حسین جمشیدی گوهری مطرح کرد؛
«موقعیت مهدی» ضدجنگ نیست/ تلاش برای برطرف کردن شکافهای قومیتی
تدوینگر «موقعیت مهدی» معتقدست این فیلم برخلاف آنچه برخی گفتهاند، یک فیلم ضدجنگ نیست بلکه فیلمی همدلانه درباره قهرمانان جنگ است که در آن زوایای انتقادی مهمی نیز درباره جنگ مطرح میشود و تلاش شده است تصویری واقعی و غیرکلیشهای از خانواده و همسران شهدا هم ارایه دهد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، یک ماه است که از اکران سراسری فیلم سینمایی «موقعیت مهدی» به کارگردانی هادی حجازیفر و تهیهکنندگی حبیبالله والینژاد در سینماهای سراسر کشور میگذرد؛ اثری که به عنوان اولین ساخته کارگردان آن توانسته است نظر مخاطبان سینما و منتقدان را به خود جلب کند. این فیلم که در ۱۴ رشته در چهلمین جشنواره فیلم فجر نامزد شده بود، تاکنون بیشتر از ۸ میلیارد تومان فروش داشته است و هم اکنون در رتبه دوم گیشه قرار دارد.
پس از گذشت چهار هفته از آغاز نمایش سراسری فیلم به سراغ حسین جمشیدی گوهری (تدوینگر «موقعیت مهدی» و نامزد سیمرغ بلورین بهترین تدوین از چهلمین جشنواره فیلم فجر) رفتیم و با او به گفتگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
آشنایی شما با هادی حجازیفر به چه زمان بازمیگردد و به چه علت پیشنهاد حضور در «موقعیت مهدی» را پذیرفتید؟
آشنایی من با هادی حجازیفر از زمانی آغاز شد که او برای بازی در نقش احمد متوسلیان در فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» انتخاب شده بود و این آشنایی و همکاری تا فیلم سینمایی «آتابای» ادامه پیدا کرد. پیشنهاد حضور در فیلم سینمایی «موقعیت مهدی»، درست بعد از حضورم در «آتابای» به من داده شد. هادی حجازیفر در آن پروژه غیر از نقشآفرینی، فیلمنامهنویس هم بود و ما به اتفاق نیکی کریمی کارگردان فیلم، همکاری خوبی باهم داشتیم. از سوی دیگر من همواره به موضوعات تاریخی علاقه دارم و به عنوان یک دههشصتی، وقایع آن سالها به ویژه جنگ، برایم از جذابیت خاصی برخودار است. همیشه دوست داشتم کاری درباره برادران باکری انجام دهم. درباره آنها زیاد خوانده بودم و شخصیتشان را بسیار دوست داشتم. بنابراین وقتی هادی به من پیشنهاد تدوین این پروژه را داد بدون مکث، پذیرفتم.
هنگام تدوین «موقعیت مهدی» با چه سختیها و چالشهایی مواجه بودید؟
وقفههای زیاد در حین کار، طولانی شدن پروسه تولید، دوری از خانواده، فشار زیاد روزهای پستولید برای رساندن فیلم به چهلمین جشنواره فیلم فجر و کار طاقتفرسا در گرمای جنوب از جمله سختیهای این پروژه بود.
همانطور که میدانید این پروژه قرار بود از ابتدا یک نسخه سینمایی و یک نسخه سریال داشته باشد. یکی از چالشهای این کار مربوط به سکانسهای پُرزحمت و جذابی بود که ما را برای استفاده آنها در نسخه سینمایی وسوسه میکرد. درباره این موضوع با هادی مدام سبک و سنگین میکردیم اما نهایتا ناچار میشدیم مواردی را حذف و موارد دیگر را خلاصه کنیم. گاهی هم تصمیمگیری سخت میشد؛ برخی از سکانسها را بارها از نسخه سینمایی کنار گذاشتیم و دوباره برگرداندیم.
مساله دیگر زبان فیلم بود. من در پروژه «آتابای» تجربه مونتاژ یک فیلم به زبان ترکی را کسب کرده بودم. آن تجربه در «موقعیت مهدی» هم به کار آمد. اگرچه من از کمک دستیاری که زبان ترکی میدانست، بهره میبردم و خود هادی هم گاهی کمک میکرد اما خودم زبان ترکی نمیدانستم و این مساله سختیهایی ایجاد میکرد. باید به این نکته اشاره کنم که وقتی تدوینگر اثری را تدوین میکند که زبانش را میداند، به طور طبیعی توجهاش بیشتر به بیان بازیگرها معطوف میشود درحالیکه اگر زبان فیلم را نداند با همه حواس متوجه جزییات واکنشها و احساسات بازیگران میشود. درواقع مونتاژ فیلمی که تدوینگر زبانش را نمیداند شاید از بابتی سخت باشد اما از جهاتی دیگر بسیار جالب و حتی مفید است.
از ابتدا برایتان مشخص بود که قرار است روی چه موضوعاتی تمرکز کنید و آن را پُررنگ جلوه دهید؟
بله، برخی موارد از ابتدا برایم مشخص بود؛ در محتوا تاکید روی رابطه برادری و موقعیتهای سختی که مهدی باکری در آن قرار میگیرد، بود. به عنوان مثال اینکه مهدی باکری درباره بازگرداندن جنازه برادرش تصمیمی میگیرد که از منظرهای مختلف میتواند چالشبرانگیز باشد. در حقیقت مردم برداشت فداکاری از این تصمیم دارند اما مهدی برای این تصمیم از سوی خانوادهاش نقد میشود و در مقابل این نقد، سرش پایین است.
درباره فرم هم بعضی موضوعات از ابتدا مشخص و درباره آنها توافق شده بود. به عنوان مثال در «موقعیت مهدی» سکانسهایی وجود داشت که حالت بازسازی داشتند. گویی این تصاویر با دوربینهای ویدیویی و با همان مهارت و اشکالات فنی که در تصاویر فیلمبرداران زمان جنگ مشاهده میشد، ضبط شدهاند. منظورم سکانس تیتراژ اول فیلم و سکانس جلسه فرماندهان است که مونتاژ آنها کاملا متفاوت با سکانسهای دیگر فیلم بود. یعنی مثلا سرپلان و تهپلانهایی که معمولا دورریز محسوب میشوند، حفظ شد و جملههای شخصیتها گاهی به شکل ناقص برش خوردند تا این احساس تقویت شود که انگار تمام پلانی که فیلبمردار از لحظه زدن دکمه رکورد ثبت کرده، استفاده شده است.
تعامل شما با هادی حجازیفر برای تدوین «موقعیت مهدی» به چه صورت بود؟
هادی حجازیفر به عنوان نویسنده و کارگردان، بر اساس متن و نگاهی که داشته، تصاویری را ثبت کرده است و من به عنوان تدوینگر، آن تصاویر را بازبینی و ویرایش کردم و در معرض قضاوت او گذاشتم. در این مرحله پیشنهادهایی مطرح شده و همفکری صورت گرفته است تا به نسخه نهایی رسیدیم؛ درواقع یک فرآیند تکاملی دراماتیک طی شد تا فیلم قابل دیدن شود.
برای فهم بهتر موضوع یک مثال از فیلم میزنم. در سکانسی از «موقعیت مهدی»، مهدی باکری را میبینیم که در طبقه پایین منزل انتظار میکشد. مراسم عقد تمام شده و او منتظر عروس است تا بیاید و قبل از خداحافظی چند کلامی را با هم حرف بزنند. به یکباره همسرش وارد اتاق شده و باکری درحالیکه کمی هول کرده، با حجبوحیای خاص خود از او استقبال میکند. بعد از نشستن، عروس لیوان شربتی را به او تعارف میکند و داماد درحالی که همچنان هول و دستپاچه است، قصد نوشیدن دارد. در همین لحظه همسرش به او یادآوری میکند که اول باید شربت را هم بزند!
این صحنه بسیار ملموس درآمده و بازی ژیلا شاهی و هادی حجازیفر هم بسیار خوب است. اتفاقی که در تدوین رخ داد، این بود که برای تشدید حس دستپاچه شدن باکری، تایمینگ لحظه هم زدن شربت را تا اندازهای بیشتر از زمان واقعی کردیم و سکوت و نگاه خیره آنها را درحالیکه صدای هم زدن شربت در لیوان شنیده میشود، امتداد دادیم. بدین ترتیب بار طنز صحنه تقویت شد.
