مترجم کتاب «ماهی خنیاگر»:
جهان "هالدور لاکسنس" را به عنوانِ سمبلِ ادبیات ایسلند میشناسد
سارا مصطفیپور میگوید: «ماهی خنیاگر» را میتوان اثری بهغایت اسکاندیناویایی قلمداد کرد و از آنجا که کشورهای اسکاندیناوی و خاصه ایسلند، چه به لحاظ جغرافیا و چه به لحاظ فرهنگی، غرابت بسیاری با کشور ما دارد، این شوق و انگیزه، حتی شاید بتوان گفت چیزی شبیه به حسِ مسئولیت، در من ایجاد شد تا بخشی از ادبیات غنیِ این کشور را به مخاطب فارسیزبان معرفی کنم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، هالدو لاکسنس در سال ۱۹۵۵ جایزه نوبل ادبیات را به خاطر قدرتِ حماسیِ زندهاش که هنرِ روایی ایسلند را احیا کرد، دریافت نمود. نیمقرن پس از اعطای جایزه نوبل به او، سارا مصطفیپور کتاب «ماهی خنیاگر» از رمانهای شاخص او را توسط نشر سولار به فارسی ترجمه و منتشر کرد. او از ترجمه دیگر آثار این نویسنده نیز خبر میدهد. آنچه میخوانید گفتگویی کوتاه با این مترجم درباره این رمان و نویسنده آن است.
چه شد که پس از ترجمه رمان «خانه خاموشِ» اورهان پاموک نویسنده نوبلیست ترکیهای که نشر مرکز منتشر کرد، به سراغ هالدور لاکسنس نویسنده نوبلیست ایسلندی رفتید؟ ترجمه از دو زبان ترکی و انگلیسی برایتان چه چالشهایی داشت؟
هالدور لاکسنس را در جهان به عنوانِ سمبلِ ادبیات ایسلند میشناسند، هم به این جهت که تا امروز تنها نویسندهی نوبلیستِ این کشور است و هم به این دلیل که شیوهی روایتش بکر و منحصربهفرد است؛ از تقلید بیزار است و کاملاً ایسلندی مینویسد؛ خشک و سوررئال و در عینِ حال طنزآلود و گیرا. پس فکر کردم برای معرفی ادبیات کشوری که در ایران تقریباً مهجور مانده، چه کسی بهتر از او. جدا از اینکه شخصاً نیز تحت تأثیر زبان شاعرانهی او قرار گرفتم و درونمایهی آثارش را با دغدغههای انسانِ معاصر همسو دیدم. اگر ترجمهی «خانه خاموش» از زبان ترکی استانبولی را به پیادهرویِ بیدغدغهای در یک ظهرِ پاییزی و زیر انوارِ طلایی خورشید تشبیه کنم، ترجمهی «ماهی خنیاگر» شوقِ نهفته در چشمهای گِردشدهی کودکی بود که برای اولینبار برف میدید!
ایسلند برعکس اینکه کشوری کوچک با جمعیتی کمتر از پانصدهزار نفر است، اما نویسندههای جهانی دارد. پیش از هالدور لاکسنس، اثری از ادبیات ایسلند خوانده بودید که شما را واداشت ریسکِ ترجمه یکی از نویسندگان ایسلند که حتی با نوبلیستبودنش نیز برای خواننده ایرانی ناشناس است، بپذیرید؟
«ماهی خنیاگر» را میتوان اثری بهغایت اسکاندیناویایی قلمداد کرد و از آنجا که کشورهای اسکاندیناوی و خاصه ایسلند، چه به لحاظ جغرافیا و چه به لحاظ فرهنگی، غرابت بسیاری با کشور ما دارد، این شوق و انگیزه، حتی شاید بتوان گفت چیزی شبیه به حسِ مسئولیت، در من ایجاد شد تا بخشی از ادبیات غنیِ این کشور را - که پیشتر با آن آشنا شده بودم - در قالبِ ترجمه به مخاطب فارسیزبان معرفی کنم؛ ریسکِ این کار را هم پذیرفتم، چراکه همیشه علاقهمند به کسب تجربههای جدید هستم، چه به عنوانِ مترجم و چه به عنوانِ خوانندهی آثارِ ادبی. حتی شاید در این مورد حس همذاتپنداریِ پنهانی نیز با نویسنده داشته باشم، همانطورکه مجلهی تایم در موردِ لاکسنس مینویسد: «هالدور لاکسنس در مقامِ یک داستانپرداز، سخت دلبستهی ماهیهای سرسختی است که شهامتِ شناکردن در خلافِ مسیرِ آب را دارند.»
چه چیزهایی در رمان «ماهی خنیاگر» برای خودتان جذاب بود؟ از قصه تا شخصیتهای رمان و…
برای خودم شخصیتِ آلفگریمور راوی داستان، از همه جذابتر بود؛ او که وطن را بهترین جای جهان میداند، متواضع است و حتی با دیدنِ یک رشته علف و تکستارهای که از قاب پنجرهاش پیداست به وجد میآید، او که دستآخر درمییابد شکوهِ زندگی را نه در زرقوبرقِ زندگی مادی، که در زندگی متواضعانه و دلخوشیهای سادهی انسانهای معمولی میتوان جست.
همانطور که جین اسماعیلی نویسنده آمریکایی برنده جایزه پولیتزر در مقدمه کتاب مینویسد «این رمان تاملی بر خویشتن هالدور لاکسنس است؛ هم در جایگاه کودک و هم در مقام سفیر شهیر ایسلند که میداند حیاتِ تمامی انسانها بس پیچیدهتر از آن است که به نظر میرسد.» چه برداشتی از این رمان در ذهن شما شکل گرفت که فکر میکنید برای خواننده فارسی نیز جالب هست؟
«ماهی خنیاگر» گزارشی بر دوئیتهاست، تقابلِ سنت و مدرنیته، فقر و ثروت، بسندگی و آزمندی و… و آلفگریمور که در این میان در جستجوی معنای زندگی است؛ به دنبال راهی که سنتها را قربانی مدرنیته نکند و به اصالت و صداقت وفادار باشد و شاید این همان راهی باشد که تکتکِ ما، فارغ از مرزهای جغرافیایی، باید به دنبالش باشیم.
آیا پس از این رمان، به سراغ اثری دیگری از این نویسنده خواهید رفت؟
بله، در حالِ حاضر مشغولِ ترجمهی رمانِ دیگری از این نویسنده هستم که امیدوارم بزودی به دست مخاطب فارسیزبان برسد.