خبرگزاری کار ایران

مراسمی برای پنجاه و دومین سالروز درگذشت یک نویسنده؛

چرا شاملو تقدیم شعرش به آل‌احمد را انکار کرد؟/ تغییر دیدگاه‌های جلال در گذر زمان، نشانه اعتلای اوست نه ضعفش/ جلال صدایِ بیدارِ دادگری و عدالت بود

چرا شاملو تقدیم شعرش به آل‌احمد را انکار کرد؟/ تغییر دیدگاه‌های جلال در گذر زمان، نشانه اعتلای اوست نه ضعفش/ جلال صدایِ بیدارِ دادگری و عدالت بود
کد خبر : ۱۱۲۸۸۴۱

مراسم بزرگداشت جلال آل‌احمد به مناسبت پنجاه و دومین سالروز درگذشت این نویسنده برگزار شد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، مراسم بزرگداشت جلال آل‌احمد به مناسبت پنجاه و دومین سالروز درگذشت این نویسنده، بعد از ظهر هجدهم شهریور ماه با حضور غلامرضا امامی، محمدحسین دانایی و سیداحمد محیط‌طباطبایی به صورت آنلاین از طریق اینستاگرام خانه سیمین و جلال برگزار شد.

«محمدحسین دانایی» نخستین سخنران این مراسم بود که در وصف جلال آل‌احمد، دقیق‌ترین و موثق‌ترین منبع برای شناخت جلال، را خانم دانشور خواند و در ادامه به معرفی جلال از زبان سیمین، خلیل ملکی، محمدعلی جمال‌زاده و همچنین از زبان خود آل‌احمد پرداخت.

چرا شاملو تقدیم شعرش به آل‌احمد را انکار کرد؟

«غلامرضا امامی» هم در ادامه این مراسم، درباره شعری که احمد شاملو درباره جلال آل‌احمد سروده بود و ده سال بعد انتساب آن را به جلال انکار کرد، گفت: عصری را به یاد دارم پس از خاموشی جلال، که آقای احمد شاملو شاعر نامی معاصر به این خانه آمد و در اتاق بزرگ خانه که معمولا جلال و پس از او سیمین می‌نشست، این شعر بلند و زیبایش یعنی «سرود برای مردی روشن که به سایه رفت» را خواند و هم او گریست و هم سیمین خانم و هم ما چند تنی که آنجا بودیم و این شعر در مطبوعات داخلی و خارجی از جمله در کتاب «هوای تازه» چاپ شد. و هیچ انکاری از سراینده محترم شعر صورت نگرفت.

این نویسنده و مترجم ادامه داد: از سال 1348 که درگذشت جلال بود تا سال 1358 که این سخنان بر زبان شاعر جاری شد، ده سال می‌گذشت. پس از سال‌ها نمی‌دانم از چه رو و به چه سبب، شاعرِ معاصر منکر سرودن این شعر برای جلال شد. معلوم نیست مخاطب این شعر کیست؟ پس این شعر برای چه کسی سروده شده؟ و چرا شاعر، در این ده سال سکوت کرده بود. می‌توانست بگوید شعری برای جلال گفته‌ام و حالا آن را پس می‌گیرم. مثل شعری که برای خسرو روزبه گفت و بعدا آن را پس گرفت. اما انکار حقیقت و انکار تاریخ کاری‌ست نه به سزا.

امامی یادآور شد: توهین به پدر جلال کار سزامندی نیست. پدر و مادر هر کسی را خود او انتخاب نمی‌کند. اگر جلال در خاندانی روحانی بالید دلیل نمی‌شود که نسبت به تبارش توهین شود.

سیمین و جلال هر نوروز، کارت تبریک‌‌هایی مزین به تصویر امیرکبیر و مصدق برای دوستان‌شان می‌فرستادند

او در ادامه با اشاره به اینکه می‌خواهد یاد جلال و سیمین را زنده کند، گفت: حقیقت این است که من ابا دارم که در تجلیل زندگان و ترحیم مردگان سخن بگویم چرا که گاه کار به تملق و چاپلوسی و نسبت دادن صفاتی می‌کشد که من از آن بری هستم. اما وقتی سخن و دعوت آقای توسلی مدیر خانه موزه سیمین و جلال را شنیدم به پای شوق و شور آمدم؛ اینجا خانه دل ما بود و هست. من این بخت خوش را داشتم که از 16 سالگی به این خانه بیایم و بر خوان محبت سیمین خانم و مهر جلال حاضر شوم.

این پژوهشگر و مترجم خاطرنشان کرد: روح پرفتوح جلال را می‌بینم که در میان این دو بن‌بست که خانه‌شان است در حال حرکت است؛ به یاد می‌آورم روزی را که با زنده‌یاد مهندس بازرگان به دیدن جلال در همین اتاق آمدیم و ساعتی خوش بود و زنده‌یاد بازرگان پیشنهاد کرد که جلال علت سقوط دولت دکتر مصدق را بنویسد. و در کنار این پنجره یک کارت تبریک مزین به دو تصویر بود: امیرکبیر و زنده‌یاد مصدق. جلال می‌گفت در ایام نوروز من و سیمین این کارت تبریک را برای دوستان می‌فرستیم با این شعر: «هنوز منتظرانیم تا ز گرمابه/ برون خرامی، ای آفتاب عالم‌گیر».

جلال صدایِ بیدارِ دادگری و عدالت بود

امامی یادآور شد: روز دیگری را به یاد می‌آورم که با زنده‌یاد دکتر شریعتی به دیدار جلال آمدیم و یاد دیدار ابوعلی سینا و شیخ ابوالخیر افتادم. نسل ما و معلم ما، جلال بود. نسل آرزوهای بلند بود و دیوارهای کوتاه. نه نسل دیوارهای بلند و آرزوهای حقیر. نسلی بود که مسئول بود و رنج بشر را مرز نمی‌شناخت. اگر در الجزایر صدای حقی بلند بود، جلال پیشتاز بود، اگر در ویتنام انسانی کشته می‌شد جلال هم‌قدم بود، اگر کشتاری در ایران صورت می‌گرفت جلال به تپش می‌افتاد و می‌گفت هر کجا قربانی هست باید با او هم‌نوا شد. او صدای بیدارِ دادگری و عدالت بود.

او ادامه داد: هجده شهریور روز خاموشی جلال اما روز زندگانی او بود. او زنده ماند با صدای مرغ حقی که نوای عدالت و دادگری را سر می‌داد. تا زمانی که ستمگری در این زمین هست جلال زنده هست و زنده خواهد ماند و همچنین سیمین. امروز، مصادف با خاموشی رادمرد دیگری است که جهان او را از کف داد؛ احمد شاه مسعود. او با جانیان جنون و خشم به خاک خفت اما ماند به روزگاران.

جلال، آیت‌الله طالقانی و دکتر شریعتی از روستا برخاستند اما ریشه‌هایشان را از یاد نبردند

این نویسنده و مترجم با بیان اینکه «جلال و آنچه که در او می‌دیدم جویندگی و تحرک و شتاب و سخن گفتن صریح بود.» گفت: هرچه درباره جلال می‌گوییم و می‌شنویم به کنار، اما کار بزرگ او این بود که هنر و ادبیات فارسی را از کتبی به شفاهی نزدیک کرد.

امامی یادآور شد: جلال متعهد بود؛ هنرمند متعهد است به حقیقت، عدالت و آزادی. جلال بسیار سفر می‌کرد و من این بخت خوش را داشتم که در آخرین سفرش به خرمشهر مدتی در کنارش باشم. اما یک‌سویه نبود. هم به مکه رفت و هم به مسکو. هم به رم رفت و هم به قم. می‌خواست جهان را بیابد؛ جان جوینده هر کجا که ندایی می‌شنید حرکت می‌کرد. به کوره دهات‌های ایران هم سفر می‌کرد. آیت‌الله طالقانی و جلال، این دو مردی بودند همچون شریعتی که از روستا برخاستند اما ریشه‌هایشان را از یاد نبردند. جویندگی جلال در این بود که همه جا پرسش مطرح می‌کرد و هیچ نوشیدنی‌ای، جان جوینده او را سیراب نمی‌کرد.

او تصریح کرد: اکنون ما هستیم و میراث او. او را می‌بینم که همراه کامو، سارتر،‌ داستایوسکی و دیگران پرواز می‌کند به آسمان ادب، به دوردست‌ها. او را می‌بینم که در «مدیر مدرسه» از نظام آموزشی کهن و مندرس سخن می‌گوید. او را می‌بینم که همچنان می‌نویسد در «نفرین زمین» که از کنده شدن روستاییان از خاک بانگ برمی‌آورد. و همچنان او را می‌بینم که در «نون والقلم» سوگندش را به عدالت، آزادی و دادگری از یاد نمی‌برد. درود بر او.

من گریه‌های سوزناک سیمین خانم را در فقدان جلال دیده‌ام

در ادامه توسلی به مستندی اشاره کرد که چند سالی است به مناسبت تولد خانم دانشور از بی‌بی‌سی پخش می‌شود و به اعتقاد او، در آن مطالبی خلاف واقع در تخریب جلال ذکر می‌شود.

امامی درباره این مستند گفت: من این فیلم را دیدم و در رم که بودم به آقای علی صلح‌جو تلفن زدم و اعتراض کردم. در این فیلم از زبان دو بانو گفته می‌شود که جلال و سیمین برای بیعت با امام خمینی به نجف سفر کردند. هرگز چنین چیزی نبود. زندگی جلال انقدر از سوی ساواک تحت نظر بود که لحظه به لحظه عمرش ثبت شده؛ پس نه، چنین نبود. ایشان به من قول داد که این خبط را اصلاح کند که نکرد. من متاسفم وقتی دروغی گفته می‌شود حرف حقی هم پایمال شود.

توسلی همچنین به صحبت‌های «منیرو روانی‌پور» در این فیلم اشاره کرد و گفت: خانم روانی‌پور سعی می‌کند از جلال شخصیتی جلاد و سرکوب‌گر خانم دانشور رسم کند و حتی در جایی می‌گوید «شما نمی‌دانید که سیمین خانم چقدر زجر می‌کشید که می‌گفتند برویم خانه آل‌احمد، برای دیدن سیمین دانشور.»

امامی درباره این صحبت‌ها هم گفت: من شاهد زندگی سیمین خانم بودم تا دو روز قبل از فوتش در همین خانه. اولا انگشتر ازدواجش با جلال را تا لحظه آخر به دست داشت. و در اتاقی که بود، سه عکس از جلال داشت. جلال، مظهر جلال و شکوه بود و پرشور و از بخت عجیب، در کنار دریای پر خروش خاموش شد و سیمین خانم مظهر جمال بود و آرامش و در کنار این کوه بلند در این خانه چشم فروبست. و این دو شیفته و دل‌داده هم بودند. البته در این نظر باید به خانم روانی‌پور عرض کنم شرط ازدواج سیمین این بود که سیمین دانشور بماند نه آل‌احمد. من گریه‌های سوزناک سیمین خانم را در فقدان جلال دیده‌ام. این سخن گفتن‌ها بی هیچ سند و ماخذ از سیمین و جلال نمی‌کاهد.

تغییر دیدگاه‌های جلال در گذر زمان، نشانه اعتلای اوست نه ضعف

«احمد محیط طباطبایی» رییس کمیته ملی موزه‌های ایران (ایکوم) و تهران‌شناس هم در سخنانی گفت: از زاویه میراث فرهنگی، حفظ گذشته برای آینده و فعالیتی که نهادی مانند موزه انجام می‌دهد باید از آقای توسلی و همه کسانی که این خانه موزه را سرپا نگاه داشته‌اند تشکر کنم. همه بحث‌هایی که انجام می‌شود نشان دهنده این است که این خانه موزه نه تنها رسالتش را در شناسایی و نگاه‌داشت یاد و جهان‌بینی سیمین و جلال انجام داده که حتما آنچه که مرتبط با این فرد و یادآور آن برای همگان هست از ادبیات و تاریخ و هنر و سایر موارد هم موضوعات مختلفی که زیر این عناوین کلی در حوزه فرهنگ ایرانی می‌آید می‌تواند در این موزه مطرح شود.

محیط‌طباطبایی در ادامه با اشاره به چند سوالی که همیشه برای خود او درباره زندگی اجتماعی و فرهنگی جلال آل‌احمد مطرح بوده اشاره کرد و گفت: گاه جلال مورد سوال قرار می‌گیرد که چرا در ابتدای عمر اجتماعی خود با گرایش خاصی در حوزه سیاسی وارد می‌شود و بعدها گرایش او تغییر می‌کند و این تغییرات را نشانه ضعف و ایراد او می‌دانند.

او یادآور شد: از دیدگاه علمای انسان‌شناسی، به طور کلی افراد در کودکی و جوانی حالت رادیکال در فعالیت‌های خود دارند و در پیری قطعا حالتی محافظه‌کار اتخاذ می‌کنند. اینکه فردی در طی ایام در طی حوادثی که پیش می‌آید جایگاه خود و دیدگاهش را تغییر دهد را باید نشانه اعتلا دانست نه نقطه ضعف. اگر فردی سر حرفی محکم بایستد و حاضر به تغییر آن نباشد نشانه تحجر و بسته بودن و نشانی از نزول و قصور در حوزه مدنیت و فرهنگ اجتماعی و سیاسی است.

این پژوهشگر و تهران‌شناس با بیان اینکه «نمی‌خواهم تغییرات او را تائید یا رد کنم اما این ویژگی که انسان تغییر می‌کند و این تغییر را دز زندگی اجتماعی و ارتباط و تعامل با محیط پیرامونی دربردارد نباید نقطه ضعف دانست. با این حرف مثل این است که حق تغییر جایگاه و دیدگاه کسی را از پیش محکوم کنیم.» مثالی از شخصیتی دیگر زد و گفت: یکی از ایرادات و اشکالاتی که به سیدجمال‌الدین اسدآبادی می‌گیرند این است که به لژ فراماسونری مصر وارد شد. اولا فراماسونری در آن زمان جنبشی متفاوت بود. اما همین آقا وقتی ملکه انگلستان به مصر می‌آید و اعضای لژ می‌گویند به بازدید او برویم از این لژ خارج می‌شود. بنابراین انسانی که منتقد خود باشد انسانی است قابل بحث و گفتگو.

نوشته‌های آل‌احمد اسنادی مهم در مردم‌نگاری است

محیط‌طباطبایی همچنین خاطرنشان کرد: چند روز پیش که مترادف با درگذشت ابوریحان بیرونی است را سال‌هاست به عنوان روز مردم‌شناسی انتخاب کرده‌اند. می‌خواهم بگویم که آل‌احمد یک مردم‌نگار بود و از این زاویه در سفرهایی که می‌رفت مطالبی می‌نوشت؛ مردم‌نگاری و مردم‌شناسی بسیار منسجم، که برای محققان سند شمرده می‌شود و این از ابعاد مهم نوشته‌های جلال است.

او با اشاره به اینکه تعامل و زیست و حیات جلال از گذشته در خانه آنها همیشه بوده و مرحوم پدرش در مدرسه جلال معلم بود و احترامی متقابل بین آن دو وجود داشت حتی اگر توافقی بر برخی آرا نداشتند، گفت: پدرم، شادروان محیط مجموعه مقالاتی را در نشریه شفق سرخ منتشر کرد که نقد و تحلیل و بررسی جامعه نظام آموزش عالی یا در واقع نظامِ اعزام محصل به فرنگ و تاثیر مدنیت غرب بر ایران بود که مورد استفاده به جا و کامل آل‌احمد در کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» قرار گرفت و دیدیم که دو فرد از دو نگاه متفاوت به این موضوع پرداختند.

آل‌احمد تا زنده بود، رفتاری پدرانه در در فضای نویسندگان و ادیبان ایران داشت

محیط‌طباطبایی تصریح کرد: مکانی که در آن قرار گرفته‌ایم جدا از اینکه مکان زندگی جلال بوده، جایی بوده که بزرگان فرهنگ و ادب در آن حضور داشته و رفت و آمد می‌کردند و تا روزی که آل‌احمد زنده بود نوعی رفتار پدرانه را در فضای نویسندگان و ادیبان ایران داشت. اینجا جایی است که کانون نویسندگان ادب ایران حیاتش را آغاز می‌کند و می‌بینیم که همان فضا چقدر تنوع دیدگاه دارد و این نشانی از نگاه تک‌بعدی نبودن سیمین و جلال است.

او در پایان یادآور شد: بدانیم مهم‌ترین زیرساخت توسعه فرهنگ است؛ وقتی یک شخصیت فرهنگی را فقط به تعریف سیاسی ببریم او را کوچک کرده و ارزش‌هایش را فراموش می‌کنیم و وقتی جایگاه فرهنگی‌اش را می‌آوریم او را در منزلت اصلی‌اش قرار می‌دهیم و فضای خونه موزه سیمین و جلال چنین تعریفی را از این دو بزرگوار ارائه می‌دهد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز