در گفتوگو با یک باستانشناس مطرح شد؛
از شهری که نسوخت تا باورهای مردم محلی و حفاری برای کشف گنج/ حفاران غیرمجاز زیر هر سنگ و درختی را کندهاند/ باستانشناسی هم با سیاست گره خورده/ کشف مردهسوزی در کنار جسد جنین سقط شده
یک باستانشناس معتقد است: باستانشناسی نیز مانند سایر حوزهها جدای از مسائل سیاسی نیست در این میان حضور هیاتهای خارجی میتواند در معرفی یافتهها در عرصه بینالمللی موثر باشد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، محمدحسین عزیزی خرانقی (باستانشناس) دکترای باستانشناسی خود را در گرایش پیش از تاریخ ایران از دانشگاه تهران گرفته و اکنون یکی از اعضای هیات علمی پژوهشکده باستانشناسی پژوهشگاه میراثفرهنگی و گردشگری است. او مسئول واحد مطالعات طرحهای عمرانی و نجات بخشی است.
خرانقی بعد از فارغالتحصیلی در مقطع کارشناسی ارشد به انجام کارهای میدانی مشغول شد و بیش از ۵۰ فصل کاوش و بررسی چه به عنوان سرپرست یا عضو تیم کاوش را در کارنامه خود ثبت کرده است که البته هیچکدام از آنها کاوش نجات بخشی نبوده است. او دلیل این امر را پیش نیامدن موقعیت برای انجام کاوش نجات بخشی میداند.
پیشدانشگاهی بود که درسی در مورد باستانشناسی در کتاب تاریخ نظرش را جلب کرد. هرچند تمایل داشت در دانشگاه تاریخ بخواند، اما این درس و معلمی که اطلاعاتی درخصوص باستانشناسی در اختیار او گذاشت، راهش را تغییر داد. در دانشگاه تهران باستانشناسی قبول شد و تا دکترا ادامه داد. در کاوشهایی که در دوره آموزشی انجام میداد محوطه پیش از تاریخ نصیبش شد و این هم علاقهمندی او را به پیش از تاریخ رقم زد.
بیشتر فعالیتهای او در استان فارس و جنوب ایران متمرکز بوده و کاوش در تپه رحمت آباد استان فارس را یکی از مهمترین فعالیتهای خود در عرصه باستانشناسی میداند. عزیزی خرانقی گفت: در جنوب ایران در بوشهر چند کار میدانی و کاوش داشتم که در دو محوطه مربوط به هزاره پنجم پیش از میلاد معروف به دوره باکون انجام شد. براساس یافتههای این کاوشها، شواهد استقراری حداقل از هفت هزار سال پیش در سواحل شمالی خلیج فارس بدست آمد. تجاربی از فعالیت در بخش شمال شرقی ایران از کله کوب گرفته تا تپه پهلوان را در کارنامه خود ثبت کرده است.
کاوشهایی که خرانقی انجام داده بیشتر در تپههای پیش از تاریخ رقم خورده و از نوسنگی تا مفرغ را دربرمیگیرد و پنج سال نیز به عنوان مسئول حفاری آموزشی در دشت قزوین در محوطههای زاغه، قبرستان و سگزآباد، با گروه باستانشناسی دانشگاه تهران همکاری داشته است. در حوزه بررسی نیز در دو شهرستان، انار کرمان و خاتم یزد مطالعاتی انجام داده است. در سال ۱۳۹۹ استان کرمان به عنوان یکی از اولویتهای پژوهشی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری اعلام و بررسیهایی جهت تکمیل نقشه باستانشناسی در این استان انجام شد که شهرستان انار توسط عزیزی خرانقی و خانم جمشیدی یگانه بررسی و ۱۲۱ اثر فرهنگی/ تاریخی اعم از محوطه، بنا و بافتهای تاریخی مربوط به دورههای پیش از تاریخ تا دوره قاجار و اوایل پهلوی شناسایی شد. در سال ۱۴۰۰ نیز بخشهایی از شهرستان خاتم (هرات، چاهک و ایثار) بررسی شد. در ادامه گفتگوی ایلنا را با محمدحسین عزیزی خرانقی میخوانید:
معتقد هستید که کاوش در تپه رحمتآباد استان فارس در دهانه دره بلاغی در نزدیکی پاسارگاد یکی از مهمترین فصول کاوش شماست. چرا این کاوش برایتان تا این اندازه اهمیت دارد؟
قبل از کاوش در تپه رحمت آباد، کاوشها و پژوهشهای متعددی از سالهای ۱۹۲۰.۱۹۳۰ توسط پژوهشگران خارجی و سپس ایرانی در فارس انجام شده بود که قدیمیترین شواهد نوسنگی در فارس را به شش هزارسال قبل از میلاد بازمیگرداند، اما کاوشهایی رحمتآباد منجر به شناسایی شواهد جدید بسیار قدیمیتر از دوره نوسنگی بدون سفال و باسفال نسبت به یافتههای قبل شد. گاهنگاری دوره نوسنگی در فارس تصحیح و حدود هزار سال بر آن افزوده شد. این مهمترین دست آورد من در آغاز پایاننامه دکترا بود و همچنان در حال تدوین زوایای مختلف این مطالعات هستیم.
کاوش در تنگه بلاغی یکی از مهمترین کاوشهای نجات بخشی است که تاکنون در حوزه باستانشناسی ایران انجام شده. در آن زمان مرحوم آذرنوش با اعلام فراخوان درصدد جذب باستانشناسان ایرانی و خارجی برای انجام کاوش در آن منطقه برآمد. هرچند شما تاکنون در کاوشهای نجات بخشی حضور نداشتید، اما اکنون به عنوان شخصی که مدیریت بخش مطالعات عمرانی و نجات بخشی پژوهشکده باستانشناسی را برعهده گرفتهاید، آیا میتوانید از تجربیاتی که حاصل کاوش چندین تیم ایرانی و خارجی و همراهی دوسویه باستانشناسان داخلی و خارجی برای کاوش در تنگه بلاغی بود، برای نجات بخشی سایر موارد نیز استفاده کنید؟
کاوش در تنگه بلاغی یکی از بهترین نمونههای کاوش نجات بخشی در ایران بود که به صورت بینالمللی برگزار شد. در آن زمان تیمهای مشترک ایرانی، خارجی از ژاپن گرفته تا آمریکا، فرانسه، آلمان و لهستان در این منطقه حضور داشتند و یافتههای آن از دوره پارینه سنگی تا سایر دورهها را دربرمیگرفت. سرپرستان ایرانی که در این کاوش حضور داشتند عموما به لحاظ علمی و تجربی با سرپرستان خارجی کاوشها برابری میکردند. کاوش و خروجی علمی این کاوش نجات بخشی مثال زدنی است. حتی بسیاری از دانشجویان ایرانی به واسطه حضور و آشنایی با تیمهای خارجی موقف شدند بورس بگیرند و تحصیلاتشان را در خارج از کشور ادامه دهند.
با تغییر شرایط سیاسی و این مهم که دیگر روابط کشور ما با سایر کشورها مانند آن زمان نشد، نتوانستیم شاهد تکرار چنین کاوشهایی در سطح بینالمللی باشیم (هرچند نمیتوان اثرات مخرب انتقال پژوهشگاه و معاونت میراث فرهنگی به شیراز بر ساختار پژوهشهای باستانشناسی را نادیده گرفت). البته اکنون نیز هیاتهای خارجی برای کاوش به ایران میآیند اما تعداد آنها بسیار محدود است. درواقع میتوان گفت پروژه جدیدی تعریف نشده، آنهایی هم که میآیند مانند ایتالیا و آلمان عموما از کشورهایی هستند که به لحاظ سیاسی با ما مشکلی ندارند. باستانشناسی نیز مانند سایر حوزهها جدای از مسائل سیاسی نیست. زمانی که روابط ما با برخی از کشورها تغییر میکند، شرایط حضور باستانشناسان و… نیز بالطبع تغییر خواهد کرد.
کاوشهای نجات بخشی در ایران به واسطه تعدد پروژههای عمرانی با چالشهای زیادی همراه است. چرا درحالی که در قانون صراحتا ذکر شده که پروژههای عمرانی باید استعلامهای لازم را از میراثفرهنگی داشته باشند، چنین امری محقق نمیشود؟
طبق قانون تمامی پروژههای عمرانی میبایست در مرحله صفر مطالعاتی، استعلامهای لازم را از ارگانهای مربوطه که یکی از آنها میراث فرهنگی است، دریافت نماید ولی متاسفانه ما عموما زمانی وارد پروژهها میشویم که کارهای مطالعاتی و گاهی اجرایی آن، آغاز شده یا پیشرفت کرده است و زمان کافی برای انجام پژوهشهای حوزه میراث فرهنگی، وجود ندارد. شاید بایدعدم تحقق قانون مذکور را در ساختار قدرت در کشور جستجو کرد. به نظر میرسد علارغم وجود قوانین روشن در خصوص حمایت از میراثفرهنگی، اراده کافی برای آن وجود ندارد و به نظر میرسد مسئولین اجرایی یا اعتقاد کافی به میراث فرهنگی نداشته یا عموما چنین مطالعاتی را مخل امور عمرانی میدانند، در صورتی که میراث فرهنگی مختص به علاقمندان یا پژوهشگران این حوزه نیست و در واقع متعلق به همه آحاد جامعه است و میتوان آن را میراث بشری، خارج از مرزهای سیاسی قلمداد کرد.
اکنون که به عنوان مسئول واحد مطالعات طرحهای عمرانی و نجات بخشی پژوهشکده باستانشناسی معرفی شدهاید آیا برنامه یا سیاست خاصی برای بهرهگیری از تجربیات گذشته در کاوشهای نجات بخشی دارید؟
پژوهشکده باستانشناسی با رصد پروژههای عمرانی و استفاده از همکاران استانی شاغل در محل، مراحل پیشرفت پروژههای مذکور را پیگیری و اقدامات لازم را در خصوص شروع پژوهشهای میراث فرهنگی در حوزه طرحهای عمرانی انجام میدهد. مسئول واحد نجات بخشی پژوهشکده نمیتواند سیاستی برای حضور باستانشناسان خارجی یا اعلام فراخوان داشته باشد. این تصمیمات در سطح کلان انجام میشود. ضمن آنکه باید شرایط سیاسی و بینالمللی در این خصوص فراهم باشد. به هر صورت پژوهشکده باستانشناسی تمام تلاش خویش را در بکارگیری افراد شایسته برای انجام پروژههای نجات بخشی به کار میبندد.
آیا به نظر شما حضور سید عزتالله ضرغامی به عنوان وزیر میراثفرهنگی، گردشگری و صنایع دستی میتواند راهگشایی برای قدرت یافتن این وزارتخانه باشد؟
شخصا شناختی نسبت به آقای ضرغامی ندارم و تنها شناختم به دوره ریاست ایشان در صدا و سیما است. باید دید برنامههای وزیر پیشنهادی چیست و اقدامات ایشان در حوزه باستانشناسی چه خواهد بود. با توجه به یکدست بودن دولت امیدواریم عملکردها موثر و همکاری بین وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایعی دستی در خصوص صیانت از مواریث فرهنگی با دیگر ارگانها بیشتر و بهتر صورت پذیرد.
برخی از باستانشناسان معتقد هستند اعضای هیات علمی پژوهشکده باستانشناسی سالانه کاوشهایی را برای خود کنار میگذارند و جایگاهی برای باستانشناسان جوان در نظر گرفته نمیشود. نظر شما چیست؟
پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری در آذرماه هر سال هم زمان با هفته پژوهش، کتابچههایی در خصوص عملکرد سالیانه خویش منتشر مینماید و عملکرد سالانه پژوهشکدههای مختلف با آمار و ارقام و جداول و تصاویر مختلف ارائه میگردد. با رجوع به آمار منتشر شده پژوهشکده باستانشناسی میتوان تعداد و افرادی که در سال گذشته هر گونه مجوز کار میدانی را از پژوهشکده باستانشناسی دریافت کردهاند را مشاهده نمود. با توجه به تعداد اعضای هیات علمی و کارشناسان پژوهشکده باستانشناسی و میزان مجوزهای صادره شده به راحتی میتوان دریافت که اکثر مجوزها به پژوهشگران آزاد، اعضا هیات علمی دانشگاهها و همکاران استانی باستانشناس داده شده است و تعداد باستانشناسان جوان نیز قابل تامل است. از سوی دیگری نگاهی گذرا به مقالههای ارائه شده در گردهماییهای سالیانه باستانشناسی که توسط پژوهشکده باستانشناسی برگزار میشود، میتوان دریافت که بخش زیادی از سخنرانیهای توسط باستانشناسان شاغل در خارج از پژوهشکده، انجام میشود.
پژوهشکده باستانشناسی در گذشته و امروز، تمام تلاش خود را در راستای همکاری هرچه بهتر انجام داده است، ولی شاید بهتر باشد به این نکته توجه نمود که دیگر ارگانهای پژوهشی به تمامی تعهدات خویش به پژوهشکده عمل ننمودهاند. در دوره ریاست جدید پژوهشکده نیز فراخوانی اعلام شد که تمام باستانشناسان ایرانی سوابق کاری و پژوهشی خویش را به منظور بکارگیری در گروههای کاوش هم به عنوان سرپرست و هم عضو ارسال نمایند که تاکنون بیش از صد نفر سوابق خویش را ارسال و در همین زمان کم نیز برخی که صلاحیت کافی را داشتهاند (این صلاحیت در شورای پژوهشی پژوهشکده مورد بررسی قرار میگیرد و آییننامه سرپرستان پژوهشهای باستانشناسی نیز از قبل، تدوین شده است)، به عنوان سرپرست هم پروژههای نجات بخشی هم بررسیهای باستانشناختی، مورد استفاده قرار گرفتهاند.
در سواحل جنوبی خلیج فارس هر سال شاهد انجام کاوشهای متعدد در محوطههای مختلف هستیم. در این میان هرساله با شیطنتهایی نیز درخصوص تغییر نام خلیج فارس روبه رو میشویم. این درحالی است که ایران میتواند با توسعه کاوشهای باستانشناسی در بخش سواحل شمالی خلیج فارس، حقانیت خود را از طریق علم باستانشناسی به اثبات برساندِ اما این مهم کمتر مورد توجه قرار گرفته و همواره سواحل جنوبی کشور به لحاظ انجام کاوشهای باستانشناسی مورد بیمهری قرار گرفتهاند. دلیل این امر چیست؟
متاسفانه هر سال شاهد کاوشهای متعدد در بخش جنوبی خلیج فارس هستیم و کشورهای عربی نیز تنها شرطی که برای محققان و کاوشگران آن مناطق میگذارند این است که از نام مجعول برای خلیج استفاده کنند. حتا تمام هزینهها و امکانات در اختیار آنها قرار میگیرد. با این وجود نه تنها باستانشناسان خارجی بلکه ایرانیها نیز در بخش سواحل شمالی خلیج فارس، کاوشها و مطالعات اندکی داشتند. اگر بخواهیم بر سواحل شمالی متمرکز شویم و خوزستان تا بوشهر و هرمزگان و سواحل مکران را مطالعه کنیم قطعا با شواهدی قطعا با شواهد فرهنگی بسیار قدیمی روبرو خواهیم شد که ثابت میکند از دوران پارینه سنگی استقرار بدون وقفه در طول سواحل شمالی خلیج فارس وجود داشته است.
باستانشناسی در بخشهای مختلف جنوب کشور بررسیهای متعدد و کاوش داشته اما یکپارچه نشده است. در بوشهر، خوزستان کاوشهای خوبی انجام شده اما یکی از مشکلات ما عدم انتشار یافتههای این کاوشهاست. شاید اگر بتوانیم پروژههای مشترک با هیاتهای خارجی تعریف کنیم، بهتر بتوان نتایج پژوهشها را در مجامع بین المللی مطرح نمود. بنده علارغم اعتقاد کامل به توجه به منافع ملی، ملیگرایی تعصبآلود و توهم توطئه در هرگونه ارتباط بیناللملی را جایز ندانسته و معتقدم که توجه به قوانین موجود و انتخاب افراد شایسته هم ایرانی و هم خارجی در خصوص انجام فعالیتهای باستانشناسی مشترک در چارچوب تفاهمنامه و توافقنامههای سختگیرانه، منجر به رشد باستانشناسی ایران خواهد شد. بستن درها و عدم ارتباط با مراکز پژوهشی معتبر جهانی، منجر به منزوی شدن هرچه بیشتر ما در عرصه جهانی خواهد شد و کم کم همانگونه که شاهد آن هستیم، تمام مراکز ایرانشناسی تعطیل و مراکزی که بر روی قومیتها تمرکز خاص دارند، تشویق و گسترده خواهند شد که متاسفانه این فرایند سالهاست شروع شده است.
شما بررسی باستانشناسی بخشی از شهرستان خاتم را انجام دادید. از یافتههای این بررسی و باورهای مردم محلی بگویید. آیا واقعا شهر سوخته دیگری در این منطقه وجود دارد؟
محوطه چاهک در شهر چاهک که در محل به عنوان شهر سوخته نیز مطرح میشود، علارغم نظر مردم محلی و باتوجه به شواهد فرهنگی موجود در محوطه، مربوطه به دوره ایلخانی به بعد است. علاوه بر محوطه ساختار قلعه خشتی نیز در کنار این محوطه وجود دارد. هرچند مردم بومی اعتقاد دارند که قدمت این محوطه به دوره هخامنشی بازمیگردد و در این منطقه شمشیر تولید میشده است. حفاریهای غیرمجاز زیادی در محوطه انجام شده و شایعات زیادی در خصوص کشف مجسمههای طلا، شمشیر، کلاهخود و غیره در منطقه رواج دارد ولی نه در آرشیو میراث فرهنگی یزد و نه دفتر هرات، چنین آثاری که از این محل به دست آمده باشند، وجود ندارد. عموما به هر منطقهای که میرویم شاهد آن هستیم که مردم بومی منطقه تصور میکنند تپه، قلعه یا سایتی که در منطقه آنها قرار دارد، بسیار قدیمی و مملو از اشیاء است. کوههای اطراف شهرستان خاتم مملو از کانسارهای آهن و مس است و قطعا در دورههای تاریخی استخراج مس و آهن در آن رواج داشته است. حتا در بخشهای مختلف سربارهای آهن و مس شناسایی شده که نشان میدهد استخراج سنگ آهن وجود داشته، اما با توجه به آنکه سفال یا مواد فرهنگی که ثابت کند متعلق به دوره هخامنشی بوده بدست نیامده، نمیتوان با یک بررسی این مهم را تصدیق کرد و نیازمند انجام مطالعات میان رشتهای است.
بارها شنیدهایم که حفاریهای غیرمجاز در منطقه انجام شده و قطعا سفال و سرباره بدست آمده اما عجیبتر آنکه مردم محلی از کشف چیزهای عجیبتری حکایت میکنند که بعید میدانم اصلا وجود داشته باشند. گاها میگویند طلا، شمشیر، سپر و… از زیر خاک بیرون آوردهاند اما من بعید میدانم چنین چیزی صحت داشته باشد.
در بخشی از محوطه چاهک لایهای از دورریزهای سفال بدست آمده که نشان از وجود کوره سفالگری دارد. وجود کوره سفالگری و دورریزهای سفال و تلمبار شدن آنها چیز دور از ذهنی نیست اما مردم محلی تصورشان آن است که اینها سربارههای مربوط به ذوب آهن است. حتا نامگذاری شهر سوخته بر روی محوطه هم توسط مردم محلی انجام شده درحالی که این منطقه به نام محوطه چاهک ثبت شده است. درواقع هیچ آثاری از سوختگی یا آتش سوزی در محوطه قابل مشاهده نیست.
تحلیل شما از نقشه باستانشناسی و روندی که در پیش گرفته چیست؟
ترسیم نقشه باستانشناسی روند طولانی طی کرده از نقطهگذاری روی کالک و نقشههای کاغذی گرفته تا اکنون که روی سامانه هوشمند تحت وب جانمایی شده است. ایران کشوری بزرگ و از لحاظ آثار فرهنگی/ تاریخی بسیار غنی است. روستا یا دهستانی نیست که اثر تاریخی نداشته باشد. از این رو شناسایی و جانمایی این آثار نیازمند بودجه هنگفتی است.
در سالهای گذشته پژوهشهای زیادی انجام شده که کم کم وارد سامانه نقشه باستانشناسی میشود اما گمانهها از وجود حدود ۲ میلیون محوطه حکایت دارند که آن هم کلی گویی است و مستند نیست. با این وجود روند موجود به تامین اعتبار کافی بستگی دارد.
اگر اعتبارات تامین و استانها پای کار بیایند این امر سرعت بیشتری میگیرد. حتا پژوهشگاه طی مکاتبهای با برخی استانها آمادگی خود را برای تکمیل بررسیهای باستانشناسی با تامین اعتبار مشترک اعلام نموده ولی متاسفانه برخی استانها علاقه چندانی به ورود به عرصه پژوهش نداشته و به حفاظت و مرمت اکتفا میکنند. این نکته قابل یادآوری است که بخش عمده بودجه پژوهشی میراث فرهنگی به صورت استانی تامین میشود و لازم است ادارات کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی با رایزنی با استانداری و ادارات برنامه و بودجه استانها، نسبت به تامین اعتبارات حوزه میراث فرهنگی اقدام لازم را انجام دهند.
آیا میتوان گفت حفاران غیرمجاز سریعتر از باستانشناسان عمل میکنند و حتا نقاطی که هنوز شناسایی و بررسی نشدهاند توسط حفاران غیر مجاز، کنده شدهاند؟ به نظر شما چرا در جامعه ما تا این اندازه شاهد رونق مباحثی پیرامون گنجیابی و حفاریهای غیرمجاز هستیم؟
تقریبا میتوان گفت جایی نیست که حفاری غیرمجاز در آن انجام نشده باشد. حتا در برخی مواقع شاهد کندن کوهها و آسیب رساندن به محیط زیست هستیم. تقریبا هر غار، کوه، اشکفت، پناهگاه و… توسط حفاران غیرمجاز حفاری شده است.
بیکاری و سودای یک شبه ره صدساله رفتن از دلایل عمده حفاری غیرمجاز است. نمونه آنرا در حضور ناآگاهانه در بورس یا گلدکوئست شاهد بودیم. نمیدانند اگر به جای حفاری برای یافتن گنج، چاه آب یا فاضلاب بکنند پول بیشتری بدست خواهند آورد. فکر میکنند در هر کلنگی که میزنند ممکن است به گنج برسند بخصوص تبلیغات دستگاههای گنجیاب در رونق این سوداگری موثر بوده. مگر در ایران باستان چقدر طلا وجود داشته که این تعداد به دنبال آن هستند و زیر هر سنگ و درختی به دنبال آن میگردند؟ به نظر من تمام این مسائل نیازمند بررسیهای جامعه شناختی و روانشناختی است. کلا مردم خاورمیانه میخواهند راحت پولدار شوند. از این روست که شاهد تخریب محوطهها هستیم.
درعین حال مشکل بیکاری هم مزید بر علت شده. وقتی جوانان بیکار هستند مصرف مداد مخدر افزایش مییابد و در عین حال سودای کاوش غیرمجاز بیشتر میشود. در بسیاری از موارد در کنار حفاریهای غیر مجاز شاهد شواهد به جای مانده از مصرف مواد مخدر هم بودهایم. خروج از حالت نرمان ذهنی در اثر مصرف مواد مخدر منجر به حفاریهای بسیار سخت شبانه میشود که تنها نتیجه آن تخریب آثار تاریخی و طبیعی است.
در محوطههای مختلف کاوش و بررسی داشتید. طی این سالها خاصترین یافتهاتان چه بود؟
در سال ۱۳۸۸ به عنوان عضو تیم در حفاری تپه سیلک شمالی به سرپرستی مشترک دکتر حسن فاضلی و پروفسور رابین کانیگهام حضور داشتم. در آن فصل در زیر فضای معماری مسکونی اواخر نوسنگی یا چشمه علی به تدفین یک نوزاد سقط شده به اندازه کف دست برخوردیم. فرم و ظاهر این جنین سالم بود و در کنار آن چند خمره کوچک حاوی بقایای سوخته استخوان انسانی یافت شد. شاید این یکی از قدیمیترین شواهد مُردهسوزی در ایران باشد که از محوطه سیلک کشف شد. البته مقاله این یافته به صورت مشترک، انتشار یافته است.