در مراسم بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی مطرح شد:
جهان فلسفه و دپارتمانها و مکاتب فلسفی از روی تفنن، تفلسف نمیکنند/ سهروردی اولین کسی بود که با استدلال اثبات کرد که فلسفه یونانی نیست
استاد بازنشسته دانشگاه شهید بهشتی معتقد است: اندیشه غربی خیال میکرد فلسفه صرفا یونانی است و سهروردی اولین کسی بود که با استدلال اثبات کرد که فلسفه یونانی نیست و به سادگی هم این مطلب را گفته است.
به گزارش ایلنا، به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به مناسبت روز بزرگداشت شیخ شهابالدین سهروردی، مراسم گرامیداشت مقام علمی این فیلسوف برجسته ایرانی - اسلامی شنبه نهم مردادماه ۱۴۰۰ در فضای مجازی برگزار شد.
در این برنامه حسن بلخاری (رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی)، غلامرضا اعوانی (عضو پیوسته فرهنگستان علوم ایران)، سید حمید طالبزاده (استاد فلسفه دانشگاه تهران)، انشاءالله رحمتی (استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی) و حسن سید عرب (عضو هیاتعلمی دانشنامه جهان اسلام) سخنرانی کردند.
حسن بلخاری در ابتدای این برنامه گفت: یکی از رسالههای عرفانی شیخ اشراق که در مجموعه رسائل ایشان آمده رسالۀالطیر یا همان رساله پرندگان است. در تمدن اسلامی رسالۀالطیرهای مختلفی داریم که مشهورترین آنها منطق الطیر عطار است و رسالۀ الطیر ابن سینا نیز جزو اولین رسالۀ الطیرها است و همانطور که میدانید خود ابن سینا نیز متاثر از رسائل اخوان الصفا است. اما تاثیرپذیری ابن سینا از اخوان الصفا در بیان رسالۀ الطیر خودش یک امر کاملاً جدی است و بعد رسالۀ الطیری که امام محمد غزالی نوشته را نیز داریم. بنابراین چند رساله الطیر داریم که یکی نیز منسوب به شیخ اشراق است.
استاد دانشگاه تهران تأکید کرد: اما آنچه به سهروردی منسوب است و شهرزوری اصرار دارد که این برای شیخ اشراق است، این چیزی جز ترجمه رسالۀ الطیر ابن سینا نیست. یعنی متن عربی رسالۀ الطیر ابن سینا را اگر در کنار متن شیخ اشراق قرار دهید میبینید که همان است و چیزی که به شیخ منسوب است ترجمه رسالۀ الطیر ابن سینا است. در اینجا قصدی بر بررسی این دو رساله ندارم اما بررسیها حاکی از آن که رسالۀ الطیر شیخ همان رساله ابن سینا و ترجمه آن است. به نظر بنده اگر هم این ترجمه شیخ اشراق باشد که همین هم است، آشنایی با ترجمه شیخ اشراق و نوع نگارش وی بسیار جالب و قابل توجه است.
سهروردی و جهان امروز
دومین سخنران این برنامه غلامرضا اعوانی بود. او طی سخنانی گفت: روز هشتم مردادماه روز بینالمللی سهروردی حکیم بزرگ ایرانی و یکی از حکمای بزرگ جهان است. به نظر من با وجود اینکه ما بسیار از سهروردی تجلیل میکنیم بازهم سهروردی بزرگتر از آن است که ما فکر میکنیم. برخی میگویند که بشنوید بهتر از این است که ببینید و برخی میگویند ببینید بهتر از این است که بشنوید، سهروردی از آنهایی است که عظمت او بدون اغراق بیشتر از آن است که از او گفته میشود و کمتر نیست.
او افزود: من میخواهم به این مساله توجه بدهم که او چه تصرفی در فلسفه ایجاد کرده است که چشمگیر و بینظیر است و مهمتر اینکه او به حل مسائل فلسفی امروز چه کمکی میکند. من گمان میکنم بشر امروز و فلسفه امروز به سوی راهی که سهروردی رفته، میرود. اگر ما فلسفه غرب و مسائلی را که در آنجا مطرح میشود را بررسی کنیم متوجه میشویم که جهان فلسفه و دپارتمانها و مکاتب فلسفی از روی تفنن، تفلسف نمیکنند. فلسفه راه فکر است و جهان فکر را به خود مشغول کرده است از طرفی ما هم این اندیشه را میخوانیم و به خوبی با این مسائل آشنا نیستیم و فکر میکنیم اینها چه هست و چه نیست. مثل دکتری که تمام طب را خوانده است ولی مریض را ندیده و نمیداند مساله چیست؟! مساله ما این است ما اینها را میخوانیم ولی نمیدانیم کاربرد آنها چیست؟ اگر غربیها هم در مسائلی که گیر کرده اند، به این نکته توجه داشته باشند بسیار استقبال میکنند و دیالوگی بین ما و غرب ایجاد میشود که متاسفانه ایجاد نشده است.
استاد بازنشسته دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد: البته کسانی مثل مرحوم کربن تا اندازهای با این مسائل آشنا بودند و مساله محور به طرف ما آمدند و مقداری را تعریف کردند و مقداری هنوز مانده است. امروز جهان غرب به طرف سهروردی آمده است چون غرب فکر میکرد فلسفه همان مشاء و حکمت بحثی است. حکمت بحثی بدون حکمت ذوقی به تشکیک میخورد. کانت و امثال کانت میآیند و در حکمت بحثی را تشکیک میکنند و آن را مورد شک قرار میدهند.
عضو پیوسته فرهنگستان علوم ایران تاکید کرد: اندیشه غربی خیال میکرد فلسفه صرفا یونانی است و سهروردی اولین کسی بود که با استدلال اثبات کرد که فلسفه یونانی نیست و به سادگی هم این مطلب را گفته است که اگر فلسفه یونانی بوده آیا قبلیها فکر نداشتند؟! این بسیار اشتباه است! در هر کسی نور معرفت هست، چه در شرق باشد و چه در غرب.
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: شما یک فیلسوف را پیدا کنید که وجودشناسی را بر مبنای نور تاسیس کرده باشد. این را میتوان در شیخ اشراق پیدا کرد. او میگوید کسانی که میخواهند فلسفه را براساس حکمت بحثی بخوانند باید به سراغ شفا و. . . بروند اما در اینجا باید مبانی اشراق رعایت شود.
فلسفه بحثی بر مبنای تصور و تصدیق است که درست هم هست اما ایا خدا نیز تصور و تصدیق دارد؟ خیر. بنابراین اگر بخواهیم این تصور و تصدیق را در مورد خدا نیز جاری کنیم غلط است. اما در فلسفه تالهی نور و اشراق هست و باید این نور را دید و تاله به معنای دیدن عالم از سقع شامخ ربوبی است. در اینجا دیگر تصور و تصدیق راه ندارد. بنابراین شیخ میگوید اگر نزد من میآیید باید بر مبنای اشراق نگاه کنید.
شیخ اشراق و کشف تعارض در حکمت مشاء
درادامه این نشست سید حمید طالب زاده به ایراد سخن پرداخت و گفت: یکی از مباحث مهم در فلسفه بحث وساطتت وعدم وساطتت است. اینکه آیا شناخت از امر بیواسطه آغاز میشود یا شناخت موسس بر امر با واسطه است. آنچه که در حکمت مشاء و نظر ابن سینا ظاهر است این است که در حکمت مشاء علم حضوری یا علم بیواسطه صرفا علم ذات به ذات است. یعنی کما اینکه انسان بیواسطه نفس خود را به علم حضوری در میابد ذات الهی نیز بیواسطه نزد خودش حاضر است و خود را به علم حضوری دریافت میکند اما در حکمت مشاء دیگر علم بیواسطه به سایر اشیا و اشیای عالم هستی تعلق نمیگیرد بلکه فقط علم ذات به ذات است که علم حضوری است.
