ابوالحسن داوودی پاسخ میدهد: سازمان سینمایی به کجا میرود؟ (۲)
مدیریت سینما باید ایفای نقش پدر خشن را رها کند/ تعامل با سینماگران خزاعی را نجات میدهد
ابوالحسن داوودی بر این عقیده است که دولت هیچ تعاملی با اهالی فرهنگ و هنر ندارد. او تأکید دارد با وجود اینکه رئیس سازمان سینمایی از تهیهکنندگان سینمای ایران است، تا امروز نتوانسته تعاملی سازنده با اهالی سینما داشته باشد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، «بر هیچکس پوشیده نیست که سینما امروز درگیر حواشی و مسائل بسیاری است که این اتفاقات نگرانی قشر عظیمی از سینماگران را به همراه داشته است و البته برخی سینماگران بر این عقیدهاند که باید برای بهبود شرایط و اتفاقات بهتر به ریاست جدید سازمان که نزدیک به یک سال از ریاستش بر سازمان سینمایی میگذرد، مهلت داد. به هر حال لازم است در این مدت که سینمای ایران همواره در تلاطم اتفاقات مختلف بوده است، نگاهی تحلیلی به عملکرد مدیریت سینما داشته باشیم و نقاط ضعف و قدرت آن را مورد ارزیابی قرار دهیم. به همین بهانه با چند تن از دستاندرکاران سینمای ایران گفتگو کردهایم.»
ابوالحسن داوودی (کارگردان سینما) راه گفتگو میان سازمان سینمایی و سینماگران را بسته تلقی میکند و بر نبود تعامل میان این دو تاکید دارد.
متن گفتگوی ایلنا با این کارگران را در ادامه میخوانید:
با گذشت بیش از ۱۰ ماه از ریاست محمد خزاعی در سازمان سینمایی، در یک نگاه کلی عملکرد او چگونه بوده است؟
رویکرد جدیدی که دولت در مواجهه با فرهنگ و هنر در پیش گرفته و سازمان سینمایی نیز از آن مستثنی نیست، قطعاً نمیتواند شناسنامه قابل دفاعی را برای ریاست آن رقم بزند. محمد خزاعی را سالهاست که میشناسم و میدانم که او برآمده از بدنه سینما است، هرچند از بخش متمایل به دولت، اما همین وابستگی او به صنف انتظارات را در اهل حرفه بالاتر میبرد. ضمن اینکه شخصاً در اولین برخوردی که با وی پس از قرار گرفتن در سمت ریاست سازمان سینمایی داشتم، به این نکته اشاره کردم که انتظار سینماگران از او به عنوان رئیس سازمان سینمایی بسیار بیشتر از فردی است که از خارج از سینما به این عرصه وارد شده است. با این حال به نظر میرسد نزدیکی و آشنایی رئیس سازمان با معضلات واقعی سینما نه تنها دردی را از سینماگران دوا نکرده است، بلکه گاه بر مشکلاتشان هم افزوده است. ظاهراً در بین مدیران جدید فرهنگی، هنری و سینمایی عزمی جدی برای وارد شدن سینما به عرصه و دوران جدیدی که بر شکل رسانهای جهان حاکم شده، وجود ندارد و ذهنیت حاکم در سیستم مدیریت فرهنگی متاسفانه ناامیدکننده است.
این ذهنیت چه ویژگیهایی دارد که از نظر شما نمیتوان به آن امیدوار بود؟
نوعی از واپسگرایی. تفکری که در دولت آشکار شده و مبنایش این است که غالباً سینما و سینماگران را خودی نمیدانند و رویکردشان در محدودیت و نظارت بیشتر کاملاً مشخص است. اما تجربه ثابت کرده که در چنین مواقعی یعنی دوران نظارت حادتر بر سینما، نه تنها شکل موردنظر مدیران حاصل نشده بلکه به نتایج میان مدت و درازمدت نامطلوبتری هم دامن زده است.
میتوان گفت که مسئولان در یک تصور غلط عوامل سینما را کارمندان خود میدانند و بر این عقیدهاند که باید شرایطی ایجاد شود که همه سینماگران طبق خواسته آنها و کاملاً وابسته سازمان سینمایی باشند درحالیکه سینما به هیچ عنوان اینگونه نیست و با ایجاد محدودیت نمیتوان آن را کنترل کرد. به نظرم در عرصه مدیریت سینما باید نظارتی پدرانه وجود داشته باشد و مسئولان باید اجازه دهند سینما به خودی خود با مردم ارتباط برقرار کند. اما متأسفانه بیش از هر چیز؛ انگارهی سیاسی بر نگاه حاکم فرهنگی غالب است و طبعا به رابطه تعاملی بین سینماگران و مدیران سینمایی توجه نمیشود. درحالیکه در گذشته کم وبیش این تعامل و این رابطه بیشتر وجود داشته است. زمانی که سیفالله داد به عنوان شخصی از بدنه سینما مدیریت سینما را برعهده گرفت، وجود این رابطه تعاملی کاملاً محسوس بود و خزاعی هم میتوانست همین رویه را الگوی خود قرار دهد؛ البته کاملاً میدانم که از نهادهای دیگر فشارهای زیادی به رئیس سازمان سینمایی وارد میشود و همین فشارهاست که چنین فضایی را در سینما با مدیریت خزاعی رقم زده است.
یعنی وضعیت شکل گرفته را به تنهایی نمیتوان حاصل سیاستهای محمد خزاعی دانست؟
خیر، آقای خزاعی به تنهایی عامل شکلگیری این وضعیت نیست. با نگاهی کلی به سیاستهای دولت در حوزههای فرهنگی مختلف میتوان به این نتیجه رسید که مشخصاً سیاستهایی خارج از نگاه تعاملی دیکته میشوند و این به تنهایی مربوط به سینما نیست.
متأسفانه با سیاستهای فرهنگی که امروز شاهد اجرا شدن آنها هستیم، جامعه به سمت نگرانی و ناامیدی اجتماعی و سیاسی رفته و سینما هم از این قاعده مستثنی نیست. با این حال باید تأکید کنم که محمد خزاعی در مواقعی تلاش کرده تا تعادلی را به وجود بیاورد اما قطعاً در بسیاری مواقع مقاومت برای رئیس سازمان سینمایی امکانپذیر نبوده و جریان خودخواستهای سلایق خود را تحمیل کرده است.
در صورتیکه انتقادات جدی به سیاستهای دولت در عرصه فرهنگ وارد باشد، آیا میتوان از رئیس سازمان سینمایی رویکردی متفاوت از این جریان را انتظار داشت؟
اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم باید بگویم خیر، نمیتوان انتظار مقاومت جدی یا مخالفت با سیاستهای موجود را از او داشت، چنانچه خود من؛ مدتیست از فضای کار فاصله گرفتهام و تجربه شخصی و دقیقی درباره عملکرد سازمان سینمایی ندارم که بخواهم مثالی برای آن بیاورم، اما نیازی به تحقیق چندانی ندارد که بفهمیم عملکرد سازمان سینمایی هم در راستای سیاستهای کلی دولت است و بر اساس همین سیاست است که میشود گفت برخورد سازمان با صنوف چندان بر پایه همراهی نیست.
سازمان سینمایی خیلی بیشتر شرایط موجود میتوانست رابطهاش با صنوف را بر پایه تعامل بنا نهد و حتی صنوف را به عنوان پشتوانه خود به کار بگیرد چراکه قطعاً همکاری با افراد فعال در سینما که سالها تجربه فعالیتهای صنفی در این حوزه را دارند، مزیت کمی نیست. محمد خزاعی نیز باتوجه به تجربهای که در سینما دارد، میتوانست از این مزیت بیش از دیگر مسئولان سینمایی استفاده کند اما به نظر میرسد خاصیت صندلی ریاست اینگونه است که اجازه نمیدهد افراد به تجربهها یا شعارهایشان تکیه کنند و معمولاً اقداماتشان خلاف خواسته برخی میشود. طبعا این برخورد منجر به قطع ارتباط رئیس سازمان سینمایی با بدنه سینما میشود. با نگاه به عملکرد سازمان و مدیریت محمد خزاعی میتوان نتیجهگیری کرد، که او در سازمان سینمایی با وجود اشرافی که بر مسائل دارد، اختیارات لازم را ندارد. تمایلات ذهنی و درونی افراد ممکن است با آنچه که به آنها محول شده فاصله داشته باشد و به همین دلیل برخی مواقع به او حق میدهم.
به اتفاقاتی که در صنف رخ داده اشاره کردید، اگر بخواهیم مصداقی برای این اتفاقات مطرح کنیم، چه مسائلی هستند؟
طبق تجربه خودم در عرصه مدیریت صنفی بر این عقیدهام هر جا سینماگران احساس کنند که از سوی مدیران دولتی تلاشهایی برای کمک به بدنه سینما به چشم میخورد و مدیران دلسوزانه عمل میکنند، از جان و دل مایه میگذارند تا ارتباط و همراهی شکل بگیرد و مدیر مربوطه در رسیدن به اهداف خود موفق شود. اما ذهنیتی که ناشی از نوعی ذهنیت سیاسی است، باعث شده این تصور پیش بیاید که با ایجاد فاصله و زور میتوان سیاستهای خود را پیش برد.
تخریب عرصه تعاملی که در این چهار دهه شیوههای خودش را کشف کرده، نمیتواند نتیجه مثبتی را در عرصه فرهنگ پدید آورد. هرچند مدیران درگیر مناسباتی مربوط به جایگاه مدیریتی خود هستند، لازم است که در این عرصه برخوردهای بهتری با صنوف داشته باشند. در زمان مسئولیت مرحوم سیفالله داد که دوستی و رابطه نزدیکی با ایشان داشتم، او معاون سینمایی وقت بود و من در خانه سینما مسئولیت داشتم و با وجود این رابطه دوستانه به دلیل ماهیت دو پست صنفی و دولتی گاه اختلاف نظرهای شدیدی هم داشتیم، اما در نهایت رابطه تعاملی که بین ما با مهارت مرحوم سیفالله داد در مدیریت، شکل گرفته بود، باعث شد که این همکاری به اتفاقات خوبی منجر شد که تقریباً همه اهالی سینما از آن به عنوان بهترین دوران مدیریت سینما یاد میکنند؛ دورانی که در آن امید و اشتیاق به کار و تلاش در سینما وجود داشت.
خطرناکترین اتفاق برای دوران مدیریت محمد خزاعی، شیوع ناامیدی در کلیت سینما است. قطعاً شیوع و دامن زدن و حفظ ناامیدی در این جامعه صنفی/ فرهنگی میتواند پرونده مدیریت خزاعی را در درازمدت کاملاً سیاه کند. از بین رفتن امید سینماگران به بهتر شدن شرایط، بزرگترین آسیبی است که در این عرصه و دیگر بخشهای مدیریتی کشور میتواند به جامعه سینمایی وارد شود و تأثیراتش در کل جامعه پراکنده گردد. متأسفانه نشانههای پررنگی از این شیوع شدید ناامیدی را شاهد هستیم و نه تنها هیچ تمهیدی هم برای جلوگیری از آن این روند اندیشیده نشده بلکه با بسیاری از عملکردها ترویج شده که قطعاً اثرات مخرب آن در آیندهای نه چندان دور در کل جامعه بیشتر به چشم خواهد آمد.
آیا سازمان سینمایی در حفظ اختیارات خود و همچنین صیانت از مجوزهایش اقدامات سازندهای داشته است؟
اختلافات قدیمی بین نهادهای فعال در حوزه سینما با سازمان سینمایی از قدیم وجود داشته اما در طول این سالها بسیاری از فعالیتهایی که در وزارت ارشاد صورت میگرفت فارغ از اینکه با این اقدامات موافق یا مخالف بودیم، به شکل روندی درآمده بود که برخی مواقع امکان یک همکاری سازنده وجود داشت. متأسفانه از همان ابتدای کار دولت شاهد بودیم که ارتباط سازنده و تعاملی بین مدیران و دیگر نهادهای غیر دولتی یا صنفی از بین رفت. خیلی از اختیاراتی که در وزارت ارشاد وجود داشت و اهالی سینما هم آنها را پذیرفته بودند و از آن استقبال میکردند با کمتوجهی و بیتدبیری به سرعت از بین رفت و به نهاد دیگری واگذار شد که مهمترین آن شاید واگذاری اداره و نظارت بر محتوای شبکه نمایش خانگی به سازمان صداوسیما است.
شروع این هجمه گرچه پیش از استقرار دولت حاضر شکل گرفته بود اما در این دولت بدون هیچ مقاومتی از سوی سازمان سینمایی کاملاً اجرایی شد و میبینیم تلویزیون که خود با مدیریت غلط اکثر مخاطبان خود را از دست داده است نظارت بر رسانهای نوظهور مثل شبکه نمایش خانگی را برعهده گرفته است. عدم جلوگیری از این اتفاق که شبکه نمایش خانگی به تلویزیون سپرده شود، بزرگترین اهمالکاری بود که در این دوره از سازمان سینمایی رخ داد.
به لحاظ قانونی اختیار نظارت بر شبکه نمایش خانگی همچنان در اختیار وزارت ارشاد است اما ساترا به سختی در تلاش است تا از راههای فراقانونی اختیارات را به طور کامل در دست بگیرد. اگر شبکه نمایش خانگی هم با سیاستهای صداوسیما سطح کیفی تولیداتش کاهش پیدا کند و فضای آثار نمایشی در محدودیت شدید قرار بگیرد همه مسیری که در این چهار دهه آمدهایم را به عقب برگشتهایم و این خسارت فرهنگ بزرگی به حساب میآید. متأسفانه از آنجا که تلویزیون طی سالهای اخیر افت چشمگیری در میزان مخاطبان خود داشته و نتوانسته نظر مخاطبان را به خود جلب کند، بهجای تعدیل در روشهای برنامهسازی خود، سعی در کوتاه قد کردن و حذف رقیب جدی خود دارد. هرچند که تقابل با این اتفاق فراتر از توان یک مدیر سینمایی است اما مدیریت سینما میتوانست در برابر این اتفاق به اندازه اختیارات قانونی حوزه مدیریتش مقاومت کند که متأسفانه در این زمینه اقدام مناسبی از سوی سازمان سینمایی شاهد نبودیم.
اگر بخواهیم واقعبین باشیم تعطیلی موسسه رسانههای تصویری نیز یک خیانت به سینماگران محسوب میشود که البته در دوران مدیریت آقای خزاعی رخ نداد. به نظر میرسد به طور کل شاهد پدید آمدن جریاناتی هستیم که شرایط ثابت سینما با همان اختیارات قبلی سازمان سینمایی که طی این سالها سینماگران با آن کنار آمده بودند را بر هم زده و شرایطی جدید پدید آورده که به ضرر سینماگران است و مدیریت سینما هم توانی برای جلوگیری از آن ندارد. حتی در مواردی مثل صدور پروانه نمایش و پروانه ساخت که همچنان سازمان سینمایی اختیار امور را در دست دارد عملاً هیچگونه تعاملی از سوی این نهاد دولتی با صنوف سینمایی وجود ندارد تا حداقل اهالی سینما خودشان بتوانند فضایی امیدوارکننده ایجاد کنند.
از نظر شما با وجود همه معضلات، سازمان سینمایی چه مسئلهای را باید در اولویت امور قرار دهد؟
به نظر من رفاقت، دوستی و تعامل با اهالی سینما بهترین اقدامی است که رئیس سازمان سینمایی میتواند انجام دهد. بهتر است مدیریت سینمایی ایفای نقش یک پدر خشن را رها کند و به جای تحمیل محدودیتهای ایدئولوژیک، فضایی تعاملی ایجاد کند. سینما دیگر شکل و شمایل دهههای گذشته خود را ندارد و نمیتوان در هیچ شرایطی آن را مثل سابق محدود کرد و در موقعیت کنونی این کار نه تنها ناممکنتر است، بلکه به رواج بیشتر سینمای زیرزمینی و خارج از محدودههای قانونی هم دامن میزند. هر چقدر فشار و محدودیت از سوی مدیریت سینما بیشتر شود، اثرات مخرب این سیاست بیشتر به چشم میآید. هرچند که میدانم باتوجه به شرایط سیاسی که وجود دارد، کار سختی خواهد بود اما رو راستی و تعامل با سینماگران قطعاً میتواند کارنامه مدیری چون محمد خزاعی را از تیرگی و سیاهی که پیشبینی میکنم، نجات دهد.