کارگردان برنامه پرستاره موسیقی در نخستین گفتگوی رسمی خود مدعی شد:
نیما بانک: «بندبازی» مسیر ستاره شدن را کوتاه میکند
این روزها فضای مجازی و حتی بیلبوردهای سطح شهر تهران پر شده از تبلیغات یک برنامه موسیقی به نام «بندبازی» و حضور چهرههای شاخص حوزه موسیقی در این برنامه، توجه خیلیها را به خود جلب کرده است.
حتماً موافقاید که حضور توام علیرضا عصار، بهروز صفاریان، امید حاجیلی، امید نعمتی و مهراوه شریفی نیا به عنوان داوران یک مسابقه موسیقی که به ادعای کارگردانش «بزرگترین رویداد گروههای موسیقی در ایران» است، جذابیتهای خبر را چند برابر میکند.
ماجرا هم از این قرار است که طی فراخوانی که از دو ماه پیش اعلام شده، گروههای موسیقی برای شرکت در این برنامه که قرار است در سامانه «فیلم نت» پخش شود، ویدئوهایی را میفرستند و برگزیدههای این فراخوان طی مراحل گزینش اولیه، وارد بخش اصلی برنامه میشوند.
اما کارگردان جوان این برنامه با این عظمت و ویژگیها معتقد است: «بندبازی میخواهد استانداردهای برنامهسازی در ایران را بالا ببرد». ادعایی تند و خطرناک که فقط گذر زمان میتواند صحت و میزان واقعی بودن آنرا ثابت کند.
«نیما بانک» (پسر رضا بانکی – فیلم بردار قدیمی و باسابقه سینمای ایران) کارگردان «بندبازی» است. کارگردانی که پیشتر با کارگردانی فصل نخست برنامه «ستاره ساز» چهره شد و نامش سر زبانها افتاد و با انرژی تمام، در این گفتگوی پرچالش حضور پیدا کرد و صراحتاً از مواضع خود و گروه حرفهایاش برای این برنامه موسیقی، دفاع کرد.
من قرار نیست کنسرت برگزار کنم! قرار است یک برنامه خوب بسازم
* علیرغم مسیر هنری پر بار و کارنامه کاری موفق، کمتر حاضر به گفتگو هستید و اصولاً از رسانهها فراری. این موضوع خودخواسته است؟
تا بحال به این موضوع فکر نکردهام ولی شاید در این ماجرا تحت تأثیر رفتارهای پدرم بودهام. او هم همیشه از دوربین و مصاحبه فراری بود و مثلاً در جشن خانه سینما، وقتی اسمش را برای حضور روی صحنه صدا میزدند، پدرم از سالن خارج شده بود! اصولاً ضرر در دیدِ عموم بودن، بیشتر از سود آن است.
* پدر شما «رضا بانکی» و شما «نیما بانک». این ماجرای «ی» آخر نام شما چیست؟ بالاخره نیما بانکی یا بانک؟
این غلط مصطلح است. مثلاً جمشید آریا که نام خانوادگیاش آریا نیست و «هاشم پور» است. موضوع فراتر از این حرفها هم هست. من بازیگر بودم و تأکید میکردم که نام خانوادگی من «بانک» است ولی به مرور و وقتی به مرحله تیتراژ میرسیدند، کسی که نویسنده تیتراژ بود، با اطمینان میگفت کهایشان پسر رضا بانکی است و حتماً نام خانوادگیاش باید بانکی درج شود. وقتی یک اشتباه پشت سر هم تکرار میشود، تبدیل به یک غلط مصطلح میشود و این موضوع شامل حال من هم شده. از یک جایی تعدادی «بانکی»های سینمای ایران زیاد شد. از همان زمان دیگر من تصمیم گرفتم که تأکید و اصرار داشته باشم که نام خانوادگی من در شناسنامه «بانک» است و تا به امروز هم روی این ماجراایستادهام.
* از آغاز ورود به حوزه هنر، از عکاسی تا بازیگری و حالا هم کارگردانی، شیب مشخص و ملایمی را طی کردهاید. جایگاه کنونی خود را چقدر مدیون پدر و چقدر مدیون مسیری میبینید که در آن رشد کردهاید و با تجربه و در اصطلاح «خاک خوری»، توانستهاید به آن برسید؟
همین اول بحث بگویم که پدرم برای من هیچ کاری نکرد. در رابطه با اینکه من وارد سینما و تلویزیون بشوم. شاید اگر برای من کاری میکرد، مسیر رسیدن به آرزوهای من کوتاهتر میشد. زمان زیادی صرف شد تا من بتوانم خودم را ثابت کنم. من در ابتدای دوران کاری، عکاس سه فیلمی بودم که پدرم فیلمبردار آنها بود. اما بعد از فیلم سوم و همکاریای که با هم داشتیم، تصمیم گرفتیم که دیگر با هم کار نکنیم. اختلاف سلیقه و هم اینکه اصولاً نسبت فامیلی داشتن در یک پروژه، مشکلات خاص خودش را داشت. کسانی که در این حوزهها کار کردهاند خیلی خوب میدانند که منظور من چیست. در موقعیت کنونی به این باور رسیدهام که پدرم خیلی هوشمندانه من را رها کرد تا مسیر خودم را بروم و امروز که اینجا نشستهام، متوجه لطف و بزرگواری او در آن دوره میشوم که چقدر به جا بوده. در تاریخ سینما مثالهای زیادی بوده که شخصی بخاطر موقعیت پدر یا اقوامش توانسته شانس حضور در آن عرصه را داشته باشد ولی استمرار و موفقیت در آن حوزه، هرگز با پارتی و حضور پدر و اقوام، شدنی نیست. تو خودت باید چیزی برای اراده داشته باشی که بتوانی پیشرفت کنی و ماندگار شوی. من هم راهم اینگونه بود.
* شروع روند کاری رسمی شما از کجا آغاز شد؟
در مسیر کاری من آقای «عزیز ساعتی» و مرضیه برومند تأثیر زیادی داشتند. آقای ساعتی آن زمان به همراه چند بزرگوار دیگر در صدر انجمن عکاسان ایران بودند. خانم مرضیه برومند هم در آستانه تولید فیلم «الو الو من جوجوام» بودند. خانم محاسنی عکاس فیلم ایشان معرفی شدند و آقای ساعتی مدیر فیلمبرداری. قبل از شروع پروژه، مشکلی برای عکاس فیلم پیش آمد و آقای ساعتی از من خواستند که بعنوان عکاس در این پروژه حاضر شوم. ۱۹ ساله بودم. وارد محیط جدیدی شده بودم و مدل کار هم خیلی فرق داشت. به هر حال کار با عروسک و فضای کاری خانم برومند در مقایسه با تجربیات قبلی من بسیار متفاوت بود و اینکه خیلی دوستانه من را در جمع خودشان پذیرفته بودند، برای من خوشایند بود. از همان زمان من شدم پای ثابت کارهای خانم برومند و ازایشان خیلی ممنون و سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من گذاشتند و من خیلی چیزها ازایشان و آقای ساعتی یاد گرفتم.
* و همچنان پدر در همه این سالها، فقط مشاور شما بود...
پدر در همه این سالها فیلمهای خودش را میساخت و البته هر شب در خانه ما بحثهای کاری بود. با هم فیلم میدیدیم و درباره تجربیات آن روز گپ میزدیم. من از ۹ سالگی با پدرم سر فیلمبرداری میرفتم و از همان زمان دوست داشتم کارگردان باشم. بودن در آن رأس کار در یک فعالیت هنری، از همان ابتدا اصلیترین هدف من بود و عاشقاش بودم. ولی پدرم همیشه میگفت برای کارگردان شدن، باید «مجمع العلوم» باشی. یعنی تو نمیتوانی کارگردان موفقی باشی اگر ندانی لنز چیست. اگر ندانی مشکل نور یا صدا از کجاست. حتی اگر ندانی مشکل آن بازیگری که جلوی دوربین توست، در آن لحظه چیست. من بازیگری کردم، تدوین و تصویربرداری کردم و در همه این موارد توانستم به یک میزان خوبی مسلط باشم. اما از یک جایی به بعد تصمیم گرفتم که دیگر بازیگر نباشم و البته که تصمیم خیلی سختی بود. بعد از چند حضور در سریالهای پربیننده بعنوان بازیگر برای سریالهای پرمخاطب آن سالها با من تماس گرفتند و من رد کردم. چون میدانستم اگر بازیگری را ادامه بدهم بازیگر میمانم و من نمیخواستم. این تصمیم در ۲۳ سالگی و در حالی که بازی تو به خوبی دیده شده، بسیار سخت بود. اما من پذیرفتم که نمیخواهم بازیگر باشم. مسیر زندگیام به سمت تولید فیلمهای کوتاه و مستند، کارگردانی برنامههای ترکیبی مثل «در شهر»، ایده پردازی برای تبلیغات و آگهیهای تلویزیونی کشید. مثلا سوژه ای پیدا کردم که از دید خودم بسیار جذاب بود و تصاویر زیادی از آن سوژه تهیه کردیم و شخصا فیلم برداری بسیاری از آنها را به عهده گرفتم. قرار بود آیتم ویژه ای در برنامه «در شهر» از آنها ساخته شود ولی طی یک سری اتفاقات، آن راش ها در اختیار خانم سمیرا مخملباف و پدر ایشان قرار گرفت و در نهایت آن تصاویر، در قالب فیلم «سیب» که خانم سمیرا مخملباف آنرا ساخته اند استفاده شد. نتیجه آن همه زحمات من، فیلمی به نام ایشان شد که در تیتراژ فقط از من تشکر شده بود! فیلمی که حداقل پنجاه درصد آن، تصاویری بود که من شخصا فیلم برداری کرده بودم. احترام به خاندان مخملباف و توصیه پدرم در آن زمان باعث شد که واکنشی نشان ندهم و از آن موضوع بگذرم. این موضوع و بسیاری موارد مشابه دیگر در مسیر کاری من تأثیر زیادی گذاشت و به مرور به سمت کارگردانی کشیده شدم. شخصیتی که مسلط به ارزش کاری و تلاشهایش است و میخواهد خودش در رأس باشد. کارگردانی چندین اختتامیه از جشنوارههای سینمایی را به عهده داشتم و همین تجربهها بود که باعث شد فصل جدیدی از عمر هنری خود را آغاز کنم.
تاکید داشتم جایزه یک میلیاردی گروه برگزیده، پس از اتمام ثبت نام اعلام شود
* و «ستاره ساز» شروع مهمی برای شما بود. برنامهای که در فصل اول که شما کارگردان آن بودید، به شدت دیده شد و مورد توجه قرار گرفت و «نیما بانک» بالاخره به اهدافش نزدیکتر شد.
جواد فرهانی تهیهکننده ستاره ساز را از جوانی میشناختم و با هم پروژههایی را همکار بودیم. اما دلیل اصلی که من وارد پروژه ستاره ساز شدم، رضا حداد بود. به هر حال ایشان سابقه زیادی داشته و دارند و به خوش نامی معروف اند. برنامه هم برای شبکه سه بود و بدون شک میتوانست جزء پربینندهترینها شود. ستاره ساز برای من تجربهای بود که باعث شد یاد بگیرم که باید برای رسیدن به برخی اهداف، همفکری و تعامل را در موارد کاری مدنظر قرار دهم. من چون سیستمام جوری بود که همیشه در رأس کار بودهام، این بار پذیرفتم که برخی مواقع باید کوتاه آمد و رد شد. یاد گرفتم باید در برخی مواقع با آن چیزی که موجود است کار کنم و بهترین خروجی را بگیرم. خیلی مواقع من فیلم بردار نداشتم و دوربین روی دوش خودم در شهرستانها تصویر میگرفتم که کیفیت کارم بالاتر برود. میخواهم این را بگویم که همه تلاشم را میکردم که نسخه نهایی، با بهترین و بالاترین کیفیت ممکن روی آنتن برود.
* برنامههای استعدادیابی در ایران اصولاً معضلی دارند با این تفسیر که برگزیدگانشان رها میشوند و آیندهای ندارند. پس از اتمام فصل نخست ستاره ساز، این موضوع شما را اذیت نکرد؟
من کارگردان برنامهای بودم که شبکه سوم سیما مالک آن بود و من طبیعتا نمیتوانستم کاسه داغتر از آش باشم. من صرفاً کارگردان یک برنامه بودم و معتقدم کار حرفهای یک خط کشی مشخصی دارد و من نمتوانم بیشتر از حد خودم روی یک موضوع اصرار کنم. در فصل اول آن برنامه بزرگانی از دنیای فوتبال ایران بودند که شاید بهتر است این سؤال از آنها پرسیده شود. ولی تا جایی که من میدانم شرکتکنندهها و برگزیدگان آن برنامه توانستند به عضویت تیمهای خوبی در لیگ ایران برسند و این موضوع برای من بسیار خوشایند بود.
* و رسیدیم به «بندبازی»... این مسابقه مدعی است که «بزرگترین رویداد گروههای موسیقی» است. ایده و استارت آن از کجا آمد؟
«فیلم نت» در آغاز دور جدیدی از برندینگ خود، از همان ابتدا با من جلسهای داشتند و آقایان قجر و محمد بحرانی درباره موضوعات و دغدغههای خودشان برای شروع مجدد این VOD به من توضیحاتی دادند. هیچ بحثی درباره «بندبازی» نبود و صرفاً موضوعات کلی بیان شد. بعد از چند جلسه و توافق بر اینکه همکاری دو طرفه بین ما اتفاق بیفتد، ایده بندبازی با من مطرح شد. ایدهای که محصول همفکری امید حاجیلی و «فیلم نت» بود. من اضافه شدم و در همان جلسه، کارگردانی و مجری طرح برنامه به من واگذار شد. با تیم ایده پرداز اولیه، حدود هشت ماه در جلسات مختلف نشستیم و ماجرا بصورت جدی پردازش شد و شاخ و برگ پیدا کرد. اما چرا این مرحله تا این حد زمان بَر شد؟ دلیلش این است که من به جِد معتقدم برای یک برنامه این چنینی در قامت تلویزیون، هرگز چنین پیش تولید و دکور و پروداکشنی تا این حد بزرگ وجود نداشته و ندارد. حتی بچهها به شوخی میگفتند اگر متری هم حساب کنیم، ما بزرگترین استودیو و دکور را با بیش از ۶ هزار متر فضا، در اختیار داریم. تعداد شرکتکنندهها در همه برنامههای اینچنینی مشخص است ولی با توجه به اینکه ما میزبان گروههای موسیقی هستیم، حداقل برای هر اپیزود که نهایتاً شش گروه را میزبانی و معرفی میکند، ما پذیرای حدود ۶۰ نفر خواهیم بود. هماهنگی و تدارکات و موارد کاری و ضبط چنین برنامهای به شدت حساس و مهم است. از سوی دیگر ما در انتخاب داورها و عوامل و تیم اجرایی، واقعاً بهترینهای هر حوزه را انتخاب کردهایم. از داوران و آهنگساز برنامه که همگی جزء بهترینهای حوزه موسیقی هستند تا بهترین گروه فیلمبرداری و نور و... بحث اغراق و تعریف از خود هرگز مطرح نیست و واقعاً با وسواس زیادی این مجموعه کنار هم قرار گرفتهاند. واقعاً برای من افتخار بزرگی ست که کارگردان این برنامه هستم.
* انتخاب داورهای این مسابقه موسیقی قطعاً یکی از مهمترین بخشهای آن بوده. در انتخاب داوران برنامه حرف آخر را چه کسی میزد و تصمیم نهایی بر عهده چه کسی بود؟
جلسات انتخاب داروان «بندبازی» جزء طولانیترین جلسات ما در همان ابتدای کار بود. جلساتی که محمد بحرانی، امید حاجیلی، دکتر قجر، جناب صراف، آقای سرتیپی و من حضور داشتیم. ما از همان ابتدا لیستی برای داوران برنامه نوشته بودیم تحت عنوان «لیست آرزوها». بهروز صفاریان و علیرضا عصار جزء اولویتهای خیلی موکد در این لیست بودند. بهروز اولین کسی بود که مذاکره کردیم و توافق صورت گرفت. من دوستی قدیمیای با علیرضا عصار داشتم و علیرغم اینکه تقریباً همه معتقد بودند آقای عصار تا به امروز هرگز وارد این برنامهها نشده و نمیشود، با ایشان تماس گرفتیم و قرار گذاشتیم و حدود دو ساعت گپ زدیم و به من لطف کردند و پذیرفتند. از سوی دیگر حضور امید حاجیلی به عنوان مجری و میزبان، وزن برنامه را خیلی بالا برد و همین در تصمیمگیری بقیه بزرگواران هم نقش داشت. امید حاجیلی در حوزه موسیقی فردی تحصیل کرده و نوازندهای بینظیر است و به هر حال حضور او برگ برنده ویژهای برای بقیه مذاکرات به حساب میآمد.
* برای هر داور، از همان ابتدا نقشی را در نظر گرفته بودند؟
بله، بهروز صفاریان به عنوان یک موزیسین و پرودیوسر در مباحث تکنیکی مورد نظر بود و علیرضا عصار هم به عنوان یک آرتیست کاربلد و البته دغدغهمند. ما دو تن از اصلیترینهای لیست آرزوهایمان را به توافق رسیده بودیم و این باعث انرژی خوبی برای خودمان شد. آقای عصار و بهروز وامید حاجیلی برای حضور یک داور خانم تأکید داشتند تا گزینه خانم مهراوه شریفی نیا مطرح شد. من خودم هم تا آن روز نمیدانستم که خانم شریفی نیا تحصیلات آکادمیک موسیقی دارند و نوازنده بسیار توانمند پیانو هستند. ازایشان دعوت کردیم و در فضایی صمیمی در «فیلم نت» و نوع مذاکره و پرزنتی که در آن مجموعه صورت گرفت، به هر حال تأثیر زیادی در شکل توافق با خانم شریفی نیا داشت. برای انتخاب نفر آخر هم چالشهای زیادی داشتیم. من خودم شخصاً نسبت بهامید نعمتی انرژی خوبی داشتم. به محض اینکه علیرضا عصار او را پبشنهاد داد، خیلی با حال خوب از آن استقبال کردم. به هر حالامید نعمتی از سبک و ژانر دیگری میآمد و فعالیتاش در گروههای موسیقی و «پالت» با سر و شکل برنامه کاملاً مطابق بود. از همه مهمتر بودن عضوی از اهالی موسیقی تلفیقی در بین داوران و کارشناسان برنامه، موضوعی بود که باعث میشد ما توانایی بیشتری در شناسایی و قضاوت درباره شرکتکنندههای حوزه موسیقی تلفیقی داشته باشیم.
* وزن داوران برنامه موسیقی «بندبازی» جوری سنگین شده که انتظارات از شما خیلی بالا رفته. کار خیلی سختی در قسمتهای نخست برنامه از نگاه مخاطبان دارید.
وظیفه ما این است که محصولی را در اختیار مخاطب و بیننده قرار دهیم که در شأن اوست. چیزی که لیاقتش را دارد. شعار نمیدهم ولی واقعاً کل این گروه در تلاش است که استاندارد برنامهسازی در این فضا را بالا ببرد. همه این بیست و چند سال سابقه خودم را با پشتوانه «فیلم نت» گذاشتهام تا نشان دهم لیاقت مخاطب و بیننده یک برنامه موسیقی در ایران چیست.
* این میزان انگیزه و هدفگذاری تا چه زمانی در همین حد اعلا در شما و در خروجی برنامه وجود خواهد داشت؟ تجربه نشان داده هر شروع بزرگ و موفق و ویژه یک برنامه به مرور به روزمرگی و یکنواختی و نزول کیفی ختم میشود.
ما برای کل فصلهای اپیزود اول یک جدول مشخص داریم. چون من قبلاً در کار تبلیغات تجربههای مهمی را از سر گذراندهام، میدانم که باید برای لحظه لحظه یک برنامه از پیش، فکر کرد. ما در جدولی که به همت یک کارگروه ویژه تهیه شده، برنامهریزی کردهایم که چه زمانی ممکن است از دید مخاطب محتوای ما یکنواخت شود و نزول داشته باشیم. چند شوک ویژه و بزرگ را برای مقاطع مختلف در نظر گرفتهایم. ما حتی برای صفحات شبکههای اجتماعی برنامه، محتوای اختصاصی و جدا از برنامه ترتیب دادهایم. تقریباً نمونه داخلی در این موضوع نداشتهایم. در این جدول همه روزها و اتفاقات روز موسیقی هم دیده شده و برای هر دقیقه برنامه، برنامهریزی محتوایی مشخصی داریم که به قول شما به یکنواختی و نزول نرسیم.
* برنامهها و سریالهای پرمخاطب VODها، این روزها دچار و درگیر ماجراهای نظارتی و به صورت مشخص «ساترا» هستند. سازمانی که قرار است نظارت داشته باشد به محتوای صوتی و تصویری VODها. با توجه به موضوع حساسیت دار «موسیقی» در بندبازی، برای این بخش از نگرانی هم فکری کردهاید؟
معتقدم همه چیز در برنامهسازی این نیست که با شلوغ کاری و اعتراض به سانسور و تلاش برای ترسیم یک جنبش اعتراضی، باعث دیده شدن برنامه یا سریالمان شویم. ما در جامعهای زندگی میکنیم که قوانینی در آن جاری ست و چهارچوبهای مشخصی برایش تعریف شده. هنر من این باید باشد که در همین چهارچوب بتوانم بهترین محصول را تولید کنم. اتفاقاً اینکه من در این شرایط بتوانم برنامهای در حد استانداردهای بینالمللی بسازم، تفاوتهای من را میتواند برجسته کند. ما در جلسات ابتدایی پیش تولید برنامه اتفاقاً با مدیران ساترا جلساتی را داشتیم و در این خصوص مفصل گپ زدهایم. نکته مهم این بحث هم این است که این داستان نظارت کِی نبوده؟! از همان ابتدا در رسانههای رسمی ایران این موضوع مطرح بوده و موافقان و مخالفانی داشته. حالا همین بحث به VOD ها رسیده است.
* در آنونسهای تبلیغاتی برنامه تأکید داشتهاید که «بندبازی» برنامه استعدادیابی نیست و رویدادی ست برای معرفی گروههای موسیقی. چرا گروهها؟
چرا نه؟ وقتی درباره یک گروه حرف میزنیم، یعنی تعداد زیادی از متخصصین حوزه موسیقی در کنار هم جمع شدهاند و در حال فعالیت هستند. پس ما به لحاظ ساختاری، با شکل و فرم برنامهای که قرار است استعدادیابی کند، متفاوتایم. یعنی ما یک رقابت خیلی جدی گروههای موسیقی هستیم در قالب برنامه. یکی از آنالیزها همین بود: چرا گروهها؟ در دورههای مختلف بر اساس تقاضا، عرضه بیشتر میشود. مثلاً یک فرم نقاشی یا سفالگری در دورهای پرطرفدار میشود و همین باعث میشود تعداد تولید و عرضه آن نقاشی و محصولات سفالگری در مدلهای مختلف بیشتر شود. بعد از عصر جدید شاهد تعدد تولید و پیش تولید برنامههای استعدادیابی بوده و هستیم و همین پرداختن به گروهها، نقطه تفاوت ما میتوانست باشد. کاملاً این موضوع در اکیپهای کارشناسی شده، پیشنهاد و مطرح شد و به نتیجه رسید. راجع به گروههای موسیقی هم تا بحال کار نشده بود و البته کار سختتری هم هست. بخاطر همان توضیحات قبلی در بخشهای مختلف همین گفتگو به آن اشاره کردم.
* جایزه یک میلیاردی برای گروه برگزیده برنامه «بندبازی» از نظر شما چند درصد دغدغه شرکتکنندههای این برنامه است؟
وقتی گروههای موسیقی برای ثبت نام در این برنامه درخواستهایشان را ثبت کردند، به هیچ وجه دغدغه آنها جایزه نبود. چون من تأکید داشتم که موضوع جایزه یک میلیاردی پس از پایان ثبت نام گروهها اعلام شود. از این حدود ۱۹۰۰ گروهی که برای حضور در برنامه درخواست دادند، شاید بالای ۶۰۰ گروه واقعاً متخصص و حرفهای هستند و فکر نمیکنم در زمان ثبت نام دغدغهای برای جایزه داشتند. آنها فقط در پی تریبونی برای ارائه آثارشان بودند. ما پیامهای زیادی داشته و داریم که ما در حال هزینه کردن هستیم که خوب تمرین کنیم و برنده بندبازی شویم. من اینجا نمیتوانم به آنها بگویم هزینه نکن یا ما هزینههای شما را متقبل میشویم. آنها در حال تلاشاند برای رسیدن به هدفشان و اگر اول شدند و دریافت جایزهشان طول کشید، آنجا من و «فیلم نت» باید جواب پاسخگو باشیم.
* همین نداشتن تریبون رسمی موسیقی در کشور هم از دیگر دلایلی ست که باز هم وظیفه شما را سنگینتر میکند.
ما هنرمندان بزرگی در سراسر جهان داشتهایم که علیرغم داشتن جایگاه هنری در حوزه موسیقی و سایر ژانرهای هنری، باز هم در مسابقات مختلف استعدادیابی شرکت میکنند. دلیل هم دارند. مثال بزنم برای شما. همین آقای عصار، یا امید نعمتی، وامید حاجیلی. آنها چند سال تلاش کردهاند و دویدهاند تا امروز مخاطبانشان در پی شنیدن آثار و صدای آنها باشند؟ شاید بالای ده سال. «بند بازی» یک میانبُر برای شرکتکننده هاست که این سالهای سخت برای دیده شدن را کوتاهتر کند. دغدغه اصلی این است. که کار خوب ارائه شود.
* ضعف جذابیتهای نمایشی یا به قول خارجیها «پرفورمنس» در ارائه آثار یک گروه هنری، همیشه از بزرگترین ضعفهای حوزه موسیقی در ایران برای جذب مخاطب است. در «بندبازی» چقدر قرار است این ضعفِ بزرگ رفع شود؟
من قرار نیست کنسرت برگزار کنم. من قرار است یک برنامه رقابت موسیقی جذاب بسازم. ۳۰ درصد این برنامه اجرای آن گروهها روی صحنه است. بخش اعظم آن جذابیتهای دیگری ست که ما باید برای برنامه بسازیم. معتقدم که برنامه سازها کمتر دنبال آن کارهای سخت میروند. حتی برایش انرژی هم نمیگذارند و فکر هم نمیکنند. مهمترین سؤال ما در طول برنامه از گروهها این است که یک گروه موسیقی در ایران چطور «گروه» موسیقی میشود؟ داستان شکلگیری «بَند»های موسیقی در ایران چیست؟ نه اینکه یک «بند» چطور برود روی صحنه و دیده شود؟ در نمونههای مشابه خارجی، کل زمان اجرای یک گروه یا فرد روی صحنه آن مسابقه، کلاً سه دقیقه است. آن فرد برای رسیدن به آن مرحله کلی ماجرای جذاب و تلخ و شیرین را از سرگذرانده و به آن نقطه رسیده. درام زندگی اوست که برنامه را جذاب میکند و مخاطب را درگیر خود میسازد. مؤلفه اصلی موفقیت آن برنامهها از نگاه من داستان هنری شرکتکننده هاست. من میدانم که در برنامههای خیلی پرمخاطب حتی روی درام هر شرکتکننده اتاق فکر دارند و برایش درام میسازند. نتیجهاش هم همین مخاطبان میلیونی هستند که از سراسر جهان دارند. ما در «بندبازی» افرادی را در تیم داریم که وظیفهشان مصاحبه با شرکتکننده هاست که از گفتههای آنها بتوانند درام زندگیشان را کشف کنند و آنرا بسط دهند برای نمایشی صحیحتر از آن گروه در برنامه.
* بندبازی بزودی پخشاش شروع خواهد شد و بدون شک نتیجه همه این چند سال تلاش به دید عموم خواهد رسید و احتمالاً جایگاه نیما بانک هم متفاوتتر از جایگاه فعلی خواهد شد. اما سؤال آخرم این است که با همه این تفاسیر اگر پسر خودتان قرار باشد وارد این حوزه شود، شما رفتار حمایتی از او خواهید داشت یا دوست دارید سرنوشت شما را در این مسیر طی کند؟
تنها حمایتی که از او میکنم این است که به پسرم میگویم برو در هر عرصهای که میخواهی در آن کار کنی، خاکاش را بخور و با کسب تجربه مدارج ترقی را طی کن. او باید خودش را از آغاز روند کاری خود ثابت کند تا بتواند پیشرفت کند. اتکای به من و یا هر رابطه دیگری، شاید در کوتاه مدت بتواند برای او کارساز باشد، ولی این که بتوانی جایگاهی کسب کنی و خودی نشان بدهی، مشخصاً باید با تجربه اندوزی و کاریاد گرفتن اتفاق بیفتد.