خبرگزاری کار ایران

یک مجسمه‌ساز در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد؛

از «عینی‌گرایی» به «ساده‌گرایی» رسیده‌ام/ ایرانیزه کردن اثر دغدغه‌‌ام است

از «عینی‌گرایی» به «ساده‌گرایی» رسیده‌ام/ ایرانیزه کردن اثر دغدغه‌‌ام است
کد خبر : ۱۲۴۴۳۵۹

صالح موسویان می‌گوید: روند کار من طوری بود که اوایل به جزییات خیلی اهمیت می‌دادم و به سمت کارهای عینی تمایل داشتم، در ادامه رفته رفته توجهم به زبان خراسانی جلب شد. ما در ادبیات زبان خراسانی (برخلاف سبک شعر هندی که پیچیده‌گویی دارد) نوعی سادگی داریم.

به گزارش خبرنگار ایلنا، در روزگاری نه چندان دور که به لحاظ تاریخی آن را عصر کلاسیک می‌نامند همه هنرها (به خصوص هنرهای تجسمی) صرفا بر اساس و چهارچوب سبک‌ها تولید و ارائه می‌شدند و این موضوع بسیار حائز اهمیت بود که فلان اثر هنری در قالب کدام سبک تولید شده است. به جز تعهد و پایبندی هنرمند به سبک‌ها و ویژگی‌های آن‌ها، موضوع دیگر این بود که در دوران کلاسیک تقریبا همه هنرها مرزبندی‌هایی داشتند و مقوله تلفیق و آمیختگی هنرها با یکدیگر امری بعید بود. اما پس از گذر سال‌ها و دهه‌ها هنر کلاسیک و آن هنرهایی که صرفا بر اساس سبک‌ها و ویژگی‌های آن‌ها تولید و ارائه می‌شدند، جای خود را به هنر مدرن داده‌اند. در هنر مدرن به طور کلی پایبندی به سبکی خاص اولویت محسوب نمی‌شود و حتی آثار تولید شده در همه رشته‌ها بر اساس سبک‌ها و ویژگی‌های آن‌ها از سوی منتقدان و مخاطبان عام و خاص مورد تحلیل قرار نمی‌گیرند.

مجسمه‌سازی هم یکی از همان هنرهایی است که بنا به تعاریف جدید و منظر متفاوت هنرمندان این عرصه دچار تحولاتی مهم شده است. هرچند باید گفت در کشور ما مسئولان فرهنگی هنری همچنان به ساخت و ارائه آثار کلاسیکی چون سردیس‌ها و تندیس‌ها تاکید دارند و نمونه آثار ارائه شده در مبلمان شهری گواهی بر این اصرار است. با همه اینها برخی از هنرمندان عرصه تجسمی؛ مانند نقاشی، عکاسی سفالگری، مجسمه‌سازی و برخی دیگر، بر اساس تحولات رخ داده در دنیا در رابطه با تعریف هنرها و سبک و سیاق خلق آثار هنری، به تولید آثار مفهومی‌تر و مینیمالیستی‌تر تاکید دارند. در کلیت ماجرا هم بخشی به دیگر بخش‌های رویدادهای هنری چون بینال‌ها، دوسالانه‌ها و جشنواره‌ها افزوده شده که «هنرهای جدید» نام دارد. 

صالح موسویان (طراح، نقاش و مجسمه‌ساز) که طی سال‌های اخیر نگاهی جدی به هنر مجسمه‌سازی داشته، یکی از هنرمندانی است که به هنرهای جدید و تولید آثاری در این راستا اعتقاد دارد و خود نیز بر این موضوع تاکید می‌کند.

موسویان که طی سال‌های فعالیتش پرتره نیم‌تنه شخصیت‌های برجسته‌ای چون پرفسور حسابی، پرفسور صادقی (جراح بزرگ قلب) و خواجه نصیرالدین توسی را ساخته، سال ۱۳۹۵ کتابی را منتشر کرده که مرجع محسوب می‌شود و «شاهکارهای مجسمه‌سازی دنیا» نام دارد. این اثر به بررسی دوره‌های مختلف از «آرکائیک تا نئوکلاسیسم» می‌پردازد و شامل حدود صد تصویر از شاهکارهای مجسمه‌سازی دنیاست. و نمایشگاه سالانه چند نسل از هنرمندان مجسمه‌ساز ایران، آخرین حضور او در رویدادهای داخلی است.