تلاش من به عنوان یک تدوینگر این بود که دنیای فیلمساز را بشناسم و فیلم را بر اساس آن مونتاژ کنم. طبعا سر مصادیقش گاهی با هم بحث و چالش داشتیم؛ اما هیچوقت سعی نکردم به لحاظ فرم و محتوا، مستقل از نگاه کارگردان عمل کنم.
یکی از کارهای تدوینگر وفاداری نسبت به راشهاست. یعنی او باید راشها را با دقت بازبینی کند و آنچه کارگردان برایش زحمت کشیده است و همچنین بازیهای خوب بازیگران را از دست ندهد. کار تدوینگر استفاده خلاقانه از محتواییست که بر اساس یک ایده مشخص گرفته شده است بنابراین هیچکدام از وظایفی که مربوط به کارگردان برای ساخت یک اثر است را تدوینگر انجام نمیدهد و برعکس آن نیز صادق است.
به عنوان تدوینگر چه نقشی در ساختار روایت فیلم «موقعیت مهدی» داشتید؟
روایت «موقعیت مهدی» روایت کارگردان این فیلم است البته فیلمنامه فیلم از ابتدا به شکلی بود که تا حد زیادی فرصت بازی و جابجایی سکانسها در مرحله تدوین در آن وجود داشت اما درمجموع، تدوین در خدمت فیلمی است که بناست ساخته شود. در این بازه، کم یا بیش میتوان به کارگردان پیشنهادهایی داد، اما از یک فیلم خاص نمیشود یک فیلم خاص دیگر در آورد، فقط میتوان به آن پروبال داد.
هر فیلمی یک ظرفیتی دارد. قصه «موقعیت مهدی» را هادی حجازیفر و ابراهیم امینی نوشتهاند و نماها را وحید ابراهیمی فیلمبردار فیلم گرفته است. حالا من به عنوان تدوینگر تنها میتوانم بازیهای ضعیفتر بازیگران را کنار بگذارم، قسمتهای بهتر و قویتر را حفظ و با همفکری با کارگردان ایدههایی را اجرا کنم تا مخاطب روایت منسجم و روانتری از فیلم مشاهده کند.
نظر شما درباره شکل گرفتن یک فیلم روی میز تدوین چیست؟
من خیلی با به کار بردن این تعبیر موافق نیستم. به یاد دارم در دوران دانشجویی، یکی از بچههایی که یک خط درمیان سر کلاس تدوین حاضر میشد از استاد ضابطی جهرمی سوال مشابهی درباره شکل گرفتن فیلم روی میز تدوینگر انجام داد. آقای جهرمی بسیار عصبانی شد و واکنش تندی نشان داد؛ چون ایشان در تمام طول ترم تلاش میکرد که به ما یاد بدهد که قرار نیست در مرحله تدوین معجزهای رخ دهد! او همیشه تاکید داشت که در ساخت یک فیلم باید از همان ابتدا بر اساس ایده و متن، محتوای مناسب آماده شود.
در پروژه «موقعیت مهدی» کارگردان بر اساس متن، مسیر مشخصی را طی کرده است و کار من به عنوان تدوینگر مکمل کار او بوده است. در ساخت یک فیلم، اگر متریالی که در اختیار تدوینگر گذاشته میشود، خوب باشد فیلم هم خوب از کار درمیآید و اگر متریال بد باشد، فیلم ضعیف یا حداکثر متوسط میشود.
بهترین زمان برای پیوستن به پروژه چه زمانی است؟ اینکه تدوینگر از ابتدای کار همراه پروژه باشد یا از اواسط یا پس از پایان فیلمبرداری چه مزایا و چه معایبی دارد؟
بهترین زمان برای پیوستن یک تدوینگر به یک پروژه سینمایی مرحله نگارش فیلمنامه است؛ جایی که فرصت تبادلنظر و امکان طرح ایده و اصلاح متن وجود دارد. اگر چالشهای اصلی بین عوامل در زمان نگارش فیلنامه انجام برطرف شود، در زمان تولید همه راحتتر خواهند بود و کارایی افراد بالاتر میرود. ضمن اینکه اصلاح در این مرحله میتواند به لحاظ اقتصادی برای پروژه بسیار مفید باشد. معمولا مرحله تدوین فیلم همزمان با شروع فیلمبرداری آغاز میشود. در ایران، به ویژه در ده سال اخیر، کمتر پیش آمده است که فیلمبرداری فیلمی به صورت کامل تمام شود و بعد مرحله تدوین آغاز شود. در بقیه دنیا هم تا جایی که اطلاع دارم بسیار زودتر از ما به این نتیجه رسیدهاند که این روش بهتر جواب میدهد.
در فیلم «موقعیت مهدی» در برخی موارد سکانسی گرفته شد و بعد از تدوین آن، به این نتیجه رسیدیم که یک پلان یا یک سکانس باید به فیلم اضافه شود. مواردی اتفاق افتاد که کارگردان بعد از مونتاژ، تصمیم گرفت آن سکانس را مجددا به شکل دیگر اجرا کند؛ مواردی هم پیش آمد که کارگردان از سکانسی که گرفته بود، رضایت نداشت و بنا داشت آن دوباره بگیرد اما بعد از مونتاژ، از تصمیمش برای تکرار آن سکانس منصرف شد. به نوعی میتوان گفت که با این روش، یک همکاری بین تدوین و فیلمبرداری بوجود میآید که به نفع فیلم تمام میشود. ضمن اینکه با این شیوه، در فاصله کوتاهی بعد از پایان فیلمبرداری میتوان یک نسخه اولیه را آماده کرد و در زمان باقیمانده زودتر به نسخه نهایی رسید. طبعا سایر مراحل پستپروداکشن نیز زودتر آغاز شده و در صرف زمان و هزینه هم صرفهجویی میشود.
تا چه اندازه در این پروژه با شما درباره ریتم سکانسها و فضای فیلم برای پیشبرد بهتر، همفکری شد؟
مساله ریتم در مرحله اول به فیلمنامه مربوط میشود. از همان ابتدا وقتی متن اولیه در اختیارم گذاشته شد و کمی با هادی حجازیفر درباره نحوه دکوپاژ سکانسها صحبت کردیم، متوجه شدم که با فیلمی سروکار دارم که تقطیع در آن کم است. این ویژگی البته لزوما منفی یا مثبت نیست اما اگر زمان یک فیلم طولانیتر از ظرفیت قصه آن باشد، میتواند تبدیل به یک چالش شود. مساله دیگر اجراست؛ اینکه اندازه نماها چگونه است، چه لنزی استفاده شده است، چقدر حرکت دارند و اینکه بازیگران در پلان موردنظر چه سرعت حرکتی دارند. یعنی جدا از کاتهایی که تدوینگر فیلم میزند ما با مساله تمپو و ضرباهنگ درون پلانها هم مواجه هستیم.
به یاد دارم در ماههای آخر فیلمبرداری، از سوی گروه کارگردانی با من تماس گرفتند و گفتند که زودتر از موعد مقرر، خودم را به آبادان برسانم. تا آن مقطع همه چیز خوب پیش میرفت و هادی حجازیفر از نسخه مونتاژ شده راضی بود. وقتی به آبادان رسیدم متوجه شدم روز قبل، آخرین نسخه مونتاژشده تا آن مقطع را بازبینی کردهاند و هادی حجازیفر از خروجی رضایت نداشته است تا این حد که درباره تحویل «موقعیت مهدی» به جشنواره فیلم فجر دچار تردید شده بود. یکی از مواردی که هادی با آن مشکل داشت، همین ریتم بود. هادی پیشنهاداتی داشت و سعی من این بود که آنها را اجرا کنم؛ با این وجود نهایتا با همفکری به یک راهحل بینابینی رسیدیم تا در نسخه نهایی تعادلی بین کاتها، ضرباهنگ درون نماها و زمان کلی فیلم برقرار شود. این کار هم نه یکباره، بلکه بعد از پایان فیلمبرداری، مرحله به مرحله انجام شد؛ به قول معروف، کار ذره ذره تراش خورد.
اگر بخواهید به برخی از ویژگیهای شاخص «موقعیت مهدی» اشاره کنید، از کدام شاخصهها یاد میکنید؟
«موقعیت مهدی» برعکس آنچه برخی گفتهاند، یک فیلم ضد جنگ نیست بلکه فیلمی همدلانه درباره قهرمانان جنگ است که در آن زوایای انتقادی مهمی نیز درباره جنگ مطرح میشود. فیلم «موقعیت مهدی» فقط درباره زندگی شهدای جنگ نیست بلکه تلاش شده است تصویری واقعی و غیرکلیشهای از خانواده و همسران شهدا هم ارایه شود؛ اینکه آنها چه سختیهایی را متحمل شدند و تبعات جنگ برای آنها چگونه بوده است البته در این زمینه جای کار بیشتری هم هست.
«موقعیت مهدی» اساسا برای من یک فیلم جنگی نیست بلکه یک فیلم انسانی، ساده، پُر از جزییات ملموس و پُر از لحظات شاعرانه است. تصور میکنم به دلیل همین ویژگیها در شرایط امروز کشور توانست توجه یک طیف متنوعی از تماشاگران را به خود جلب کند.
کار کردن با هادی حجازیفر چه تجربهای را برای شما رقم زده است؟
باید به این مساله اعتراف کنم که کار کردن با هادی حجازیفر در کنار سختیهایی که دارد، لذتبخش است. یکی از ویژگیهای منحصر به فرد هادی، شوخیهاییست که در جدیترین لحظات فیلم وارد میکند. او از آن دسته از کارگردانهایی است که اعتماد به نفس دارد و دنبال کاری نیست که دیگران انجام داده باشند؛ تا جایی که گاهی هنگام بحث درباره یک ایده، وقتی نام فلان فیلمساز خارجی یا ایرانی میآمد که در فیلمش آن ایده را اجرا کرده، گارد میگرفت و ایده را کنار میگذاشت. نکته جالب دیگری که درباره او میتوانم بگویم این است که توجهاش به جزییات و لحظاتی که بسیار اوقات ما در زندگی روزمره، آنها را درک میکنیم اما به راحتی از کنارشان میگذریم، بسیار زیاد است. به نظرم او ظرفیت مستعدی برای خلق این لحظهها و در کل فیلمسازی دارد.
به نظرم اینکه «موقعیت مهدی» به زبان ترکی ساخته شود، تصمیم شجاعانهای از طرف هادی حجازیفر بود. وقتی اولین بار این ایده را مطرح کرد، به شخصه بسیار پسندیدم چراکه آن را گامی برای برطرف کردن شکافهای قومیتی که در سالهای اخیر متاسفانه در کشورمان تشدید شده است، میدانستم. اینکه بخشی از مردم کشور ما احساس کنند همان گونه که در روزهای جنگ در حال دفاع از کشور بودهاند، با همان گویش خودشان به تصویر کشیده شدهاند یا اینکه بخش قابل توجهی از هموطنان ما روی پرده سینماهای کشور، فیلمی به زبان مادریشان ببینند، همدلی ایجاد میکند. این مساله را نباید دست کم گرفت و ایجاد این همدلی، به من هم حس لذتبخشی میدهد.
سخن پایانی…
حضور در این پروژه از هر نظر برای من باارزش بود؛ هم از منظر دینی که به قهرمانان ملی کشورمان دارم، هم از بابت همکاری با دوستان قدیمی و آشنایی با دوستان جدید و هم از منظر همکاری با هادی حجازیفر برای ساخت اولین فیلمش. ما تقریبا حدود یک سالونیم در کنار هم بودیم. اگر بخواهم صادق باشم، باید بگویم که مواردی هم پیش آمد که حسابی بحث و جدل و دعوا کردیم، حتی دلخور و کلافه هم شدم؛ حتما برعکساش هم بوده اما همه اینها بخشی از کار است. برداشتم این است که هر چه از شروع پروژه گذشت، فضای اعتماد در کار بیشتر شد. شاید گفتن این حرف زود باشد اما واقعا دلم برای روزهای کار در پروژه باکری تنگ شده است.