سگهایی که آنقدر جنازه خوردند تا گرگ شدند/ تراژدی پر تکراری از رنجِ زنانِ داغدیده جنگ
پریناز لطفاللهی، نمایش «آمده بودیم اینجا بمیریم» را اثری سرشار از رنجهای پر تکرار زنانی دانست که کسانی را در جنگ از دست دادهاند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، «پریناز لطفاللهی» بازیگر نمایش «آمده بودیم اینجا بمیریم» که به نویسندگی و کارگردانی مریم منصوری در تماشاخانه سرو روی صحنه است، درباره این نمایش که اثری ضد جنگ محسوب میشود، گفت: این کار را ما برای اولین بار برای جشنواره مقاومت شروع کردیم. من متن خانم منصوری را خواندم و خیلی دوست داشتم؛ یک متن شاعرانه و زنانه که در آن میشد رنجهای زنانه را به وضوح ببینیم. رنجی از جنس از دست دادن که به نوعی با جنگ گره خورده است.
لطفاللهی ادامه داد: این اثر داستان خانوادهای است که بعد از چند سال دوری از خرمشهر، برمیگردند به شهرشان و مادر خانواده که یک جورهایی تمام خانواده را دور هم جمع کرده، دنبال دو بچهاش میگردد. این مادر الان نه از سرنوشت بچههایش خبری دارد، نه جسد بچههایش را به او دادهاند و هیچ چیز راجع به آنها نمیداند، فقط میداند که هواپیمای پسرش در آسمان منفجر شده و دخترش هم فرار کرده و یکسری حواشی و شایعه هم دور و بر این اتفاق وجود دارد. تصور کنید چند مورد شبیه این مادر هستند که در این هشت سال جنگ، بچههایشان را از دست داده و حتی جسدشان را هم نگرفتهاند. به نظر من بسیار به این مادرها، خواهرها و دخترهایی که عزیزی را از دست دادهاند، کم پرداخته شده است.
او با اشاره به تراژدی پر تکرار مادرانی که در انتظار بازگشت فرزند و در آغوش کشیدن دوبارهشان و دخترانی که در انتظار خبری از نامزدهایشان هستند، گفت: به نظر من خیلی دردناک است که ندانی چه اتفاقی برای آن کسی که دوستش داری، افتاده است. برمیگردی به شهر خودت و میبینی دیوارها خراب شده و خمپاره خورده، تمام شهر نابود شده و هیچچیز از آن باقی نمانده جز یک برهوت. ولی تو باز برمیگردی. این چه عشقی است که باعث میشود تو برگردی به جایی که ویرانه شده؟ به دنبال بچههایت، به دنبال گذشتهات، میخواهی خبری از آنها بگیری، ببینی چه اتفاقی افتاده.
این بازیگر تئاتر اضافه کرد: متاسفانه خرمشهر از آن موقعی که جنگ بوده تا الان تقریبا همانطور باقی مانده، به آن نرسیدهاند و این خیلی درد است. به نظر من علاوه بر اینکه در این نمایشنامه ما داریم در مورد رنج مادرها و زنها میگوییم، از رنج خود خرمشهر هم حرف میزنیم. این که چرا واقعا به این شهر نمیرسند؟ چرا این شهر هنوز باید اینطور باقی بماند و آدمهایی که این همه شهرشان را دوست داشتند و برای اینکه یک وجب از خاکشان را از دست ندهند، جنگیدهاند حالا باید آن را رها کنند؟ در حالیکه حقشان نیست اینطور با آنها برخورد شود.
لطفاللهی در مورد نقشی که خود در نمایش «آمده بودیم اینجا بمیریم» ایفا میکند هم گفت: من نقش معصومه را بازی میکنم؛ همسایه این خانواده هستم که بعد از مدتها به خرمشهر برگشتهاند در حالیکه یک پسر و یک دخترشان را در جنگ از دست دادهاند، پدر مریضحال است، دختر کوچکشان هم نامزدش را از دست داده. معصومه بهعنوان همسایه با این خانواده در ارتباط است. کسی که خانهاش در جریان جنگ آوار شده و به دنبال خواهرش و فرزند او آمده که زیر آوار ماندهاند. همین اشتراکات، او را با این خانواده مرتبط میکند.
او با بیان اینکه تلاش کرده تا نقش معصومه، شیرین از کار بیاید، گفت: تماشاگر امروزی، تماشاگر ناراحتی است؛ به خاطر شرایط اقتصادی، شرایط فرهنگی و مسائلی که وجود دارد، دلم میخواست شیرینیهایی به این نقش بدهم، تا گاهی اوقات یک لبخند روی لب تماشاگر بیاید و مقداری از غصهاش کم شود. برای همین شخصیت معصومه، در عین حال که خیلی مهربان است، فضولیهایی هم دارد. شخصیتی که اینقدر درد و سختی کشیده که در جاهایی درد و ترسش را با خنده ابراز میکند؛ یعنی در شرایطی پارادوکسیکال، از وحشت مواجه با جنگ حرف میزند و در عین حال با خنده و شوخی از شباهت جنازه یک عراقی با صدام میگوید. چون دیگر گریه دوای دردش نیست.
بازیگر «آمده بودیم اینجا بمیریم» یادآور شد: در نمایش به طور مداوم از سگهایی حرف زده میشود که در اطراف شهر هستند و ترس از آنها را در تمام بازی معصومه میبینیم؛ سگهایی که اینقدر جنازه خوردهاند، که گرگ شدهاند. گرگهایی که مدام صدای زوزهشان را میشنویم و به ترس این خانواده و اندوهشان اضافه میکند.