خبرگزاری کار ایران

وائل محمد الامام:

نوشتن باید ابزار تبیین حقیقت شهید سلیمانی شود

نوشتن باید ابزار تبیین حقیقت شهید سلیمانی شود
کد خبر : ۱۱۷۵۷۴۶

اگر یک گذرنامه به یک شهروند سوری اجازه ورود به خاک ایران و به یک شهروند ایرانی اجازه ورود به خاک سوریه را می‌دهد، آن صرفا یک برگه‌ی شناسایی است و ارزش آن فراتر از کارت هویت شخصی نیست اما آنچه که یک ایرانی و سوری را به یکدیگر نزدیک می‌کند و آن‌ها را در کنار یکدیگر نگاه می‌دارد، مشترکاتی چون فکر و اندیشه به ویژه در حوزه مقاومت است.

کتاب «الجنرال الشهید قاسم سلیمانی و الامن المستدام فی المنطقه: شهید قاسم سلیمانی و امینت پایدار در منطقه» تالیف «وائل محمد الامام» استاد دانشگاه دمشق و با همکاری دکتر «حسن احمد حسن» استاد دانشگاه و سرلشکر «محمد عباس» به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارات «أرض الشام» به مناسبت دومین سالگرد شهید سلیمانی منتشر شده است.

وائل الامام درباره اهداف کتاب و نقش نهادهای فرهنگی در تثبیت و تبیین اندیشه و عملکرد شهید سلیمانی صحبت می‌کند:

درباره کتاب بگویید؟ هدف از نگارش این کتاب با محوریت امنیت در منطقه چه بود؟

پیروی از علم اولویت اول شهید سلیمانی بود تا جوامع ما در مقابل خطرات نرمی که وارد می‌شود و آن‌ها را از هم می‌گسلد، شود، تقویت شوند. مبارزه با افکار افراطی به سلاح دانش و گرایش به رفتار معتدل همان رویکرد صحیح مبارزه با افراط‌گرایی و عقبگرد از آن در بینش شهید سلیمانی بوده است. به همین دلیل قطعا تببین حقایق با سلاح علم و اقناع مخاطب با استناد مکتوب به راهبردهای اتخاذ شده در این زمینه به ویژه از سوی شخصیت‌های بزرگ و اثرگذاری چون شهید سلیمانی بهترین گام در مسیر این مبارزه است. کتاب «شهید سلیمانی و امنیت پایدار در منطقه» به طور خاص بر موضوع امنیت و تبیین استراتژی‌های نظامی شهید متمرکز است و در آن بر نقش ابعاد شخصیتی او به غیر از جنبه‌های نظامی در مسیر تحقق این پیروزی‌ها تاکید شده است.

در فصل نخست کتاب، به وضعیت فکری و ذاتی شهید سلیمانی و نحوه انعکاس آن از طریق تلاش برای برقراری امنیت پایدار در منطقه پرداخته شده. دیدگاه شهید سلیمانی برای دستیابی به امنیت دائمی در منطقه این بود که نفوذ گروه‌های تروریستی به جامعه سوریه را ناشی از ضعف مصونیت این جامعه در برابر افراط‌گرایی می‌دانست، به همین دلیل بر افزایش آگاهی اجتماعی تمرکز کرد و این به وضوح از طریق تعامل شهید با همرزمان سوری که با او کار می‌کردند، هویدا بود.

در فصل بعد «حسن احمد حسن» به استراتژی نظامی شهید سلیمانی برای حفظ امینت پایدار پرداخته است. همان محافظتی که در قرآن با عنوان مبارزه برای خاموش کردن فتنه تاکید شده است. ببینید استفاده از عبارت جنگ تحمیلی بسیار درست و به‌جاست. ما هیچ‌گاه خواهان جنگ و تعدی و تجاوز نبوده‌ایم و در آموزه‌های دین اسلام از این کار به شدت برحذر داشته شده‌ایم اما هنگامیکه جنگ به ما تحمیل می‌شود، آیه‌ی جهاد به خوبی بیانگر آن است که چه باید بکنیم. در این فصل تلاش می‌شود برای مخاطب تبیین شود نقش شهید سلیمانی، حفظ امنیت در منطقه و دفاع از مظلوم در برابر ظالم بوده است.

در فصل سوم کتاب سرلشکر «محمد عباس» بین موضوع امینت پایدار و ابزارهای برقراری امنیت پایدار به ویژه نقش شهید سلیمانی در خاورمیانه پرداخته است. قاسم سلیمانی تنها یک تجربه نداشت، او در جنگ تحمیلی علیه ایران، در افغانستان، در سوریه و عراق و در کنار حزب‌الله و مردم فلسطین تجربه‌های فراوانی کسب کرده بود. بنابراین باید نقش و کارآمدی این تجربه در برقراری امینت پایدار منطقه تبیین شود.

چگونه حاج قاسم به یکی از اثرگذارترین شخصیت‌های تاریخ معاصر بدل شد و این محبوبیت برون‌مرزی از کجا آمد؟

این پرسش بسیار عمیقی است که در لایه‌های خود پاسخ‌های متعددی به همراه دارد اینکه چگونه شهید سلیمانی چنین محبوبیتی را به دست آورد؟ فلاسفه مثال خوبی دارند که می‌گویند: «آب زمانی مفید است که جام آن لبریز شود.» در حقیقت شهید ژنرال «قاسم سلیمانی» یک شخصیت عرفانی به معنی واقعی کلمه بود. او به چنین شهرتی اهمیت نمی‌داد و هرگز به دنبال آن نبود بلکه همیشه با خدای خویش راز و نیاز می‌کرد که چه زمانی موعد دیدار فرامی‌رسد؟ هم و غم شهید سلیمانی در همه لحظات عمر خود ملاقات با خدا بود. او در واقع در وهله‌ی نخست یک معلم برای نفس خویش بود. شهید سلیمانی یک متفکر ساده نبود بلکه اندیشه‌ای به عمق دریا داشت. او یک مرد معمولی مانند سایر چهره‌های نظامی جهان نبود. همین تمایز و تفاوت بود که او را به این سطح از محبوبیت نه تنها در ایران بلکه در منطقه و سراسر جهان رساند. نتیجه هم چنان شد که آمریکا و اسرائیل در پی ترورش برآمدند چراکه محبوبیت یعنی پذیرش آرا و افکار، و این خطری بود که اتاق‌های فکر تل‌آویو و واشنگتن به شدت از آن در هراس بودند. اندیشه قاسم سلیمانی به طور عینی در کردار و رفتارش با اطرافیان چه در میدان نبرد و چه خارج از آن بازتاب داشت. به همین دلیل می‌بینیم که او به مرحله‌ای از عرفان رسیده بود که او را به شدت به مردم نزدیک کرده بود. شهید سلیمانی در میدان مبارزه و نبرد بسیار شجاع بود اما همین فرمانده موفق با سربازانش بر سر یک سفره می‌نشست، بسیار متواضع و فروتن بود و فروتنی او ناشی از دانش و معرفتش نسبت به خداوند و رسول گرامی و اهل بیتش(ع) بود. با همین بینش و معرفت بود که به مرحله‌ای از عرفان رسید که بدون شک بسیاری حتی از بین اطرافیانش به این مقام نرسیدند.

در مقطع طولانی از تاریخ، سهم بخش‌های زیادی از کشورهای واقع در خاورمیانه جنگ، عقب نگاه داشته شدن، غارت ثروت‌ها، حاکمیت حکومت‌های ترسو و دست‌نشانده، فقر و بیکاری بوده است. نظر شما درباره مبارزات مردمی در این منطقه چیست؟

