موسیقیدان و فیلمساز حوزه موسیقی مطرح کرد:
آموزش و پرورش مشخص کند «سرود» موسیقی هست یا خیر؟ / متد «کارل ارف» در ایران مجری دارد ولی متخصص نه/ «ارف» پایهگذاری علمی ندارد/ فیلم «یک موسیقیدان فرانسوی در دربار قاجار» را در اعتراض به وضعیت نشر ساختم
مهران پورمندان با تاکید بر اینکه متد «ارف» در ایران ارتقا نیافته، میگوید: اگر ما بخواهیم متد موفق یکی از معلمان را کار کنیم چه مباحث مکتوبی در اختیار داریم؟ یعنی اگر برای معلمان یا اساتیدی که مبدع متدها هستند اتفاقی رخ دهد، هیچ داشته مکتوبی از آنها و روششان در اختیارمان نیست تا متدی موفق را ادامه دهیم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، بنا به نظر روانشناسان و کارشناسان بهترین سن یادگیری در انسان دوران کودکی و نوجوانی است و این قاعده به طور کلی در همه مقولات دارای اهمیت است. بر همین اساس و طبق نظر اساتید و کارشناسان باید گفت بهترین سن برای فراگیری موسیقی نیز دوران کودکی است.
اساتید موسیقی نیز بر این اصل تاکید دارند و معتقدند اگر فردی میخواهد در دوران جوانی به نوازنده، آهنگساز و خوانندهای حرفهای و درجه یک تبدیل شود بهتر آن است یادگیری موسیقی را از سنین کودکی آغاز کند. این در حالی است که موسیقی کشور در زمینه آموزش کودکان و نوجوانان، از دهههای قبل تاکنون حالتی راکد پیدا کرده و تمهیدات مدیریتی و آموزشی و اجرایی قابل توجهی نسبت به آن در دستور کار متولیان، مدرسان و اساتید قرار نگرفته است. میتوان گفت جز چند نفر معدود که تعدادشان از انگشتان دو دست کمتر است، افراد دیگری برای تغییر و ارتقای متدهای آموزشی کودکان و نوجوانان تلاشی نکردهاند و حال بیش از چهل است که متد آموزشی کارل ارف (آهنگساز آلمانی) همچنان در عرصه آموزش حرف اول را میزند.
شاید زمان آن رسیده باتوجه به اهمیت موسیقی کودک و نوجوان، با بهرهگیری از متدهای روز دنیا و تلفیق شیوههای مختلف آموزشی، روند جدید و مفیدتری را در جهت آموزش موسیقیدانان آینده کشور رقم بزنیم.
مهران پورمندان (نوازنده، آهنگساز، پژوهشگر و فیلمساز) یکی از افرادی است که هم در زمینه موسیقی بزرگسالان و هم موسیقی کودکان سالها به پژوهش، تحصیل و تدریس پرداخته است. او دیپلم نوازندگی پیانو را از کارگاه موسیقی رادیو و تلویزیون ملی اخذ کرده و در کنسرواتوار سرگئی راخمانینف پاریس دیپلم متدولوژی گرفته و روشهای آموزشی در کنسرواتوار برن سویس فراگرفته است.
پورمندان کتاب «بنیانهای آموزش موسیقی» اثر ادگار ویلمز را ترجمه کرده در زمینه فیلمسازی نیز فعال است و آثاری را با موضوع موسیقی و تاریخ موسیقی ساخته که از میان آنها میتوان به «زمانه و دوران خلق یک اثر»، «یک موسیقیدان فرانسوی در دربار قاجار» اشاره کرد. وی در گفتگو با ایلنا، ضمن توضیح درباره ضعفها و قوتهای متد «ارف» در ایران به دیگر متدهای آموزشی کودکان و نوجوانان پرداخت. وی همچنین از اهمیت فیلمسازی در عرصه موسیقی گفت و به مصائبی پرداخت که نویسندگان، مولفان و پژوهشگران را برای نشر آثار، با مشکل مواجه میکند.
بیش از سی، چهل سال است که آموزش موسیقی کودک در ایران مبتنی بر متد کارل ارف است. این متد دارای چه مزایا و نواقصی است و تا چه حد قابل بازنگری است؟
زمانی که اواخر دهه چهل یا اوائل دهه پنجاه موسیقی ارف به ایران آمد، برای ایجاد و عمومیت دادن به روشی مشخص، مبنایی ایجاد شد که اتفاقی مورد توجه است. اما اتفاقی که رخ داده این است که متد ارف پنجاه سال بعد، (با گذشت ۵ دهه و حیات دو تا سه نسل) خیلی از آنچه بوده، جلوتر نرفته است.
دلیل این رکود و شاید درجا زدن چیست؟
دلیلش این است که در رابطه با آموزش موسیقی کودک و متد ارف هیچ ساز و کار مشخصی نداریم. یعنی اگر کسی بخواهد با متد ارف کار کند و معلم هم نداشته باشد با منابع مکتوب محدودی مواجه میشود.
طی این سالها فقط چند کتاب با موضوع متد کارل ارف منتشر شده که اگر آنها را بخوانید متوجه مباحث و مضامینش نخواهید شد
اما کتابهایی در این زمینه منتشر شده که البته تعداشان معدود است.
بله متاسفانه طی این سالها فقط چند کتاب با موضوع متد کارل ارف منتشر شده که اگر آنها را بخوانید متوجه مباحث و مضامینش نخواهید شد. مانند این است به فردی که فلسفه نمیداند کتاب یکی از فیلسوفان را بدهیم تا بخواند و به مفهوم فلسفه پی برد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی گروهی از مربیان تاسیس شد. افرادی که گروه را تشکیل داده بودند، میخواستند مربیان خودشان را تربیت کنند و به همین دلیل آثاری درباره متد ارف به بازار نیامد. البته تصورم این است که توان نگارش و تالیف و انتشار آثار آموزشی نیز در آن مقطع (دهه شصت) وجود نداشت.
متد ارف پس از انقلاب که موسیقی مقولهای ممنوع بود چه سرنوشتی پیدا کرد؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی (در اواخر دهه شصت) گروهی از مربیان تاسیس شد که حرکت مثبتی بود. اعضای این گروه در آن مقطع اتفاقات نسبتا خوبی را رقم زدند، اما به لحاظ متدشناسی هیچگونه پایهگذاری علمی نداشت؛ یعنی کتاب یا روش یا اتودی که بخواهد روند آموزش شیوه ارف را به طور واضح و علمی بیان کند وجود نداشته. دلیل هم مشخص است. من با آن گروه مربیان کار کرده بودم، بنابراین مبنای توضیحاتم نیز همان تعاملات و همکاریهاست. موضوع این بود، افرادی که گروه را تشکیل داده بودند، میخواستند مربیان خودشان را تربیت کنند و به همین دلیل آثاری درباره متد ارف به بازار نیامد. البته تصورم این است که توان نگارش و تالیف و انتشار آثار آموزشی نیز در آن مقطع (دهه شصت) وجود نداشت. در ادامه همین روند بود که شیوه ارف پس از انقلاب اسلامی عمومیت یافت.
البته برخی از موزیسینها طی این سالها به طور تخصصی روی نحوه آموزش کودکان و نوجوانان تمرکز کردهاند که نمیتوان زحماتشان را نادیده گرفت.
بله درست است. خانم سودابه سالم یکی از آن افراد است که سالها در حوزه موسیقی کودک و نوجوان کار کرده است. تنها کسی که شاید مقداری روی ارتقا متد ارف کار کرده نیز آقای مهدی آذرسینا است. ایشان در کنار دیگر آثارش کتاب دوجلدی «از متد ارف تا چهارگاه» را تالیف کرده است که البته اثر قابل بررسی است.
در نهایت متد کارل ارف چه اشکالاتی دارد؟
به هرحال متد کارل ارف خوبیهایی هم دارد که بارها به آنها اشاره شده است؛ لذا صرفا میخواهم از نواقص آن بگویم. مشکل در این است که ارف متدی آلمانی یا غربی بود. موسیقی آلمان دارای بنیانی است که با ایران و موسیقی ما ارتباط ندارد و پیشینه دامنهداری دارد که حال مجال پرداختن به آن نیست. اما به هرحال این متد با زبانی که کارل ارف (موسیقیدان آلمانی) تشخیص داده بود، به سراغ بچههایی با سنین مشخص رفت که به لحاظ سنی تقریبا شش سال به بالا بودند. ما در دهه پنجاه آن زمان که آموزش موسیقی کودک را مدنظر داشتیم این متد را مورد توجه قرار دادیم و بر اساس آن پیش رفتیم، بیآنکه آن را به درستی سوهان کاری کرده باشیم. سپس در یک مسیر مشخص پیش رفتیم تا به سالهای پس از انقلاب رسیدیم. چنین روندی باعث میشود ما به شدت تحت تاثیر عوامل محیطی قرار بگیریم و مدام در شیوهمان تغییر ایجاد کنیم. این در حالی بود که بر خلاف ظاهر، متولیان این روند پژوهشگر نبودند؛ بلکه اجراکننده بودند و اجراکنندههای خوبی هم بودند.
زمانی که طبق متد ارف با دوستان همکاری میکردم، میدیدم کلاسها اصطلاحا قربانی میدهند و این موضوع را با دوستان همکار مطرح کردم. گفتم شما به فرض مثال ۱۰۰۰ نفر هنرجو میگیرید، اما درصد بسیاری از آنها از ادامه یادگیری منصرف میشوند. مثلا هفتصد نفر میروند و سیصد نفر باقی میمانند!
اینکه مربیان یا معلمان در دهه شصت پژوهشگر نبودهاند چه اشکالاتی را ایجاد میکرد؟
اتفاق بد این بود که آن مجریان باید سر کلاسهای تخصصی میرفتند و این ماجرا باعث میشد تعداد هنرجویان به طرز چشمگیری ریزش کند. خودم در سال ۱۳۷۱ زمانی که طبق متد ارف با دوستان مذکور همکاری میکردم، چنین مشکلی را تجربه کردهام. میدیدم که کلاسها اصطلاحا قربانی میدهند و این موضوع را با دوستان همکار مطرح کردم. گفتم شما به فرض مثال ۱۰۰۰ نفر هنرجو میگیرید، اما درصد بسیاری از آنها از ادامه یادگیری منصرف میشوند. مثلا هفتصد نفر میروند و سیصد نفر باقی میمانند! درست است که سیصد نفر باقی میمانند، اما در واقع هفتصد نفر رفتهاند یا قربانی شدهاند. این که به هرحال قرار نیست همه افراد به موسیقی روی بیاورند درست است، اما اینکه مثلا از جمعی هزار نفره هفتصد نفر ریزش کنند یا از جمعی 100 نفره هفتاد نفر از ادامه یادگیری منصرف شوند، اتفاق خوبی نیست. اگر مثلا از آن هزار نفر صد نفر از ادامه یادگیری منصرف شوند طبیعی است اما کاهش هفتصد نفر یعنی اینکه اشکالی در میان است.
دلیل این کاهش چشمگیر چه بود؟
مشکل این بود که در ردهبندیهای سنی برای آموزش، جای مقطعی مهم خالی بود. اگر از تولد تا سه سالگی و از سه سالگی تا شش سالگی را در نظر بگیریم، مقطع شش سال به بعد را نداشتیم. مثلا بچههایی که پیش از رفتن به مدرسه یادگیری موسیقی را آغاز کرده بودند برای ادامه آموزش با مشکل مواجه میشدند؛ زیرا از شش سالگی به بعد باید برای کلاسهای مقاطع بعدی آماده میشدند، در حالی که باید به مدرسه میرفتند. به نظرم این بدترین اتفاقی بود که در آن دوران وجود داشت.
این اشکال هنوز هم وجود دارد. به این دلیل که آموزش و پرورش مقوله مهمی چون موسیقی را کاملا نادیده میگیرد. این نادیده انگاری در آموزش بچههایی که هدفشان ادامه موسیقی به صورت حرفهای است، اختلال ایجاد میکند.
بله متاسفانه مشکلی که میگویید همچنان وجود دارد. یادم هست آقای رضا مهدوی که زمانی در واحد موسیقی حوزه هنری و سوره مهر حضور داشت به اتفاق چند نفر دیگر از دوستان تلاش داشتند کتابی را در زمینه موسیقی کودک تدوین کنند و گویا این کار را هم کردند. البته من کتاب را ندیدهام اما به هرحال چنین اتفاقاتی افتاده است. یا در ۴ سال دوم ریاست جمهوری آقای روحانی جشنوارههایی توسط آموزش و پرورش برگزار شد که اتفاق خوبی بود. چنین اتفاقاتی هست نه این که نباشد، منتهی مسئله مهم این است که آیا میخواهیم آموزش موسیقی کودک و نوجوان داشته باشیم یا خیر. یادم هست در یکی از جشنوارهها برای معلمان سرود آموزش و پرورش کنفرانسی داشتم. در آن جلسه گفتم اولین سوال من این است که آیا سرود موسیقی است یا خیر. اگر موسیقی است که باید به آن نگاه موسیقایی داشته باشیم و اگر معنای آن چیز دیگری است و در آن کلمات مهم هستند، که تعریف عوض خواهد شد و احتمالا آنچه اهمیت پیدا میکند واژهها و جملات هستند. تازه در این صورت هم بحث درست خوانی مطرح میشود که برای رسیدن به این سطح، بچهها باید سولفژ کار کنند و خب سولفژ هم یکی از مقولات مهم در موسیقی است. نمیشود بیاییم و شعری را بخوانیم اما موسیقی کار نکنیم! این دیگر شترسواری دولا دولاست. در نتیجه، تفکرات اینچنینی و حتی کتابهای مربوطه نیز پس از مدتی به فراموشی سپرده میشوند و اگر معلمانی هم داشتهایم، آنها نیز کم کم به حاشیه وانزوا خواهند رفت.
پیش از انقلاب اسلامی موزیسینها برای آموزش موسیقی به کودکان چگونه عمل کردهاند.
در آن مقاطع نیز قدمهای موثری برداشته نشده. ما در دوران پهلوی دوم نیز (از زمان علینقی وزیری) با چنین فضایی مواجه بودهایم. معلمانی داشتیم که با آکاردئون یا ویلون سر کلاسها میرفتند و سرودهایی را میخوانند، نسلهای پیش از من این رویه را به یاد دارند. من متولد سال ۱۳۴۲ هستم که موعد مدرسه رفتنم در هفت سالگی، میشود حدود سالهای چهل و هفت، چهل و هشت؛ یعنی زمانی که نوبت به نسل من رسید، وضعیت مذکور و آن شیوههای مرسوم برچیده شده بود. درباره فضای فعلی هم باید بگویم با این رویهای که آموزش و پرورش پیش گرفته همه مقولات مهم اهمیت خود را از دست میدهند و به اصطلاح لوس میشوند.
متاسفانه در دانشگاههای ما رشتهای با عنوان و محتوای موسیقی کودک و نوجوان وجود ندارد. این یعنی متخصص آکادمیک در حوزه موسیقی کودک و نوجوان نداریم. با توجه به این نقص، طی سالهای اخیر تا چه حد متد ارف را مورد بازنگری قرار دادهایم؟ و آیا متد جدیدتری در کشورهای دیگر عمومیت یافته است؟
اتفاقی که افتاده این است که پس از سال دوهزار و البته قرن بیست و یک، همه چیز به نوعی شخصی شده و متدها نیز تحت تاثیر این شخصیسازیها قرار گرفتهاند.
منظورتان از شخصیسازی این است که اعمال سلیقهها بر کلیات و جزییات متدها تاثیر گذاشته است؟
خیر منظورم ابراز سلیقه نیست. منظورم همان شخصیسازی است. اینکه گفتم قرن بیست و یک، دلیلش این است که آموزش موسیقی کودک (و نه موسیقی کودک) در ابتدای قرن بیستم مورد توجه قرار میگیرد و در اواخر آن به اوج میرسد. مقوله موسیقی و آموزش آن در این مقطع خیلی به روانشناسی کودک متکی است. میتوان گفت طی یک قرن چیزی نزدیک به ده، یازده متد مورد توجه قرار گرفته که کاملا شناخت شدهاند و روی آنها کار شده است. این که میگویم روی آنها کار شده؛ یعنی دارای نهاد هستند و اتودها و طرز تفکرات مشخص دارند و به تربیت مربی پرداختهاند و به هرحال بیلانها و خروجیهای مشخص دارند. تقریبا میتوان گفت از سالهای دهه هفتاد به بعد این تفکر در ایران مورد قبول قرار گرفت که همه آن متدها میتوانند با هم ترکیب شوند. اما محلیسازی این متدها به چه شکل است و کجا میتوانند مورد استفاده قرار گیرند و قومی گرایی آنها به چه شکل خواهد بود؟ به طور مثال اگر قرار باشد فلان متد یا متدهای ترکیبی در تهران مورد استفاده قرار گیرند چه خصیصههایی پیدا میکند؟ یا اگر بخواهیم آن را در شهری مانند بوشهر اجرا کنیم چه خصوصیات و ویژگیهایی پیدا خواهد کرد؟ در نتیجه متدها شخصی شدند نه اینکه از بین بروند. اینجاست که بحث متدلوژی مطرح میشود.
«متدولوژی» یعنی شما بتوانید سر یک کلاس بر اساس فضا و شرایط در لحظهای مشخص، خودتان روشی را ابداع کنید که آن روش با جمعی که در کلاس حضور دارند، مطابقت داشته باشد.
کلیت «متدولوژی« به چه معناست؟
«متدولوژی» یعنی شما بتوانید سر یک کلاس بر اساس فضا و شرایط در لحظهای مشخص، خودتان روشی را ابداع کنید که آن روش با جمعی که در کلاس حضور دارند، مطابقت داشته باشد. بر همین اساس اگر مثلا شما سر کلاس دیگری حاضر شوید مطابق با آن کلاس و فضا و هنرجویان تغییراتی را در روشتان ایجاد میکنید و به هرحال حذف و اضافاتی وجود دارد. این «متدولوژی» است. ما تا قرن بیست و یکم به نوعی «متدولوژی» رسیدیم. در ایران هم اتفاقاتی افتاد. نسل جدید در قرن حاضر تلاش کرد نگاه خود را عمیقتر کند و به این ترتیب بود که روشهای شخصی افزایش پیدا کرد و به همین دلیل نسبت به آینده امیدواریهایی وجود دارد. اما مشکلی اساس وجود دارد. اگر ما بخواهیم متد موفق یکی از معلمان را کار کنیم چه مباحث مکتوبی در اختیار داریم؟ یعنی اگر برای معلمان یا اساتیدی که مبدع متدها هستند اتفاقی رخ دهد، هیچ داشته مکتوبی از آنها و روششان در اختیارمان نیست تا متدی موفق را ادامه دهیم.
پس دوباره به خانه اول یعنیعدم وجود منابع آموزشی مکتوب بازمیگردیم.
همینطور است. با نگاهی سطحی و سپس عمیق به آثار مکتوب بسیار کمی در زمینه موسیقی کودک برمیخوریم. حتی آثاری نداریم که صرفا موسیقی کودک را به طرز درست توضیح دهند، و مورد مهمتر اینکه برای رسیدن به نتیجه درست نباید به یک اثر استناد کنیم. اتفاقا زمانی که کتاب «بنیانهای آموزش موسیقی» اثر ادگار ویلمز را ترجمه کردم همین را به برخی دوستان گفتم. از آنها خواستم صرفا به این اثر استناد نکنند، زیرا بازگوکننده یک نوع تفکر است. ما لااقل باید ده، بیست کتاب داشته باشیم تا در نهایت با ارزیابی دیگر تفکرات به ماهیت تفکر مورد نظرمان پی ببریم و طی مقایسهها و تحلیلهایی که داریم در جریان جزییات آن قرار گیریم.
خودتان طی سالهای فعالیتتان برای ارتقای سطح کیفی آموزش موسیقی کودک در ایران چه کردهاید؟
من از سال ۱۳۷۱ که به ایران آمدم تا سال ۱۳۷۹ یا ۱۳۸۰ در زمینه موسیقی کودک (یا به اصطلاح ایرانیها ارف) به تدریس و آموزش عملی پرداختم. پس از سال ۱۳۷۹ بود که با همراهی حوزه هنری سمیناری سه روزه برگزار کردیم و پس از آن قرار شد کارهایی را در زمینه موسیقی کودک انجام دهیم که این تصمیم دو سه سال بعد با رفتن آقای زم از حوزه هنری مصادف شد و کار ما نیز نیمه تمام ماند.
اوج فعالیتهای مثبت حوزه هنری و کارهای موثرش در زمینه موسیقی و موسیقی کودک، دوران حضور آقای محمدعلی زم بود. آقای زم آدمی نترس بود و امور مهم را پیگیری میکرد. به هرحال رفتن آقای زم از حوزه هنری کارها و برنامههای ما را درگیر چالشهایی کرد.
اتفاقا بهترین دوران فعالیت حوزه هنری هم دوران مدیریت آقای زم بود.
بله موافقم. اوج فعالیتهای مثبت حوزه هنری و کارهای موثرش در زمینه موسیقی و موسیقی کودک، همان دوران حضور آقای محمدعلی زم بود. آقای زم آدمی نترس بود و امور مهم را پیگیری میکرد. به هرحال رفتن آقای زم از حوزه هنری کارها و برنامههای ما را درگیر چالشهایی کرد. در ادامه از سال ۱۳۸۰ به بعد برای ایجاد روشی بر اساس متدولوژی خیلی تلاش کردم. هدفم این بود روش و مدلی را تعریف کنم و ضمن ارائه کارهای عملی، راهنمای انجام آن را نیز ارائه دهم اما بنا به دلایلی که طی این مصاحبه دربارهشان توضیح دادم، تا به امروز موفق نبودهام.
بازار نشر تا چه حد دست شما را برای ارائه آثار مکتوب باز میگذارد؟
داستان نشر در ایران پروسهای است که نویسنده و مولف را در مسیر دیگری قرار میدهد و او را از زندگی بازمیدارد. مثلا کتاب «آموزش موسیقی» اثر ادگار ویلمز حدود سه سال در نشر «افکار» ماند، در حالی که میگفتند هفته بعد منتشر میشود! چهار، پنج سال قبل از این اتفاق نیز با انتشارات دیگر وارد مذاکره میشدم اما به توافق نمیرسیدیم. حال شما حساب کنید یک نویسنده، مولف یا پژوهشگر برای چاپ اثرش چند سال از عمرش را باید صرف کند و شاید هم به نتیجه نرسد. مترجمی کار و شغل من نیست و احساس نیازی که در من وجود داشت، باعث شد جسارت کنم و به ترجمه کتاب بپردازم که این کار ده سال زمان برد. نه به خاطر اینکه زبان نمیدانستم؛ بلکه به این دلیل که ترجمه کار دشواری است. من کتاب مذکور را سه بار ترجمه کردم و آن را چندین بار به افراد مختلف با تخصصهای مختلف دادم که مطالعه کنند و نظرشان را بگویند تا در ادامه به بخشهایی که کمتر توسط خواننده درک میشود، مراجعه کنم و به تصحیح آنها بپردازم. همه اینها را در ذهن داشته باشید و این را هم اضافه کنید که کتابم نزدیک هشت سال در نوبت نشر بوده است. این ماجرا همان داستان تکراری مقوله پژوهش است. یکی از دلایلی که افراد مختلف را از فعالیتهای پژوهشی بازمیدارد و این سوال را در ذهن ایجاد میکند که چرا باید من کتاب منتشر کنم، همین روند طولانی و فرسایشی نشر است که زمان بسیار زیادی میطلبد.
ساخت مستند برای من که خودم را فیلمساز نمیدانم و بودجه ساخت را خودم تامین کردهام، از تالیف و چاپ کتاب راحتتر است و زمان کمتری از من میگیرد.
گویا قرار بود کتابی را درباره لومر (موسیقیدان اهل فرانسه در دربار قاجار) بنویسد و منتشر کنید.
بله. به دلیل وضعیت بد اوضاع نشر بود که کتاب «لومر» را به فیلمی با عنوان «یک موسیقیدان فرانسوی در دربار قاجار» تبدیل کردم و آن را ساختم، در حالی که کتابش را نیز دارم و در حال آماده شدن است. فیلمی که ساختم به طرز غیر قابل باوری مورد استقبال قرار گرفت و در رابطه با آن همه جا (هم در ایران و هم در خارج) مرا دعوت کردند. بدون استثنا به همه میگفتم که من نه فیلمساز هستم و نه مستند ساز، و اگر فیلم زندگی لومر را ساختهام، دلیلش این است که به وضعیت نشر اعتراض داشتم. به همین دلیل فرمت مدیا را انتخاب کردم که برد بیشتری دارد. به برخی میگفتم اگر صد کتاب چاپ میکردم شما مرا دعوت نمیکردید تا درباره آنها صحبت کنیم و به اجرای برنامه بپردازیم. حتی خانه موسیقی اواخر پاییز سال ۱۳۹۶ فیلم مرا اکران کرد در حالی که از کتابهای من بیخبر است. شبکه مستند هم فیلمم را پخش کرده بود و آنقدر بازخورد داشت که دوستانی که در زمینه هنر و موسیقی فعالیتی ندارند با من تماس میگرفتند و میگفتند تلویزیون فیلمت را نشان میدهد. اولین اکران فیلم در مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی بود و به حضار گفتم کاری که من کردم را اگر کسی بخواهد انجام دهد کمرش میشکند، زیرا بسیار بسیار دشوار است. میخواهم بگویم ساخت مستند برای من که خودم را فیلمساز نمیدانم و بودجه ساخت را خودم تامین کردهام، از تالیف و چاپ کتاب راحتتر است و زمان کمتری از من میگیرد.
البته اینطور هم نبوده که از سینما چیزی ندانید و ناگهان تصمیم بگیرید فیلم بسازید.
من از بچگی سینما را به واسطه برادر بزرگترم دنبال میکردم و حدودا از بیست و چهار سالگی راجع به فیلم و موسیقی فیلم نقد مینوشتهام و از حدود چهل سالگی در زمینه فیلمسازی عملا تجربه کسب کردهام. یکی از دلایل این اتفاق این بود که دخترم دانشجوی سینما شد. در ادامه هم این رویه برایم دامنهدار شد و آثار دیگری را نیز تولید کردم.
درست است که اکران و پخش از اختیار من خارج شد، اما باعث شد اثر به مخاطبش برسد و دیده شود. قصدم از چاپ کتاب نیز این است که اثر به مخاطبش برسد نه اینکه در قفسههای انتشارات و کتابفروشیها بماند.
قطعا مضمون فیلم و کیفیتش در ساخت، باعث بازخوردهای مثبت نسبت به آن شده است. آیا صرفا کیفیت اثر بوده که استقبالهای بسیار را به همراه داشته یا اینکه نحوه و تعدد اکران نیز در این موفقیت دخیل بوده است؟
پس از ساخت فیلم بر اساس موقعیتهای ایجاد شده به این نتیجه رسیدم که فیلم را به مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی بفروشم. شرطم هم این بود که فیلم دچار سانسور و حذفیات نشود، مسئولان مربوطه نیز پذیرفتند و فیلم فروخته شد. این اتفاق باعث شد اثرم در چرخه نمایش قرار گیرد. در ادامه هم شبکه مستند فیلمم را شش بار پخش کرد و فیلمیو برخی دیگر از پلتفرمها نیز به پخش آن پرداختند. درست است که اکران و پخش از اختیار من خارج شد، اما باعث شد اثر به مخاطبش برسد و دیده شود. قصدم از چاپ کتاب نیز این است که اثر به مخاطبش برسد نه اینکه در قفسههای انتشارات و کتابفروشیها بماند. کتاب باید به دست اهلش برسد.
سوال آخر درباره متد و مدلی است که زمینه موسیقی کودک به آن پرداختهاید. در نهایت برای به نتیجه رساندن آن پس از این همه سال تمهیدی در ذهن ندارید؟
چرا قرار است با همراهی اعضای گروه «یارآوا» کارهای مربوط به این اتفاق را انجام دهیم و آن را به نتیجه برسانیم.