رضا داوری اردکانی مطرح کرد:
آینده نگریِ بدون کاربرد وهمِ خالص است/ تجدد بهجای چشمانداز به برنامهریزی و آیندهنگری روی آورده است
داوری اردکانی معتقد است: فیزیک و ریاضی را میتوان با صرفنظر از کاربردشان آموخت چنانکه در مدرسه و دانشگاه هم آنها را برای به کار بردن نمیآموزند اما آینده نگری بدون کاربرد وهم خالص است و مثل این ماند که نانوا با مفاهیم آرد و آب و خمیر و آتش و تنور، نان بپزد و بخواهد به مردم بفروشد.
به گزارش ایلنا، رضا داوری اردکانی در مراسم روز جهانی آینده که در فرهنگستان علوم برگزار شد، گفت: همه نشانهها حکایت از آن دارند که آینده نگری روز به روز دشوارتر میشود. اگر در جایی آینده نگری وجود داشته و برنامهها طبق پیش بینی اجرا شده و به نتیجه رسیده است باید بپذیریم که در آنجا هنوز نشانی از خرد عملی وجود دارد و به مدد آنست که توانستهاند برنامه و نحوه اجرای آن را از جوانب مختلف در نظر آورده و آن را تدوین و اجرا کنند.
او ادامه داد: اما وقتی در جایی آینده نگری وجود ندارد باید تحقیق شود که آیا در آنجا نیازی به آن وجود ندارد یا نیاز هست اما نیاز را درک نمیکنند و شرایط و امکانهای عمل را تشخیص نمیدهند و توانایی عمل کردن ندارند. این وضع روحی و عملی بیشتر به کشورهای همچنان توسعه نیافته تعلق دارد. این کشورها برای اینکه از وضعی که دارند خارج شوند محتاج به اراده بیرون آمدن از آن وضعند اما این اراده را از کجا بیاورند و نمیدانیم وقتی از آن اراده محرومند چرا به جای اینکه در فکر اراده به عمل باشند درباره آینده و آینده نگری حرف میزنند. البته اگر میگفتند حرفی نداریم بزنیم و به ضعف و ناتوانیهای خود واقف بودند. شاید نشانه آن بود که قدم در راه آینده نگری گذاشته یا در آستانه ورود به آن قرار دارند ولی وقتی از برنامه ریزی و آینده-نگری خبری نیست، سخن گفتن از سنجش و ارزیابی آینده نگری و روشهای آن و برگزاری مراسم برای آن صرفاً میتواند درس تذکر باشد.
اردکانی با اشاره به آنکه در حدود شصت سال پیش یکی از دوستانش که با مطبوعات همکاری داشت، گفت به مناسبت چهارده مرداد (روز مشروطیت) چیزی بنویسم ادامه داد: من هم یادداشتی نوشتم و عنوانش را گذاشتم «جشن ولادت طفلی که مرده به دنیا آمد» روزنامهای در تبریز آن را تحت عنوان «جشن ولادت مردگان» چاپ کرد و توقیف شد. مرادم از این طفل مشروطیت بود (البته اکنون نظرم درباره مشروطیت اندکی تغییر کرده است) در یادداشت مزبور نوشته بودم مشروطیتی که دیگر نیست روز خاص و جشن و مراسم نمیخواهد به جای جشن بیاییم اگر میتوانیم مشروطه را احیا کنیم. اکنون هم میگویم آینده نگری یک مطلب بحثی و نظری نیست هیچ علمی را اکنون نظری و بحثی صرف نمیتوان دانست اما بعضی علوم آشکارا علم عملند و از عمل جدا نمیشوند و اگر با عمل نباشند وجودشان هم وجهی ندارد.
او خاطرنشان کرد: درست است که آینده نگری صورتی از پژوهش است و روشها و قواعد و ضوابط دارد اما این روشها و قواعد و ضوابط مثل قواعد ریاضی و فیزیک نیست که آن را به دانشجویان ریاضی و فیزیک میآموزند. فیزیک و ریاضی را میتوان با صرفنظر از کاربردشان آموخت چنانکه در مدرسه و دانشگاه هم آنها را برای به کار بردن نمیآموزند اما آینده نگری بدون کاربرد وهم خالص است و مثل این ماند که نانوا با مفاهیم آرد و آب و خمیر و آتش و تنور، نان بپزد و بخواهد به مردم بفروشد. یکی از مشکلات فرهنگ ما تلقی خوشبینانه-ای است که از آموزش محض داریم و میپنداریم که هرچه در مدرسه بیاموزیم در جان دانش آموز مینشیند و او به آموزشها عمل میکند چنانکه فی المثل اگر درس کنترل جمعیت بدهند یا ندهند جمعیت کم یا زیاد میشود و اگر به دانشجویان درس کارآفرینی بدهند آنها میروند و کارآفرینی میکنند و تدریس معارف اسلامی در مدارس همه را دیندار و دیندارتر میکند و… درسهای مدرسه باید با هم تناسبی داشته باشند و در وقت و جای مناسب و به اندازه تدریس شوند.
داوری اردکانی یادآور شد: درس مدرسه وقتی مؤثر است که معلم و دانش آموز به آن اقبال کنند و اقبال هم در صورتی به وجود میآید و دوام مییابد که درس و مدرسه و علم جزئی از زندگی باشد و در کار و زندگی وارد شود و در نظام کلی کشور مورد استفاده قرار گیرد. اگر آینده نگری نیست نه از آن روست که برنامه نویسان قواعد آن را نمیدانند و باید قواعد و روش را یاد بگیرند و اگر یاد بگیرند مشکل رفع میشود. برای اینکه آینده نگری و برنامه ریزی میسر شود اول باید در راه آینده نگری و آیندهسازی وارد شد تا نیاز به این آموزش پدید آید. به عبارت دیگر باید به آینده رو کرد و قدم در راه آن گذاشت آنگاه است که به ره آموزی نیاز پیدا میشود. ولی وقتی مجریان و متصدیان طرحها به اندرزها و تذکرها و پیش بینیهای دانشمندان وقعی نمیگذارند آینده نگری چه جایی میتواند داشته باشد.
او خاط نشان کرد: درس آینده نگری عین آینده نگری و عمل ساختن آینده است. وقتی از آینده نگری میگوییم باید بدانیم با آینده چه سر و کار داریم و از آینده چه درمییابیم همه مشکل در فهم آینده نهفته است. آینده در نظر ما معمولاً روزها و سالهایی است که بعد از اکنون و امروز میآیند. این تصور یا توهم نادرست نیست اما آیا این روزها تهی هستند و ما به دلخواه خود هرچه بخواهیم در آنها میریزیم به عبارت دیگر آیا فکر میکنیم که امروز چه چیزها نداریم که باید داشته باشیم و آنها را برای ریختن در ظرف توهم فردا فهرست میکنیم تا آنها را بسازیم و بوجود آوریم ولی آینده ظرف نیست آینده اصلاً وجود ندارد و آنچه در فهم ما آینده نام دارد ناشی از صرف استعداد آینده داشتن و تعلق آدمی به زمان است.
به گفته اردکانی، آدمی موجودی زمانی است او فردای مرگ را پیش رو دارد و میتواند به پس فردای نجات بیندیشد و به همین جهت همیشه چشمانداز داشته یا در طلب چشمانداز بوده است در جهان قدیم به چشماندازها با فهم و درک و عقل مشترک و برنامه ریزی نمیرسیدند و گرچه زندگی مردم مسیری به سوی چشمانداز بود در بهترین صورت تنها کاری که مردمان می-توانستند بکنند این بود که خود را مهیای آینده نجات کنند چشمانداز جهانهای قدیم با اصول و مبادی آن جهانها تناسب داشت اما مردمان نه زمان رسیدن به مقصد را میدانستند و نه میتوانستند در پدید آمدن و وقوع آن دخالتی داشته باشند. در جهان جدید و از آغاز قرن هجدهم در اروپا چشم اندازی از آینده پدیدار شد که آدمی با کوشش خود میبایست آن را بسازد و این ساختن، مسیر و راه پیشرفت و رسیدن به قدرت آدمی بود این چشمانداز با شأنی که آدمی برای خود قائل شده بود تناسب داشت و ساز و کار رسیدن به آن را نیز خود میبایست فراهم کند. شرط لازم تحقق این امر برخورداری از فهم خاص و اراده به علم و عمل بود و این اراده در وجود بشر از دوران رنسانس پدید آمد. در تاریخ فلسفهها میخوانیم که تا دوره جدید در فلسفه و ادب اراده مطرح نبود و از این زمان بود که اراده چندان اهمیت یافت که بشر را با اراده تعریف کردند این سخن درست است اما درستتر آن است که گفته شود در دوره جدید بشری پدید آمد که اراده تغییر جهان داشت و نه فقط تکلیف رسیدن به چشمانداز آینده با این اراده معین میشد بلکه چشم انداز، همان تحقق اراده به قدرت بود گویی راه و مقصد یکی شده است.
او ادامه داد: در جهان قدیم مردم پذیرفته بودند که در پایان زمان به چشمانداز میرسند بیاینکه بدانند زمان کی پایان مییابد. آنها منتظر روز موعود بودند چنانکه معتقدان به بسیاری از ادیان به ظهور منجی آخرالزمان اعتقاد دارند و انتظارش را میکشند. در تاریخ جدید هم چشمانداز در پایان تاریخ قرار داشت با این تفاوت که چشمانداز را آدمی خود دریافته و پیش رو نهاده بود و میپنداشت که با کوشش خود در راه پیشرفت به کمال همه دانی و همه توانی خواهد رسید. واقعه عظیم و عجیبی که طی چهارصد سال در جهان رخ داد. تغییر نگاه مردمان به عالم و آدم و مبداء آنها و دگرگون شدن وضع زندگی و رفتار و گفتار و ورود همه جهان در راه تجدد و پیروی از رسوم آن در عین حفظ بعضی اختلافهای فرهنگی قومی و منطقهای بود ولی کاروان تجدد به مقصدی که میخواست یا متفکران و اهل نظر به آن فکر میکردند نرسید و افق آینده به تدریج تیره شد تا اینکه در قرن بیستم در نسبت با چشم انداز، دو واقعه ناهمساز روی داد یکی برداشتن بزرگترین قدمها در سیر به سوی چشمانداز و دیگر کم رنگ شدن و پوشیده شدن آن. چشمانداز که محو شد آینده نگری پدید آمد. اکنون تجدد دیگر چشمانداز ندارد و بجای چشمانداز برنامه ریزی و آینده نگری را پیش آورده است تا نبود چشمانداز با آن تدارک شود.
داوری اردکانی افزود: معمولاً گمان میکنند که پدید آمدن طرح یا فکرت آینده نگری وجهی از تکامل و مرحلهای از کمال علم و درک و عمل بشر است گویی آدمی در مسیر پیشرفت به جایی رسیده است که با آینده نگری زمان را به تسخیر خود درمی آورد توجیه قضیه هم اینست یا میتواند این باشد که قرن نوزدهمیها آینده نگری نداشتند و ما اکنون آن را داریم درست است که قرن نوزدهمیها آینده نگری نداشتند اما به آن نیازمند هم نبودند. اگر مردم در زمانی چیزی ندارند و به آن نیازمند هم نیستند این نداشتن نقص نیست و اگر فردا نیاز پیدا کردند و در پی آن رفتند و به آن رسیدند نقصی را که در زندگیشان بر اثر نیاز پدید آمده بود رفع کردهاند نه اینکه ضرورتاً به کمال رسیده باشند و بدا به حال مردمی که نیاز پیدا کرده باشند و از عهده برآوردن نیاز خود برنیایند.
به گفته او، پدید آمدن آینده نگری در زمان کنونی کمال آدمی و علم نیست زیرا آینده نگری در جهان کنونی یک نیاز است و درد اینست که نیازمندان راه آن را به آسانی نمیشناسند و نمیتوانند آن را بپیمایند زیرا آینده نگری صرف علم و اطلاعات نیست بلکه جمع علم و عمل آدمی برای داشتن و حفظ کردن فرداست. آینده نگری کمال بشر و علم او نیست بلکه تدارک یک نقص بزرگ است و به همین جهت آن را یک امر ساده و چیزی در عرض پدید آمدن یک رشته مطالعاتی و علمی نباید گرفت. آینده نگری جای چشمانداز محو شده اروپا را گرفته است اگر بگویند پس چرا آینده نگری بیشتر در کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه مطرح است باید گفت که اروپا و امریکا در راه پیشرفت به برنامه ریزی نیاز نداشتند و خرد کارساز و کار افزای آنها با قدرت تکنیک یگانه شده بود. از آینده این قدرت در اینجا چیزی نمیتوان گفت مسئله اینست که کشورهای توسعه نیافته که همت و نیروی توسعه و خرد راهبر آن را نداشتهاند ناگزیر میبایست و میباید به مدد آینده نگری و برنامه ریزی، راه توسعه را بپیمایند اکنون امریکا و اروپای توسعه یافته را قدرت تکنیک راه میبرد و این تکنیک کم و بیش در راهبرد امور، تدبیر و سیاست را نیز در خدمت خود درآورده است. امریکا و اروپا دیگر چشمانداز ندارند و به راهی میروند که تکنولوژی پیشرو آنست.
او با اشاره به آنکه جهان توسعه نیافته نیز که بیشتر نظر به وضع جهان توسعه یافته دارد جان و دل در سودای تکنیک دارد و میخواهد راهی را که آن جهان رفته است بپیماید و به داشتههای آن جهان دست یابد اینست که به آینده نگری احساس نیاز میکند، ادامه داد: در حقیقت این آینده نگری بیشتر گرده برداری از مسیرهایی است که اروپای غربی و امریکای شمالی آن را طی کرده و به پیشرفت علمی تکنیکی رسیده اند. پس آینده نگری طرحی برای تدارک و جبران یک نارسایی یا نقص است. اروپا و امریکا تیره شدن افق آینده را با این وهم توجیه میکنند که گویی هنوز در راه پیشرفتند و پیشرفتهای عظیم و حیرتآور تکنیکی و تسخیر و تصرف جان و تن و روز و شب مردمان را پیروزی بزرگ میدانند. اروپا و امریکا غم ناپدید شدن چشمانداز را با مصروف کردن همه حواس و علم خود به تکنولوژی تدارک میکنند. اما دنیای توسعه نیافته که در پی کشورهای توسعه یافته میرفته یا میخواسته است برود و گاهی از رفتن میمانده است هنوز راه طولانی برای رسیدن به توسعه دارد و این در راه ماندگی را اگر بخواهد و بتواند باید با برنامه ریزی تدارک کند و منزلهایش را به مدد آن بپیماید. در حقیقت جهان در حال توسعه به این برنامه ریزی برای رسیدن به منازل و مراحل شبیه به گذشته جهان توسعه یافته نیاز دارد. شاید کسانی هم بگویند که برنامه ریزی توسعه باید با توجه به اقتضاهای فرهنگی و تاریخی هر کشوری تدوین شود و کاش میتوانستند به این باید، گوش بدهند ولی این توانایی به ندرت وجود دارد. اصول و کلیات مطالب و روشهای آینده نگری را غربیان تدوین کردهاند و هر کشوری اگر عزم توسعه داشته باشد آن اصول و قواعد را به اندازهای که میتواند در شرایط خاصی که دارد به کار میبرد. به عبارت دیگر آینده نگری چیزی نیست که دانشمندان نیستند و درباره آن بحث و چون و چرا کنند و راههای درست آن را از نادرست تشخیص دهند. آینده نگرها باید با فلسفه و علوم انسانی و اجتماعی و مخصوصاً با تاریخ و اوضاع و امکانهای کشوری که در پی طراحی و ساختن آینده آنند آشنا باشند اما این بدان معنی نیست که آینده نگری علم بحثی و نظری است. آینده نگری در بهترین صورت پیش گرفتن راه فردا و قدم برداشتن در آن راه با آگاهی از امکانها و توانایی هاست. به این جهت علم آینده نگری در هر کشوری خاص آن کشور است و رونویسی از کلیاتی که درباره آینده نگری و برنامه ریزی گفته شده است دردی را درمان نمیکند. این علم سه جزء دارد: جزء اول کلیات و اصول و قواعد است این اصول و قواعد با نظر کلی به سیر تجدد و رسیدن بعضی کشورها به توسعه تدوین شده است. این علم باید باشد اما برای پیمودن راه توسعه به استمداد از آن اکتفا نمیتوان کرد و همین که آن را در دانشگاهها بیاموزند و دانشمندان درباره آن بحث کنند کار تمام نمیشود.
به اعتقاد او، جزء دوم این علم اطلاع از شرایط و امکانها ی مادی و انسانی و شناخت اولویتها و ترتیب کارها در هر کشور است. این علم و اطلاع که با همکاری دانشمندان و کارگزاران راه توسعه حاصل میشود میتواند نه برای همه بلکه برای کارگزارانی که درد توسعه نیافتگی را به جان آزمودهاند راهنما باشد. و بالاخره جزء سوم اراده و عزم کشور و تصمیم حکومت و توانایی برای ورود و سیر در راه توسعه است این عزم و اراده و تصمیم و توانایی اگر نباشد اجزاء دیگر مهمل میماند و به کار نمیآید. تاریخ توسعه نیافتگی پر از ماجراهایی است که کارش بر اثر گوش نکردن حکومتها به سخن و پیش بینی دانشمندان به مصیبت کشیده است. براساس این مقدمات آینده نگری را باید نقشه راه بدانیم نقشه راه برای رهروان است. همه مردم جهان میتوانند یک مقصد داشته باشند و همه به سوی آن مقصد بروند اما راه و نقشه راهشان از آن جهت ممتاز است که مبادی متفاوت است و کشورها از جایی که در آنجا توقف دارند باید سفر را آغاز کنند و چه بسا که راهشان پر از دشواری باشد. روندگان راه به سوی مقصد توسعه بنیه و قوه مشابه و مساوی ندارند اگر روندگان عزم و همت توسعه دارند راه را بیوقفه طی میکنند اما اگر عزم و اراده رفتن نداشته باشند در هر فرصتی با بهانهای کنار راه مینشینند و وقت را بیهوده میگذرانند. برنامه ریزی علم طرح یک مطلب نظری نیست حتی آن را دانستن برای توانستن نباید دانست بلکه توانستنی است که با دانایی صورت میگیرد و دانستنی است که در عمل اعتبار پیدا میکند.
اردکانی تصریح کرد: آموزش شرایط و روشها و قواعد برنامه ریزی لازم و بسیار مهم است اما به صرف آموزش این علوم چنانکه آزمایشها نشان داده است نه گفتارها و کردارها خردمندانه میشود و نه برنامهای تدوین و اجرا میشود. علم را کسی به درستی می-آموزد که مسئله و پرسش داشته باشد البته میتوان مطالب کتابها را آموخت اما مهم اینست که مردمان وقتی مسئلهای دارند به کتابها رجوع کنند و در این صورت است که آن را درست در جایی که باید باشد درمی یابند و در جای خود به کار میبرند. کتابهایی که درس عملند برای اهل عمل نوشته شدهاند اما عمل وقت و جای معین دارد عمل را با حرفه اشتباه نباید کرد حرفه را با مهارت آموزی میآموزند اما عمل برای آینده، موقوف به اتخاذ تصمیم به مدد درک و دریافت نیازها و امکانها و توانایی هاست این عمل را در هر جا و به هر کس نمیتوان آموخت چنانکه گفته شد آینده نگری یک حرفه مثل نجاری و خیاطی نیست و درس آن را اهل سیاست و دانشمندان اقتصاد و جامعهشناسی و تاریخ و فلسفه و سیاست و… فرا میگیرند و مطالب آن حتی میتواند بخشی از اطلاعات عمومی اهل فضل باشد اما آینده نگری و برنامه ریزی آینده از عهده کسی برمی آید که زمین اکنون زیر پای خود را، بشناسد این کار با صرف دانستن و آموختن تمام نمیشود. علم آینده نگری علم از اکنون چه میدانم و چه میتوانم بکنم و چه نمیتوانم و چه باید کرد است اما آنچه را که میآموزند و میتوان آموخت کلیاتی از بخش اول علم آینده نگری است که قبلاً به آن اشاره کردیم به این ترتیب اگر هر سه بخش را مساوی بدانیم کمتر از یک ششم دانش و توانایی آینده نگری آموختنی است و این یک ششم هم در جایی که شرایط و اجزاء دوم و سوم فراهم نباشد سود ندارد. برگزاری روز آینده نگری لازم است اما باید برای تذکر باشد تذکر به اینکه در کار آینده نگری تاکنون چه کردهایم و اگر کاری نکردهایم مانع چه بوده و چه اقدامی برای رفع آن شده است و اکنون چه می-توان و باید کرد. در این صورت روز آینده نگری جشن آینده نگری میتواند باشد اما اگر در روز آینده نگری به ایراد سخنرانی در فضائل و مناقب آینده نگری یا به ذکر روشها و قواعد کلی آن اکتفا میشود از آن سودی عاید نمیشود زیرا کلیات بحث آینده نگری را نه عموم مردم بلکه دست اندرکاران برنامه ریزی باید بدانند البته در کلاس درس به دانشجویان میتوان آموخت. آینده نگری در همه جا با توسعه ارتباط دارد کشورها بر حسب اینکه چه نظری به آینده داشتهاند راه توسعه را میپیمایند یعنی آینده بینی و آینده نگری هر کشور را باید در تاریخ توسعهاش دید اگر اعتراض شود که اروپای غربی و امریکای شمالی چگونه بدون برنامه و آینده نگری به توسعه رسیدهاند پاسخ اینست که آنها در زمانی راه پیشرفت را پیمودند که جهان جدید هنوز چشمانداز قرن هجدهم را در برابر خود و امید رسیدن به جهان صلح و صلاح و امنیت و آسایش را در دل یا در خیال داشت. زمان برنامه ریزی و زمان آینده نگری بر خلاف آنچه غالباً میانگارند زمان آزادی و امید نیست زمان پیشگیری و اضطرار و رهایی از خطر نابودی است و مگر نه اینکه آینده نگری و برنامه ریزی از ابتدا به جهان توسعه نیافته تعلق داشته است. اگر اکنون در جهان توسعه یافته هم از وضع سی سال و پنجاه سال آینده میگویند آینده نگری آنها برنامه توسعه نیست بلکه بیشتر ناظر به آینده تکنولوژی و نحوه بسط قدرت آنست این آینده نگری که آینده نگری تکنولوژی است به دنیای توسعه یافته تعلق دارد زیرا تکنولوژی متعلق به آن جهانست. آینده نگری کشورهای توسعه نیافته آینده نگری برای ورود به نظم تکنیکی و سازمانی جهان جدید است و در آغاز آن باید دید که برای رهایی از آشفتگی سازمانی و اقتصادی اجتماعی کنونی چه میتوان کرد و با توجه به امکانهای موجود چه طرحی را میتوان تدوین و اجرا کرد که میان کارها و سازمانها نظم و هماهنگی پدید آید. این امر لوازم علمی و فرهنگی و سیاسی خاص دارد که از جمله مهمترین آنها دقت و تعلق خاطر دانشمندان آینده نگر و اعتماد حکومتها و دولتها به علم و نظر- تحقیقی دانشمندان است.