پرسش بسیار مهمی را مطرح کردید. در واقع وقتی صحبت از خاورمیانه به میان می‌آید باید کشورها را درجه‌بندی کنید. همه دولت‌ها ترسو نبودند و همه آنها خواهان عقب‌ماندگی و فقر و بیکاری در کشورهایشان نبودند. برای مثال سوریه به رهبری مرحوم «حافظ اسد» همواره به دنبال ریشه‌کن کردن عقب‌ماندگی بود به همین دلیل تحصیل علم را رایگان کرد و حتی همه تلاش خود را بر رایگان کردن بهداشت و درمان برای شهروندان سوری و ریشه‌کن کردن فقر و بیکاری متمرکز کرد. بنابراین سوریه همیشه در بین کشورهای منطقه کاملا متفاوت بود و به رهبری حافظ اسد از خط مشی امام خمینی(ره) حتی از پیش از پیروزی انقلاب اسلامی پیروی می‌کرد و در کنار نهضت امام ایستادگی کرد. از این رو شما نمی‌توانید سوریه را در شمار کشورهای عربی شبه جزیره عربستان قرار دهید زیرا سوریه همواره و در همه زمینه‌ها چون فکر و اندیشه و علم و پیشرفت علمی متفاوت عمل کرده است. اما متاسفانه سوریه هم مانند ایران همیشه تحریم بوده است. آن‌ها هرگز برای ایران و سوریه و محور مقاومت تحول و پیشرفت نمی‌خواستند. با این‌حال سخن شما از بعد دیگر درست است، بله، برخی رژیم‌های عربی نادان هستند و برای ملت‌هایشان نیز جهل و عقب‌ماندگی می‌خواهند، تفرقه و فتنه‌انگیزی می‌کنند و از افراط‌گرایی حمایت می‌کنند. این ویژگی‌ها در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و کشورهای پترودلار به وضوح مشهود است. آن‌ها همیشه وانمود می‌کنند که از نظر عمران و تکنولوژی پیشرفته هستند اما واقعیت این است که آن‌ها هرگز و هیچ‌گاه به تکنولوژی شهرت نداشته‌اند.

به اعتقاد شما آیا هنوز قرابت‌های ریشه‌ای در آسیا و خاورمیانه در حوزه منافع مشترک میان ملت‌ها پررنگ است و آیا هنوز آن‌ها به نقشه‌های راه و برنامه‌های جامع مشترک برای دفاع از منافع مشترک خود اعتقاد دارند؟

اگر مقصود شما از منافع، منافع اقتصادی و دفاع مشترک باشد، باید به شما بگویم که بزرگترین بازارهای جهان در شرق و مرکز آسیا موجود هستند. برای مثال به چین با حدود یک و نیم میلیارد جمعیت نگاه کنید. در واقع بیش از نیمی از جمعیت دنیا در قاره آسیا زندگی می‌کنند. بنابراین درمی‌یابیم که منافع مشترک بین کشورهای شرق آسیا و خاورمیانه وجود دارد (البته اصطلاح خاورمیانه یک اصطلاح غربی است نه آسیایی زیرا کشورهایی چون سوریه و لبنان و فلسطین در غرب آسیا واقع شده‌اند نه مرکز آن). بله این روابط به ویژه در محور مقاومت بسیار قوی است. محور مقاومت امروز در حال تقویت دفاع مشترک است و این دفاع مشترک باید به حوزه اقتصاد و تقویت و تکامل اقتصادی نیز منتقل شود تا به یکی از قدرت‌های اقتصادی اثرگذار نه تنها در منطقه که در سطح جهان بدل شود. محور مقاومت امروز با تحریم‌های اقتصادی بزرگی مواجه است و در واقع در یک تقابل اقتصادی با غرب قرار دارد و گواه آن نیز حوادث اخیر ژنو و اظهارات مقام‌های فرانسوی در این باره است. آن‌ها با گزینه روابط بازی می‌کنند و در واقع نمی‌خواهند توافقی حاصل شود که بر اساس آن همه دارایی‌های مسدود شده ایران در آمریکا و کشورهای اروپایی آزاد شود و تحریم‌ها برداشته شود. پس محور مقاومت باید به سمت شرق تغییر نگرش دهد زیرا غرب هیچ تحول و پیشرفتی برای ما نمی‌خواهد و برعکس تمام تلاش خود را برای عقب نگه داشتن کشورهایمان به کار می‌بندد. بنابراین کشورهای خاورمیانه و محور مقاومت باید قدرت اقتصادی خود را با تکیه بر منابع طبیعی خود تقویت کنند تا بتوانند اهداف خود را به طور کامل محقق کنند.

شخصیت‌های جنگی و نظامی چه اندازه در طول تاریخ موفق شده‌اند که خودشان را برجسته کرده و به شمار قهرمانان یا اسطوره‌های بین‌المللی وارد شوند؟ آیا شخصیت شهید سلیمانی ویژگی‌های لازم برای قهرمان و اسطوره‌ شدن را دارد؟

بدون تردید شخصیت‌های نظامی که در طول تاریخ اثرگذار باشند، وجود دارند و در میان آن‌ها، برخی دارای تاثیر محدود و برخی دارای نقش بزرگی بوده‌اند. برای مثال «اسکندر مقدونی» نقش بزرگی در تاریخ ایفا کرده است و با اقدامات نظامی شرق و غرب را به تملک خود درآورده است چنانچه در قرآن کریم نیز بیان شده است. اما قضیه شهید سلیمانی کاملا متفاوت است. او یک شخصیت نظامی صرف نبود. بله مهارت و تجربه نظامی و فرماندهی عملیات در دوره‌ی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و تجربه فعالیت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تنها بخشی از شخصیت قاسم سلیمانی بود. با این‌حال نباید شخصیت او را فقط به ابعاد نظامی و دستاوردهای میدانی محدود کرد. من به شهید سلیمانی به عنوان یک چهره نظامی مطلق نگاه نمی‌کنم، من او را یک معلم و یک استاد در فکر و اندیشه و تواضع و نحوه برخورد با دشمن و ورود به میدان جنگ می‌بینم. شهید سلیمانی خود را جزء کوچکی از این نطام لا یتناهی می‌دانست و اگر به عمق کلمات عرفانی او به دقت بنگریم، می‌بینیم که در معرفت هستی و خداوند و رسول او و اهل بیتش ذوب بود. او در واقع برای خود در برابر وجود خداوند وجودی قائل نبود. او با همین اخلاق متمایز و برجسته دل‌ها و عقل‌ها را به ویژه در سوریه جذب خود کرد. شما کسی را نمی‌بینید که نسبت به حاج قاسم سلیمانی کوچکترین تردیدی داشته باشد مگر کسانی که کینه‌ی او را به دل دارند یا توطئه تروریستی آن‌ها به دست فرمانده‌ نابود شده باشد. همه افرادی که نگاه انسانی دارند، شهید سلیمانی را به چشم یک مرد می‌بینند و چه کم هستند مردان به مفهوم واقعی کلمه. چنین تاثیری قابل انکار نیست چنانچه «نیکولاس مادورو» رئیس جمهوری ونزوئلا اخیرا در مصاحبه با شبکه المیادین به صراحت اعلام کرد که تحت تاثیر شهید سلیمانی بوده است. این است حقیقت شهید.

اصولا زندگی امروز بشر آیا هنوز نیاز به قهرمان را یک ضرورت می‌داند؟ امروز عصر نسبی‌گرایی در تمامی نظریات و واحه‌های فکری است و قهرمان مطلق جایگاه خود را از دست داده است در این میان آیا جایگاه شخصیتی چون شهید سلیمانی هنوز واجد ابعاد لازم برای قهرمان بودن دست‌کم در حماسه‌‌ی دفاع در خارج از مرزهای سرزمینی هست؟

تردیدی نیست که قهرمانی و قهرمانان سمبل‌ها و نمادهایی حقیقی هستند و آن‌ها الگوهایی هستند که ما از آن‌ها پیروی می‌کنیم و در واقع با آن‌ها همذات‌پنداری می‌کنیم. این نمادها و الگوها در دوران کودکی بر ما تاثیر بسیاری گذاشته‌اند اما پرسشی که اینجا پیش می‌آید اینکه آیا امروز هم باید به آن‌ها به چشم یک قهرمان صرف بنگریم و به همین حد بسنده کنیم یا راه آن‌ها را ادامه داده و مسیرشان را کامل کنیم؟

