خبرگزاری کار ایران

«مرثیه گمشده» در لهستان هم غریب بود/ خسرو سینایی؛ صدایی برای بی‌صدایان

«مرثیه گمشده» در لهستان هم غریب بود/ خسرو سینایی؛ صدایی برای بی‌صدایان
کد خبر : ۱۱۱۲۰۵۶

«مرثیه گمشده» نام مستندی به کارگردانی خسرو سینایی است که وضعیت لهستانی‌های مهاجر در ایران را بررسی می‌کند. مستندی که در این کشور اروپایی تا مدت‌ها پخش نمی‌شد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، خسرو سینایی، ۱۱ مرداد ماه سال ۹۹ به دلیل ابتلا به کرونا چهره در خاک کشید. او در حوزه فیلم‌ داستانی با فیلم «عروس آتش» در هجدهمین دوره جشنواره فجر موفق به دریافت سیمرغ بهترین فیلمنامه شد اما این کارگردان بخش بزرگی از زندگی هنری خود را به ساخت مستند اختصاص داد؛ «مرثیه گمشده» نام مستندی است که سرگذشت مهاجران لهستانی در ایران را روایت می‌کند. سینایی برای این مستند نشان افتخار «صلیب لیاقت» را از رئیس‌جمهور وقت لهستان دریافت کرد. 

نشریه Calvert Journal در گزارشی با عنوان «چگونه خسرو سینایی از راز مهاجران لهستانی در ایران پرده برداشت؟» به بررسی مستند مرثیه گمشده پرداخته است. این گزارش پس از مرگ سینایی به تحریر در آمده است. به مناسب سالگرد این هنرمند، ترجمه این گزارش مفصل را در ادامه می‌خوانید: 

بازنگری‌های تاریخ نشان می‌دهد، لهستانی‌ها به دلیل آشوب و خشونت‌های اعمال شده علیه آن‌ها دست به خروج اجباری از کشور خود می‌زنند؛ پدیده‌ای که منجر به دیاسپوریا (آوارگی گروه‌ی از مردم که دور از خانه و کاشانه اصلی خود زندگی می‌کنند) مردمان این کشور می‌شود. به طور قطع، سرگذشت برخی از مهاجران لهستانی در برخی از مستندهای سینمای به خوبی نمایش داده شده و سرمشق برای برخی از فیلمسازان به حساب می‌آید. کارگردانانی همچون «آگنیشکا هولاند» و «پاوو پاویلوفسکی» از این دست مستندهای سینمایی الهام گرفته‌اند. 

یکی از نقاط مهم و مبهم تاریخچه لهستان، داستان مهاجرانی است که در اوایل دهه ۴۰ وارد ایران شدند. مرثیه گمشده، مستندی ایرانی به کارگردانی خسرو سینایی است که از راز بزرگ مهاجران لهستانی برای مخاطبانش سخن می‌گوید. در آن بازه زمانی، حزب راست‌گرای «قانون و عدالت» که اکثریت کرسی‌ها سیاسی این کشور را در اختیار داشت، بر تک قومیتی بودن لهستان تاکید می‌کرد و تمایلی برای استقبال از مهاجران نداشت. 

سال ۱۹۷۰، سینایی با سنگ قبرهای مسیحیان در گورستان دولاب روبرو شد؛ پس از این مواجهه، تصمیم به ساخت مستندی در ارتباط با مهاجران گرفت. این فیلمساز درنظر داشت تا زندگی مهاجرانی که به ایران آمده بودند را مورد بررسی قرار دهد. بررسی تاریخچه ورود، ردیابی خانواده‌ها و مصاحبه با بازماندگان و فرزندانشان بخشی از پروژه‌ای بودند که ساخت آن ۱۳ سال طول کشید. 