اوافزود: در اینجا مسالهای مطرح میشود که فلسفه مشاء را دچار تزلزل میکند؛ وقتی علم حضوری و غیر ذات ممکن نیست ادراک حسی مبدل به امری با واسطه میشود. انطباق محور ادراک حسی است یعنی آثاری که از اشیا منتقل میشود، در اندام حسی حلول پیدا میکند و تا این حلول اتفاق نیافتد هیچ امر حسی و محسوسی دریافت نمیشود. دریافت حسی یک امر باواسطه است وقتی امری با واسطه شد و ادراک از امر با واسطه آغاز شد در اینصورت غلبه با مفهوم است. چراکه اساسا مفهوم است که امر با واسطه است. هر جا امر با واسطه آمد مفهوم هم آنجا صدرات پیدا میکند. پس ما اشیا قالب رایج را نمیتوانیم در حکمت مشاء بیواسطه دریافت کنیم، بنابراین در حکمت مشاء غلبه با مفهوم است و مفهوم اشیا است که اصالت پیدا میکند و هیچ ادراک حضوری و شخصی از اشیا اصالت ندارد و فاقد اعتبار و بلا ارجاع است.
طالب زاده ادامه داد: اما ادراک اشیا از حس آغاز میشود. ادراک اشیا به واسطه حس است اما در عین حال چنانچه گفته شد حس در ذات خود امری بیواسطه نیست. و با واسطه است و بلافاصله به مفهوم تبدیل میشود. مثلا شخص، پرندهای مثل کبوتر را مشاهده میکند و حس این صورت محسوس را با واسطه ادراک میکند و آن صورت در اندام حسی مثل چشم حلول میکند. اما شناخت، به فرد تعلق نمیگیرد بلکه شناخت حتما به وجه کلی تعلق میگیرد. این شناخت با واسطه در ذات خود دچار تعارض است یعنی شناخت حسی دچار تعارض میشود.
استاد دانشگاه تهران تاکید کرد: این تعارضی است که در مفهوم شناخت در حکمت مشاء خود را نمایان میکند و حکمت مشاء هرگز از چنین تعارضی گریزی پیدا نمیکند. کاشف این تعرض شیخ اشراق است. شیخ اشراق به درستی متوجه این تعارض شده و مفهوم حد و فصل را به درستی مورد انتقاد قرار داده است.
عضو شورای تحول علوم انسانی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: شیخ اشراق یک فیلسوف پدیدارشناس است و اشیاء را در پدیدار شدگی آنان مورد مطالعه قرار میدهد و این نکته بسیار مهمی است که کربن آن را کشف کرد. او متوجه حیث پدیدارشناسی اندیشه سهروردی شد چراکه کربن با هایدیگر مانوس بود و پدیدارشناسی را میفهمید و عمیقا درک کرده بود و شیخ اشراق را بهعنوان یک فیلسوف پدیدارشناس دریافت کرد و شناخت و فهمید. کربن به آنچه که فلسفه اسلامی نیاز داشت توجه نکرد بلکه به آن چیزی توجه کرد که به نظر او گمشده فلسفه غرب بود ما نیاز داشتیم از طریق شیخ اشراق و فلسفه پدیدارشناسی او مجددا علم را تعریف کنیم و مجددا شناخت طبیعت را بفهمیم و ما بعد الطبیعه تازهای را بر این اساس تاسیس کنیم.
سهرودی و کربن
چهارمین استادی که دراین برنامه به ایراد سخن پرداخت انشاءالله رحمتی بود. او طی سخنانی گفت: هانری کربن فیلسوف و مستشرق فرانسوی معاصر بود که تحقیقات مهمی را در مورد فرهنگ ایرانی اسلامی انجام داده است. او به شخصیتهای مختلفی مانند ابن سینا، ابن عربی، ملاصدرا، میرداماد و. . . میپردازد و جوانب مختلف فرهنگ ما را به نیکی و با ژرفای کم نظیری کاویده است. اما در میان همه این افراد سهروردی برای او جایگاه ویژهای دارد. اینکه کتابی که زندگی نامه خودنوشت کربن است به نام از هایدگر تا سهروردی به چاپ رسیده است اتفاقی نیست. این کتاب مصاحبه بلندی است که کربن با فیلیپ نمو داشته و در آن سوالات بسیار خوب و خواندنی در مورد اندیشه کربن مطرح میشود و او به این سوالات پاسخ میدهد. در بخش دوم کتاب نیز کربن توضیحات تکمیلی مفصلی به آنها افزوده است.
استاد فلسفه دانشگاه ازاد اسلامی ادامه داد: بنابراین میتوان گفت که این کتاب بیانگر زندگی نامه فکری او است و در آنجا هم کربن در مورد جایگاه سهروردی تصریح میکند. «از هایدگر تا سهروردی» بیانگر سلوک کربن است که چطور بهعنوان زائری از غرب روی به شرق آورده و جهت دهنده این سیر کربن نیز در وهله اول سهروردی بوده است و جالب اینکه تا پایان هم این توجه را به سهروردی حفظ میکند.
اوافزود: البت کربن در آثار مختلف خود اشاراتی به سهروردی دارد اما اگر کسی بخواهد به سهروردی از دیدگاه کربن پی ببرد و در این زمینه مطالعه کنند خوب است که کتاب روابط حکمت اشراق و ایران باستان و کتاب ارض ملکوت را بخوانند و مهمتر از اینها جلد دوم اسلام ایرانی است. در این جلد به سهروردی و افلاطونیان پارس پرداخته و فکر میکنم اگر این مفهوم افلاطونیان پارس را در اینجا توضیح دهم تا حد زیادی تصور کربن از حکمت سهروردی و اهمیت او برایش روشن میشود.
رحمتی تاکید کرد: اینجا وقتی که صحبت از افلاطونیان پارس میکند؛ البته ممکن است ابهامی داشته باشد اینکه چه نسبتی بین ایران و افلاطون وجود دارد اما باید توجه کنیم که افلاطونی در اینجا به معنای تاریخی نیست و در اصطلاح کربن افلاطونی کسی نیست که پیرو افلاطون تاریخی باشد بلکه منظور از افلاطون و افلاطونی و افلاطونیان کسانی هستند که نماینده تفکر آنها در غرب افلاطون تاریخی بوده است. این نگاه در وهله اول به اعتقاد کربن ایرانی است و آن اینکه ایرانیان جهان را در دو ساحت میدیدند و میگفتند این جهان یک ساحت مینوی و غیرمجرد نیز دارد. تدبیر عالم ما به دست موجوداتی است که در عالم دیگری وجود دارند.
او اضافه کرد: به تعبیری میشود گفت از نظر کربن ایرانیان نخستین کسانی بودند که این نبوغ را داشتند که جهان را منحصر در گیتی ندانند بلکه مینوی عالم را نیز تشخیص دهند. یعنی به جهان غیب و غیب جهان باور داشتند. جهان غیب یعنی عوالم برتر از این عالم؛ یک نوع غیب متعالی است که به آن اعتقاد داشتند اما علاوهبر این برای این عالم دنیا نیز به یک ساحت غیبی برایش باور داشتند و به همین دلیل اهل تاویل بودند و پدیدهها را تأویل میکردند و از ظاهر به باطن میبردند. بنابراین نگاه افلاطونی که مورد نظر او است در نگاه اول یک نگاه ایرانی است. اما به هر حال در غرب هم افلاطونیان همانند شرق وجود داشتند که با افلاطون تاریخی شروع شده و ادامه یافته و در میان نوافلاطونیان در دورههای مختلف مطرح شده است.
مستشرقان و آثار سهروردی
در پایان این برنامه نیز حسن سید عرب به ایراد سخن پرداخت و گفت: سهم عمده شناخت فلسفه اشراق در غرب مربوط به کوششها و تلاشهای علمی ایرانیان اهل تحقیق و تالیف است که به واسطه آثار آنها طیف وسیعی از غربیان با فلسفه اشراق آشنا شدند. از جمله دکتر سید حسین نصر که آثار انگلیسی ایشان در مورد اشراق مورد توجه زیادی قرار گرفت و به نحوی رویکرد غربیان به اندیشههای سهروردی را به این فلسفه هدایت کرده است. باید از شادروان دکتر سید حسین ضیایی تربتی یاد کنم که نقش مهمی در تصحیح و ترویج اندیشههای سهروردی داشت. ایشان شرح حکمت الاشراق شهرزودی را برای نخستین بار تصحیح کردند که در ایران، اروپا و آمریکا مورد توجه قرار گرفت.
او افزود: اما رهیافت فکری غربیان به فلسفه اشراق بدون نسبت آن با جریان شرقشناسی ممکن نیست. یعنی تمام درک غربیان از اندیشههای سهروردی مسبوق به جریان شرقشناسی است. و این جریان هنوز هم متداول است و بسیاری از آثار و کتابها و مقالات، امروزه در مورد فلسفه سهروردی برگرفته از این جریان است.
سید عرب اضافه کرد: به نظر میرسد کارنامه شرقشناسی در رهیافت به فلسفه اشراق بسیار بسیار مهم و قابل بررسی انتقادی نیز هست، به لحاظ منشأ زمانی و نخستین دورهای که به فلسفه اشراق نظر شده است، میتوانیم از شخصی به نام «مکس فورتر یاد کنیم. اینکه عرض میکنم شخصی به نام مکس فورتر به این سبب است که او را بسیار بسیار کم میشناسند. حتی کسانی که به تصحیح آراء سهروردی در غرب و در ایران اشتغال دارند با آرا و اندیشههای مکس فورتر درباره سهروردی ناآشنا هستند.
سید عرب در ادامه گفت: او نخستین کسی است که ظاهرا شرح قطب الدین شیرازی بر حکمت الاشراق سهروردی را به دست آورده است و مطالبی درباره آن نوشته است. بخشی از اسفار ملاصدرا را به آلمانی خلاصه کرده است. در پایان اثری که به طور مشترک درباره سهروردی و ملاصدرا دارد به بخشهایی از بررسی مقایسهای این دو متفکر بزرگ مسلمان پرداخته است و در واقع منشأ رویکرد او برگرفته از اندیشهای است که ما امروزه آن را پدیدارشناسی مینامیم.
عضو هیات علمی دانشنامه جهان اسلام اضافه کرد: او تلاش میکند کمتر از جریانهای سطحی نگر شرقشناسی به فلسفه متاثر باشد و این تلاش او به ثمر نشسته است به این دلیل که کسانی که به نوشتههای او مراجعه میکنند به واقع در مییابند که تلاش او برای درک اصول فلسفه اشراق سهروردی و تا اندازه زیادی در درک اصول حکمت متعالی ملاصدرا در واقع منشا فکری و فلسفی دارد. او نخستین جریان سهروردیپژوهی در اروپا را در آلمان آغاز میکند. او درپایان گفت: در انگلستان هم شخص دیگری، آثاری از سهروردی را به انگلیسی ترجمه میکند و همینطور آثاری از سهروردی به زبان ایتالیایی و هلندی ترجمه شده است، میتوان گفت اقبال شرقشناسان به آثار سهروردی بیش از همه به نوشتههای رمزی و تمثیلی او است. و آثار جدی او کمتر در بین مستشرقان و دوستداران اندیشه سهروردی در نظر گرفته شده است.