد مخاطب تصور میکند که باید همین مفهوم را در فیلم دنبال کند در حالیکه حتی میتوان نگاهی کلیتر داشت و گفت که این مستند نگاهی به سرگذشت موسیقی در ایران دارد اما باز هم این نگاه محدودکننده است و میتوان نگاهی کلیتر داشت.
فیلم در لایه اول درباره یک پیانو به عنوان یک شی دورافتاده قصهاش را روایت میکند اما وقتی جلوتر میرویم فیلم درباره یک شی نیست و همانطور که کارشناسان صحبت میکنند اتفاقاتی که برای این شی رخ داده حکایت از یک تاریخ دارد و تاریخ، آن مکان و آن جغرافیا یک سری نشانهها دارد و این اتفاقاتی است که در سرزمین ما رخ داده و ما همه اینها را به چشم دیدهایم و اگر شما به سراغ شی دیگری هم تحقیق کنید و به آن بپردازید لزوماً فیلمتان محدود به آن شی نخواهد بود و تحقیقتان میتواند ابعاد گستردهتری پیدا کند.
از آنجا که پیانو یک آلت موسیقی است بار دراماتیک و بار آرتیستیک بیشتری دارد و میشود تفسیرهای بیشتری هم نسبت به آن داشت و موسیقی پاپ، موسیقی، هنر و حتی جامعه و سیاست را در این تفاسیر دید. در واقع میتوان از ابعاد مختلفی فیلم را بازخوانی و تفسیر کرد و من ترجیح میدهم که فیلم را محدود به یک موضوع خاص نکنم.
در مکتب فرانکفورت نگاهی فرگشتی به تاریخ وجود دارد اما در فیلم شما نه تنها اتفاقات تاریخی پدیده مورد نظر را به سمت تکامل نمیبرد، بلکه سوژه را در مسیری نشان میدهد که میتوان گفت به قهقرا رفته است.
رویکرد پژوهشی فیلم نسبت به شی مورد نظر متأثر از فیلسوفی چون والتر بنیامین است که آقای صالح نجفی و آقای کاظمی به نوعی این موضوع را شرح میدهند و اتفاقاً در انتخاب این رویکرد به من کمک کردند منتها مبنای خود من در فیلم تاریخ اجتماعی سیاسی کشور خودمان است. من ایده را از والتر بنیامین وام گرفتم تا با آن عینک یک سری اتفاقات و وقایع را بازخوانی کنم ولی کلیت فیلم را نمیتوان به مکتب فرانکفورت مرتبط دانست.
به عنوان مثال والتر بنیامین در کتاب «پاساژها» درباره جزئیات شهر پاریس صحبت میکند، به عنوان مثال از مغازهای که در پاریس وجود دارد میگوید یا به نکات و نشانههای ریزی از این شهر میپردازد و از این جزئیات به یک کلیت میرسد که به قول خودش تاریخ قرن نوزدهم پاریس را میگوید. در واقع ما این رویکرد را مورد استفاده قرار دادیم.
در کنار پیگیری موضوع اصلی فیلم که حول محور سرگذشت یک پیانو است، قصهای عاشقانه نیز روایت میشود. چرا این قصه عاشقانه را به «فراموشخانه» اضافه کردید؟
ایده اولیه فیلم صرفاً درباره پیانو بود اما در ادامه مسیر با توجه به اینکه تجربیاتی شخصی در این دانشکده برای من وجود داشت احساس میکردم که باید یک راوی محتوا را به مخاطب ارائه دهد که به همین دلیل نریشن و وویساور فیلم شکل گرفت.
داستان عاشقانهای که در این فیلم وجود دارد از اینجا شکل گرفت که من داشتم به این فکر میکردم که ما هیچوقت در سینمایمان حتی در آثار مستقل با شخصیت آدمی که به یک سری مسائل، ایدهها یا اشیاء حساس است مواجههای نداشتیم. آن شخصیتی که شبیه به یک پژوهشگر است و ما در فیلم مشاهده میکنیم به عنوان یک کارگردان سینما یا علاقهمند به موسیقی را ما هیچوقت خارج از این چارچوب دنبال نکردیم و زندگی شخصیاش را ندیدیم که مثلاً وقتی کارش تمام میشود به کجا میرود و همیشه این شخصیتها را افرادی متفاوت دیدیم. ایده قصه عاشقانه به این دلیل به فیلم اضافه شد که ما سعی داشتیم شخصیتی انسانی و زمینی خلق کنیم و ببینیم که او هم آدمی است که شکست میخورد، در زندگی عاشقانهاش هم چنین ویژگیهایی دارد.
در رفتاری که با پیانوی حاضر در دانشکده میشود، هیچ اغراقی صورت نگرفته است؟
هیچ اغراقی در این موضوع صورت نگرفته و هر آنچه که مطرح میشود کاملاً واقعی و مستند است. آن پیانو هنوز هم در دانشکده است اما پس از ساخت فیلم با هزینه شخصیمان آن را در یک محفظه شیشهای قرار دادیم اما واقعیت همان چیزی است که در مستند مطرح میشود و هر کس که احساس میکند اغراقی صورت گرفته میتواند نزد مسئولان دانشگاه برود و واقعیت ماجرا را از آنها بشنود.
آن پیانوی قدیمی در آن دانشگاه واقعاً وضعیت بدی داشت، در کنار اتاق تمرین دانشجوهای تئاتر بود. من در رفتاری که با این پیانو شد نمیخواستم کسی را مقصر بدانم، در واقع اگر دانشجوها هم رفتار بدی دارند مقصر نیستند، آنها باید آموزش ببینند و بدانند که این شی چیست چه شأنی دارد و چه استفاده میتوان از آن داشت. من از اینکه دانشجوها یا مردم مقصر شناخته شوند کاملاً پرهیز داشتم و به نظرم واقعاً هم اینگونه نیست.
اما در نهایت اگر هم چنین قصدی نداشتید، به نظر میرسد که فیلم شما برخی افراد را در رفتاری که با آن پیانو میشود، مقصر میداند.
شاید بتوان کسی را مقصر دانست و میتوان اینگونه نگاه کرد که دانشجو یا مسئول در رفتاری که با آن پیانو میشود، مقصر است ولی بحث اصلی در این فیلم سیاسی، اجتماعی و هنری است و من به عنوان فیلمساز تمام تلاشم را به کار بردم تا قضاوت مستقیمی نداشته باشم و سعی کنم مخاطب را به فکر وادار کنم. در واقع من بیش از اینکه بخواهم پاسخی بدهم، سعی داشتم در این فیلم سوال مطرح کنم.
موضوع بعدی این است که مردم، جامعه و شهروندان باید نسبت به زندگی و آداب شهروندی، نحوه مواجههشان با یک شی و... باید آموزش ببینند و وقتی میبینیم که در سالهای اخیر نسبت به هنری چون موسیقی رفتار درستی صورت نمیگیرد، مثل شکستن ساز در خیابان رخ میدهد و... در این فضای عجیب فرهنگی نمیتوان از شهروند معمولی انتظار چندانی داشت. به نظر من اگر بخواهیم مردم را مقصر بدانیم به مسئله سطحی نگاه کردهایم.
زمان نسبتاً زیادی از ساخت «فراموشخانه» گذشته و اتفاقات و تغییرات بسیاری در جامعه شاهد بودهایم. به نظر شما آیا انتقادات و دغدغههای «فراموشخانه» همچنان در جامعه وجود دارند و آیا اثر تازگی خود را از دست نداده است؟
نه تنها هیچ کدام از مسائل مطرح شده در فیلم حل نشده بلکه وضعیت بغرنجتر هم شده است و به طور خاص میتوان به مهاجرت، وضعیت سینما، موسیقی، محدودیتهایی که در عرصه فرهنگ وجود دارد و... اشاره کرد. مدیریت فرهنگ و هنر در دست دولت است و طبیعتاً مسئولیت هر اتفاقی هم بر دوش دولت است و اگر امروز را با گذشته مقایسه میکنیم و میبینیم که مسیرمان به سمت قهقرا بوده، مقصر اصلیاش مدیر فرهنگ و هنر است. بحث مهاجرتی که در فیلم مطرح میشود هم همچنان معضلی زنده در جامعه ما است و نسبت به گذشته به قدری مهاجرت در کشورمان رشد داشته که تقریباً هر کس در بین نزدیکان خود حداقل یک نفر را دارد که مهاجرت کرده است.
کارشناسان «فراموشخانه» بر چه اساس انتخاب شدند؟
آقای نجفی پژوهشگر فلسفه هستند و در حوزه اندیشه چپ جدید سالها کار کردهاند و از آنجا که من مدتی هم شاگرد ایشان بودم از ایشان کمک گرفتم. آقای کاظمی هم کتابی با عنوان «جامعه پساانقلابی» دارند که با همان رویکرد بنیامین پدیدهها را بررسی کرده که مثلاً فصلهایی به نام «پیکان» یا «ایستادن در صف در دهه ۱۳۶۰» دارند. وقتی کتاب را خواندم احساس کردم کاری که ایشان انجام دادهاند شباهت زیادی به کاری من میخواهم در فیلمم انجام دهم، دارد و به همین دلیل با ایشان در چند جلسه صحبت کردم و به نتایجی رسیدیم که لطف کردند و در این فیلم حاضر شدند.
کارشناس دیگر فیلم خانم نغمه ثمینی بودند که ایشان هم سالها استاد من بودند و سالها در هیئت علمی دانشکده هنرهای زیبا حضور داشتند و خاطرات خوب و زیبایی هم از دهه ۱۳۸۰ داشتند. آقای امیرحسین قاسمی که سالها به عنوان صداگذار و طراح صدای قدیمی و حرفهای سینما هستند و این افراد به نوعی منابع شفاهی ما بودند که از حضورشان استفاده کردیم. افراد دیگری هم بودند که ما با آنها صحبت کردیم اما در نهایت در نسخه نهایی نتوانستیم از صحبتهای این افراد استفاده کنیم.
چرا صحبتهای برخی کارشناسان را استفاده نکردید؟
دلیل این اتفاق کاملاً سینمایی بود و هیچ دلیل بیرونی نداشت.
آیا از شرایط اکران فیلم رضایت دارید؟
از زمان اکران فیلم رضایت ندارم اما اصلاً انتظار نداشتم که فیلم اکران شود و همین که الان «فراموشخانه» اکران شده برایم بسیار خوشحالکننده است.
ما حدود دو سال پیش برای دریافت پروانه نمایش درخواست دادیم اما شرایط کشور در یک سال و نیم اخیر به شکلی بود که فکر میکنم هیچ فیلمسازی علاقه نداشت فیلمش را در این شرایط اکران کند چون مخاطب سینما هم به حداقل رسیده بود. متأسفانه همچنان جامعه خالی از نشاط است و کسی تمایلی به سینما رفتن ندارد. من هم مثل هر فیلمسازی علاقه دارم که فیلمم دیده شود، نقد شود تا من هم برای ساخت فیلم بعدیام نکاتی را یاد بگیرم اما متأسفانه شرایط به شکلی است که اصلاً نمیشود انتظار فروش چندانی برای فیلم داشت. اکران آنلاین «فراموشخانه» از اول آذر شروع میشود و از آنجا که دسترسی به فیلم در اکران آنلاین راحتتر است میتوان به دیده شدن بیشتر فیلم امیدوارتر بود.