روایت منوچهر صدوقی سها از آیتالله سیدرضی شیرازی؛
علوم عقلی و فلسفه در حوزه قم و نجف فرزندی است از فرزندان حوزه تهران
یک مدرس و پژوهشگر حکمت و عرفان اسلامی به مناسبت سومین روز درگذشت آیتالله سیدرضی شیرازی فقیه و فیلسوف برجسته اسلامی به بررسی زندگی و اندیشه این حکیم تازه درگذشته پرداخت.
به گزارش ایلنا، منوچهر صدوقی سها (مدرس و پژوهشگر حکمت و عرفان اسلامی) جمعه (۱۲ آذرماه) در گفتگوی اینستاگرامی با پایگاه تحلیلی - دینپژوهی «دین آنلاین» به مناسبت سومین روز درگذشت آیتالله سیدرضی شیرازی (فقیه و فیلسوف برجسته اسلامی) به بررسی زندگی و اندیشه این حکیم تازه درگذشته پرداخت.
او در خصوص این مهم که معروف است که آیتالله سیدرضی شیرازی از اساتید حوزه تهران بود نه مکتب تهران، گفت: در تهران مکتبی وجود نداشته است. تعریف مکتب مشخص است. مکتب عبارت است از نحوهای تفکر با اصحاب خاص در حوزهای خاص و در تاریخی خاص؛ یک تفکر در حوزه جغرافیایی و تاریخی محدود و معین که اصحابی دارد و همه متفقاند و از یک حرف دم میزنند. مکتب تهران مطلقا واجد چنین خصیصهای نیست و لذا «حوزه» است. البته بسیاری اصرار دارند که حوزه را مکتب بنامند. ممکن است «حوزه» واجد مکاتب مختلف باشد. همانطور که حوزه تهران این طور بوده است؛ در حوزه تهران مکتب مشا و مکتب اشراق و مکتب عرفانی و کلامی و برخی دیگر از مکاتب وجود دارند.
صدوقی سها خاطرنشان کرد: مطلب دوم این است که ما چند سال است که به سده سوم تاریخ حوزه تهران وارد شدهایم. در جلسهای که در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برای مرحوم آقا رضی شیرازی برگزار شده بود در ضمن صحبت خود عرض کردم که ما امروز یا وارد سده سوم حوزه تهران شدهایم یا میشویم. داستان از این قرار است که در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار، محمدحسن خان مروی که از خوانین و حکام افغان بود و به ایران آمده بود، مدرسه معروف مروی را در تهران بنا میکند و از فتحعلی شاه درخواست میکند که آخوند ملاعلی نوری را که رییس حوزه فلسفی اصفهان است به تهران دعوت کنند تا در این مدرسه تدریس فلسفه کند. فتحعلی شاه به ملاعلی نوری نامه مینویسد و او جواب میدهد که امروز در حوزه اصفهان قریب به دو هزار نفر مشغول به تحصیل فلسفهاند و در حدود چهارصد نفر از آنها به حوزه درس خود من میآیند و اگر من به تهران بیایم به طور طبیعی این همه طلاب سرگردان میشوند و حوزه به هم میخورد و عذرخواهی میکند. خان مروی مجددا از فتحعلی شاه میخواهد حالا که ایشان نمیتواند و یا نمیخواهد تشریف بیاورد، مجددا به ایشان بفرمایید که یکی از شاگردان مهم مورد نظر خود را به تهران گسیل کنند. آخوند ملاعلی نوری، آخوند ملاعبدالله زنوزی را که از سرآمدان شاگردانش و پدر آقا علی مدرس معروف بود به تهران میفرستد. ورود آخوند ملا عبدالله به تهران، به هجرت برخی دیگر از حکما از اصفهان منجر میشود. و برخی از شاگردان ملاعلی سبزواری و از برخی شهرها از جمله شیراز و شهرهای دیگر، اهل حکمت به تهران رو میکنند و حوزه بینظیری در تهران تشکیل میشود که دامنه آن تا عصر ما گسترده است، ولی متاسفانه این چراغ پرتوان که در حدود دو قرن روشن بود و نورافکنی میکرد، دیگر توان قبلی را ندارد و شمعی روشن است و امیدوارم انشاءا… این شمع باز به چراغ مبدل شود.
