یادداشتی از سیدمرتضی میرسراجی؛
ساز سرخپوستی با منشأ ایرانی
سیدمرتضی میرسراجی(مدرس دانشگاه) با اشاره تاریخی به ساز «پَن فلوت» مینویسد: این ساز با ترکیب ایرانیِ «نای موس»؛ دیرینهای بس طولانی در فرهنگ موسیقایی مردم ایران زمین داشته و اگر چه در سدههای اخیر رو به زوال رفته اما در گذشته، سازی آشنا و شناخته شده برای عموم و خصوص مردم این سرزمین بوده است.
«سازهای بادی»، شامل برخی آلات موسیقی میشود که با استفاده از دهان و دمیدن در آن، تولید نوا میکند. دور نیست قدیمیترین ساختههایِ دستِ بشر در جهت ایجاد نغمه و ترانۀ موسیقایی، این نوع سازها بوده که نمونۀ شاخص آن، «نِی» است که از ساقۀ گیاه یا در برخی مواردِ کشف شدۀ دیگر، «استخوان حیوانات»، به عنوان اسبابی برای تولید نوا و مِلودی موزون و آهنگین در نظر میآمده است. ساز «پَن فلوت» (Pan flute)، از جملۀ این سازهای بادی است که از ترکیب چندین نیِ در کنار یکدیگر تشکیل شده است و در نگاه اول، این ساز، برای بیشتر کسانی که به هر نحوی آن را دیدهاند؛ سازی سرخپوستی به نظر میرسد؛ چون در فرهنگ کهن سرخپوستان، این آلت موسیقی، ریشه و سابقه داشته و امروزه نیز برخی نوازندگانِ سرخپوست با مهارت خاصی در «قارۀ آمریکا» آن را مینوازند و اجرای آنان در قالب ویدیوها و کلیپهای گوناگون، در تمام جهان پخش و منتشر میشود. در گویشهای محلیِ سرخپوستانِ کشورهای آمریکای جنوبی مانندِ «پِرو» به آن ساز، «آنتارا» (Antara) و در کشور «بولیوی» به آن «سیکو» (Siku) میگویند.
در ویدیوی زیر میتوانید؛ اجرایی با ساز «پَن فلوت» را توسط یک نوازندۀ سرخپوست، مشاهده نمایید؛
ساز «پَن فلوت» در نسخۀ خطیِ قدیمی و فارسی
نکتۀ قابل طرح در این مجال و عامل اصلی نگارشِ این مقال، بحث حضور سازِ «پَن فلوت» در فرهنگهای غیر سرخپوستی در دیگر نقاط جهان است. با این بیان، «محمد بن محمود بن احمد طوسی سَلمانی هَمَدانی»، کتابی به نام «عَجائب المَخلوقات»، به زبان فارسی دارد که در نیمۀ دومِ قرن ششم، یعنی بیش از هشتصد سال پیش نگاشته است و در آن، تعدادی تصاویر و نقاشیهای مرتبط با موضوعات کتاب، به چشم میخورد. چنان که از نام عربی ولی متن فارسی کتاب معلوم است؛ در این نوشتار، به شگفتیها و عجایب عالَم در حوزههای مختلف پرداخته و روایت شده است تا خواننده آن که توفیق ندارد همۀ جهان را سیر و سیاحت کند؛ از این کتاب بهرهها ببرد. نویسندۀ کنجکاو و با معلوماتِ این اثر، هرچه از عجایب جهان در کتابهای گوناگون مطالعه کرده یا از زبان افرادِ مطلع و به رأی خودش، معتمد شنیده، جملگی در این کتاب، ثبت و ضبط نموده است.
نسخهای خطی از این اوراق، در «موزۀ هنر والتِرز» در شهر «بالتیمور» از ایالت «مِریلَند» کشور «آمریکا» به شمارۀ دسترسیِ w. ۵۹۳ وجود دارد که در یکی از روایتهای آن، ذیل معرفی جانوری عجیب و غریب، به ارتباط آن با ساز «پَن فلوت» اشاره شده و همچنین در میانۀ متن، نقاشی و نگارهای ترسیم شده که در دست شخصی، سازِ مذکور در حال نواخته شدن است.
تصویر این نگاره و نوازندۀ پن فلوت را میتوانید در زیر ملاحظه نمایید؛
تصویر نوازندۀ پن فلوت در نسخۀ خطیِ فارسی به طور واضحتر در زیر تقدیم میشود؛
چنان که پیشتر بیان کردیم در این اثر، در خصوص یکی از شگفتیها و عجائب دنیایِ حیوانات، مطلب زیر آمده است؛
«گویند بر ساحلِ [بَحر] «مُحیط»، حیوانیست [که آن را] «فَرَسْ ناس» خوانند. نیمۀ تن وی به آدمی مانَد (شبیه است) و دیگر نیمه، به «اسب» ماند و بر میانۀ (وسط) سَرِ وی، شاخی و دو جَناحِ (بالِ) بزرگ دارد. [وی را] آوازی حزین (غمناک) و موزون (آهنگین) [باشد] و گویند که سازِ «موسیقار» را از آن گرفتهاند. مَلاحان (دریانوردان) و اهل ساحل بر (در) آنجا، «شراب» خورند و مُغنّیان (آوازه خوانها و رامشگران)، الحانِ [موسیقایی] وی آموزند و همیشه ساحلِ این دریا، معمور (آباد و پر رونق) بُوَد (باشد) از عُشّاق (افراد عاشق پیشه)، و به طلب وی آیند و خیمهها زنند تا فَرَسالناس (فَرَس ناس) ظاهر گردد و این فَرَس [ناس، محل زندگیاش] به حَدّ [دریای] «ظُلُمات» (همان بَحرِ محیط) است. این قصه، نادر (کمیاب و عجیب) است و ما بِگفتیم.»
بحث:
برای درک بهتر و روشنتر از هدف این تحقیق، بیان مواردی از جنبههای متفاوت ولی مرتبط با ساز «پَن فلوت» در این هنگام، بایسته است.
۱. بررسی الفاظ و مفاهیم متنِ نسخۀ خطیِ کتابِ «عَجائب المخلوقات»
الف) نامواژۀ «فَرَس» به عربی به معنای «اسب» در پارسی است و کلمۀ «ناس» به معنای «آدمیان» و مفهوماً و مجموعاً این ترکیب، بیانگر خصوصیات ظاهریِ موجودی است که میتوان به آن «اسبْ انسان» گفت. با توجه به نام عربی، شاید از اسطورههای عربها، این موضوع گرفته شده است اگر چه دلیل قطعی بر این ادعا نیست. شاید از فرهنگ ایران باستان یا یونان که در ادامه بحثهایی مطرح میکنیم.
ب) این نوع گزارشها، سرشار از افسانهها و خرافات است ولی شاید رگههایی از واقعیت و حقیقت نیز در آنها باشد که با تحقیق و تفحص، لایههایی از دل تاریخ بیرون کشیده میشود.
ج) محتمل است که «فَرَس ناس»، با فرض صحت و همین طور، چشم پوشی از خیلی از مسائل دخیل در این گزارش، نوعی «جن» بوده یا باشد. در روایتهای اسلامی، فارغ از بحث سندی یا اخبار متناظر و قرینه یا صحت و سُقم خبر، گزارههایی وجود دارد که مطابق آنها، تولیدکنندۀ اولیۀ «غِنا» یا آوازه خوانی را «شیطان» معرفی کردهاند [۱] که این موجود، بر اساس تعالیم صریح دین اسلام، از طایفۀ «جن» است. در متنی هم که از نظر گذشت بعد از آموزش ساز موسیقار توسط فَرَس ناس است، قید شده است که «مُغنّیان» (آوازه خوانها و رامشگران)، الحانِ [موسیقاییِ] وی آموزند».
د) بر اساس متن و گزارشِ کتابِ خطی «عجائب المخلوقات»، ظهور و بروز مسألۀ «شرابخواری» در ساحلی که در آن، فَرَس ناس، ظاهر میشده؛ همراه با رویکرد انسانها به گناه و فِسق در مواجهه با مقولۀ «موسیقی» و «آموزش آن» بوده است؛ چنان که هنرمندِ تصویرگرِ قدیمی، در نگارۀ کتاب، در دستان یکی از کسانی که به حضور فرس ناس، توفیق همنشینی یافته است؛ جام و پیالۀ شراب را نقاشی نموده است.
ه) نام «پَن فلوت» در فرهنگ اروپایی و زبان انگلیسی از «فرهنگ یونانی» اخذ شده است. یعنی در واقع، نام آن مأخوذ از فرهنگ و پیشینۀ «شِرک» و «چندگانه پرستی» است. زیرا خدایی به نام «پن» (پان) در اسطورههای یونان بوده که به باور غلط آنان، خدای «طبیعت»، «چوپان ها»، «گَلّهها»، «موسیقیِ روستایی» و «همدم زنانِ زیبا رو» بوده است. [۲] خدایی که نصف او «بُز» و نصف دیگر «انسان» و دارای «سُم» و «شاخ» بوده است. [۳] خدای پان از این ساز استفاده میکرده و محبوب او بوده است و در تصاویر باستانی، به خصوص مجسمهای که در شهر عذاب شدۀ «پُمپِئی» (Pompeii) در کشور «ایتالیا» و متعلق به حدود ۲۰۰۰ سال پیش یافته شده است؛ خدای پان را در کنار محبوبش به همراه ساز پن فلوت یا موسیقار مشاهده مینماییم؛
در اساطیر یونانی، «سیرینکس» (Syrinx) ازجمله زنان افسانهایِ زیبا رویِ جنگلی بوده که در کنار رودها زندگی میکردهاند که در تلاش برای فرار از محبتِ و به عبارت بهتر، هوسبازیِ خدایِ پان به «نی» تبدیل شد. چون خدای پان نمیدانسته که دختر محبوبش به کدام یک از نیها در آن نیزار تبدیل شده است؛ لذا به نیت او، هفت عدد نی را قطع میکند و در کنار هم قرار میهد و آنها را به میچسباند و این چنین، یک آلت موسیقی ملودیک و ساز موسیقار را میسازد و هر وقت آن ساز را مینواخته، صدای غمگین و محزونی از آن بر میخاسته است. [۴]
این افسانۀ یونانی، شباهت بسیار و همچنین از طرفی، تفاوتهایی فراوان با گزارشِ کتابِ فارسیِ «عجائب المخلوقات» دارد. در کتابی فارسی یاد شده، آن موجودِ «نیمْ انسان» و «نیمْ اسب» است در جایگاه و منزلت خدا نیست ولی در اساطیر یونان، هیئت او، «نیمْ انسان» و «نیمْ بُز» است و با نگاه شرک آلود، خدای طبیعت و چوپانان است. تشابهات و افتراقات دیگری نیز در این مسأله دیده میشود که قطعاً بر خواننده معلوم است. بعید نیست در فرهنگها و مناطق مختلف جهان اگر بررسی دقیق از لحاظ فرهنگ موسیقایی شود؛ داستانهای فولکلور، نظیر این موارد با تفاوت یا تشابهات کم یا بسیار فهمیده و دریافته شود. در مورد خدای پان که نصفْ انسان و نصفْ بز بوده است؛ عربها نیز به جِنی بزرگ به نام «غول» اعتقاد داشتهاند که پاهایش همچون پاهای بز بوده است [۵] آیا ممکن است این خدای پان در فرهنگ یونانی، نوعی جنِ اغواگر و گمراه کننده بوده است؟
و) در مورد «بَحر مُحیط» یا همان «دریایِ احاطه کننده»، در متن کتاب، باید اظهار داشت که بر اساس متون گذشتگان، دریایی در مغرب زمین بوده که به احتمال قوی مقصودشان از آن، «اقیانوس اطلس» بوده است و بیشتر قُدما تصور میکردند که این دریای عظیم، گرداگرد زمین را گرفته است که به آن در روزگاران پیشین، «دریای ظُلُمات» نیز میگفتند که لفظ «ظُلُمات» به عربی به معنای «تاریکی ها» است؛ شاید به حسب این که خورشید در سمت مغرب، افول میکند؛ این دریا یا به عبارتی این اقیانوس بدان نام مشهور بوده است و آن موضع را به طور کل، تاریک و ظلمات در نظر میگرفتند. البته این مسائل قطعی نیست؛ بلکه همواره پر ابهام و مخلوط با تخیلات و اوهام ارث رسیده از پیشینیان است. نکتۀ دیگر این که با فرض صحت این موضوع که بحر محیط همان اقیانوس اطلس باشد؛ آیا مردمان اروپایی یا آفریقایی که در ساحل اقیانوس اطلس زندگی میکردند؛ این سبک داستان را نقل کردهاند و به احتمالی، مُبدع و مبتکر ساز موسیقار بودهاند؟ اگر چه در ساحل اقیانوس اطلس، سرزمینهای سرخپوستان در قارۀ آمریکا نیز وجود دارد ولی با توجه به اینکه در گذشته، اسلاف و گذشتگان ما، آن طور که باید و شاید، معرفتی نسبت به آن قاره نداشتند و شناخت آن شاید محدود به افراد قلیلی پیش از «کریستُف کُلُمب» محدود بوده، آیا ممکن است ساحل نشینان اروپایی و آفریقایی این ساز را به قاره آمریکا، پیش از کریستف کلمب، یعنی قبل از قرن پانزدهم میلادی بردهاند؟ آیا از سمت اقیانوس اطلس این انتقال فرهنگی صورت گرفته است یا از سمت اقیانوس پهناور آرام؟ آیا ممکن است که عکس آن صادق باشد و سرخپوستها در زمانی نامعلوم، به دلیل مهاجرت به این طرف عالَم، فرهنگ موسیقیایی خود را به دیگر جهانیان صادر کرده و انتشار دادهاند؟
ز) سازِ «موسیقار» با توجه به نگارهای که در کتاب «عجائب المخلوقات» طوسی وجود دارد؛ در اصل، همان «پَن فلوت معروف و امروزی» است.
۲. استعمال «پَن فلوت» یا «موسیقار» در فرهنگهای غیر سرخپوستی
الف) رومانی (اروپای شرقی)
هنوز در کشور «رومانی» در اروپای شرقی، ساز موسیقار معمول و متداول است و به طور رسمی نواخته میشود و به آن «نای» (Nai) میگویند که لفظی فارسی و به معنای همانِ «نی» است. تصویر نایِ رومانیایی را در زیر مشاهده مینمایید؛
این ساز در حال حاضر، ساز ملی کشور رومانی است و به احتمال قوی بعد از حملۀ ترکان عثمانی در آغاز قرن هفدهم میلادی و استیلای آنان به آنجا از نظر فرهنگی منتقل شده است؛ یعنی بیش از سیصد سال پیش، این انتقال فرهنگی و موسیقایی صورت گرفته است. دور نیست که ترکان نیز از فرهنگ موسیقاییِ ایرانی، این ساز را اقتباس کرده بودند.
ب) جزیرۀ گوآم (اقیانوسیه)
این جزیره در قارۀ اقیانوسیه و در واقع در غرب اقیانوس کبیر یا آرام قرار گرفته است و جمعیتی بسیار اندک دارد. ظاهراً چنان که در تصویر زیر مشاهده مینمایید؛ بومیان آن جا، موسیقار یا پن فلوت مینوازند.
ج) جزایر سُلیمان (اقیانوسیه)
«جزایر سلیمان» نیز مانند جزیرۀ گوآم در قارۀ اقیانوسیه و در اقیانوس آرام جنوبی جای گرفته است. چنان که در تصویر زیر مشاهده مینمایید؛ بومیان جزایر سلیمان نیز پن فلوت یا همان موسیقار را در مراسمهای خود مینوازند.
در تصویر زیر میتوانید نمونهای از موسیقارهای مورد استعمال در جزیرۀ سلیمان را مشاهده نمایید!
با توجه به اینکه در دو جزیرۀ یاد شده از ساز موسیقار استفاده میشود؛ آیا میتوانیم در مقام فرضیه، بیان کنیم که ساز موسیقار از ناحیهای در جنوب غربی آسیا همچون ایران، سپس به شرق آسیا و آنگاه به جزایری مثل «گوآم» و «سلیمان» و نظایر آنها رفته و از آنجا با وجودِ فاصله بسیار تا قارۀ آمریکا، به پهنای اقیانوس آرام، به مناطق سرخپوستنشین آمریکای جنوبی یعنی کشورهایی همچون: «پِرو»، «بولیوی» و…، قبل از ورود کریستف کلمب بِدانجا، راه یافته است؟
۳. پیشینۀ کهن استعمال ساز «موسیقار» در فرهنگِ موسیقاییِ «ایران زمین»
چه کسی میتواند به طور دقیق ادعا کند که خاستگاه اصلی «موسیقار» کجاست؟ آیا از فرهنگ «یونان» به ایران و تمدن آن وارد شده یا برعکس، از ایران به یونان و بقیۀ کشورهای اروپا و دیگر جاهای جهان مثل قارۀ آمریکا صدور یافته است؟ آیا توارُدی بین انسانها در زمینۀ اختراع «پَن فلوت» یا «موسیقار» بوده است یعنی در قارۀ آمریکا، توسط بومیان آنجا، بیخبر از جاهای دیگر، این ساز ابداع شده و در ایران یا هر جای دیگر در این طرف عالَم، اقوام دیگری، این ساز را با خلاقیت و ابتکار خود پدید آوردهاند؟
با این همه، باید گفت که از اشعار فراوانِ شاعران پارسی گوی چنین استفاده میشود که ساز بادیِ موسیقار از قدیم الایام در ایران باستان مورد توجه بوده و توسط نوازندگان و رامشگران ایرانی نواخته میشده است و برای مردم چه عوام و چه خواصِ جامعه، ساز و آلت موسیقیِ کاملاً شناخته شدهای بوده است.
چنان که «فرخی سیستانی»، متوفای سال ۴۲۹ قمری (بیش از هزار سال پیش به تاریخ امروز)، از شاعران ناموَر ایرانی به طور غیر مستقیم در خصوص این ساز، چنین سَراییده است؛
هنوز رودسرایان نساختند به روم
ز بهر مجلس او اَرغَنون و «موسیقار» [۶]
همو در مصرع دیگری از اشعار خویش سروده است؛
ز اَرغَنون خوشتر و از «موسیقار» [۷]
یا «منوچهری دامغانی»، در گذشتۀ سالِ۴۳۲ قمری سروده است؛
به یاد شهریارم نوش گردان
به بانگِ چَنگ و «موسیقار» و طَنبور [۸]
لذا از این دست اشعار، استفاده میشود که این ساز در فرهنگ موسیقیایی ایرانیان در ردیف دیگر سازهای مطرح در دنیای قدیم و فرهنگ موسیقایی آن ازمنه وجود داشته و نواخته میشده است.
۴. منشأ و زمینۀ تولیدِ ساز «موسیقار» بر اساس روایتهای ادبی
بر خلاف آنچه در کتاب فارسیِ «عجائب المخلوقات» آمده و همین طور افسانههای یونانیان، علاوه بر اینکه از برخی گزارهها در مکتوبات قدیمی ایرانی فهمیده میشود که موسیقار از کهنترین یا به عبارت دیگر، کهن ترینسازی است که بشر ابداع نموده است؛ داستان دیگری در تولید و منشأ «موسیقار» یا همان «پَن فلوت» در فرهنگ ایرانی به نظر میرسد که با بقیۀ قصههای فولکلور در این رابطه تمایز دارد.
صاحبِ کتابِ «بُرهان قاطِع» در قرن یازدهم هجری، در خصوص پیشینۀ «موسیقار» و کاربران اولیۀ آن، در کتاب خویش چنین نوشته است؛
«بعضی گویند؛ سازی است که درویشان دارند و بعضی دیگر گویند سازیست که شبانان (چوپانان) مینوازند و جمعی گویند؛ نام پرندهایست که در منقار او (آن) سوراخ بسیاری هست و از آن سوراخها، آوازهای گوناگون برمیآید و موسیقی از آن مأخوذ (گرفته شده) است.» [۹]
باید گفت که «محمد ابراهیم بن زین العابدین نصیری»، از حدیث نگاران و ادیبانِ قرن دوازدهم هجری نیز به پرندۀ مزبور اشاره نموده و تأکید کرده که «حُکَما، علم موسیقی را از آن [آواهای خارج شده از سوراخِ منقار پرنده] استخراج کردهاند» [۱۰]
آیا این روایت تاریخی صحیح است؟ آیا بشر، علم موسیقی و به تبع آن، ساز موسیقار را با الهام از طبیعت و از پرندهای خاص و برگرفته از سوراخها و منافذ روی منقار آن فراگرفته است؟ اگر این مطلب واقعیت داشته باشد؛ آن کدام پرنده بوده است؟! آیا آن پرنده هنوز هست یا منقرض شده است؟
در اشعار شاعران نیز این باور به شکلی نمایانده شده، برای نمونه، «قاآنی شیرازی» (م. ۱۲۷۰ق.) در این زمینه، سراییده است؛
همچو «موسیقار» از «منقار» او خیزد نِغَم (نغمه ها)
نامۀ فتحش (پیروزیش) اگر بَندَند بر بالِ حَمام (کبوتر) [۱۱]
اما لفظ «موسیقی»، در واقع امر، لفظی یونانی است که به لغت عربی و سپس به زبان فارسی راه یافته است [۱۲] اکنون نیز این لفظ در یونان، استفاده میشود و مصطلح است و این گونه نوشته: «ΜΟΥΣΙΚΗ» و به شکل «موسیکی» نیز تلفظ و ادا میشود و عربها نیز عادت دارند؛ الفاظ دخیل و وارداتی را حتماً تغییر شکل آوایی دهند و عمدتاً در این زبان، حرف «کاف» به «قاف» در این زبان تبدیل میشود و بدین تریب، نامواژۀ موسیکیِ یونانی به لفظِ «موسیقی»، مُعرّب، یعنی عربی شده است.
آیا با این اوصاف، ساز «موسیقار» از فرهنگ یونانی وارد فرهنگ ایران زمین شده است یا برعکس آن صادق است؟ البته لغتدانان ادبیات فارسی، لفظ «نایلوس» (نای لوس یا نایلوش) [۱۳] و به احتمال قوی، صحیحتر آن کلمه، «نای موس» [۱۴] را مترادف با واژۀ موسیقار بیان کرده اند. «نای موس»، ظاهراً ساختاری کاملاً پارسی دارد و از ترکیبات «نی» و «نای» که همان ساقۀ گیاه معروف است در آن استفاده شده و همچنین لفظ «موس» که به مفهوم «صوتی است که از جمع آوردن پیاپی لبها و آرام به درون کشیدنِ نَفَس، پیدا آید» [۱۵] و بدین ترتیب، مجموعاً نامواژۀ «نای موس» را تشکیل داده است. البته شاید «موس»، لفظی فارسی نباشد و از فرهنگ و لغت یونانی اخذ شده باشد. چنان که طبق تحقیق، در فرهنگِ شرکآلود یونان باستان، تعداد نُه ایزدبانویِ «موسیقی»، «آواز» و «رقص» بودند که الهام بخشِ «شعر» و «هنر» تلقی میشدند که به آنها «موز» (Mousai, Muses) میگفتند. [۱۶] مثلاً یکی از موزها به نام «تِرپْسیکور» (Terpsichore)، الهۀ «آواز» و «رقص» است [۱۷]شاید به زعم ما، لفظِ موس در نای موس به این اساطیر یونان بازگردد؛ چنان که در یونانی، این الههها بدین الفبا نوشته (Μοῦσαι) و «موسِی» تلفظ میشوند و بسیار به لفظ «موس» در ترکیب مورد بحث یعنی «نای موس»، نزدیک است. شاید، هیچ ارتباطی نیز نداشته باشد و کاملاً واژهای فارسی، اصیل و باستانی باشد. برخی از ارباب لغت، ذیل واژۀ «موس» نوشتهاند: «صوتی که از جمع آوردن پیاپیِ لبها و آرام به درون کشیدنِ نفس پیدا آید.» [۱۸] که این معنا نیز میتواند با ترکیب «نای موس» و روشِ نی نوازان یا نوازندگان موسیقار و پن فلوت مطابقت داشته باشد.
این نکته در این فرصت، قابل طرح است که اگر لفظی بر فرض، مانند «موسیقار»، در اصالت و خاستگاه، واژهای یونانی باشد؛ باز این امر، دلالت تام نمیکند که آن وسیله همچون آن سازِ بخصوص، الزاماً به آن فرهنگ، یعنی تمدن یونانی تعلق گیرد. گاهی نامی خارج از فرهنگ بومی، ممکن است به هر دلیلی بر چیزی یا مکانی با سابقۀ کهن و منشأ اصلی آن لحاظ شودکه اصالتی در فرهنگ مادر و بومی ندارد و نافی قدمت آن، پیش از نامگذاری جدید و متأخر نیست.
۵. صوت غَمبار و حزینِ «موسیقار»
چنان که در نواختن، نوازندۀ سرخپوست در ویدیویی که در ابتدای تحقیق از نظر گذشت؛ استماع و ملاحظه شد؛ غم و حُزن به گوش میرسید. ساز موسیقار، اصلاً نوای غمآلود و اندوهناکی دارد و این مسأله در ادبیات فارسی و اشعار شاعران پارسی گوی ایران زمین نیز ظاهر و متجلی بوده است.
«قَوامی مُطَرَّزی» (م. ۵۷۶ ق.) از شاعران پارسی گوی قدیم در سرودهای، ناله را به آهنگ و نوایِ «موسیقار» تشبیه کرده است؛
نعره در وی شِکنَجِ موسیقی
ناله در وی، نوای «موسیقار» [۱۹]
«عطار نیشابوری» (م. ۶۱۸ ق.) نیز در شعر خویش، ارتباطی شاعرانه و احساسی بین نالۀ نشأت گرفته از غم خویش و نوای ساز موسیقار یا همان پن فلوت بیان کرده است؛
چو «موسیقار» مینالم به زاری
که کارِ مشکل و دشوار دارم [۲۰]
«جامی» (م. ۸۹۸ ق.) هم، از قافله عقب نمانده و بدین صورت، شعری مرتبط با موسیقار و غم نوای آن سروده است؛
بِدو کردند نی بستی حواله
چون «موسیقارِ» پُر فریاد و ناله [۲۱]
«صوفی مازندرانی» (م. ۱۰۰۸ق.) در غمآلود بودن موسیقار سراییده است؛
گَه بِمویَم (گریه کنم) ز دلِ چو موسیجَه (پرندهای شبیه به فاخته)
گَه بِنالم ز جان، چو «موسیقار» [۲۲]
و همچنین «تقی الدین کاشی» (م. ۱۰۱۶ ق.) در این رابطه سروده است؛
نالۀ زار بُرون آیدم از قالبِ خشک آن چنان چرب، که گویی، دَمِ «موسیقار» است [۲۳]
از این اشعار در فرهنگ ایرانی به خوبی معلوم است که مردم قدیم ایران، موسیقار یا پن فلوت به تعبیر امروزی و همچنین غمآلود بودن نوای آن را به نیکی میشناختند و با عمق وجود آن را درک کرده بودند و این حُزن و اندوه آهنگین را چنین در اشعار و چکامههایشان انعکاس ادبی داده اند.
۶. شکل «موسیقار» در متون پارسی
در فرهنگهای لغت، همچون «بُرهان قاطِع» اثر «ابن خَلَف تبریزی» متخلص به «بُرهان»، از مکتوبات قرن یازدهم هجری که پیشتر از او در چگونگی پیدایش موسیقار مطلبی بیان نمودیم؛ در رابطه با شکل ظاهری این سازِ باستانی آورده است؛
«آن را از نِیهای بزرگ و کوچک، به اندام (شکل) مثلث به هم وصل کردهاند» [۲۴]
البته سازهایی که الان موجود است به شکل ذوزنقه میباشد. یا در قدیم، کاملاً مثلثی شکل بوده یا مقصود صاحب کتاب بُرهان قاطِع، از مثلث، همان حالت و شکل ذوزنقهای است. در نگارۀ کتاب عجائب المخلوقات هم، حالت ذوزنقهای رؤیت شد. آنچه در رومانی امروزی نواخته میشود؛ ذوزنقۀ قوس دار است.
«سُروری» (م. ۱۰۳۶ق.) از ادیبان معروف در لغت نامۀ «مَجمَع الفُرس» در خصوص کیفیت ظاهری ساز «موسیقار» نوشته است؛
«سازیست مشهور که چند نیِ گُنده و باریک به هم وصل کنند.» [۲۵]
در اشعار شاعران پارسی گوی نیز شکل و ظاهر موسیقار از میان قرون و اعصار گذشته برای ما تداعی میشود که دلالت بر پهلوی هم بودنِ نیها در ترکیب و هیئت این ساز دارد؛ برای نمونه شاعری به نام «وِقاری» سروده است؛
کجاست یک، دو سه همدم که همچو «موسیقار» نِشسته پهلوی هم، بَرکِشیم آوازی [۲۶]
۷. حضور «موسیقار» در فرهنگ موسیقایی ایران تا ادوار اخیر
«رُستم الحُکَماء»، صاحب کتاب تاریخیِ «رُستم التواریخ»، متوفای قرن سیزدهم هجری، در «ذکر نوازندگان» در عهد «کریم خان زند» (م. ۱۱۹۳ق.)، سر سلسلۀ پادشاهی «زندیه» در قرن دوازدهم هجری و اسباب و آلات موسیقی این صنف در آن عهد در تاریخ خود، این چنین گزارش داده است؛
«…آلات و ادواتش در همهجا منظور نظر و در هر مکان، جلوهگر… یعنی «دَف» و «َنقارِه» و «سُرور نای» و «رود» و «عود» و «چَنگ» و «چَغانَه» و «رَباب» و «بَربَط» و «موسیقار» و «نی» و «تُنبک» و «تَنبور» و «سَنتور» و «چهار تار» … » [۲۷]
چنان که ملاحظه شد؛ از متن تاریخ فهمیده میشود که موسیقار نیز در کنار دیگر سازها، در عصر سلطنت زندیه، در ایران رایج بوده و نواخته میشده است و بسا تا اوایل دورۀ «قاجار» نیز متداول بوده و به مرور ایام کم رنگ شده و رو به زوال و فراموشی رفته است.
جالب آن که «مُلا محسن فیض کاشانی» (م. ۱۰۹۱ق.) از عالمان نامدار و اَجلّۀ فقهای شیعه و از مفسران قرآن کریم در عصر صفویه و استادِ «علامۀ مجلسی» (م. ۱۱۱۰ق.)، در حالی که بسیاری از فقیهان، نواختن ساز را دارای حُرمت میدانند؛ در بیتی به مدح ساز «موسیقار» پرداخته و به آن جنبۀ باطنی و عرفانی نیز داده و سروده است؛
صاحبِ دل راستْ فهمِ رازها از سازها
صاحبِ دل شو، شِنو از نای و «موسیقار»، حرف [۲۸]
سخن آخر:
ساز «موسیقار» یا همان «پَن فلوت» که در برخی متون فارسی، با ترکیب ایرانیِ «نای موس» از آن یاد شده است؛ دیرینهای بس طولانی در فرهنگ موسیقایی مردم ایران زمین داشته است. اگر چه در سدههای اخیر رو به زوال رفته است و کسی آن را نمیشناسد یا پیشینه و دیرینۀ حضور آن را در تاریخ و فرهنگ ایران نمیداند؛ اما با این اوصاف، در گذشته ها، سازی آشنا و شناخته شده برای عموم و خصوص مردم این سرزمین بوده است. آنچه در کتاب «عجائب المخلوقاتِ» اثرِ «طوسی سلمانی» در زمینۀ تاریخچۀ این ساز بیان شده است و همین طور نگارهای که در آن کتاب به نظر رسید؛ بهانهای شد تا این پژوهش در فرصت حاضر شکل بگیرد و نوبت مناسبی برای فهم مؤلفهها و متعلقات فرهنگی و بحث احتمالیِ صدور آنها به خارج از محدودۀ ایران قدیم پیش آورد. این فرضیه که با توجه به حضور قدیمی ساز موسیقار در فرهنگ ایرانی و همچنین تأثیر گذار بودن و سیطرۀ تمدن ایرانیان بر جهان باستان، بسا از ایران به اروپا یا قارۀ دور افتادۀ آمریکا صادر شده و به فرهنگ و رسومِ بومیان سرخپوستِ یِنگه دنیا وارد شده است و این ساز که الان به برای عموم، به عنوانسازی سرخپوستی، شناخته و معرفی میشود؛ شاید ناباورانه، در درازنای تاریخِ تاریکِ بشر، منشأیی ایرانی داشته است.
پی نوشت:
[۱] تفسیر العیاشی، ج۱، ص۴۰
[۲]Edwin L. Brown, «The Lycidas of Theocritus Idyll ۷»، Harvard Studies in Classical Philology, ۱۹۸۱:۵۹–۱۰۰
[۳]https://onlinelibrary.wiley.com/doi/full/10.1111/andr.12599
[۴]https://www.theoi.com/Georgikos/Pan.html
[۵]مروج الذهب، ج۲، ص۱۳۵[۶]دیوان فرخی سیستانی، ص۱۰۴[۷]پیشین، ص۱۴۰[۸]دیوان منوچهری دامغانی، ص۵۴[۹]برهان قاطع، ص۸۷۶[۱۰]دستور شهریاران ص۳۴۱ [۱۱]دیوان قاآنی، ص۵۶۰[۱۲]ر. ک: ذیل مادۀ موسیقی، فرهنگ عمید[۱۳]برهان قاطع، ص۸۹۴[۱۴]فرهنگ انجمن آرای ناصری، ص۷۰۴ [۱۵]لغت نامۀ دهخدا، ذیل مادۀ موس
[۱۶] https://www.theoi.com/Ouranios/Mousai.html
[۱۷]https://www.theoi.com/Ouranios/MousaTerpsikhore.html
[۱۸]دهخدا، ذیل مادۀ موس[۱۹]مجمع الفرس، ج۲، ص۸۳۸[۲۰]دیوان اشعار عطار نیشابوری، ص۷۹۷[۲۱]هفت اورنگ جامی، ص۱۲۱ [۲۲]مجمع الفصحاء، ج۲، ص۱۲۱[۲۳]خلاصه الاشعار، ص ۱۴۴[۲۴]برهان قاطع، ص۸۷۶[۲۵]مجمع الفرس، ج۳، ص۱۳۱۴[۲۶]مجمع الفصحاء، ج۱، ص۲۳۷[۲۷]رستم التواریخ ص۴۲۸[۲۸]دیوان ملا محسن فیض کاشانی، ص۱۳۵.