سردار رضا افروز:
«غریب» شهید بروجردی را همانطور که هست نشان دهد
شخصیت آرام اما طوفانی یکی از مهمترین ویژگیهایی است که سردار رضا افروز، جانشین سازمان بسیج پیشکسوتان درباره شهید محمد بروجردی به آن اشاره میکند. افروز که در سالهای فرماندهی شهید بروجردی در غرب کشور کنار او حاضر بوده است، تاکید دارد پرورش شاگردان با استعداد که به فرماندهان بزرگ کشور در سپاه بدل شدهاند و تاثیر شهید محمد بروجردی بر نیروهای نظامی، مردم و حتی دشمنان نظام، نکاتی هستند که نباید پوشیده بماند و لازم است تا چنین ویژگیهای مهمی از شهید محمد بروجردی در فیلم سینمایی «غریب» به بهترین شکل ممکن به نمایش درآید.
به گزارش خبرنگار ایلنا، «غریب» به کارگردانی محمد حسین لطیفی، محصول سازمان اوج است که شمایلی از احوالات باطنی، سبک زندگی و شیوه فرماندهی شهید بروجردی با نگاهی به دورهای کوتاه از زندگی و تلاش او برای ایجاد اتحاد در غرب کشور را به تصویر میکشد.
نحوه آشنایی با شهید بروجردی
سردار رضا افروز ابتدا درباره فعالیتهای انقلابی خود میگوید: «آغاز اوج اعتراضات مردمی از زمانی بود که حاج آقا مصطفی خمینی را به شهادت رساندند. من در آن زمان که مصادف با ماه مبارک رمضان بود سرباز بودم. اربعین ۱۳۵۷ بود که خدمت سربازی من هم تمام شد. ما در محله نارمک تهران زندگی میکردیم و من و گروهی از دوستانم برای حضور در فعالیتهای اعتراضی در کتابخانه محله جمع میشدیم.»
افروز در همین کتابخانه با گروه توحیدی صف آشنا میشود؛ گروهی که توسط شهید بروجردی پایه ریزی شد. او در این باره میگوید: «اعضای گروه توحیدی صف میخواستند تصویری از شهید عباسعلی احمدی را چاپ کنند و این امکان در کتابخانه محله ما ممکن بود. من هم در این کتابخانه رفت و آمد داشتم و همانجا با برادران توحیدی صف آشنا شدم. اما شهید محمد بروجردی را تا بعد از انقلاب ۱۳۵۷ از نزدیک ندیده بودم. با ایشان زمانی آشنا شدم که زندان اوین و دادستانی را در اختیار داشت. از آنجا به بعد همکاری من با ایشان ادامه پیدا کرد و از طریق شهید محمد بروجردی به کمیته مرکزی معرفی و در اطلاعات کمیته مرکزی مشغول به انجام وظیفه شدم. تا زمانی که قرار شد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شود.»
او ادامه میدهد: «بعد از اعلام موجودیت تشکیلات مجاهدین انقلاب اسلامی که شامل ۸ گروه میشدند و گروه توحیدی صف نیز یکی از آنها بود، سپاه تشکیل شد و من در پادگان ولیعصر (عج) در خدمت شهید بروجردی بودم. تا اینکه واقعه جنایت پاوه رخ داد و امام (ره) دستور دادند همه به سمت پاوه حرکت کنند. از آن زمان تا عملیات مرصاد من در غرب کشور بودم.»
افروز درباره حضور محمد بروجردی در غرب کشور و فعالیتهایی که در آن زمان انجام داده است، میگوید: «سپاه منطقه ۷ کشوری سال ۱۳۵۸، شامل استانهای آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه، ایلام و همدان میشد و سِمت من، مسئول عملیات بود و در خدمت شهید بروجردی بودم تا زمانی که در منطقه ۷ تغییرات سازمانی بوجود آمد و قرارگاه نجف تشکیل شد. شهید بروجردی به منطقه قرارگاه حمزه رفت که یکی از قرارگاههای زیرمجموعه منطقه ۷ کشوری بود. حتی زمانی که منطقه ۷ به ۱۱ منطقه تبدیل شد، همچنان با شهید بروجردی، دورادور در ارتباط بودم. با این وجود دورانهایی که با ایشان ارتباط نزدیک داشتم و استاد و فرمانده من بود، مطالب زیادی درباره قبل از انقلاب و بعد از انقلاب برای من تعریف میکرد که هنوز آنها را در خاطر دارم.»
فعالیتهای قبل از انقلاب شهید بروجردی
جانشین سازمان بسیج پیشکسوتان، آنچه شهید بروجردی از دوران کودکی و فعالیتاش در گروه توحیدی صف گفته بود را این گونه روایت میکند: «شهید محمد بروجردی برای من تعریف کرد که در کودکی پدرش را از دست داد و برای همین مادرش مجبور بود برای گذران زندگی به تهران بیاید. شرایط دشواری را در آن زمان تجربه میکنند و شهید بروجردی وقتی سختی کشیدن مادرش را میبیند، تصمیم میگیرد درس را رها و کار کند. او به لحاف دوزی نزدیک بازار میرود. چون نزدیک همان لحاف دوزی مسجد بوده است، کم کم با مسائل دینی به طور عمیق آشنا میشود و به این نتیجه میرسد باید با رژیم پهلوی مبارزه کند. در همان سن کم شروع به درست کردن تیم میکند و با توانایی که در مدیریت داشته با گروه حزب ملل اسلامی و فداییان اسلام نیز ارتباط برقرار میکند و دیگر به سمت مبارزات مسلحانه میرود. در نهایت نیز خود یک گروه درست میکند و نام آن را بر اساس آیات و سورههای قرآنی گروه توحیدی صف میگذارد.»
افروز ادامه میدهد: «فعالیتهای گروه توحیدی صف بیشتر در جنوب تهران، منطقه مولوی، میدان قیام به سمت شهر ری بود. تیم به صورت خوشه انگور هر کدام به وسیله یک فرد بهم متصل میشدند و عملیاتها و جلسات مختلف را برگزار میکردند. با وجود آنکه شهید بروجردی به نیت آموزش نظامی به سربازی میرود، اما تحمل جو و فضای آنجا برایش بسیار دشوار بوده است. مخصوصا که دیگر امام (ره) در آن دوران به ترکیه و سپس عراق تبعید شده بود. بنابراین از سربازی فرار میکند و تصمیم میگیرد عملیاتهای مسلحانه با رژیم را آغاز کند. اما برای آغاز عملیاتهای مسلحانه نیاز به مجوز شرعی داشت. تا لب مرز هم به صورت قاچاق میرود تا به نزد امام (ره) برسد؛ اما در خوزستان دستگیر میشود و نزدیک به ۶ ماه در زندان میماند. با این حال وقتی از زندان بیرون میآید تصمیم جدیتری میگیرد برای آنکه گروه را توسعه دهد.»
این رزمنده بیان میکند: «شهید بروجردی پس از آزاد شدن از زندان با کمک شهید بهشتی، شهید مطهری و شهید مفتح با امام (ره) ارتباط میگیرد و ایشان در جواب سوال شرعی شهید بروجردی در زمینه عملیات مسلحانه فرموده بودند نباید عملیات مسلحانه صورت گیرد چون ممکن است در این میان مردم بیگناه کشته شوند. حتی امام (ره) فرموده بودند که باید در مبارزه با آمریکاییها هم مراقب بود؛ صرف اینکه کسی آمریکایی است نباید کشته شود. مگر آنکه نظامی باشد یا در ارتباط با جنایتهای شاه ارتباط مستقیم داشته باشد. شهید بروجردی نیز با توجه به فرمایشان امام (ره) عملیاتهایی را انجام داد که دقیقا مراکز فساد بودند و رستوران خوانسالار از جمله آن عملیاتها بود. با ورود امام (ره) شهید بروجردی از طریق شورای انقلاب آن زمان مسئولیت حفاظت ایشان را برعهده گرفت.»
شخصیتی آرام و در عین حال طوفانی
افروز خاطرات خود از شهید بروجردی را این طور پی میگیرد: «آنچه خودم از ایشان در سالهای خدمت نزد او تجربه کردم بسیار است. مهمترین نکتهای که من از شهید بروجردی دریافت کردم اخلاق جالب و منحصر به فردش بود. شهید بروجردی یک شخصیت کاملا آرام داشت و در عین حال طوفانی بود. من هیچ وقت ندیدم ایشان پشت میز بنشیند. همیشه کنار میز مینشست و البته خیلی کم پیش میآمد او در اتاق کارش باشد. اکثرا در مسیر بود و آنچه برای من هم تعریف میکرد معمولا در طول مسیری بود که با هم همراه بودیم. حتی زمان استراحتاش هم در مسیر بود. یکی دو بار هم وقتی خودش رانندگی میکرد تصادف کرده بود و این اتفاق به دلیل خستگی و خواب آلودگی برایش رخ داد.»
او درباره ذکاوت و درایت بروجردی در امر فرماندهی هم اشاره میکند: «شهید بروجردی به شدت به کادرسازی معتقد بود و تا زمانی که در پادگان ولیعصر (عج) حضور داشت حدود ۱۵ گردان را سازماندهی کرد. چون تا قبل از شروع جنگ تحمیلی گروههای بسیاری بودند که میخواستند قدرت را تصاحب کنند و امام (ره) با هوشیاری و تجربهای که از زمان انقلاب مشروطیت داشت کمیتهای را تشکیل داد و چند ماه بعد نیز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به وجود آورد. شهید بروجردی نیز با توجه به دیدگاه امام (ره) برنامه داشت و با توجه به برنامهای داشت به درستی پیش رفت.»
فرمانده فرمانده ساز
افروز بر این باور است که انسانشناسی شهید بروجردی بینظیر بوده: «به یاد دارم آن زمان که اکبر غمخوار را مسئول پشتیبانی گذاشت به او گفتم آقای غمخوار برای مسئولیتی که از او خواستهای خیلی جوان است؛ اما به من گفت میدانم سن کمی دارد؛ اما پدر او بازاری است و خودش هم بچه بازار است. از خرید و فروش سر درمیآورد و میتوان روی او در این شرایط حساب باز کرد. شهید بروجردی اینطور استعداد اولیه نیروهایی که در خدمتاش بودند را کشف میکرد و از آنها نهایت بهره را میبرد. به هر حال وقت برای آموزش نبود و باید به استعدادها و قابلیتها بیشتر توجه میشد. شهید محمد ابراهیم همت، حاج احمد متوسلیان، شهید محسن وزوایی، شهید احمد کاظمی، شهید ناصر کاظمی، شهید محمود کاوه و… همه فرماندهانی بودند که توسط شهید محمد بروجردی شناسایی شدند. آنها زیر نظر شهید بروجردی تجربه اندوزی و دانش اندوزی کردند و در کلاس فرماندهی ایشان مدیریت فرماندهی را یاد گرفتند و توانستند افتخارآفرینی کنند. ما در حال حاضر شاید فرماندهان بزرگی داشته باشیم که شاگردان خوبی را هم تربیت کرده باشند؛ اما شهید بروجردی فرماندهای بود که در ذهن خود برنامه کادرسازی داشت و به دنبال کشف استعداد بود.»
افروز تاکید دارد که شهید بروجردی قدرت طلب نبود و به معنای واقعی مجاهد فی سبیل الله بود: «شهید بروجردی تمام هم و غم خود را برای این نظام گذاشت. به یاد دارم زمانی که من در زندان اوین نگهبان بودم تعداد پاسدارها کم بود و مشکلات بسیار. شهید بروجردی شبانه روز کار میکرد. روز دوم یا سوم فروردین بعد از پیروزی انقلاب بود. آن روز خانمی با یک بچه در بغل و یک بچه که به دست گرفته بود وارد شد. بچهها خیلی کوچک بودند. خود را معرفی کرد که همسر شهید بروجردی است. شهید بروجردی در جلسه بودند. به او خبر دادیم خانمی با دو بچه با او کار دارد. وقتی شهید بروجردی آمد همسرش به او گفت قبل از انقلاب باید برای ملاقات با تو به زندان اوین میآمدم حالا باز هم من باید برای دیدار تو به زندان اوین بیایم. شهید بروجردی صورتاش از شرم سرخ شده بود و با ریشاش بازی میکرد و همسرش را به آرامش دعوت میکرد. من برای آنکه آنها با هم راحت صحبت کنند فاصله گرفتم.»
افروز ادامه میدهد: «او اینطور برای نظام و انقلاب زمان میگذاشت. یک زمان به دیدار خانواده شهید بروجردی رفتیم؛ همسرش میگفت در این زندگی جز دو فرزند بروجردی هیچ چیز دیگری از او نیست. به هر جهت ایشان زیاد در خانواده نبود تا بتواند کاری برای خانوادهاش کند. اگر چنین انسانهای ویژه و برجستهای نبودند و فداکاری نمیکردند هرگز انقلاب به اینجا نمیرسید. اگر همه ما که وظیفهمان این بود از انقلاب دفاع کنیم به فکر حفظ خود و خانوادهمان بودیم هرگز انقلاب به اینجا نمیرسید.»
برخورد دلسوزانه، آگاهاسازانه و پدرانه
به گفته سردار افروز، یکی از ویژگیهای شهید بروجردی، اخلاق مهربانانه او بود: «یک بار با شهید بروجردی پشت وانت سیمرغ به سنندج رفتیم. سر چهارراه که ترمز کردیم عدهای پریدند با شهید بروجردی روبوسی کنند. ما همه ترسیده بودیم نکند میان آنها کسی باشد که بخواهد عمل سویی از او سر بزند؛ اما خود شهید بروجردی به هیچ عنوان به دلش بد راه نمیداد و با مردم برخورد بسیار خوبی داشت. ارتباط معنویاش با مردم بسیار عالی بود. حتی با زندانیهای سیاسی هم برخورد برخورد دلسوزانه، آگاهاسازانه و پدرانه داشت. بحثها میکرد و ساعتها در زندان با زندانی به مذاکره میپرداخت تا آنها را متقاعد کند که فریب خورده هستند.»
او درباره عقاید خاص و منحصر به فرد شهید بروجردی میگوید: «یک بار به شهید بروجردی گفتم نظرت چیست نماز جماعت را اجباری کنیم؟ گفت نماز جماعت اجباری فایده ندارد. ما باید شرایطی را فراهم آوریم تا خودشان بیایند و در نماز جماعت شرکت کند. این یکی از نگاههای فوقالعاده ایشان بود. نگاه او نگاهی کاملا قرآنی بود. او آنطور عمل میکرد که میدید پیامبر (ص) با مردم عمل کرده است.»
افروز ادامه میدهد: «در کردستان که بیشتر یک منطقه عشایری بود بزرگان عشایر را بسیار احترام میکرد. ضمن اینکه در تلاش بود تا روابط و ضوابط طاغوتی آنها را بشکند. ما در منطقه اورامانات کلا ۳۰ پاسدار بودیم و منطقه بزرگی را بدون امکانات باید نگه میداشتیم و به این نتیجه رسیدیم مردم هوادار خودمان را در آنجا ساماندهی کنیم. وقتی شهید بروجردی برای بازدید آمد گفتم نزدیک به ۳۰۰ نفر جذب کردیم. ایشان گفت چطور جذب کردید؟ گفتیم با سران عشایر صحبت کردیم. جلسهای با سران و بزرگان عشایر گذاشت. خان بزرگ آن زمان آقای مرحوم مصطفی مسعودی بود و بزرگ منطقه به حساب میآمد. بالا نشسته بود هر چه به شهید بروجردی گفتند تو هم بیا بالا، نپذیرفت و جلوی در نشست. گفت میخواهم به آنها فرهنگ اسلامی یاد بدهم. ایشان نشست و هر تعداد آدمی که وارد میشد شهید بروجردی جلوی آنها میایستاد. خان هم مجبور میشد به احترام شهید بروجردی از جایش بلند شود؛ در حالی که روش آنها این بود خان نشسته و همه به خان سلام کنند و دستاش را ببوسند. شهید بروجردی کاری کرد باعث شد خان جلوی همه بیاستد. من به شهید بروجردی گفتم آنها ناراحت میشوند و احساس میکنند تحقیر میشوند. میگفت اینطور نیست من با این کار میخواهم به آنها بگویم همه باید به هم احترام بگذاریم و اینطور نیست همه به یک نفر احترام بگذارند. من به عنوان فرمانده باید این کار را انجام دهم و به مردم احترام بگذارم تا باقی هم متوجه این موضوع شوند. این همان فرهنگ اسلام است.»
چگونگی همکاری با سپاه
افروز درباره آغاز همکاری شهید بروجردی با سپاه میگوید: «امام (ره) اطلاعیه دادند همه گروهها باید یکی شوند و یک فرمانده آنها را مدیریت کند. بر این اساس افراد یا باید در گروههایشان میمانند و یا با سپاه همکاری میکردند. من خودم که جزو گروه توحیدی صف بودم و با شهید بروجردی مشورت کردم. ایشان گفت به نظر من تو روحیه حزب بازی و گروه بازی نداری و جای رشد در گروه نخواهی داشت. پیشنهاد میکنم سپاه را انتخاب کنی و از گروه استعفا دهی. من هم همین کار را انجام دادم و در سپاه در خدمت شهید بروجردی بودم و ایشان هم خودش جزو کسانی بود که از گروه استعفا داد. حرف خوبی هم به من زد. به من گفت اساسا برای چه گروه تشکیل دادیم؟ مگر برای دفاع از اسلام نبود؟ حالا آن اسلام یک رهبری دارد به نام ولی فقیه. ایشان سپاه را تشکیل داده و این تشکیلات برای دفاع از انقلاب است. کار ما هم همین است. دفاع از انقلاب، زیر نظر ولی فقیه بهتر است یا زیر نظر گروهی کوچک؟ عاقلانه است بین گروهمان و سپاه، سپاه را انتخاب کنیم.»
او درباره عقیده دینی و قرآنی شهید بروجردی هم میگوید: «یک زمانی ماهی یک بار صبحگاه مشترک تمام نیروهای مسلح در ستاد منطقه ۷ برگزار میشد و هنوز بنی صدر رئیس جمهور بود. دیدم کنار میدان صبحگاه دارد قدم میزند و این آیه قرآن «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» را زمزمه میکند. به او گفتم امثال ما از دستمان در میرود و ممکن است خلاف کنیم. به نظرت چه کار کنیم خلاف نکنیم؟ نکته جالبی را اشاره کرد. گفت برادر رضا، وقتی وارد جادهای میشو و تا حالا تجربه گذر از آن را نداری، تابلوی پیچ خطرناک را میبینی حواست را بیشتر جمع میکنی؛ چون نمیدانی آن پیچ خطرناک کجاست. اما کسی که چند بار جادهای را رفته یقین دارد آن پیچ خطرناک کجاست. عقل حکم میکند قبل از پیچ، سرعت را متعادل کرد. در زمینه خلاف هم همینطور است؛ اگر کسی یقین داشته باشد؛ خلاف نمیکند. اشکال کار ما این است اکثرا میدانیم؛ اما یقین نداریم. چون شک میکنیم و برای همین گرفتار خلاف میشویم. باید به یقین برسیم تا خلاف نکنیم.»
شهید بروجردی را همانطور که هست نشان دهند مخاطب میپذیرد
جانشین سازمان بسیج پیشکسوتان با تاکید بر اینکه شهید بروجردی دارای تقوا، خداترسی و قیامت باوری بود، میگوید: «برای همین اخلاصاش در عمل روی نیروهای زیردست خود اثر میگذاشت. حتی روی مردم و ضد انقلاب هم اثر مثبت میگذاشت. این خصلت اخلاقی باعث میشد تا بسیاری مجذوب او شوند. شهید بروجردی فرماندهی بود که زمان سرکشی به مناطق به همه جا سر میزد. با وجود تمام خطراتی که وجود داشت این کار را میکرد. فقط به این فکر میکرد نیرویی که در آن مراکز دارند سختی میکشد ببیند فرماندهاش هم در میدان کنار اوست و او را میبیند این کار و طرز فکرش هم به محبوبیت او صد چندان اضافه میکرد.»
او با اظهار تاسف از اینکه در زمان شهادت شهید بروجردی نزد او نبوده میگوید: «زمان شهادت ایشان من برای بررسی منطقه شمال عراق به عراق رفته بودم و به صورت خبری از شهادت ایشان مطلع شدم. برای همین هم فقط به تشییع جنازه رسیدم. در آخرین دیدار در آمبولانس ایشان را دیدم که آرام خوابیده بود. روحاش شاد.»
افروز معتقد است زمانی فیلم سینمایی ساخته شده درباره شهید بروجردی میتواند اثرگذار باشد که براساس واقعیات باشد: «در فیلمسازی باید تصویرسازی واقعی باشد؛ در غیر این صورت گیرایی ندارد. باید درباره شهید بروجردی نیز به واقعیات توجه شود. او انسان بزرگی بوده و برای به نمایش گذاشتن این بزرگی نیاز به بزرگنمایی و غلو نیست.»
سردار افروز در پایان میگوید: «نفوذ کلام و فرماندهپروری شهید بروجردی مهمترین نکات است که نباید از قلم بیافتد؛ کافی است بروجردی را همانطور که هست نشان داد؛ مخاطب میپذیرد و دوستاش خواهد داشت. امیدوارم سازندگان فیلم «غریب» موفق باشند. »