او ادامه داد: اهمیت این حوزه به اندازهای است که میدانیم از همه بلاد شیعه برای تحصیل به نجف میرفتند و این معنای مسلمی است، ولی از همان نجف اشرف عدهای عراقی الاصل را سراغ داریم که به تهران آمدهاند تا تحصیل فلسفه کنند؛ این مایه افتخار است. این حوزه خصائصی دارد که بنده در کتاب «تاریخ حکما وعرفای متأخر بر ملاصدرا» ده - دوازده خصیصه برای این حوزه معین کردهام که به صورت مستند ارائه شده است.
این مدرس و پژوهشگر حکمت و عرفان اسلامی درخصوص خصایص دوازدهگانه گفت: یک خصیصه این حوزه این است که تمام مکاتب فکری اسلامی در آن نماینده دارند. حکیم مشایی، حکیم تابع صدرالمتالهین و حکیم اشراقی وجود دارد. عارف و ریاضیدان هست و حتی موسیقی نظری در حوزه تهران تدریس شده است. خصیصه دیگر این است که بعد از قرنها که فلاسفه مانند دیگر علمای اسلامی متون اصلی خود را به عربی مینوشتند، در حوزه تهران نهضت مهمی به عنوان پارسینویسی شکل میگیرد و آخوند ملاعبدالله زنوزی، دو - سه کتاب اصلی خود را به فارسی مینویسد.
او ادامه داد: خصیصه دیگر این است که در این حوزه آشنایی ایرانیان با فلسفههای غربی اتفاق میافتد. معروف است که شخصی به نام کنت دو گوبینو که کاردار سفارت فرانسه در ایران و اهل فلسفه بود، با آقا علی مدرس رفیق میشود و ارتباطاتی بین فلسفههای غربی با اسلام پیدا میشود که داستانی مفصل است. همچنین در این حوزه، آثار متعددی از متون مهم فلسفه اسلامی ترجمه میشود. مقداری از شفا، توسط ذکاء الملک فروغی که شخصیت سیاسی مهمی است، ترجمه میشود. اشارات و اسفار و بسیاری از متون فلسفی به فارسی ترجمه میشوند.
به گفته صدوقی سها، حکمای حوزه تهران نوعا شاعر هم هستند، چنانکه در چاپ جدید «تاریخ حکما» اشعار حدود پنجاه نفر از آنها را نقل کردهام. نهایتا در این اواخر در راس این حوزه مرحوم آیت الله سیدرضی شیرازی واقع شدند که متاسفانه جهان علم از وجود ایشان محروم شد.
او با اشاره به سابقه آشنایی و رفاقت با آیتالله سیدرضی شیرازی، درباره زندگی و تحصیلات او گفت: ایشان متولد نجف اشرف و از بیوت علما بودند و طبیعتا باید از سنین کودکی شروع به تحصیل کرده باشند که همینطور هم بود. مخصوصا در نجف اشرف در خدمت آقای فیض و آقا شیخ صدرای بادکوبهای مقداری معقول خوانده بودند (آقایان به فلسفه معقول میگفتند) ایشان به تهران تشریف میآورند و بعد از تحصیل ادبیات و فقه و اصول به تحصیل علوم عقلی میپردازند و خوشبختانه در تهران آن زمان درس روسای حکمای وقت را درک میکنند: آقا میرزا مهدی آشتیانی، آقا میرزا احمد آشتیانی و آقای سیدابولحسن شعرانی مرحوم و مرحوم فاضل تونی که خدمت ایشان فصوص خواندند و آقا شیخ محمد تقی آملی و برخی دیگر. من این سعادت را داشتم که در اوائل عمر خود به خدمت دو نفر از اساتید ممتاز ایشان که خوشبختانه یکی از آنها «شیرازی» بودند، برسم. یکی میرزا محمد علی حکیم شیرازی صاحب «لطایف العرفان» که نمیدانم راجع به ایشان چه باید بگویم؟! و چه میتوانم بگویم؟! بنده رسالهای به نام «صوفی صومعه قدس» دارم که دربردارنده احوال آقای حکیم است. من حدودا در سن ۱۷ و ۱۸ سالگی به خدمت ایشان رسیدم و پنج سالی در خدمت ایشان بودم تا اینکه در شب سی و یک خرداد یا اول مرداد سال ۱۳۵۰ شمسی به شیراز تشریف بردند و دیگر برنگشتند که داستان آن باید درجای دیگر بیان شود. آقای سید رضی شیرازی به صورت شفاهی به ما فرمودند که من اشکالاتم را در اسفار از آقای حکیم سوال میکردم و مینوشتم، در مقدمه کتاب «الاِسفار عن الاَسفار» فرمودهاند که فحاوی این کتاب، افادات چند نفر از اساتید من است: آقای سید ابولحسن رفیعی قزوینی و علامه شیرازی- که من از ایشان سوال کردم و گفتند مراد آقای حکیم است و به من گفتند که نزد ایشان به درس چیزی نخواندم ولی فراوان، حل اشکال میکردم که مبدل شد به آن کتاب معروف ایشان «الاِسفار عن الاَسفار»
او تصریح کرد: استاد دیگر ایشان که استاد اعظم بنده هم بودند؛ مرحوم آقای «شیخ علی محمد جولسانی» اند. ایشان از حکمای طراز اول، اما مجهول القدر و گمنام بودند که شاید کسی در کوچه محل سکونتشان هم ایشان را نمیشناخت. آقای «جولسانی» قریب به یک قرن عمر کردند و نوع حکما و عرفای عصر را درک کرده بودند. آقا سیدرضی شیرازی، مرحوم حسن زاده آملی، حضرت آیتالله جوادی آملی و مرحوم دکتر سیدجعفر سجادی از جمله شاگردان ایشان بودند. خداوند این توفیق را به ما داد که همراه دوست عزیزمان آقای دکتر غلامرضا اعوانی خدمت ایشان مشرف بشویم و چند متن درجه اول فلسفی و عرفانی یعنی مقداری از اسفار و فصوص و تمام الهیات اشارات و مقداری شرح حکمت الاشراق را نزد ایشان تلمذ کنیم. مرحوم آقا رضی شیرازی البته در عرفان نیز از محضر «فاضل تونی» استفاده کرده بودند که از عرفای ممتاز معاصر ایران بود و از شاگردان ممتاز آقامیرزا هاشم اشکوری.
او در این خصوص که مرحوم آقا رضی شیرازی را در حوزه حکمت و فلسفه اسلامی صرفا باید شارح دانست یا اینکه ایشان در این حوزه، نو آوریهایی نیز داشتهاند، نیز گفت: این سوال از بنده زیاد پرسیده میشود و درباره هر فیلسوف متأخری که صحبتی میشود یکی از سوالات این است که نوآوری داشتهاند یا خیر؟! جواب ما همیشه منفی است. خیر! نوآوری نداشتند؛ ولی نداشتن نوآوری عیب ونقص نیست. فلسفه اسلامی بخصوص حکمت متعالیه که حکمت غالب بر ما در سیصد- چهارصد سال اخیر است؛ چنان به اوج خود رسیده است که نوآوری دیگر معنایی ندارد! جای نوآوری نیست! بسیاری از امهات مسائل فلسفی به حالت مسأله ریاضی مبدل شدهاند. نمیگویم همه، ولی لااقل امهات آن به این صورت است. از این رو گمان میکنم که جواب این سوال نه تنها در مورد مرحوم آقا رضی، بلکه در مورد تمام مشتغلین به فلسفه منفی است؛ همانطور که بیان کردم این مسئله به هیچ وجه نقص و عیب نیست. چون دستگاه حکمت متعالیه آنقدر والاست که دیگر جای نوآوری ندارد.
او ادامه داد: مسائل فقهی به بنده ربطی ندارد، نه وارد هستم و نه باید وارد بشوم! ولی در حد کلیات عرض میکنم: اینکه ایشان حوزه نجف را به قم ترجیح بدهند، مختص به ایشان نبود. در نجف اگر فلسفه بود، تبعه حوزه تهران بود. در خصایص حوزه تهران یک مورد دیگری که فراموش کردم عرض کنم این است که فلسفه در قم و حوزه نجف، تبع فلسفه حوزه تهران است. یعنی برخی از حکمای حوزه تهران به نجف اشرف رفتهاند، مثل شیخ محمدباقر استهباناتی فارسی رحمت الله علیه، مرحوم کمپانی و برخی دیگر که برای تکمیل تحصیلات فقهی و اصولی به آنجا رفتهاند و چون «حکیم» بودهاند، شروع به تدریس حکمت و تربیت حکما کردند و در نتیجه در قم و نجف اشرف نیز حوزه فلسفی پیدا شده است. اما باید توجه داشت که علوم عقلی و فلسفه در حوزه قم و نجف فرزندی است از فرزندان حوزه تهران؛ بنابراین طبیعی است که مادر بر فرزند رجحان دارد. مرحوم علامه جعفری یکی- دو بار گفتند که وقتی گفته میشود فلان کس، فاضل است، این فاضل دو اصطلاح دارد یکی به اصطلاح نجف و دیگری به اصطلاح قم! یعنی مشترک لفظی است! فاضل قم غیر از فاضل نجف است.
صدوقی سها یادآور شد: حوزه «قم» حدود صد سال است که تاسیس شده است و موسس آن هم آقا شیخ عبد الکریم حائری؛ تربیت شده عتبات عالیاتاند. حوزه نجف اشرف سابقه هزارساله دارد و شیخ طوسی موسس آن است. «نجفی» نیز دو معنا دارد: عدهای اهل نجفاند مثل آقا سیدرضی که نجفیاند و عدهای متنجفاند که از دیگر جاها به نجف اشرف مشرف شدهاند. نجفیون و متنجفون نوعا تا جائیکه ما دیدهایم هیچ وقت قم را با نجف قابل مقایسه نمیدانند. البته این مطالب هیچ ربطی به بنده ندارد! من فقط آنچه را که از آقایان شنیدهام نقل کردم؛ اینها نجف را از جهات عدیده، به غیر نجف ترجیح میدادند.
او با اشاره به خاطراتی که از آن مرحوم دارد، گفت: شاید برخی از خاطرات قابل بیان نباشد. ولی من سوابق خودمان را عرض میکنم. ما به لحاظ خانوادگی با آن مرحوم سابقه داریم. جد مادری پدر بنده، مرحوم میرسیدصالح آقا مجتهد اردبیلی رحمت الله علیه از تلامیذ میرزای شیرازی؛ جد آقا رضی بودند. همچنین جد پدری مادر بنده، میرزا یوسف آقا مجتهد اردبیلی با اینکه شاگرد میرزای شیرازی نبودند، اما «جُنگی» دارند که در دسترس ما است و در آن کتاب قصهای از میرزا نقل میکنند و میفرمایند: مولانا آیتالله شیرازی! در آن زمان به ندرت «آیتالله» به کسی اطلاق میشد، حتی در زمان آخوند صاحب کفایه هم «آیتالله» به این زودیها به کسی اطلاق نمیشد! ولی ایشان کلمه «مولانا» و «آیتالله» را بیان کرده بودند که معلوم میشود، ارتباطاتی میان آنها بوده است. برادر ایشان نیز مرحوم میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی رحمت الله علیه است که قائد سیاسی عصر خود بود- ایشان در اوایل پهلوی اول تبعید میشوند و در اعتراض به این اقدام، علمای مختلف علیه پهلوی میشورند که یک نفر از آنها آقا میرزا علی آقای شیرازی فرزند میرزای شیرازی، جد آقا رضی شیرازی است. تلگراف ایشان در داستان تبعید و نفی آن در نزد بنده هست. منزل ما در زمان دبیرستان در خیابان ایران (عین الدوله) بود و منزل آقا رضی شیرازی در گذر میرزا محمود وزیر در محله سرچشمه. من دورادور ایشان را زیارت میکردم ولی آشنایی نداشتم و تطبیق نمیکردم که ایشان چه کسیاند ولی به چهره آشنا بودم. تا اینکه کم کم آشنا شدم. اولین باری که با ایشان هم مجلس شدیم، جلسهای در منزل آقا سیدعلی گلپایگانی، آقازاده مرحوم آقا سیدجمال گلپایگانی بود که با مرحوم علامه جعفری آنجا بودیم؛ مرحوم آقای موسوی اردبیلی و عده از علما نیز بودند. کم کم روی ذوق و شوق بنده به علوم معقول و… آشنایی پیش آمد و ارادت بنده بیشتر شد. من به ایشان خیلی ارادت داشتم. به خصوص به پاکی طینت ایشان… تعبیر من این است که این سید بزرگوار گویی همانند آب زلال بود. بهترین تعبیر من همین آب زلال است. چطور آب زلال به انسان آرامش میدهد؟ وقتی به خدمت ایشان میرسیدید، همین حالت برای انسان پیدا میشد. یکی از الطاف مهم ایشان به بنده این بود که: استاد من و ایشان، مرحوم حکیم شیرازی صاحب لطائف العرفان، استادی به نام آقا سید علی کازرونی داشتند که از مشایخ حکما و عرفای شیراز و بلکه اسلام بودند. ایشان حاشیهای بر دو جلد اول اسفار دارند. خوشبختانه این حاشیه به دست مرحوم میرزا محمد شیرازی، دایی آقا سیدرضی شیرازی میرسد و آقا میرزا محمد به خط خودش تمام این حواشی را مینویسند و برای آقا رضی میفرستند. مرحوم آقا رضی (ره) این را به من گفته بودند و من مشتاق شدم که این حاشیه را ببینم، اما ایشان فرمودند که در کتابخانه مفقود است و پیدا نمیشود. شاید چند سالی طول کشید تا اینکه نوه ایشان آقای فیروز آبادی با من تماس گرفتند و گفتند این نسخه پیدا شده و اصل آن را برای من فرستادند. اشخاصی که این قبیل نسخ را دارند حرفی از آن نمیزنند! ولی روی سماحت ذات، مرحوم آقا رضی (ره) اصل نسخه را فرستادند و من زیراکسی از آن تهیه کردم و اصل نسخه را بازفرستادم و به حمد الله این نسخه به کوشائی بنده از سوی انتشارات مولی با عنوان «حاشیه آقا سیدعلی کازرونی بر اسفار» چاپ شد. مکرر از آقازاده ایشان خواهش کردم - چون در اواخر بیماری ایشان، امکان ملاقات نبود - که مرحوم آقا رضی، محض یادگاری چیزی مرقوم بفرمایند که متاسفانه نشد ولی ظاهرا تقریری فرمودند که آقازاده ایشان آن را ماشین کردند و ایشان مهر فرمودند که مثل حرز الجواد سلام الله علیه امروز پیش ما است و در کتاب شریف نیز تصویر آن موجود است؛ این شاید آخرین یادگار کتبی از ایشان باشد.