در گفتوگو با سیدمصطفی احمدزاده مطرح شد؛
سردار سلیمانی سیاستورز بود نه سیاستباز/ تفاوتهای عمل منافقانه و مومنانه/ چگونه میتوانیم شاهد حضور سلیمانیها در نسل جدید باشیم؟
استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی اعتقاد دارد: سردار سلیمانی در سیاست در پی رضایت الله، مردم و ولی امر خود بود و نه در پی منافع شخصی. برای رسیدن به این اهداف، فرد چشم بر روی خواستههای خود میپوشاند. کسی که در سیاستورزی به دنبال اهداف الهی باشد، بدون شک از ابزار سیاست، برای تعالی دین و جامعه استفاده خواهد کرد. طبیعا این نوع اولویت بخشی، خواه و ناخواه منجر به تعالی خود فرد هم خواهد شد.
پرورش افراد خبره که در خدمت منافع ملی باشند و از جایگاه خود سوءاستفاده نکنند، دغدغهی همیشگی کشورها محسوب میشود. سوال این است که چگونه میشود چنین افرادی را شناسایی و پرورش داد؟ سیدمصطفی احمدزاده (استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی) با اشاره به خصائل اخلاقی سردار قاسم سلیمانی، او را جزو کسانی دانست که بدون سوءاستفاده از جایگاه خود توانست به مردم و کشورش خدمت کند. او گفت: "مردم میدانستند که سردار سلیمانی در سالهای گذشته جان خود را در دست گرفته و در نقاط مختلف جهان وارد میدان شده است. مردم این عقبه را میدیدند و ایشان را به عنوان یک انسان از خود گذشته میشناختند." این استاد دانشگاه ابراز داشت: "لذا وقتی در یک منطقهی سیلزده، شهید سلیمانی وارد میشود، خاکی بودن و تواضع ایشان و همچنین زبان بدن ایشان نشان میداد که با ریا وارد کار نشده است و هدفی صادقانه در دل دارد. مردم عمل ایشان را با ذهنیات و نیاتشان همسنخ میدانستند؛ لذا ایشان را میپذیرفتند و انتقادی از ایشان صورت نمیگرفت." متن کامل این گفتگو را بخوانید.
رهبر جمهوری اسلامی از سردار سلیمانی به عنوان مکتب یاد میکنند. میدانیم که هر مکتبی دارای مولفههای اخلاقی است، او به چه خصایل اخلاقی آراسته بود که حتی افرادی که همکیش و همدین سردار سلیمانی نبودند، اخلاقیات ایشان را مورد تایید قرار میدادند؟
برای اینکه بخواهیم شخصیت یک فرد را مورد بررسی قرار دهیم، در دهلهی اول باید ببینیم که یک فرد در چه محیطی و توسط چه افرادی تربیت شده است. اگر نگاهی اجمالی به زندگی سردار سلیمانی داشته باشیم، خواهیم دید که گفتمان اخلاقی ایشان ناشی از تربیت در دوران دفاع مقدس است؛ چه به لحاظ فرماندهانی که داشتند و چه به لحاظ پیروی از امام خمینی و مقام معظم رهبری. ایشان در چنین شرایطی رشد و بالندگی پیدا کردند. اگر بخواهیم تمام خصایل اخلاقی ایشان را حول یک عنصر بررسی و جمعبندی کنیم، به نظر من آن عنصر واحده، توحید است.
در مکتب دفاع مقدس، جوانانی که شرکت میکردند، ذیل سایه مباحث توحیدی رشد داشتند. ایثار، گذشت، تحمل، صبر، بردباری و ... عموما بر محور توحید میچرخند. ضمن ایثار و تحمل بود که تا پای جان برای حفظ مملکت پیش میرفتند. این فضیلت به جهت اعتقاد به توحید بود.
توحید به نوبه خود، گفتمان ولایت را در دل خود دارد. اگر توحید ظاهر و باطنی داشته باشد، بدون شک صفات مذکور با مفهوم ولایت همسنخ است. این ولایت از پیامبر (ص) آغاز میشود و به ائمه علیهم السلام و ولایت فقیه خواهد رسید. بنابراین در این فضای فکری با توحید و لایت مواجه هستیم. سردار سلیمانی این دو عنصر را در دفاع مقدس در دورن خود به یادگار نگه داشت و آنها را رشد بخشید. در قرآن کریم در سوره توبه آیه 120 آمده که در همراهی با پیامبر(ص) نباید تخلف کنید و نباید خودتان را بر پیامبر(ص) برتری بدهید. ضمن این آیه، شاهد بحث ولایت هستیم که هر نوع خستگی، تشنگی و مشکلات ناشی از مقابله با کفار، برای پیروی از ولایت دارای اجر و ثواب است و بر اساس وعدهی الهی به مثابه عمل صالح محسوب میشود؛ آنهم به خاطر اینکه در رکاب رسول اکرم(ص) همراه شدهاند. اکنون سوال این است که چرا سردار سلیمانی در امور ولایتی و توحیدی هر روز توانست رشد کند؟ این مساله واضح است. علتش گوش به فرمان بودن بود. من فکر میکنم سردار سلیمانی این دو ویژگی (یعنی توحید و ولایت) را که سرچشمه تمام خصایل اخلاقی دیگر هستند، از دوران دفاع مقدس به یادگار نزد خود نگه داشت و آنها را به عنوان فضایل اخلاقی رشد بخشید. تا جایی که در جامعهی امروز ما به عنوان الگویی اخلاقی – ولایی از ایشان یاد میکنند.
اصولا امور سیاسی و سیاستورزی را امری نسبی میدانند، لذا یک سیاستمدار ممکن است بر اساس منافعی، امروز یک ایده داشته باشد و فردا ایدهای دیگر. با توجه به این موضوع، نگاه سردار سلیمانی را (که به اصول اخلاقی، به صورت مطلق اعتماد و ایمان داشت) به امر سیاست چگونه میدانید؟ او چنین تعارضی را چگونه در رفتار اجرایی خود حل و فصل میکرد؟
در این رابطه میتوان بین برخی مفاهیمِ کاربردی تفاوت قائل شد تا پاسخ به این سوال واضح شود. اول بحث سیاستبازی (مقابل سیاستورزی) است. در مبحث سیاستبازی فقط به دنبال مقامات دنیوی و مقام و ثروت و خوشنامی هستند. در مقابل مبحثی دیگر با عنوان سیاستورزی را میتوان عنوان کرد. سیاستورزی مقدمهای با اسم سیاستدانی را دربردارد. فرد در این مقال، چارچوب هویتی سیاست را دقیقا دریافت میکند؛ آنچنان که دانش سیاست را دارا است و سیاست را آنگونه که باید ادراک میکند. فرد بر اساس این سیاستدانی سراغ سیاستورزی میرود. در سیاستورزی، اگر اهداف فرد، اهدافی متعالی باشد و ورای خود را در نظر بگیرد و به خدا و ملت و کشورش بیندیشید و برای منافع شخصی در پی سوءاستفاده نباشد، میتوان گفت که از سیاستبازی فاصله گرفته به سیاستورزیِ واقعی نائل شده است. سردار سلیمانی از جمله افرادی بودند که چنین نگاهی به سیاست داشتند؛ چراکه در سیاست در پی رضایت الله، مردم و ولی امر خود بود و نه در پی منافع شخصی. برای رسیدن به این اهداف، فرد چشم بر روی خواستههای خود میپوشاند. کسی که در سیاستورزی به دنبال اهداف الهی باشد، بدون شک از ابزار سیاست، برای تعالی دین و جامعه استفاده خواهد کرد. طبیعا این نوع اولویت بخشی، خواه و ناخواه منجر به تعالی خود فرد هم خواهد شد. پس آنچه که سیاستورزی سردار سلیمانی را از سیاستبازی سایرین جدا میکرد، پر رنگ بودن خواستههای توحیدی، ولایی و همچنین دیگران را اولویت بخشیدن بود.
یعنی من محور نبود.
بله. این همان ترجیح آخرت بر دنیا است. این ترجیح برای یک فرد مومن میتواند در تمام امور از جمله سیاست اتفاق افتد.
بارها اتفاق افتاده که حین یک رخداد طبیعی (مثلا سیل)، مسئولان و حتی نظامیان ما در منطقه مربوطه حضور یافتهاند تا به مردم کمکرسانی کنند. بدون تعارف با این وصف دیدهایم که نحوه حضور آنها در فضای مجازی به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است. از مسئولی که در دفتر کار خود صرفا به امضای کاغذی پسنده میکرد تا بسیاری دیگر. با این وصف بارها دیدهایم که سردار سلیمانی ضمن چنین رخدادهایی، در منطقهی آسیب دیده حضور مییافت. چرا آن انتقاداتی که از حضور سایر مسئولان میشد، از حضور آقای سلیمانی صورت نمیگرفت؟
ببینید؛ در تحقیقات متعدد ثابت شده که انسانها به لحاظ فکری، راستگویی و صداقت را از دروغگویی و ناراستی تشخیص میدهند. وقتی یک عملی با فطرت انسان همآوا و سازگار باشد، از آن جهت که انسانها به لحاظ اینکه فطرتا با یکدیگر ارتباط دارند، فرد؛ راستی و صداقت عمل آدم دیگر را میفهمد و استشمام میکند. اما آنچه که با صداقت انطباق نداشته باشد و فرد نیز هر میزان تلاش کند که آنرا صادق جلوه دهد، آدمیان خیلی راحت عدم صداقت او را متوجه میشوند. حال میخواهد این انسان ادراککننده معمولی باشد و خواه به لحاظ اخلاقی، متعالی.
تفاوت سردار سلیمانی با دیگران در این مورد خاص این بود که مردم بر اساس شاخص فطری خود به راحتی میتوانستند فرق عمل منافقانه و عمل مومنانه را به خوبی تشخیص دهند. مورد دیگر عقبه تاریخی کار بود. مردم میدانستند که سردار سلیمانی در سالهای گذشته جان خود را در دست گرفته و در نقاط مختلف جهان وارد میدان شده است. مردم این عقبه را میدیدند و ایشان را به عنوان یک انسان از خود گذشته میشناختند. لذا وقتی در یک منطقهی سیلزده، شهید سلیمانی وارد میشود، خاکی بودن و تواضع ایشان و همچنین زبان بدن ایشان نشان میداد که با ریا وارد کار نشده است و هدفی صادقانه در دل دارد. مردم عمل ایشان را با ذهنیات و نیاتشان همسنخ میدانستند؛ لذا ایشان را میپذیرفتند و انتقادی از ایشان صورت نمیگرفت. با این وصف برخی از مسئولین وقتی وارد چنین موقعیتیهایی میشدند، عملشان نشان میداد که به دنبال یکسری منافع باشند. چنین فردی از سوی مردم بلافاصله مورد نقد قرار میگرفت. لذا عامل صادقانه و تواضع سردار سلیمانی، ایشان را از دیگران متفاوت میکرد. مردم این مساله را با ذهن و چشم و ضمیر خود ادراک میکردند و حکم مینمودند.
آیا میتوان گفت او تا حدی به صداقت پایبند بود که حتی از تقیه هم دوری میکرد؟
بله؛ مطمئنا همینطور است.
از قضا او در ایران و خارج از ایران هم "رفتاری واحد" از خود نشان میداد. چه تفاوتی بین رفتار او با برخی نمایندگان و دیپلماتهایی ایرانی وجود دارد؟
اگر پیوندی بین نکتهی موجود در سوال دوم و سوم ایجاد کنیم، پاسخ سوال چهارم مقداری واضحتر میشود. یک دیپلمات در مواقع خاص و بنابه مصلحت، باید یکسری کارها را انجام ندهد و یکسری کارهای دیگر را انجام دهد. البته شاید در حالت طبیعی برخی کارهای مصلحتی در فضای داخلی و ملی برای فرد اتفاق نیفتد و لذا آنرا انجام ندهد. به عبارت دیگر، زمان و مکان در تصمیمگیریِ حالات رفتاری ما موثر است. به عنوان مثال امکان دارد کاری را در زمانی انجام دهیم و در زمان و مکانی دیگر رهایش کنیم. این مساله، بخش کوچکی از زندگی ما را تشکیل میدهد. در مقابل بخش اعظم کارهای ما طوری دیگر هستند و از نسبیت مذکور فاصله دارند.
لایههای درونیِ اخلاقی و معنوی یک دیپلمات اگر در وجودش نهادینه شده باشد، رفتاری واحد در ایران و خارج از ایران خواهد داشت. لذا در این شرایط رفتاری که در داخل ایران از این فرد دیپلمات سر میزند، با بیرون از ایران متفاوت نخواهد بود. رفتار در بیرون از ایران و داخل از ایران، هر دو به بحثهای معنوی و ذهنیات فرد مربوطه بازمیگردد. چنین فردی با این ویژگی، رفتار منافقانهای از خود نشان نمیدهد. اما اگر دیپلمات این خصایل را نداشته باشد، ممکن است در یک فضای مشخص، یک رفتار و در مکانی دیگر، رفتاری متفاوت و خارج از چارچوب داشته باشد. حتی ممکن است این رفتارهای متعارض را هم توجیه کند. خط برشی که باعث میشود بین رفتارِ سردار سلیمانی (در خارج از مرزهای ایران و داخل مرزها) تفاوتی نداشته باشد و از قضا دیپلمات این خصلت را نداشته باشند، به ارتباط میان ارزشها با لایههای درونی خودش بازمیگردد. این همان خودسازی است که ابعاد توحیدی و ولایی را دربرمیگیرد. اگر یک دیپلمات این مواضع را در درون خود نهادینه کرده باشد، خروجیِ اخلاقی او متفاوت نخواهد بود.
سردار سلیمانی ژن خوب نبود؛ آقازاده نبود؛ حضرتزاده نبود. در یک خانواده ساده مثل بسیاری از ایرانیهای دیگر متولد شد و ضمن تربیتی مذهبی و بدون هیچ امتیاز و سهمیهی ویژهای، به مملکت خود خدمت کرد. این شرایط ایشان نشان میدهد که برای خدمت به مردم نیاز نیست که شجرهنامهای دال بر ژن خوب بودن داشته باشیم. در مقابل میبینیم که در گزینشهای اداری - حکومتی، بعضا جوانانی را رد صلاحیت میکنند که ژن خوب نیستند. ولو اینکه ممکن است با فراهم شدن شرایطی، ضمن به کارگیری این افراد، حضور سلیمانیهای دیگر را شاهد باشیم. در این دست موارد چه توصیهای به مسئولان میتوان داشت تا برای خدمتگزاری جوانان به مملکت، معیارهای تنگنظرانه را به کار نگیرند؟
ببینید؛ افرادی که به سمت علم و دانش میروند، غالبا افرادی هستند که دغدغههایی خاص دارند و میخواهند در لایههای بالاترِ انسانی، قرار بگیرند. از طرفی افرادی که به سمت شغلهای آزاد و بازار آزاد میروند، برخی شاید چندان به دنبال لایههای بالای انسانی نباشند. امکان دارد در پی زیستنی ساده در لایههای معمولی زندگی باشند؛ مثل همان معیشت معمولی نه فضایی مبتنی بر دانش و علم. با این وصف افرادی که سمت کسب علم میروند، به نوبه خود دو گروه میشوند؛ یک گروه به این خاطر در فضای علم و دانش فعالیت میکنند که ایضا میخواهند به لایههای پایین برسند. ولیکن تفاوتی که با دسته اول دارند این است که دسته اول به لایههای پایین معمولی بسنده خواهند کرد. در حالی که دسته دوم به سمت لایههای پایین حرکت میکنند؛ اما علم و دانشی دارند تا با آن علم و دانش معیشت پر زرق و برق برای خود تشکیل دهند. به قول معروف آنها مصداق "چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا" هستند. دسته دوم هرچند افرادی هستند که از مسیر و علم دانش میآیند، اما با این وصف قصدشان بیشتر، خالی کردن جیب افراد است تا خدمت. در مقابل این افراد، گروه دیگری هستند که هم برای تعالی خود و هم برای حفظ انقلاب و ارزشها والای اسلامی حرکت میکنند. این گروه اگر توسط افرادی که گزینش را در دست دارند، انتخاب شوند، نتایج مثبش را همه جامعه به چشم خواهند دید. به هر حال این فرد میخواهد از طریق نخبگی خود، به جایگاهی برسد که اگر در ایران شرایط لازم را نبیند، طبیعتا به گزینههای بعدی میاندیشد. ضمن چنین فضایی است که فرار مغزها رخ میدهد. در این مورد برخی برای رسیدن به مطامعِ پایین و برخی دیگر به اهداف والا میاندیشند. اما در نهایت ضمن فراهم نبود شرایط زیست در کشور، از ایران خارج میشوند. اگر کسانی که گزیش نخبگان را در دست دارند، چنین مسائلی را بیشتر مد نظر خود قرار دهند، فرار مغزها در ایران کاهش مییابد. از طرف دیگر ما در مقابل فرار مغر به خارج از کشور، نوع دیگری از فرار مغزها را شاهد هستیم. در این قسم افراد نخبه از کشور خارج نمیشوند؛ بلکه به جای فرار از کشور، به خانهنشینی پناه میآورند. آنها دانش و توانمندی بالایی دارند و میتوانند مشکلاتی را حل کنند. ولی به هر جهت از جامعه پس زده شدهاند. لذا در خانه و یا ضمن انتخاب یک شغل بسیار معمولی، مشغول کار خواهند شد. در این شرایط جامعه نمیتواند از توان این افراد استفاده کند. این هم نوعی فرار مغز محسوب میشود.
شکی نیست که امروز پر کردن جایگاه مدیریتی و الگوی اخلاقی سردار سلیمانی کار سادهای نیست. چه کنیم که بتوانیم مدیران اینچنینی داشته باشیم و مسیر او که به دور از ریا و دروغگویی بود، ادامهدار شود؟
این مساله نیاز به کار میان مدت، کوتاه مدت و بلند مدت دارد. در حیطهی بلند مدت باید نهاد آموزش و پرورش کشور را تقویت کنیم. نهاد آموزش و پروش کشور کاملا بیمار است. از چنین نهادی نباید انتظار پرورش سلیمانیها را داشته باشیم. خروجی این نهاد بدون شک "سلیمانی" نخواهد بود. نهاد آموزش و پرروش کشور کاملا معیوب است هم به لحاظ محتوای درستی، هم ساختار و همچنین به لحاظ بحثهای آموزشی و کیفیتی که در نهایت به کنکور ختم میشود. ما در نهاد آموزشی کشور، به پرورش مورد نیاز نخواهیم رسید. از چنین سیستمی، سردار سلیمانیها بیرون نمیآیند. در نهاد آموزشی هم مهمترین مساله معلم است.
در مورد برنامهی میان مدت، باید بحث آموزش دین را به شکل عملی دنبال کنیم. باید این نوع آموزش در وجود افراد و دانشآموزان نهادینه شود. موضوعی که اکنون در بحث دین داریم به مساجد، رسانهها، حوزهها و ... بازمیگردد. شیوهی موجود بعضا موجب دلزدگی جوانان از دین شده است. برای دوری از این دلزدگی، در باب تربیت دینی، باید سراغ لایههای عمیق تربیتیِ دینی برویم. قسمتهایی از این لایههای عمیق، با عمل و همچنین گفتار همراه است. بحث عمل در باب دین کاملا مشخص است. وظیفه عملگرایی در دین، از مسئولین تا روحانیت، خانواده و ... را شامل میشود. وقتی این نوجوان ببینید که فردِ متدین، رفتارش با گفتارش همخوانی دارد، جذب دین میشود و برعکس آن منجر میشود که جوان از دین گریزان باشد. وقتی چنین حادثهای رخ بدهد، نباید انتظار پرورش امثال سلیمانی را داشته باشیم.
در این میان وقتی زندگی سردار سلیمانی را بررسی میکنیم، خواهیم دید که ایشان یک شبه به این درجات نرسیدهاند. روزانه، آن به آن و ضمن برنامهریزی اخلاقی، به آن مقامات رسید. در این رابطه توسعهی مهارتی فردی، تربیت گام به گام و تدریجی و برنامهسازی برای جوانان، داشتن الگوهای تربیتی، مربیان درجه یک، اساتید اخلاق و ... باید همگی در کنار هم قرار بگیرند تا ضمن زمینههای مناسب، فرد بتواند رشد کند. زمانی دفاع مقدس زمینهی لازمه برای ارتقای افراد بود؛ اما امروزه باید مسجد، رسانه و فضای فرهنگی و تبلیغی کشور، به عنوان زمینهی مساعد محسوب شوند و به فعالیت بپردازند. عموم این موارد در کنار هم میتوانند زمینه لازم را برای جوانان کشور ایجاد کنند. از آن طرف، باید محتوایی را که به خودسازی فرد بینجامد در دستور کار قرار داد. اگر عموم موارد گفته شده، به درستی کنار هم قرار بگیرند، خواهند توانست جوانان را هدایت کنند و انشاالله در سالهای بعدی شاهد سلیمانیهای دیگری خواهیم بود.