شهید سلیمانی در راه برقراری امنیت در کشورهای منطقه و جهان شهید شد. هنگامی‌که او با تروریست‌ها در نقطه نقطه‌ی سوریه مبارزه می‌کرد، این نبرد برای کشتن نبود بلکه اجرای فرمان الهی در آیه ۱۹۳ سوره بقره بود که می‌فرماید: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّیٰ لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ: و با کفار جهاد کنید تا فتنه و فساد از روی زمین برطرف شود و دین خدا حاکم باشد و بس، و اگر (از فتنه) دست کشیدند (با آن‌ها عدالت کنید که) تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست.» این حقیقت قاسم سلیمانی است. او تعبیر حقیقی قرآن در اعمال و کردارش بود، به مفهوم واقعی کلمه عاقل بود اما در ادامه، وظیفه ما در قبال این قهرمانان چیست؟ ما باید اندیشه این قهرمانان را ترویج دهیم و حق آنان را در تاریخ ادا کنیم. ما نباید با اکتفا به شعار سکوت کنیم. من به صراحت می‌پرسم که نهادهای آموزشی برای تبیین نقش بزرگ شهید سلیمانی چه کرده‌اند؟ ما ملت‌ها باید این حقایق را ثبت کنیم تا به بهترین شکل ممکن به نسل‌های آینده متقل شود.

البته من شخصا اعتقاد چندانی به اسطوره ندارم زیرا اسطوره یک اثر انسانی در قالب داستان است اما من هر گاه از شهید سلیمانی صحبت می‌کنم، به دنبال حقایق می‌گردم. به تبع، نمی‌توان گفت که او به خودی خود یک اسطوره بود. بلکه او یک حقیقت بود. ما باید با خود و تاریخ صادق باشیم تا حقیقت قاسم سلیمانی را تبیین کنیم و بگوییم که چگونه با تروریسم مبارزه و از سرزمین‌های خاورمیانه به ویژه در عراق و سوریه دفاع کرد. بر این اساس با بیان حقیقت، دیگران، او را یک اسطوره خواهند پنداشت اما تلاش ما باید بر بیان حقیقت آنچه که قاسم سلیمانی عملا انجام داد، متمرکز باشد.

جایگاه نهادهای فرهنگی بین‌المللی در معرفی و شناساندن قهرمانانی از این دست چیست و آیا دنیای شرق در این حوزه کارنامه موفقی داشته است؟

در پاسخ به این پرسش باید بگویم که ما در شناخت قهرمانان‌مان و چهره‌های اثرگذار در کشورهایمان کوتاهی کرده‌ایم. کتاب‌های درباره شخصیت‌های بزرگ چه در ایران و یا سوریه و یا هر نقطه و درباره امام خمینی و حافظ اسد و سایر رهبران بزرگی که برای ما الگو و آرمانی هستند، کافی نیست. چراکه در جبهه مقابل همواره تلاش می‌شود اکاذیب و دروغ‌هایی درباره شخصیت‌هایی که برای ما الگو هستند، نوشته شود و مثال در این باره بسیار فراوان است که نمی‌توان به چند مورد خاص محدود شد. شما تاریخ اسلام را نگاه کنید. شخصیت‌هایی در لایه‌های تاریخ اسلام تبلیغ شده و به عنوان الگو معرفی شده‌اند که در واقع مشرک حقیقی بودند و نمی‌خواستند اسلام براساس حقیقت و دیدگاه صحیح ترویج شود و اکنون نیز در سراسر دنیا این کتاب‌ها دست به دست می‌چرخد. بنا بر این وظیفه ما این است که نسبت به قهرمانان خود وفادار باشیم و همه حقایق را به صورت مکتوب ثبت کنیم و در نگارش تاریخ صادقانه عمل کنیم. ما امروز پیروز هستیم اما این پیروزی باید با قلم‌های ما ثبت شود نه با قلم‌های دشمن. باید بدانیم همه کسانی که امروز به تخریب تصویر رهبرانی چون امام خمینی، امام خامنه‌ای، سردار سلیمانی، بشار اسد و سایر چهره‌های بزرگ در سرانه‌های عربی و رسانه‌های جهان دست می‌زنند، از روی حسد چنین کاری می‌کنند. آن‌ها نمی‌توانند این شخصیت را تغییر دهند و آن‌ها را مشابه خود کنند پس چه می‌کنند؟ از روی حسادت دست به تخریب آن‌ها می‌زنند. بنابراین وظیفه ما این است که تصویر حقیقی این بزرگان را تبیین و از طریق کتاب‌ها و موسسه‌های نشر و فیلم‌های مستند و رسانه‌های مدرن یعنی مدیا از این بزرگان دفاع کنیم.

ملیت چه اندازه برای نویسنده و شاعر در انتخاب قهرمان و کاراکتر اصلی کتاب خود اهمیت دارد و آیا هنوز تاکید بر کشور، مرز و نژاد در این حوزه تعیین‌کننده است؟

این یکی از مهم‌ترین پرسش‌هایی است که همیشه ذهن من را به خود مشغول کرده است. مفهوم ملیت و گرایش‌های ملی و قومی چیست و تا کجا می‌تواند به عنوان فاکتوری اثرگذار درنظر گرفته شود. نخست اینکه اگر به کلام رسول گرامی اسلام(ص) نگاه کنیم که می‌فرماید: «الناس سواسیة کأسنان المشط الواحد لا فضل لعربی علی أعجمی إلا بالتقوی: مردم مانند دندانه‌های یک شانه هستند و عرب بر عجم برتری ندارد مگر به تقوی.» با این کلام همه تفاوت‌های فرقه‌ای و نژادی فرو می‌ریزد و ملاک تقوی اصل و اساس قرار می‌گیرد. تقوی هم با اجرای اوامر الهی و اجتناب از نواهی او تعریف می‌شود که البته این اصل هم تابع شناخت خود و خداوند و کسب معرفت نسبت به اولیایش است چراکه علم حقیقی فقط از طریق شناخت آموزه‌های دین از طریق پیامبر(ص) و اهل بیتش محقق می‌شود. در ادامه برای تکمیل این پرسش باید بگویم که اگر افراد اعتقاد عمیق به این موضوع داشته باشند که شناخت جهانی ملاک توصیف و معرفی افراد است در این صورت ملیت، تحصیل حاصل و محقق است. اگر یک گذرنامه به یک شهروند سوری اجازه ورود به خاک ایران و به یک شهروند ایرانی اجازه ورود به خاک سوریه را می‌دهد، آن صرفا یک برگه‌ی شناسایی است و ارزش آن فراتر از کارت هویت شخصی نیست اما آنچه که یک ایرانی و سوری را به یکدیگر نزدیک می‌کند و آن‌ها را در کنار یکدیگر نگاه می‌دارد، مشترکاتی چون فکر و اندیشه به ویژه در حوزه مقاومت است. من در اینجا به یاد این تعریف «محی الدین عربی» از فکر افتادم که می‌گوید: «فکر ویژگی قدرت تصویری اشیا است.» بنابراین اگر اندیشه و فکر شهروند سوری و ایرانی و لبنانی با هر گرایش سیاسی با یکدیگر جمع شود، قطعا معجزه‌های بسیاری رخ خواهد داد.

شما در کتاب خود چه تصویری از شهید سلیمانی ارائه داده‌اید؟

اگر ما به قاسم سلیمانی به چشم محبت و شناخت حقیقی نسبت به او و اقداماتش نگاه کنیم، در این صورت تصویری درخشان را مشاهده می‌کنیم اما اگر با دیده بد نگاه کنیم، او را دشمنی آشکار می‌بینیم. مطمئن باشید هرگز امکان ندارد مردمی که شخصیتی را منجی خود از تروریسم می‌دانند، او را نشانسند. اگر قاسم سلیمانی نبود، این رهایی محقق نمی‌شد. پس شناخت مقدمه عشق و محبت به اوست. به صراحت بگویم، هدف کتاب‌ها و منشورات و تبیین حقیقت قاسم سلیمانی معرفی و شناساندن این فرمانده و شخصیت بزرگ است. بنابراین اظهار عشق به شهید سلیمانی به میزان نوشتن ما از او بستگی دارد. و من هم امیدوارم این کتاب در ادای حق شهید سلیمانی که به گردن مردم سوریه دارد، مفید باشد و او در یاد و خاطره مردم سوریه جاویدان باقی بماند.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز