خبرگزاری کار ایران

علی اصغر مصلح:

خداوند به انسان قدرت داده که خالق فرهنگ باشد

خداوند به انسان قدرت داده که خالق فرهنگ باشد
کد خبر : ۱۱۳۰۴۹۷

عقل یک عامل نیست که بقیه‌ی علوم را جلو براند. این قدرت است که بنیاد و رانه همه امور دیگر است. از این منظر مقولاتی چون علوم انسانی و نهادهای علمی و پژوهشی در ذیل قدرت هستند و جز در چارچوب گفتمان قدرت قابل درک نیستند.

به گزارش ایلنا به نقل از روابط عمومی پژوهشگاه علوم انسانی، جلسه‌ی ۲۳۰ شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی، ۱۱ شهریورماه ۱۴۰۰، با سخنرانی علی‌اصغر مصلح برگزار شد.

در ابتدای جلسه جسینعلی قبادی، رئیس پژوهشگاه علوم انسانی، گفت: شورای بررسی متون به‌عنوان مکمل بحث‌های طرح اعتلاء، بحثی را در رابطه با فرهنگ و نسبت‌های آن با علوم انسانی پیگیری می‌کند که با سخنرانی دکتر داوری آغاز شده و با سخنان دکتر مصلح ادامه خواهد یافت.

در ادامه، مصلح گفت: عنوان سخن من «علوم انسانی؛ فرهنگ یا قدرت؟» است، پرسش این است که آیا علوم انسانی را باید در ذیل فرهنگ دید یا در ذیل قدرت؟ علوم انسانی مقوم فرهنگ است یا مقوم قدرت؟

وی افزود: علوم انسانی از مقومات ضروری جهان معاصر است و مهمترین نهادها و مناسبات جهان کنونی با علوم انسانی تنظیم و تقویم شده است. در باره چیستی علوم انسانی متفکران همواره اندیشیده اند و در باره وجوه متفاوت آن نظراتی عرضه کرده اند. اگر به نحوه فلسفی پرسش از هستی و چیستی این علوم را مطرح سازیم، می توان به اولین نگاه این پرسش را مطرح ساخت که آیا علوم انسانی را در ذیل فرهنگ قرار دهیم یا قدرت. با همین پرسش می‌توان تفکر فلسفی مدرن را از آغاز تاکنون، بازخوانی و بازاندیشی کرد. در روایت رایج در تاریخ تفکر مبنای همه پدیده ها و رویدادها عقل و فرهنگ است. یعنی اغلب متفکران کلاسیک پدیدارها از جمله علوم را در متن تاریخ و فرهنگ و نتیجه سیری عقلانی دانسته‌اند. اما از اواسط قرن نوزدهم توجه جدیدی شکل گرفت و همه مقولات از جمله مقولات فرهنگی در نسبت با قدرت دیده شد. وی افزود: ردّ این نگاه را در اسپینوزا و مارکس و نیچه می‌توان دنبال کرد. نیچه جهان را اراده قدرت می‌بیند. در این بحث هردر اهمیتی ویژه دارد. او را می‌توان مؤسس فلسفه فرهنگ، فلسفه تاریخ و انسان‌شناسی فلسفی دانست. از نظر هردر، مهمترین مقوله که می‌توان شئون انسانی را بر اساس آن شناخت، فرهنگ است. به نظر او خداوند خالق جهان است اما به انسان قدرت داده که خالق فرهنگ باشد. یعنی فرهنگ صنع ثانی است. فرهنگ آفریده‌ی انسانی است. آدمی فرهنگ را در طول تاریخ برای رفع نیازهایش آفریده است. در این تلقی همه مقولات انسانی از زبان وهنر تا علم و صنعت در بستر فرهنگ دیده می‌شوند. در ادامه همین سنت است که کسانی مانند «دیلتای» علوم انسانی را علوم فرهنگی می‌دانند.

 مصلح تأکید کرد: علامه طباطبایی مبدع بحث ادراکات اعتباری است و می توان حوزه ادراکات اعتباری را همان حوزه فرهنگ دانست. اگر ادراکات اعتباری را همان حوزه‌ی فرهنگ تلقی کنیم، بابی برای رابطه‌ی فرهنگ با حقیقت و وجود پیدا می‌شود. در این تلقی هم خاستگاه علوم انسانی فرهنگ است. فرهنگ برخاسته از اعتباریات است. اما موضوع قدرت در تفکر غربی به تدریج برجسته می شود و به مهمترین مقوله فلسفی برای تحلیل جهان معاصر تبدیل می شود. مهمترین فراز این بحث نیچه است که جهان را به مثابه یک کل «اراده معطوف به قدرت» می یابد. نیچه حقیقت را افسانه معرفی کرد و حقیقت را باژگونه کرد. در مکتب فرانکفورت و به ویژه از نظر «آدورنو»، فرهنگ یک صنعت تلقی می‌شود و همه‌ی اجزا و صورت‎های فرهنگ باید در ذیل چیز دیگری دیده شوند. از نظر آنها فرهنگ دیگر اصتقلال و اصالت ندارد. مهمترین کسی که این بحث را به‌طور جدی دنبال کرد، «میشل فوکو» است. او با صورت‌بندی جدیدی از دوران مدرن نشان داد که مقولاتی چون علم، فرهنگ و تفکر باید در ذیل قدرت دیده شوند. قدرت صورت‌های مختلفی دارد. به نظر آنها عقلانیت مدرن و علم در ذیل قدرت هستند. عقل یک عامل نیست که بقیه‌ی علوم را جلو براند. این قدرت است که بنیاد و رانه همه امور دیگر است. از این منظر مقولاتی چون علوم انسانی و نهادهای علمی و پژوهشی در ذیل قدرت هستند و جز در چارچوب گفتمان قدرت قابل درک نیستند.

این استاد دانشگاه در ادامه سخنرانی خود گفت: ما در جهانی زندگی می‌کنیم که همه‌ی امور در ذیل برنامه‌ی اقتصادی، مالی و بودجه فهمیده می‌شود. همه چیز در درون این نظم فهمیدنی است. مهم‌ترین برنامه در سراسر جهان برنامه‌ی توسعه است. هیچ کشوری حتی در ضعار نمی‌تواند فاقد برنامه‌ی توسعه باشد. برنامه‌ی توسعه برنامه‌ی قدرت است. علوم و به ویژه علوم انسانی تا هنگامی‌که درون برنامه‌های توسعه و برنامه های کلان به رسمیت شناخته نشوند، جایگاه و شأنی نخواهند داشت.

مصلح با ارائه‌ی چند مثال به تشریح مطلب خود پرداخت و گفت: شرایط کنونی و فضای سیاسی افغانستان برای ما ملموس و آشناست که نمونه‌ی خوبی برای ایضاح رابطه‌ی دانش و قدرت است. در این دو دهه بیشترین توسعه‌ی فضای دانشگاهی و به‌ویژه علوم انسانی در افغانستان صورت گرفت که البته دستاورد قابل توجهی است. مفاهیم جدید و مدرن علوم انسانی در طول 20 سال در فضای افغانستان آموخته شده و توسعه یافت. این روند طی برنامه‌ریزی در نظم قدرت صورت گرفت. در زمان ما قدرت با همه امور و مقولات کار دارد و هیچ امری بدون نسبت با قدرت شأن و تأثیری ندارد.

این سخنرانی با مشارکت و بحث و تبادل نظر اعضای شورا و پرسش و پاسخ حاضرین در جلسه خاتمه یافت.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز