استاد دانشگاه تهران در گفتوگو با ایلنا:
نسلِ جدیدِ بیهنجار باروتیست که چاشنی و فتیله آن را جریانهای دیگر روشن کرده/ باید مسئولان ۲۵ سال اخیر فرهنگ و آموزش را بازخواست کرد
«در بحبوحه حوادث اخیر کشورمان، شاهد کنشگری نسل نوجوان و جوان به عنوان نسلی هستیم که دچار چالش «بیهنجاری» هستند. بیهنجاری به معنای نابهنجاری نیست. البته که به این معنا هم نیست که این نسل مخالف مذهب یا ملیگرایی و بسیاری از اصول دیگر هستند. نکته محوری این است که این نسل نمیداند چه میخواهد و تنها نکتهای که میداند این است که باید عصیانگری از خود نشان دهد. البته که این نسل، در جایگاه متهم و محکوم هم نیستند بلکه خودِ آنها قربانی هستند و ریشه مشکلات را بایستی در سازوکارهای تربیتی، آموزشی، و فرهنگی کشور جستجو کرد.»
به گزارش خبرنگار ایلنا، در پی فوت «مهسا امینی» دختر جوان سقزی و متعاقبا وقوع برخی آشوبها و اعتراضات در کشورمان، بسیاری از رسانهها و کارشناسان و تحلیلگران (چه در داخل و چه خارج از کشورمان)، به واکاوی ابعاد مختلف تحولات مذکور در ایران پرداختهاند و در این زمینه شاهد ظهور تحلیل و تفسیرهای مختلفی نیز بودهایم.
در واقع، جدای از تحلیل و تفسیرهای مغرضانه برخی گروهها و جریانهایی خاص، برخی از متفکران و اندیمشندان نیز بر آن بودهاند تا به ریشهیابیِ زمینهها، تبعات، اهدف و آینده اعتراضات و حوادث اخیر در کشورمان بپردازند. با این همه، اینطور به نظر میرسد که هنوز پرسشهای بیپاسخ فراوانی در چهارچوب این معادله وجود دارد که پرداختن به آنها کاملا ضروری است. از اینرو، در گفتگو با محمدصادق کوشکی (استاد دانشگاه تهران و پژوهشگر حوزه اندیشه سیاسی) به بررسی برخی از مهمترین پرسشها در رابطه با تحولات اخیر کشورمان پرداخته است.
مشروح گفتگو با محمد صادق کوشکی را در ادامه میخوانید:
تاکنون تحلیلهای مختلفی در مورد ماهیت و چهارچوبهای اعتراضات و اغتشاشات در کشور ارائه شده است. از اینرو، تحلیل و تفسیرهای مختلفی در مورد نیروهای اصلی، اهداف، زمینهها و پیامدهای آن نیز ارائه شده است. تحلیل شما از چهارچوب کلی آنچه در بحبوحه این حوادث شاهد هستیم، چیست؟
به نظر من آشوبها و حوادث چند هفته اخیر که در کشورمان شاهد بودهایم، یک «هسته مرکزی» و یک «شعاع پیرامونی» دارد. در شعاع پیرامونی این تحولات و آشوبها، همه نوع افرادی پیدا میشوند. در این رابطه در برخی از شهرهای کشورمان حتی شاهد آن بودهایم که برخی اتباع خارجی نیز در بخش شعاع پیرامونی حوادث حضور داشتهاند و اقدام به ایجاد خسارت و دیگر کارهای مخرب کردهاند. در همین شعاع پیرامونی، حضور سارق، آدم ماجراجو، و به طور کلی افراد و طیفهای مختلفی را با دلایل گوناگون شاهد بودهایم که این دلایل نیز در بسیاری از موارد شاید اساسا سیاسی نبودهاند. با این حال، هسته مرکزی را بخشی از نسل نوجوان و جوان کشورمان تشکیل میدهند. این نسل به نظر من دچار «بیهنجاری» شده است. بیهنجاری با ناهنجاری تفاوتهای قابل توجهی دارد.
بیهنجاری به این معناست که این نسل به هیچ خط قرمزی قائل نیستند و این مساله در حوزههای قانون، ملیگرایی، دین و امثالهم قابل مشاهده است. باید توجه داشته باشیم که این نسلِ همراه با چالش بیهنجاری، محصولِ عملکرد دستگاههای آموزشی و فرهنگی ما در ۲۰ساله اخیر هستند. این نسلِ بیهنجار دچار بحران جدی هویتی هستند و عصیانگری و خشونت عجیبی که در کلام و رفتار آنها مشاهده میشود، نتیجه شکلگیری همین بیهنجاری است و البته من بر این باورم که این نسل بیهنجار شده، خود هم چندان در وضعیت کنونیاش مقصر نیست.
این نسلِ بیهنجار که همانطور که پیشتر گفتم محصول مستقیمِ عملکرد مسوولان فرهنگی و آموزشی ما در ۲۰ الی ۲۵ سال اخیر است، به نوعی به ابزار رقبای منطقهای و بینالمللی کشورمان در مسیر پیشرفت و حل مشکلات و چالشهای خود تبدیل شده است. در این چهارچوب، این نسل شبیه به بشکهای باروت هستند که چاشنی و فتیله آن را جریانهایی دیگر روشن کردهاند با این حال، خود نیز استعداد انفجار و عصیان و سرکشی نسبت به همه چیز حتی پیوندهای خانوادگی را داشته است. در این راستا، در گرداگردِ این هسته مرکزی، ما البته شاهد حضور گروههای تروریستی نظیر کومله، دموکرات و منافقین و امثالهم نیز بودهایم با این حال، هسته مرکزی همانطور که گفتم همان گروه و نسل بیهنجار است. در این میان باید توجه داشته باشیم که اشتباه است اگر بگوییم که این نسل با مذهب یا ملیت ایرانی و یا اخلاق مخالف است. به نظر من نکته درست این است که بگوییم آنها اساسا چیزی را نمیشناسند و به طور خاص شناخت دقیق و درستی از ایران، اخلاق، پیوندهای خانوادگی و دیگر مسائل شبیه به آنها ندارند و درست به همین دلیل است که نسبت به آنها حساسیت و یا واکنش جدی هم ندارند.
از همین منظر شاهدیم که شورشی که در هفتههای اخیر در کشورمان وجود داشته، نوعی تحرکِ بیسر، و بیهدف است. در واقع، این جریان محصول یک سازمان، حزب و یا گروه مشخص نیست و در عین حال، عاری از هدف هم میباشد. از این منظر، مطالبات آن به صورت دقیق مشخص نیست. در این میان یک نفر فریاد میزند که مثلا حجاب اجباری را نمیخواهم. یک نفر دیگر خواستار سرنگونی نظام سیاسی کشور میشود و فرد دیگری الفاظ رکیک به کار میبرد و افراد دیگر نیز مطالب مختلفی را مطرح میکنند.
در این چهارچوب اینطور به نظر میرسد که این نسل خود هم نمیدانند که چه میخواهند و تنها چیزی که میدانند این است که باید نوعی عصیانگری را از خود نشان دهند. در این میان، این نسل حتی دلیل عصیانگری خود را هم نمیداند. به عنوان مثال وقتی فردی از این نسل شعار مرگ بر دیکتاتور سر میدهد و ما از او میپرسیم که مصادیق دیکتاتوری چیست و شاخصههای جهانی آن چیست و اساسا شما با چه کارویژه و سازوکاری به این نتیجه رسیدهاید که نظام سیاسی ما دیکتاتوری است؟ پاسخ روشنی را از آنها نمیشنوید.
به هر حال واژهای نظیر دیکتاتوری، یک واژه تخصصی است و مابهازا و شاخصهایی دارد. اما این نسل اطلاع چندانی از آنها ندارند. از این رو، من قبل از اینکه بخواهم نسلِ به ویژه نوجوانمان را محکوم و متهم کنم باید تاکید کنم که این نسل خود «قربانی» است و اساسا نباید آن را محکوم و متهم کرد. در این راستا، به نظر من اقدام درست این است که بایستی مسوولانی را که در تمام ۲۰ الی ۲۵ سال اخیر متولیان حوزه فرهنگ و آموزش کشورمان بودهاند را بازخواست کرد و از آنها پرسید که چگونه رفتار کردهاند (نهادهای نظیر آموزش و پرورش، صداوسیما، وزارت ارشاد، حوزههای علمیه، سازمان تبلیغات اسلامی و دانشگاهها) که اکنون ما شاهد حضور و ظهور بخشی از نسل نوجوان و جوان کنونی هستیم که با یک بحران هویتی و عصیانگری فزاینده مواجه هستند.
چه جنبه یا جنبههایی از تحولات اخیر در کشورمان وجود داشته که به نظر شما کمتر به آنها پرداخته شده و باید بیشتر و دقیقتر آنها را مورد توجه قرار داد؟
من تاکنون تحلیل و نگاه علمی چندانی را از زاویه دید جامعه شناسی، مردم شناسی، آسیبشناسی اجتماعی، سیاست منطقهای و سیاست بین الملل، در توضیحِ رخدادهای اخیر کشورمان ندیدهام. البته نمیگویم که هیچ ندیدهام با این حال تاکید دارم که کارهای بسیار کمی را شاهد بودهایم. در این راستا، عمده کارهای ارائه شده در این رابطه، ماهیتی ژورنالیستی داشتهاند.
باید توجه داشت که ژورنالیسم به معنای غلط بودنِ گزارهها نیست بلکه معنایی که من از آن مراد میکنم این است که گزارهها در چهارچوبی به شدت سطحی و خبری ارائه میشوند و نگاهی به عمق ماجرا ندارند. شاید باید زمان بگذرد تا نسبت به این رخدادها یک تعریف و ارزیابی علمی دقیق اتفاق بیفتد و کارشناسان از زوایای مختلفی به تحولات اخیر کشورمان بنگرند و در باب آنها به بحث و گفتگو بپردازند. در واقع ما شاهد اوج گیری خوانشهای علمی در مورد آشوبهای اخیر کشورمان باشیم. رویکردی که به نظر من در نهایت میتواند بروندادها و نتایج بسیار خوبی را نیز به همراه داشته باشد.
یکی از نکات مهم و برجستهای که در مورد نظام سیاسی کشورمان مطرح میشود و در قالب اتفاقات جاری نیز جای بحث دارد، مساله «تاب آوری» آن است. در واقع، انقلاب اسلامی از ابتدای پیروزی در سال ۱۳۵۷ تا به امروز، با چالشها و بحرانهای عدیدهای رو به رو بوده با این حال این بحرانها قادر به شکستِ انقلاب اسلامی نبودهاند. دلیل اصلی تابآوریِ نظام سیاسی در ایران را چه میدانید و آیا این موضوع به معنای رضایتمندی مردم از عملکرد مسئولان است؟
بخواهیم یا نخواهیم و یا موافق باشیم و یا نباشیم، حکومت ما ماهیتی «مردم نهاد» دارد. مردم نهاد بدین معناست که بالاخره مسوولان کشور با رای مردم تعیین میشوند. رئیس جمهور، نمایندگان مجلس، نمایندگان خبرگان رهبری و شوراها، همگی نمودهایی عینی از این مساله هستند. ممکن است زمانی میزان مشارکت مردم در انتخاباتهای کشورمان ۸۰ درصد و زمانی ۴۰ درصد باشد با این حال، مسوولان کشورمان با رای مردم از نردبام قدرت بالا میروند. حال اینکه عملکرد آنها چگونه بوده است؟ خود بحث دیگری است.
ما اگر ملاک را رضایتمندی مردم قرار دهیم، واقعیت این است که مردم از عملکرد اکثر مسوولان در دورههای مختلف رضایت نداشتهاند. کما اینکه در دوم خرداد، نسلی همه آرزوهای خود را در کسوتِ خاتمی دید و همان نسل در انتهای دوم خردادماه در سال های۱۳۸۳ الی ۱۳۸۴، شعار عبور از خاتمی با مطالبات خاص سیاسی و فرهنگی را مطرح کرد. در عین حال، همانهایی که مثلا حامیان جدی احمدی نژاد بودند نیز بعدها متوجه شدند که خیر، وی اساسا آن فردی که آنها فکر میکردند نیست. معادلهای که در مورد افرادی نظیر حسن روحانی و دیگر افراد هم به شیوهای مشابه برقرار بوده است. به همین دلیل علی رغم اینکه جامعه ما از نتیجه انتخابهای خود راضی نیست، با این حال، قدرت و چرخش قدرت در کشور ما مبتنی بر رای مردم است. حال در این فضا اینکه بعضا مثلا گفته میشود که شمار مشارکتکنندگان ۲ درصد یا ۸۰ درصد بوده بوده باید گفت که به هر حال امکان مشارکت وجود داشته است. مثلا در دورهای که اصلاح طلبان در انتخابت مجلس یازدهم تصمیم به عدم مشارکت گرفتند، این انتخاب خودشان بوده است. با این همه، مردم نهاد بودن، نکته مهمی در سازوکارهای سیاسی و حکمروایی کشور ما است که موجب میشود تا ساختار کلیِ سیاسی کشور باقی بماند.
نکته دیگر این است که بخشی از جامعه، مشروعیت حکومت کشورمان برایشان از اهمیت قابل ملاحظهای برخوردار است. این بدان معناست که این طیف به این دلیل که حکومت کشورمان را مشروع میدانند، چشم بر ناکارآمدیهای آن میبندند. در واقع، در حالی که بعضا خودشان هم از ناکارآمدیهای حکومتی آسیب میبینند، با این حال چون نظام سیاسی کشورمان را نظامی مشروع میدانند، حاضر به انجام هرگونه فداکاری و گذشتی برای این نظامِ مشروع هستند. از این منظر، در وهله اول، مردم نهاد بودنِ نظام سیاسی و سازوکارهای حکمروایی در کشورمان و در وهله دوم، تکیه نظام سیاسی کشورمان به وفاداران نظام جمهوری اسلامی ایران از جمله مهمترین مولفههایی هستند که تا حد زیادی میزان قدرتِ تاب آوری نظام سیاسی کشورمان را افزایش دادهاند. در این رابطه از یاد نبریم که این نظام سیاسی در قالب جنگ با عراق که نوعی جنگ طیف گستردهای از قدرتهای جهانی با ایران بود و یا تقابل با گروههای خشن تروریستی و در عین حال مواجهه با شمار قابل توجهی از توطئههای خارجی و بویژه تحریمها توانسته دوام بیاورد. مسالهای که یکی از ویژگیهای بارز و برجسته نظام سیاسی کشورمان است و ریشه آن نیز در همان دو موردی است که پیشتر عرض کردم.
گفتگو: سامان سفالگر
دبیر: زهرا حاج محمدی