موسویان در گفتگو با ایلنا، ضمن تحلیل مجسمه‌سازی در دنیای امروز، از سبک و سیاق و نوع نگاهش به مجسمه‌سازی گفت که در ادامه آن را می‌خوانید. در خلال گفتگو برخی از  آثار صالح موسویان قابل مشاهده است.

طی ماه‌های اخیر و سال گذشته در عرصه تولید به چه فعالیت‌هایی مشغول بوده‌اید؟ 

بیش از هر چیز در بخش آموزش فعال بوده‌ام اما به جز این مقوله، پروژه‌هایی را هم شروع کرده‌ام که رنگ و روی آن‌ها به سمت هنرهای جدید است. کمی از موضوعات و سبک و سیاق قبلی فاصله گرفته‌ام. 

اگر به آثار گذشته شما نگاهی بیندازیم متوجه خواهیم شد که مسیر مشخصی را در رابطه با پایبندی به سبک‌ها دنبال کرده‌اید و هرچه جلوتر می‌رویم، می‌بینیم تمایل شما به خلق آثار امروزی‌تر  بیشتر شده است. چرا؟

روند کار من طوری بود که آن اوائل به جزییات خیلی اهمیت می‌دادم و خیلی به سمت و سوی کارهای عینی تمایل داشتم و این عینی گرایی برایم اهمیت داشت. در ادامه این روند رفته رفته توجهم به زبان خراسانی جلب شد. ما در ادبیات زبان خراسانی (برخلاف سبک شعر هندی که پیچیده‌گویی دارد)، نوعی سادگی داریم که توجهم را جلب کرد.

از «عینی‌گرایی» به «ساده‌گرایی» رسیده‌ام/ ایرانیزه کردن اثر دغدغه‌‌ام است

عباس کیارستمی و روبر برسون نظریه جالبی درباره ساده‌گرایی دارند که محتوا و مضمونش این است که سادگی که پس از سالیان در کار هنرمند لحاظ می‌شود با آن نوع سادگی ناآگاهانه‌ای که در ابتدایِ کار هنرمند وجود دارد، بسیار متفاوت است و رسیدن به آن کاری دشوار.

بله سادگی برای من اهمیت داشته است. وقتی به سادگی زبان خراسانی پی بردم،‌ سعی کردم ببینم آیا می‌توانم آن را در مجسمه‌سازی ایجاد کنم یا خیر؟ در ادامه این نگرش بود که برای رسیدن به سادگی، برخی چیزها را از اثر کم کردم. 

در نمایشگاه قبلی خود با عنوان «پرانتز؛ انسان» به ادبیات توجه داشتید. آیا همچنان ادبیات در آثار جدیدتان اهمیت دارد یا بر اساس رویه‌ای که به سمت سادگی داشته‌اید از آن گذر کرده‌اید؟ 

اگر بخواهم به آن دوره نگاه کنم، باید بگویم بله ادبیات بسیار برایم مهم بود. یعنی خود هنر مجسمه‌سازی را بستری می‌دانستم که ادبیات به واسطه آن بتواند حرفش را بزند. اگر امروز در اینباره از من سوال کنید، باید بگویم در یکی دوسال گذشته احساس می‌کنم، هنر مجسمه‌سازی باید مستقل‌تر باشد. به این معنا که مثلا لازم نیست مجسمه بار ادبیات را به دوش کشد. نه فقط ادبیات؛ بلکه نه بار اسطوره، نه بار مذهب، سیاست و هر چیز دیگر. بر همین اساس می‌توان گفت مجسمه اثری است برای خودش و برای هنر. همین. 

شما در نمایشگاه سالانه چندنسل از مجسمه‌سازان ایران که اخیرا برگزار شد، تندیسی دارید که با دیگر آثارتان متفاوت است. این اثر نیم‌تنه‌ای است که سر آن مکعبی شکل است و از کاشی‌های ایرانی ساخته شده. این اثر را تازه ساخته‌اید؟

این پروژه را اوائل دهه نود شروع کردم و حدود یکی، دو سال پیش آن را جمع کردم. طرح‌ها و ایده‌ها و ماکت‌ها چیز دیگری بود و در نهایت به یک سری آرایه‌های معماری رسیدم. موضوع و دستمایه کار، قدیمی است اما خروجی کار مربوط به سال‌های نود و هشت و نود و نه است. 

چه شد که برای تکمیل اثرتان معماری ایرانی را دستمایه قرار دادید؟ سر این سازه از کاشی‌هایی ساخته شده که نمونه آن را در معماری گذشته ایران به وفور دیده‌ایم. 

من به دنبال این بودم که در مجسمه‌سازی به مواد و متریال‌های جدیدتری دست پیدا کنم و در اینباره جستجوهای بسیار داشتم. و اینکه دوست داشتم رنگ و بوی کارهایم را ایرانی کنم و برای رسیدن به این هدف دنبال پیوندی بودم که ادبیات هم بخشی از آن بوده است. یعنی به دنبال پیوندی برای حل این چالش بودم که اگر مجسمه‌ای می‌سازم، آن اثر چگونه می‌تواند «ایرانیزه» باشد؟ منتهی هرچه تغییر می‌دادم، باز هم می‌دیدم اثر به آثار خارجی شباهت دارد یا فردی قبل از من این مسیر را رفته است، هرچند هنرمندان کشورهای دیگر  هستند که در رابطه با مقولات و هنرهای مختلف از ما برداشته کرده‌اند.

از «عینی‌گرایی» به «ساده‌گرایی» رسیده‌ام/ ایرانیزه کردن اثر دغدغه‌‌ام است

البته برداشت‌ها و الهام گرفتن‌ها و گاه سرقت‌های ادبی و هنری از سوی خارجی‌ها اغلب هنرهای ما را شامل می‌شود.

همینطور است. در مجسمه‌سازی هم چنین مواردی وجود دارد و کاملا مشخص است که در این هنر هم خارجی‌ها از ما برداشت کرده‌اند. وقتی مسیر را می‌روید، می‌بینید پشت سر یک اروپایی قرار گرفته‌اید. 

گفتید برای ساده‌گرایی که مدنظر دارید بخش‌هایی را از آثارتان کم کردید. مرحله بعدی برایتان چه بود و این کم کردن‌ها به «ایرانیزه» شدن آثارتان کمک کرده است؟ 

من در ابتدا سعی کرده‌ام آن سادگی که گفتم را در آثارم لحاظ کنم و بعد به دنبال آرایه‌هایی می‌گشتم. با کم کردن‌ها نتوانستم خیلی به سمت هنر ایرانی بروم و به آن نزدیک شوم. در ادامه شروع کردم به اضافه کردن مواردی به آثارم. در بعضی آثار این اضافه کردن‌ها اینقدر زیاد بود که خسته شدم. کلا این رویه آزمون و خطایی بود که بیست اثر را شامل می‌شد و در میان آن‌ها، تنها کاری که به نتیجه رسید همان اثری است که خودتان به آن اشاره کردید و سری مکعب شکل دارد و متریال آن کاشی‌های ایرانی است.

اثر شما در نگاه اول تنها یک حجم است؛ اما در واقع با انتزاعی که به واسطه کاشی‌ها ایجاد کرده‌اید؛ اثر واجد کاراکتر شده است. با اینکه مخاطب از ایده اولیه شما بی‌خبر است اما آیا می‌تواند مجسمه را اثری موجز و مینیمالیستی قلمداد کند؟ 

خیر اثر من به مجسمه‌های مینیمال نزدیک نیست و خیلی به آن سمت و سو نرفته‌ام. بسیار شنیده‌ام که می‌گویند این اثر به آثار بین سنت و مدرنیته نزدیک شده که من دنبال این اتفاق هم نبوده‌ام. من صرفا بر اساس آزمون و خطا دوست داشتم مجسمه‌ای ایرانی داشته باشم. آدم باید حس بسته شدن را در سر ببیند و با اینکه اثر فاقد چشم است اما تصور می‌شود که همان کاشی‌های مکعب شکل مخاطب را نگاه می‌کنند. در اینباره شهودی در من وجود دارد و برایم قابل درک است، حال اینکه این اتفاق در قاعده زیباشناسی استاتیک قابل تعریف است یا خیر سوالی است که مخاطب باید به آن پاسخ دهد. 

 مواجهه مخاطب با اثر چگونه بود و چه بازخوردهایی از مخاطبان عام و خاص دریافت کرده‌اید؟ 

زمانی که اثر را در مشهد از کارگاه به محل برگزاری نمایشگاه اولم انتقال دادم، بازخوردهایی می‌دیدم که برای خودم قابل باور نبود به هرحال مشهد شهر خاصی است و مردم و مخاطبان در مجسمه‌سازی بیشتر به عینیت توجه دارند.

از «عینی‌گرایی» به «ساده‌گرایی» رسیده‌ام/ ایرانیزه کردن اثر دغدغه‌‌ام است

اغلب آثار شهری هم در مشهد و شهرهای دیگر رئالیستی هستند. 

فضای شهری نسبت به آثار نمایشگاهی واقع در گالری‌ها مخاطبان عام‌تری دارد. اما من در نهایت تعجب می‌دیدم واکنش‌ها بسیار زیاد بود. حتی در دوران کرونا (زمان برگزاری نمایشگاه) شاهد تعامل عجیب مخاطبان با اثر بودم و طوری بود که اغلب بازدیدکنندگان درصدد این بودند که با اثر ترکیبی جدید ایجاد کنند. با خودم گفتم، می‌توانم اینگونه استدلال کنم که اثر موفق بوده و یک ایرانی حالا می‌تواند کنارش بایستد و عکس بگیرد و تناسباتی را ایجاد کند. بنا به همین دلایل به گمانم اثر تا حدودی موفق بوده است. 

 می‌توان دریافت که حتی مخاطبان عام زیبایی و مفهوم را درک می‌کنند منتهی آنقدر خوراک‌های سطحی به آن‌ها داده شده که به‌ عدم تفکر و سطحی نگری عادت کرده‌اند؛ اما در صورت لزوم می‌توانند با آثار هنری و فاخرهم ارتباط برقرار کنند. 

و اینکه این دسته از مخاطبان باهوش هستند و حتی می‌توانند یک اثر را به چالش بکشند. 

طی سال‌های اخیر عبارت هنر جدید و هنرهای جدید را بسیار می‌شنویم که تعاریف مختلفی هم دارد. این هنر جدید به نظر شما چه معنایی دارد؟ 

زمانی که مشغول مرور تاریخ هنر بودم می‌دیدم نقاشانی مانند پل سزان خیلی در تغییر و تحولات هنری، تاثیرگذار بوده‌اند. و می‌دیدم حتی پیکاسو به جز تغییر و تحول در عرصه نقاشی، در مجسمه‌سازی هم تحولاتی را رقم زده است. در صورتیکه هنرمندان همچنان مشغول ساخت و ساز و عینیت‌گرایی بوده‌اند. 

 با این حساب حتی در دوران کلاسیک هم هنرهای جدید وجود داشته و دارای تعریف بوده است.

همینطور است و برخی هنرمندان در دوره خودشان آثارشان جدید بوده و حتی میکل آنژ هم در این دسته می‌گنجد.

از «عینی‌گرایی» به «ساده‌گرایی» رسیده‌ام/ ایرانیزه کردن اثر دغدغه‌‌ام است

توضیحتان درباره هنر جدید را چگونه کامل می‌کنید؟ 

می‌دیدم که روند حرکت و ساخت مجسمه بسیار آرام است. با تاکید بر به اینکه مولفه‌های مجمسه‌سازی نسبت به دیگر هنرهایی مانند نقاشی خیلی درگیر رنگ و پرسپکتیو نیست. در کل متوجه کند بودن روند مجسمه‌سازی شدم و این در حالی است که در هنرهای جدید این رویه برعکس شده است. طی این روند مرزها کاملا برداشته می‌شود و صرفا با آن نگاه قبلی که اساس آن نور و مکان و فضا و ماده است، طرف نیستیم و همه چیز در حال تغییر و تحول است. بر اساس هنر مدرن، دیگر لازم نیست برای ساخت یک مجسمه که هم وقت زیادی می‌خواهد و هم هزینه زیادی می‌طلبد الزاما اثری ساخت شود بلکه می‌توان چیزی را پیدا و کشف کرد. اینجا متوجه شدم که می‌توان از هنر جدید مقداری کمک بگیرم و به هنرهای معاصر توجه کنم تا به این ترتیب به بیان‌هایی خالص‌تر برسم. امیدوارم که به این سمت و سو حرکت کنم و تصورم این است اثر آخرم همان تندیس با سری مکعب شکل، طی همین روند و نگرش ساخته شده است.

از «عینی‌گرایی» به «ساده‌گرایی» رسیده‌ام/ ایرانیزه کردن اثر دغدغه‌‌ام است

جای تاسف است که رشته‌های متعدد تجسمی که مجسمه‌سازی یکی از آن‌هاست، فاقد منتقدان و تحلیل‌گران جدی است؛ هرچند به طور کلی مخاطبان بهترین منتقدان هستند. 

یقینا همینطور است که البته مجسمه‌سازی نسبت به دیگر رشته‌ها عمر زیادی ندارد. فاصله و گسست‌هایی که بین جامعه و هنرمندان هم ایجاد شده، همچنین دیگر اتفاقات را نیز باید در نظر داشت. از طرفی افرادی که درگیر هنرهای تجسمی می‌شوند وسوسه کار کردن آن‌ها را سمت خود می‌کشد و به همین دلیل از دنیای نقد فاصله می‌گیرند. این را هم باید در نظر داشت که عرصه نقد هم چند گونه و نوع دارد که نقد ژورنالیستی و توصیفی برخی از آن‌هاست. ما معمولا با نقدی گزارشی طرفیم که رویداد محور است و بر اساس نمایشگاه‌ها و بینال‌ها و جشنواره‌ها شکل می‌گیرد. 

نقد گزارشی بار انتقادی زیادی ندارد و نقد ژورنالیستی هم روزنامه‌نگاران و خبرنگارانی را می‌طلبد که به مقوله هنرهای تجسمی و رشته‌های آن، به طور خاص دارای تخصص باشند که معمولا اینطور نیست. 

درست است، همینطور است که می‌گویید. 

آموزش و تدریس هم یکی دیگر از فعالیت‌های جدی شماست، با توجه به این موضوع دانشجویان نسل‌های جدید را در یادگیری مجسمه‌سازی و دیگر هنرها چگونه ارزیابی می‌کنید؟ 

قبلا روحیه جستجوگری را بیشتر می‌شد دید و انگیزه‌ها بیشتر بود. نسل ما برای یافتن یک عکس یا کتاب خیلی زحمت می‌کشید و هرچیزی راحت به دست نمی‌آمد اما الان اینطور نیست و با یک جستجوی ساده در اینترنت می‌توان به برخی منابع دسترسی پیدا کرد. این روند روحیه کنکاش و جستجو را در دانشجویان و هنرجویان کاهش داده است.

آیا رشته مجسمه‌سازی به لحاظ وجود منابع مکتوب آموزشی و پژوهشی اوضاع مطلوبی دارد؟

درباره منابع مکتوب در رابطه با مجسمه‌سازی باید بگویم مطمئنا در این بخش ضعیف هستیم و اصلا یکی از دلایلی که به تالیف کتاب «شاهکارهای مجسمه‌سازی دنیا» پرداختم همین موضوع است. من برای کسب اطلاعات درباره مجسمه باید برای دو خط مطلب کتاب تاریخ هنر هلن گاردنر را بازمی‌کردم. اگر هم منبع مکتوب دیگری هم بود چندخطی بیشتر داشت. حتی آثاری که درباره جیان لورنزو برنینی داریم، ترجمه‌های درستی ندارند. اگر اشتباه نکنم آثاری در اینباره توسط گاردنر ترجمه شده و برخی واژگان معادل درستی نداشتند و هنوز هم همینطور است.

گفتگو: وحید خانه‌ساز

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز