یادداشتی از مریم جلالوند؛
به تعداد شاعران زبان داریم
مریم جلالوند (شاعر و ترانهسرا و دکتری زبان و ادبیات فارسی) در یادداشتی با اشاره به کارکرد زبان در زندگی و خلق ادبیات مینویسد: امروزه شاعران در تلاش هستند تا با فاصلهگیری از استعارهپردازی و تزیینگرایی، شعری کاملأ متفاوت خلق کنند و به این ترتیب راهی تازه در ادبیات را جستجو میکنند.
برای زبان نقشهای گوناگونی وجود دارد، ازجمله اساسیترین نقشهای زبان: ایجادِ ارتباط، محمل اندیشه، حدیث نفس و در آخر آفرینش ادبی که به نظر میرسد بسیار ظریف و حساس است.
اساسیترین نقش زبان «ایجاد ارتباط» در میان افراد است، هدف از هر ارتباط زبانی میتواند انتقال اطلاع به دیگران یا ایجاد حس همدلی و همزبانی در میان افراد یک جامعه باشد که با این ارتباط زبانی فردی را از مسئلهای آگاه میکنیم که احتمالأ از آن بیخبر است یا باخبر!
اگر باخبر باشد از پیامی که به او میدهیم، این ارتباط فقط ارتباط زبانی محسوب میشود، ولی گاه ممکن است ارتباط زبانی برقرار شود ولی در این ارتباط زبانی هیچگونه اطلاعاتی در اختیار طرف مقابل قرار ندادهایم بلکه فقط با او همدل و همزبان شدهایم.
نقش دیگر زبان «محمل اندیشه» است؛ یعنی زبان ابزاری برای بیان افکار محسوب میشود و تکیهگاهِ اندیشه است.
آنچنانکه بدون زبان نمیتوان به تفکر پرداخت، اندیشیدن بدون وجود مفاهیم عام و مفاهیم انتزاعی یا به کلی میسر نیست یا ما را به احکام علمی عام دربارهی خودمان و جهان پیرامونمان نمیرساند. و تنها از راه زبان است که هر دو دسته مفاهیم عام و انتزاعی فراهم میشوند، پس با تکیه بر زبان است که میتوانیم در چارچوب همین مفاهیم عام و انتزاعی دربارهی جهان بیندیشیم و دربارهی موضوعی تأمل کنیم و قاطعانه در مورد آن نظر بدهیم.
نقش دیگر زبان «حدیث نفس» است که به کمک آن میتوانیم از خود و آنچه درونمان میگذرد سخن بگوییم آنچنان که گاهی اوقات پیش میآید که در گوشهای مینشینیم و آهسته و بیصدا با خود حرف میزنیم.
نقش دیگر زبان این است که با آن به «آفرینش ادبی» میپردازیم و برای این کار طبیعتاً از اصول، قواعد و ضوابطی کمک میگیریم که البته جزو نظام زبان نیستند، بلکه به نظریهها و علوم و فنون ادبی تعلق دارند که با استفاده از آنها به خلق اثری ادبی میپردازیم و آفرینش ادبی در جایگاه خود حساسترین نقش زبان است که در چارچوب سنتها و روشهایی عمل میکند که به زبان مربوط نمیشود بلکه به ادبیات و پیشینهی آن مربوط میشود بهطوریکه برساختهای صوری زبان یا ساختهای معنایی آن لایههایی از ساختهای تازه افزوده میشود که در محدودهی نظام زبان توصیفپذیر نیستند و فقط در محدودهی علوم و فنون و نظریههای ادبی قابل وصفاند، مانند ساختار شعر که شاعر به کمک اصول و قواعد شعری نظیر عروض و قافیه در چارچوب سنتها و روشهای شاعری، ساخت وزن و ساخت قافیه را بر مجموعه ساختهای آوایی میافزاید و اثری ادبی آفریده میشود که میتوان نام نظم و سخن منظوم بر آن نهاد که گاهی بهخاطر کاربرد صحیح و به جای کلمهای و رساندن مفهوم به مخاطب، شنونده یا خواننده را بسیار تحت تأثیر قرار میدهد. چگونگی پیدایش یک اثر ادبی ارتباط به این دارد که یک اثر تا چه انداره میتواند زاییدهی روح، عوامل درونی، استعداد و الهامات نویسنده و غیره باشد که بیشک زبان در این مهم نقش مؤثری دارد.
زبان تجسم و نماد ذهن است عمل ذهنی زمانی که به مرحلهی زبان میرسد، بیان میشود و این بیان چیزی جز ترکیب واژهها و کلمات نیست که بهطور اصولی و با رعایت قواعد و اصول نوشتاری در کنار هم به پیدایش اثری ادبی و زیبا و گاه شگفت منجر میشود، در واقع نویسنده یا شاعر و کسی که دست به آفرینشی ادبی میزند، ذهن نامرئی خود را مرئی و قابل درک میسازد.
زبان صرفاً آواهای گفتاری و کلمههایی نیست که میشنویم در واقع اصول و قواعدی که در ذهن فرد وجود دارد و درونی شدهاند دانش زبانی را میسازند و این دانش زبانی گاهی برای برقراری ارتباط در قالب یک زبان مشخص بهکار میرود که به زبان گفتاری تبدیل میشود بنابراین میتوانیم بگویم، شعر یک فرایند زبانی است چون دانش زبانی در شعر برای برقراری ارتباط با مخاطب است و نقش زبان در شعر، دانش زبانی است نه زبان گفتاری!
در واقع بین شعر و زبان تفاوتی وجود دارد، هدف از شعر انتقال معنای مورد نظر شاعر به شنونده نیست، هدف شعر متفاوت است مثلأ گاهی برای درک مفهوم شعر لزوماً نیازی نیست به دنیای بیرون پناه برد. در شعر عمومأً هنجارگریزیها باعث میشوند مدلولها از مصداقهای جهان بیرون دور شوند و این هنجارگریزی میتواند؛ نحوی، سبکی، معنایی، آوایی، واژگانی و… باشد. شاعر در آفرینش اثر ادبی به عنوان شعر، افکار و احساسات خود را با توجه به این هنجارگریزیها بیان میکند.
با ظهور نیما زبان هم به مسیر تازهای راه یافت و این موضوع به شاعران پس از نیما این مجال را داد که با توجه به استعداد، توانایی و ذوقی که در خلق شعر به عنوان یک آفرینش ادبی دارند، دنیای تازهای را تجربه کنند و به این ترتیب زبان شعر و مسیر تکراری شعر را تا حدودی به مقصدی جدید، دشتی بکر و دیاری خوش آب و هوا ترک کنند و دیگر زبان به عنوان بنیادیترین ابزار بیانی در کانون توجه برخی شاعران قرار گرفت و هدف اصلی شعر قلمداد شد.
امروزه شاعران در تلاش هستند تا با فاصلهگیری از استعارهپردازی و تزیینگرایی، شعری کاملأ متفاوت خلق کنند و به این ترتیب راهی تازه در ادبیات را جستجو میکنند. هر شاعری بنا بر گرایشهای فکری، باورهای شخصی، سلیقههای ذهنی، نوع نگاه به اشیاء و طبیعت، زبان خاص خود را در شعر دارد که طبیعتاً هر گونهای از زبان در شعر پیروانی هم دارد. در نهایت به این نتیجه میرسیم که زبان شاعرانِ سیاسی، انتقادی، اجتماعی، حماسی، انقلابی با زبان شاعرانِ احساسی و رمانتیک متفاوت است. به امید فرداهای روشن و زبانی فصیح و بلیغ در شعر و ادبیات این مرز و بوم.