ساخته‌ی این کارگردان، هیچ گاه به طور رسمی در لهستان اکران نشد. به نظر می‌رسد، دولت لهستان به دلیل نقش اتحاد جماهیر شوروی در سرکوب، شکنجه و قتل و عام مردم لهستان، تصمیم می‌گیرد تا از اکران این مستند سینمایی صرف‌نظر کند. پس از ۲۴ از اتمام این پروژه، این مستند برای اولین بار در سال ۲۰۰۷ به نمایش درآمد. سال ۲۰۱۳، اثر سینایی برای نخستین بار روی آنتن تلویزیون عمومی لهستان رفت. روزنامه لهستانی «گازتا ویبورچا» درباره این مستند نوشت: به تصویر کشیدن فضای آن زمان با بهره‌گیری از چهره‌های معاصر، اقدامی تحسین‌برانگیر است. 

علیرغم تحسین‌های به عمل آمده، این مستند در لهستان، غریب و ناشناخته است. هیچکدام از روزنامه‌های لهستانی خبر درگذشت سینایی را منتشر نکردند؛ درحالی‌که این مستندساز سند مهمی از تاریخ این کشور را تالیف کرده است. 

برآوردهای اولیه نشان می‌دهد، حدود ۱۱۴ هزار تا ۳۰۰ هزار لهستانی در سال ۱۹۴۲ به کشور میزبان وارد شده‌اند. این مستند که با دو زبان انگلیسی و فارسی داستان خود را روایت می‌کند در تیتراژ آغازین خود می‌نویسد: این فیلم به یاد کودکان، زنان و مردان پناهنده لهستانی که در خلال جنگ جهانی دوم ترک دیار کرده و به ایران آمده‌اند، ساخته شده است. ساخت این اثر سینمایی در سال ۱۹۷۱ شروع شد و تا ۱۹۸۳ به طول انجامید. اسامی که روی سنگ قبرها حک شده‌اند، یک فاجعه تاریخی را حکایت می‌کنند. 

مرثیه گمشده، تنها مستند در دسترس است که نقطه‌ای خاص از دل تاریخ را به تصویر می‌کشد. در واقع، سینایی در این اثر فقط به مهاجران لهستانی فکر نمی‌کند بلکه وضعیت تمامی پناهجویان در طول تاریخ را به تصویر کشیده است. 

هنگام جنگ جهانی دوم یعنی در سال ۱۹۴۱، دو دولت شوروری و انگلیس به ایران یورش برده و این کشور را اشغال کردند؛ سینایی تصاویری از ایران آن زمان برای مخاطبان به ارمغان می‌آورد؛ کشوری که شلوغ و مملو از مغاره‌ها و رستوران‌هایی است که توسط لهستانی‌هایی که کیلومترها دورتر از سرزمین مادری خود هستند، اداره می‌شود. 

مرثیه گمشده، بخش عمده داستان زندگی مهاجران را از زبان آن‌ها بیان می‌کند؛ اطلاعاتی که از گفتگوی کارگردان با پناهندگانی مثل «آنا بورکوفسکا» به دست آمده که در آن برهه در ایران اشتغال داشتند. تیتراژ آغازین این مستند، عکسی از دوران کودکی آنا است که در کنار خانواده‌اش حضور دارد و صدای جنگ مدام به گوش می‌رسد. بورکوفسکا به یاد می‌آورد که چگونه به همراه اعضای خانواده‌اش با واگن‌هایی که برای حمل و نقل دام طراحی شده بودند به سیبری منتقل می‌شوند. همانطور که آنا داستان خود را روایت می‌کند، این کارگردان ایرانی از عکس‌ها و اسناد قدیمی استفاده می‌کند؛ سینایی با بهره‌گیری از کلوزآپ‌های خود احساسات و عواطف این زن مهاجر را به خوبی نشان می‌دهد. 

این مصاحبه در سال ۱۹۷۵ و به زبان فارسی انجام شد؛ استفاده از موسیقی لهستانی، عنصری قوی برای این مستند سینمایی به حساب می‌آید. تلفیق صحنه‌ها و دیزالوهای مختلف از دیگر عناصری هستند که بر کیفیت این مستند می‌افزایند. سینایی تصاویر گورهای مهاجران در تهران را با کلیپی از شب‌نشینی‌ها لهستانی‌ها که با قطعاتی از پیانوی «شوپن» همراه می‌کند که تمامی توسط «استفان آسکناس»، پیانیست کلاسیک لهستانی-بلژیکی اجرا می‌شوند، به مخاطب خود ارایه می‌دهد. نکته مهم این است که مهاجرت، زندگی این نوازنده را نیز به شدت تحت تاثیر قرار داده است. 

اما این کارگران ایرانی تنها بر تهران تمرکز نمی‌کند و برای گشایش راز مهاجران به سایر شهرهای ایران سفر می‌کند. او با «وینسنت فیلیپوویچ» در قزوین ملاقات می‌کند؛ پزشکی که به همراه پدرش در یک بیمارستان اشتغال داشتند. آن‌ها با یکدیگر در قزوین ملاقات می‌کنند. گفتگویی که از شرایط زندگی آن‌ها و سه بیماری «تیفوس»، «مالاریا» و «پلاگر» پرده برمی‌دارد، بیماری‌هایی که لهستانی‌ها را به کام مرگ می‌کشاند. سینایی با این مصاحبه از گذشته لهستان پرده برداشت و تصویری جدید از تاریخ این کشور به مخاطبان نشان داد. گروهی از آن‌ها پس از اقامت کوتاه در ایران و بهبود شرایط جسمانی به نقاطی دیگر از خاورمیانه، شمال آفریقا و ایتالیا سفر می‌کردند تا با نازی‌ها بجنگند؛ موضوعی که تنها در این مرثیه گمشده بیان می‌شود. 

سینایی همچنین با ایرانیانی مثل غلام عبدالرحیمی که با لهستانی‌های مقیم ایران در ارتباط بوده‌اند، مصاحبه می‌کند. عبدالرحیمی یک عکاس است که در سال ۱۹۴۲ از بسیاری از لهستانی‌های مقیم ایران عکس گرفته، کارگردان در آن مکان‌ها حضور می‌یابد. این کارگردان از هنر خود به شدت بهره‌گرفته است و مردم لهستان را در موقعیت‌های گوناگون به تصویر می‌کشد. این تصاویر از مراسم مذهبی تا زندگی روزمره آن‌ها را شامل می‌شود. 

سینایی به بازماندگان یا فرزندان آن‌ها اجازه می‌دهد تا بیشتر مستند مرثیه گمشده را روایت کنند و مهم‌ترین عنصر قدرت مستند در این نکته مستتر است. سینایی به افرادی فرصت بیان سرگذشت‌شان را داده است که داستان زندگی آن‌ها به دست فراموشی سپرده شده است؛ صدای کسانی که فرصت حضور نداشتند ودر دل تاریخ گم شده بودند. این کارگردان درباره مستند خود باور نوشت: صداهایی را شنیدم که بسیاری از آن‌ها دیگر در میان ما نیستند، این صداهای خاموش شده را بازگو کردم. 

شاید بتوان ادعا کرد، قدرت فیلم در بیان واقعیات آن چنان زیاد است که هیچ‌گاه به صورت عمومی نمایش داده نشده است. او بیش از یک دهه برای ساخت مستند زمان گذاشت اما تیغ سانسور مانع از اشتراک‌گذاری این اثر نمایشی برای سال‌های طولانی شد. کسانی که به آزادی انسان‌ها و حقوق مهاجران اهمیت می‌دهند باید این مستند را ببینند تا از وضعیت وخیم مهاجران در سراسر دنیا آگاه شوند. در کشوری همچون لهستان که اعضای حزب «قانون و عدالت» همواره علیه مهاجران موضع می‌گیرند، کارگردانی کیلومترها دورتر با خلق اثری هنری، هزاران مهاجر را زنده نگاه می‌دارد و بر حمایت از آن‌ها تاکید می‌کند.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز