حسن بلخاری در همایش«حکیمان خراسان؛ از حکیم طوس تا حکیم نیشابور» مطرح کرد:
فردوسی و خیام حقیقت را برروح ما می تابانند
همایش بین المللی «حکیمان خراسان؛ از حکیم طوس تا حکیم نیشابور» به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به مناسب روزهای ملی بزرگداشت فردوسی و خیام نیشابوری دوشنبه 27 اردیبهشت ماه در فضای مجازی برگزار شد.
به گزارش ایلنا، در همایش بین المللی «حکیمان خراسان؛ از حکیم طوس تا حکیم نیشابور»، حسن بلخاری رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، آزرمیدخت صفوی استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علیگر هند، مهدی ماحوزی عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، زرینه خان استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علیگر هند و علیرضا قیامتی عضو هیأت علمی دانشگاه فرهنگیان مشهد سخنرانی کردند.
حسن بلخاری در ابتدای این همایش گفت: نخست دو روز از ایام مبارک مستقر در تقویم ملی ما ایرانیان، یکی روز بیست و پنجم اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم بلندمرتبه حکیم ابوالقاسم فردوسی و دیگر بیست و هشت اردیبهشت روز بزرگداشت یکی از منجمان و ریاضیدانان و یکی از فلاسفه و حکمای بزرگ طوس، عمر خیام نیشابوری را گرامی میدارم. هر دوی این بزرگ، از خطه گرانقدرخراسان هستند. و در جای خود عرض خواهم کرد که خراسان به عنوان زرخیز در (ماده و معنا) چه بزرگانی را به فرهنگ و ادب این مرزوبوم هدیه کرده است. به دلیل تقریب زمانی دو روز بزرگداشت این بزرگواران، ما تحت عنوان همایش بین المللی حکیمانه خراسان این دو را در کنار هم قرار دادیم، سپاسگزاری بینهایت دارم از دانشمندان معزز و محترمی که در ایران و خارج از ایران پذیرفتند در این مجلس حضور یابند و درباره حکیم ابوالقاسم فردوسی و حکیم عمر خیام دو حکیم بزرگ خراسان سخن بگویند.
او در ادامه بیان کرد: خراسان یکی از مناطق فوق العاده گرانقدر ایران است در زرخیزی حضرت معنا در حوزه فلسفه و عرفان و کلام و تفسیر. شما در طوس غزالیها را ببینید. خواجه نظام الملک را ببینید. بسطامی را در حوزه عرفان ببینید. ابولحسن خرقانی را ببینید. در فردوس جدید و تون قدیم فاضل تونی، سعیدابولخیر، خیام، فردوسی، محقق طوسی و خواجه نصیرالدین طوسی را ببینید. الحق و الانصاف منطقه زرخیز خراسان یکی از آن نقاط گوهرین و تابناک فرهنگ مشعشع اسلامی و ایران است. درود میفرستم به اعاظم بلند مرتبه این استان و این منطقه که نه فقط در ایران، حتی در خارج از ایران قلمرو ظهور مردان بزرگ بودهاند و شاید یکی از دلایلش حضور پربرکت علی ابن موسی الرضا (ع) در مشهدالرضا در قلب خراسان است. به هر حال عنوان حیکمان خراسان برجسته و لایق این منطقه تابنک ایران زمین است.
او خاطرنشان کرد: عنوان همایش را همانطور که عرض کردم، حکیمان خراسان قرار دادیم. از حکیم طوس تا حکیم نیشابور؛ البته در سالهای گذشته در مراسمی که داشتیم خود بنده و استادان و بزرگواران در حوزه نسبت این دو و اصولا امکان ایجاد نسبت میان اینها به کرات صحبت کردیم. وقتی شما از زاویه ریاضیات و نگرش فلسفی خیام به ویژه در رساله الوجود و رساله فی الکون و التکلیف و ترجمه خطبه الغرا ابن سینا توسط خیام و آن مباحث فلسفی عمیق نگاه میکنید، بنا به این حکمت جاودان، نسبتی با فردوسی پیدا میکند. اما در حوزه برخی از ابیات و اشعار و رباعیها که به خیام نسبت داده میشود و متفکران و مورخان تاریخی خیلی روی این نسبت اصرار ندارند؛ مثلا شهرزوری چیزی در حدود ۱۶ رباعی را به او نسبت میدهد، در باب نسبت این رباعیها، یعنی خیام از زوایه این رباعیهای منسوب به او با جناب فردوسی طبیعتا یک افتراقی ایجاد میشود.
او ادامه داد: به هر حال این زاویهای که انتخاب میکنیم در سنجش شخصیت این دو بزرگوار به لحاظ فرهنگی، در نتایجی که به دست میآوریم تعیین کننده است. اما یک مورد را عرض کنم که متناسب با این همایش است. در یک جا که بنده حوزه حیرت یا قلمرو حیرت مینامم، نسبتی میان ابیات فردوسی در شاهنامه با برخی رباعیهای منسوب به خیام و آنعدم ادراک راز و جان هستی است، و این نه فقط در حقیقت در حوزه این بزرگان بلکه معمولا عرفا و کسانی که از مرز علم میروند و به عرصه تحیر میرسند چنین معنایی را دارند. این قلمرو، عرفان ما در حوزه حیرت روی اینکه رمز و راز هستی را نمیشود دریافت؛ ما یک سخن مشترک در بین حکیمان و شاعران بلندمرتبه خودمان داریم. این جزو عرصههایی است که این دو حکیم خراسانی به هم میرسند. در این قلمرو که حقیقتا قلمرو حیرت است و قلمرو کفر نیست، قلمرو برتافتن و برتاختن و موضع گیری به جوهر و ذات حقایق نیست. یک نوع اظهارشگفتی و اظهار حیرت است از حقیقت عالم و اینکه انسان هرچقدر تلاش کند به این حقیقت نمیرسد؛ این امر سبب میشود انسان از حوزه علمی که گاه به کاذبی انسان را ارضا میکند به حوزه لایتناهی حیرت وارد شود و بعد حیرت فوق العاده مقام بلندی است.
رییس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی گفت: «رب زدنی فیک تحیرا» این کلام پیامبر (ص) است.
گه چنین بنماید و گه ضد این
جز که حیرانی نباشد کار دین،
این سخن مولانا است. اگر حیرت را در مقامات عرفانیه و فتوحات ابن عربی و. . بررسی کنید و متوجه میشوید حیرت چه مقام عظیمی است. فلذا در قلمرو حیرت، امکان نسبت میان این دو حکیم خراسانی وجود دارد.
استاد دانشگاه تهران ادامه داد: ابیات و رباعیاتی که به خیام منتسب است مثل:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من…
یا:
آن بیخبران که در معنی سفتند
درچرخ به انواع سخنها گفتند…
نشان دهنده این است که خیام در آغاز عرصه لایتناهی حیرت است که در عرفان ما یکی از عالیترین مدارج حضرت معرفت است. از این زاویه که نگاه کنید میبینید این معنای را فردوسی هم دارد. در شاهنامه آمده است:
اگر تندبادی براید ز کنج
بخاک افکند نارسیده ترنج
ستمکار خوانیمش ار دادگر
هنرمند دانیمش ار بیهنر
اگر مرگ دادست بیداد چیست
ز داد این همه بانگ و فریاد چیست
ازین راز جان تو آگاه نیست
بدین پرده اندر ترا راه نیست
همه تا در آز رفته فراز
به کس بر نشد این در راز باز
اینها همان حرف خیام است و در شاهنامه تکرار شده است. جناب فردوسی هم خود را در عرصه اول قلمرو حیرت و عدم ادراک کنه عالم و ذات و جوهره عالم میداند و این قصه جاری در عرصه حکمت و عرفان ما است. و دال بر عدم تلاش، جهالت و کفر نیست. هستی فراختر و رازآمیزتر از ماست که به حلقه کمند ادراک ما گرفتار شود. ماییم و بیکرانگی هستی و عالم که در تناظر با بیکرانگی حضرت حق ما را به حیرت وامیدارد و درحقیقت در این مسئله حکیم خیام و حکیم فردوسی با یکدیگر تجانس دارند.
او بیان کرد: در تحقیقات و مطالعاتی که داشتم به نکته فوق العاده جالبی در شاهنامه دست یافتم و آن داستان رمز و رمزپردازی در شاهنامه است. میدانید درباره شاهنامه اعتقادات افراطی وجود دارد که ما با یکسری افسانه و فسون و دروغ روبرو هستیم. خود جناب فردوسی هم به این مسئله اشاره میکند. اما واقعیت قضیه این است که از آن طرف میبینیم حکیم ابوالقاسم فردوسی سروده است و حکیم درحقیقت بیانش ظهور حکمت است. و این نقطه تقابل جدی با دروغ و افسانه و فسون است. این بحث مهمی است ولی از دیدگاه ما شاهنامه کتاب افسانه و افسون نیست که خود جناب فردوسی میگوید:
تو این را دروغ و فسانه مدان
به رنگ فسون و بهانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز و معنی برد
برای من فوق العاده جالب است که جناب فردوسی در این دو بیتی که برایتان خواندم و در ابتدای کتاب شاهنامه آمده است در بیان سرودن کتاب میگوید کتاب او دو ساحت و دو وجه دارد: یک وجه مسائلی است برسبیل خرد و عبارتهایی که با خرد ارتباط پیدا میکند وجان خرد را مینوازد و خردمندانه است. همان داستانهای تاریخی که خردمندانه بیان کرده است. او میگوید من به دنبال اینکه برای شما افسانه خوانی کنم نبودهام وبه فسون و فسانهِ سخن شما را فریب بدهم؛ اصلا این نبوده است. من به دنبال بیان حقایقی بودهام که آن حقایق را در قابل تمثیلها گفتهام و بستری برای بیان رموز و معانی قرار دادهام. بنابراین شاهنامه دو ساحت دارد؛ آنچه که واقعیت و منطبق بر خرد است و آنچه که افسانه و اسطوره خوانده میشود؛ راز و رمز است.
بلخاری ضمن تاکید براینکه معانی افسانهای شاهنامه باید رمزگشایی شود، افزود: باید معنا از دل این بخش استخراج شود. بنابراین کسانی که نسبت افسانه و فسانه و اسطوره به این کتاب جاودانه میدهند ظلم و ستم و جفا میکنند بریک فرهنگ.
او اضافه کرد: من در جهت تثبیت این ماجرا دو نمونه را به اختصار عرض میکنم که وقتی میگوید «دگر بر ره رمز و معنی برد» منظورش چیست. بگذارید ابتدا داستانی از برزوی حکیم را عرض کنم که حضرت حکیم ابوالقاسم فردوسی در بخش انوشیروان باب کلیله و دمنه آورده است که جالب است؛ داستان از این قرار است که یک روز یکی از حکمایی که در دربار انوشیروان بوده است - انوشیروان درآن کتاب حکیم نواز و خرددوست و خردمند و دادگر ذکرشده است و طبیعتا پادشاهان خرد دوست، بزرگان را نزد خود گردآوری میکند؛ من جمله اینها پزشکی به نام برزو بود. یک روز جناب برزو نزد جناب انوشیروان دادگر میرود و میگوید جناب انوشیروان دادگر من یک شب مطالعه میکردم و یکی از کتب هندی در مدح شاهنامه را میدیدم- در متون کلاسیک ما هند سرزمین راز ورمز است و فوق العاده نکته جالبی است؛ شاه گفت چه خواندی؟ گفت:
من امروز در دفتر هندوان
همی بنگریدم به روشن روان
نبشته چنین بد که بر کوه هند
گیاهیست رخشان چو رومی پرند
که آن را چو گرد آورد رهنمای
بیامیزد و دانش آرد بجای
چو بر مرده بپراگنی بیگمان
سخنگوی گردد هم اندر زمان
گفت: خواندهام که در کوههای هند گیاهی وجود دارد که اگر آن را با دانش و خرد و با چیزهای دیگری بیامیزی، به مرده بدهی بلند میشود وسخن گو میشود. انوشیروان نکته برایش جالب است اما به عنوان کسی که خرد دارد، بنابر روایت فردوسی و شاهنامههای قبل از فردوسی، این را باور نمیکند که چنین چیزی باشد:
بدو گفت شاه این نشاید بدن
مگر کآزمون را بباید شدن
ببر نامه من بر رای هند
نگر تا که باشد بت آرای هند…
انوشیروان گفت باید دراین باره تحقیق شود و برو ببین اگر چنین چیزی هست حتما آن را بیاور. او میرود و پادشاه هند او را خیلی تحویل میگیرد و حتی میگوید پادشاه ایران انوشیروان چنان شکوه و عظمتی دارد که اگر با اینهمه شگفتی مرده زنده کند، عجیب نیست. این البته کنایه لطیف از روی احترام است. میگوید اشکالی ندارد شما با برهمنان و پزشکانی که همراهت میکنم بگرد و اگر این را پیدا کردی ببر برای انوشیروان و ماهم استفاده میکنیم. او به پزشکانش گفت همراه برزو بروند و جست و جو کنند شاید گیاه را بیابند. همه گیاهها را آزمایش کردند و جوابی برنیامد و مردهای زنده نشد.
این استاد دانشگاه تهران بیان کرد: «برزو» بسیار دل شکسته شد از اینکه رنج سفر را به جان خریده بود و بعد باید دست خالی بازمی گشت. در دلش گفت چرا جمله غلطی در کتابها مینویسید که ما را سرگردان و حیران و چیزی نیافته کنید. گفت برنمی گردیم. به یکی از بزرگان گفت کسی را دارید من را راهنمایی کند. من با او صحبت کنم شاید او کاری بکند. گفتند بله ما کسی را داریم او در خرد بهترین است. پیش فلان حکیم بلند مرتبه و ممتاز هندی برو و داستانت را بگو. او میرود و داستانش را میگوید و حکیم هندی هم برزو را تحویل میگیرد. چون سخنانی که نشان از خرد دارد باعث ارج و قرب افراد میشود…حکیم میگوید من هم این مطلب را در آن کتاب خواندم (توجه داشته باشید که این کتاب درحقیقت کلیله و دمنه بوده است) و خیلی گشتم تا به یک حقیقتی رسیدم وقتی در آزمون جواب نگرفتم به جای اینکه نگاه برون را تقویت کنم، به تیزی نگاه درون پرداختم تا رمز و راز را در باطن جست و جو کنم. میگوید: این کلامی رمز گونه است، این گیاه در حقیقت سخن است و کوه، دانش است. ونسبت ذاتی میان سخن و دانش وجود دارد و کسی که اینها را ندارد مرده است.
بعدها کتاب کلیله و دمنه توسط برزو به نحوی به ایران فرستاده و ترجمه میشود زمان خسرو انوشیروان.
بلخاری افزود: گیاهی که عمر جاودان میدهد رمزی از دانش است. در حقیقت نسبت ذاتی میان سخن و دانش وجود دارد. کسی که دانش در جانش ملکه شد، سخنی لطیف و بلیغ و فصیح مییابد و مصداق این آیه قرآن میشود که میفرماید: رَبِّ اشْرَحْ. لِی صَدْرِی. وَ یَسِّرْلِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی… بنابراین نسبتی که میان دانش درون و بیان برون وجود دارد، همین است. زبان عرصه ظهور حضرت معنا است. بنابراین نسبتی با حضرت معنا داردو فردوسی اینجا این مسئله را بیان میکند.
او در ادامه ضمن اشاره به داستانی از اسکندر گفت: به اسکندر میگویند که در هند چهار راز وجود دارد. یکی یک فیلسوف فوق العاده سترگ است. اسکندر میآید این فیلسوف را آزمایش کند که واقعا از لحاظ حکمت سرآمد و سترگ است یا نه، ظرفی را پر از روغن گاو میکند- گاو در هند و فرهنگ هندوئیزم داستانها دارد… این را برای فیلسوف میفرستد و میگوید با این روغن کل بدنت را بشوی. بدنت آسایش پیدا میکند و دانش برنا میشود و من دیگران را آگاه خواهی کرد! حکیم وقتی این را میبیند میفهمد که داستان از چه قرار است. هزار سوزن را در این روغن میاندازد و برمی گرداند (اینها داستانهای رمزی است)؛ اسکندر آهنگران و ریخته گران را میخواهد و میگوید با این هزار سوزن که فرستاده است یک مهره درست کنید. درست میکنند و این را به حکیم برمی گردانند.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ادامه داد: حکیم اینقدر این مهره را صیقل میزند (صیقل داستان دارد؛ مثالش را شیخ اشراق در یکی از رسالههای فارسیاش میآورد) تا مثل آینه که اگر کسی در آن نگاه میکرده خودش را میدیده است؛ اسکندر این را یک جای نمناک قرار میدهد که تیره شود. وبرای حکیم میفرستد. حکیم این بار چنان این را میشوید که شفاف میشود و برای اسکندر میفرستد. اسکندر میفهمد با یک آدم فوق العاده حکیم روبرو است. او را میخواهد و میگوید بگو من برای چه فرستادم و تو برای چه برگرداندی! حالا هم رمز خودت و هم راز من را بگو… حکیم اینقدر در این قلمرو دقیق است که میگوید، درد مثل سوزن از پی استخوان میگذرد و به هر چیزی نفوذ میکند. حرف نفوذ میکند و سنگ را آب میکند. تو جواب من را با مهره دادی یعنی که قلب سخت شده است و من آن را صیقل زدم… من زدودم تا بگویم ناامید نباش. تو دوباره تیره کردی و گفتی اینقدر ستم و ظلم وگناه کردهام که ممکن نیست کلام تو مرا زنده بکند. بعد من به آب آسمان شستم تا بگویم ناامید نباش از رحمت حق و با دانش آسمان در جان تو هم میشود نفوذ کرد. تو با کاری که کردی و آیینه تیره شد، خواستی گناهان را بیان کنی… ببینید حکیم چقدر بر اسرار آگاه است! حکیم میگوید سنگ کی بردل شسته شده و تطهیر شده با دانش زمزم آسمان کارگر میشود… خداوند بزرگان ادب ایران را رحمت کند که این چنین حقیقت را متعالی بر روح و جان ما میدمند.
انسان دوستی فردوسی
درادامه این برنامه آزرمیدخت صفوی به ایراد سخن پرداخت و گفت: فردوسی سراینده نامه شاهان، شاهنامه، ما را با فکر مثبت و سالم خود به سوی یک جهان توام با هم زیستی و همنوعی راهنمایی میکند و همت سرخورده ما را بر میانگیزد و ما را از خودخواهی و تکبر و جنگ و تهاجم و تشدد به سوی یک جهان با تفکرانسان دوستانه میبرد.
او افزود: نقش فردوسی نه فقط در احیای زبان و ادبیات فارسی است بلکه نقش والای این حکیم دراین است که میگوید: عجم زنده کردم بدین پارسی است… اینجا مقصود او فقط این نیست که زبان فارسی دری را احیا کند بلکه مقصودش این است که هویت ملی ایران را حفظ و نگهبانی کرده است و همان مزایای اخلاقی و ستودههای کردار انسانی را که در ایران قدیم و ایران اسلامی وجود دارد، احیا کند.
استاد دانشگاه علیگر ادامه داد: بنابراین عجم، جسدی بیجان و مادی نبود که فردوسی در او روح دمیده باشد. البته فردوسی نگهبان تمام آن مزایا و ستودههای ایرانی و اسلامی است که عجم را در بر میداشت و میدارد. پس میگوید عجم را به فارسی زنده کرده ام. اینجا باید مراقب یک نکته بسیار مهم باشیم و آن اینکه معمولا وقتیکه ما میگوییم انسان دوستی، مراد ما فقط شفقت و ترحم بر نوع انسان نیست. فردوسی میگوید:
میلعل خور خون دلها مریز
تو خاکی چو آتش مشو تند و تیز
اوتأکید کرد: انسان دوستی یک کل است که مشتمل بر اجزای مختلف و گوناگون است. البته اومانیسم اروپایی در قرن چهاردهم مسیحی و میلادی در خود اروپا رخ داد و گویا اروپاییان میگویند که ما اولین کسانی بودیم که انسان دوستی را به طور یک کل مشتمل بر اجزای مختلف در جهان معرفی کردیم. البته اروپاییان بسیار هوشمنداند یعنی وارداند که چطور بگویند ما پیشروتر از شما هستیم. ولی ما باید بدانیم که این شاعر ایرانی و جهانی بود که بذرپاش اصلی فکر انسان دوستی بود.
صفوی اظهار کرد: فردوسی در شاهنامه با شخصیتهای مختلف مثل رستم و فریدون و کاوه و رودابه و تهیمنه و هزاران اشخاص دیگر صفات انسان دوستی را به طور متنوع جلوه میدهد. پس نباید انسان دوستی فردوسی را در شفقت و ترحم بر انسان محدود کنیم. ولی غیر از آن، آزادی و آزادی خواهی است که میدانیم فردوسی در شاهنامه همواره آزادی خواهی فردی و اجتماعی را ستوده است و ایران را کشور آزادگان مینامد و مردمان ایران را به آزادگان تعبیر میکند.
استاد ادبیات فارسی دانشگاه علیگر در ادامه سخنان خود گفت: آزادی و آزادی خواهی فردوسی از ویژگیهای مهم شاهنامه است که فردوسی از راههای گوناگون آن را ابراز میکند؛ مثلا وقتی کاوه بر ضحاک غلبه میکند؛ همه مردم را زیر پرچم چرمی خود جمع میکند بر علیه استبداد تا بر علیه فرمانروای ظالم به پا میخیزند:
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همان گه ز بازار برخاست کرد
خروشان همی رفت و نیزه به دست
کهای نامداران یزدان پرست
کسی کو هوای فریدون کند
سر از بند ضحاک بیرون کند
او ادامه داد: فردوسی برای ما یک الگو و نماد برای آزادی و آزادی خواهی است و آن را در شاهنامه جلوه میدهد و ما را همواره آماده میکند تا بر علیه استبداد قیام کنیم و احتجاج کنیم.
آذرمیدخت صفوی در پایان سخنان خود گفت: عدل و دادجویی هم از مزایای انسان دوستی است. اگر جامعهای نابرابر باشد و در آن جامعه مساوات نباشد، آن جامعه انسان دوست نیست و فردوسی همواره در شاهنامه عدل و دادجویی را میستاید و پادشاهان را آماده میکند و هشدار میدهد که اگر شما برای رعیت خود عادل نیستید و عدل ندارید، فرمانروای عادلی نیستید. درحقیقت فردوسی در شاهنامه خود جامعهای را مشوق است که باید در آن برابری و برادری باشد و خود اودر شاهنامه آن جامعه را برای ما به تصویر میکشد.
ویژگیهای مشترک فردوسی و خیام
درادامه مهدی ماحوزی سخنرانی کرد و گفت: موضوع سخنرانی بنده ویژگیهای جهان شناختی دو حکیم خرد محور و دانش گستر ایرانی برخاسته از اقلیم فرهنگپرور خراسان باژِتوس و محروق نیشابور، حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی و حکیم ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری است. حکیم نخستین زاده سال ۳۲۹ هجری قمری و در گذشته سال ۴۱۶ هجری قمری است با ۷۱ سال عمر؛ این حکیم در سال ۱۴۰۰ هجری قمری شاهنامه را به پایان برده، ۱۶ سال پس از آن جان به جان آفرین میسپارد. حکیم دوم زاده سال ۴۳۹ هجری قمری و در گذشته سال ۵۲۶ هجری قمری با ۷۸ سال عمر و با تفاوت ۱۱۰ سال فاصله سنی با حکیم فردوسی.
استاد دانشگاه آزاد اسلامی در ادامه سخنان خود گفت: درباره ویژگیهای مشترک حکیم ابوالقاسم فردوسی و حکیم عمر خیام باید گفت که هر دو حکیمند وآگاه به دانشهای زمان؛ چنانکه فردوسی خود خطاب به خویشتن سروده است:
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود؟
از این پس بگو کافرینش چه بود!
حکیمی چون خیام هم میگوید:
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست
گر نیک نیامد این بنا، عیب کراست؟
ورنیک آمد، خرابی از بهر چراست؟
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: شاهنامه بزرگترین نماد فرهنگی است در تحلیل ویژگیهای ملیت ایرانی و شاهکاریست هنری، ادبی و فلسفی پیش از آنکه اسطورهای و تاریخی باشد هر چند جنبه اسطورهای و تاریخی آن نیست زیر تأثیر خورشید پر فروغ هنر و ادب فارسی است. به گفته شاهنامهپژوه نکته سنج معاصر دکتر محمود امیدسالار در کتاب «بوطیقا و سیاست در شاهنامه فردوسی» اهمیت فردوسی و خلاقیت هنری او در مطالبی که منظوم کرده نیست، بلکه در چگونگی منظوم کردن آن است.
ماحوزی ادامه داد: این زیبایی شعر فردوسی، بیهمتایی طبع شعری و حکمت پویای اندیشه آخر بین اوست که توانسته است با بلاغتی شگفتانگیز شاهنامه را به شاهکاری غیر قابل دسترس در عرصه حکمت و ادب فارسی تبدیل و به جهانیان معرفی کند. چه به راستی هدف بلند او در سرودن شاهنامه احیای زبان و فرهنگ فارسی است و در سرتاسر این گنج نامه، حکیم ابوالقاسم فردوسی را مینگرید که چون پدر فرهنگی این ملت باستانی و اهورایی چون خورشید میتابد و با افسانههای بلند خود مجد و عظمت گذشته ایران را یادآور میشود و روح سربلندی و بزرگواری را که لازمه استقلال ملتی است فرهنگ مدار، در آنان دمیده به آیندهای سراسر امید و اطمینان نوید میدهد.
استاد ادبیات دانشگاه آزاد اسلامی درادامه با اشاره به خیام نیشابوری گفت: خیام نیز از سرآمدان دانشهای نجوم، پزشکی، فلسفه، کلام و ریاضی است و در مرتبت ادبی از نام آوران عرصه رباعی.
او افزود: رباعیهای خیام- رباعیاتی که ظن اصالت در آنها قوی است و شاید تعداد آنها از ۴۰ تا ۶۰ رباعی تجاوز نکند بیشتر در زمینه نقد شیوای اندیشههای فلسفی و کلامی و به ویژه نشان دادن عجز و نا آگاهی بشر در برابر جهان هستی و راز آفرینش است.
او تأکید کرد: واژههای کلیدی رباعیهای اصیل خیام که منظومه فکری او را نشان میدهد عبارتند از نهایت و بدایت (آغاز و پایان) جهان، شک فلسفی، کفر و الحاد، باده گساری، دم غنیمت شمردن، مدبران فلکی، عناصر چهارگانه، ترکیب و انحلال، تقدیر، حادث و قدیم، فلسفه و کلام، معرفت، روحیه پرسشگری، ناپایداری جهان، قناعت، جامجم، شریعت و طریقت و حقیقت، اعتراض، عصیان، وحشت از مرگ عشق بر زندگی و قدرت سرنوشت.
ماحوزی اضافه کرد: با نگاهی به شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی بسی از واژگان کلیدی خیام را در نقل حوادث عبرتانگیز به روشنی در این شاهکار هنری میابیم، دکتر لطفعلی صورتگر استاد برجسته دانشگاههای تهران و شیراز در اثر ارزشمند خود «منظومههای غنایی ایران» در صفحههای آغازین این اثر در بحث داستانهای منظوم ایران و داستانهای حوادث شاهنامه فردوسی به این مهم اشاره کرده است. ایشان در این کتاب میگوید: این است که ثروتی بدین عظمت و گنجینه آکنده از گوهرهای گران بهای هنر و ادب فارسی و میراثی ماندگار و وصف ناپذیر که از نیاکان ما به فرزندان برومندشان انتقال یافته است. دریغ است اگر قدر این نعمت سترگ را ندانسته، با کفایتی درخور این نعمت، بر این سرمایه زوال ناپذیر نیفزاییم که، قدر گوهر را گوهری داند و بس.
شاهنامه فردوسی؛ کتابی مقدس
چهارمین سخنران این همایش، زرینهِ خان بود. او درابتدای سخنان خود گفت: باعث افتخار من است که در برابر دانشمندان و کارشناسانی مانند شما سخن میگویم. تمام عالم از کرونا متأثر شده است و تعدادی از ما بستگان و عزیزان خود را از دست داده ایم. خداوند به همه درگذشتگان جایگاه بلندی در بهشت عطا کند.
اوادامه داد: شاهنامه کتابی مقدس است که تاریخ ایران باستان را زنده کرده است و در تمام عالم تاثیر داشته و در ادبیات جهان مقام بلند یافته است. به عبارتی فردوسی تاریخ ایران باستان را در کتاب شاهنامه زنده و جاوید کرده است.
خان افزود: فردوسی، شاعر بزرگ ایران در قرن چهارم و پنجم میزیست و از ثروتمندان طوس بود و از جانب پدر مزارع موروثی زیادی داشت و زندگی او از کشاورزی میگذشت. فردوسی فردی میهن پرست بود که به تاریخ ایران باستان علاقه بسیاری داشت، او واقف بود که شاهنامهنویسی از عهد قدیم آغاز شده بود.
استاد دانشگاه علیگر ادامه داد: فردوسی شاهنامه ابو منصوری و بلخی را مطالعه کرده بود و از تاریخ ایران باستان نیز استفاده کرده و به شاهنامهنویسی مایل شده بود. البته امکانات او بسیار محدود بود چون در گذشته کتابها به پادشاهان و شاهزادگان و امیران تعلق داشتند و دستیابی به آن دشوار بود. از این رو فردوسی به کار بزرگی کمر بست و مشکلات نزد او مانند موجهایی حقیر دیده میشدند. در این کار بزرگ چندین نفر از ارباب علم و هنر و دوستان و نیک خواهان به کمک فردوسی آمده بودند، فردوسی نامهای این افراد را هم ذکر کرده است.
او افزود: فردوسی در سنه سیصد و هفتاد قمری - چون سن او چهل سال بود- شاهنامه را آغاز کرد. البته پیش از فردوسی شاعری به نام دقیقی طوسی که هموطن او بود، شاهنامه را آغاز کرده بود ولی فقط هزار بیت سرود و به دست یک بدخواه کشته شد. فردوسی این هزار بیت که در بیان شرح ظهور زرتشت و جنگ گشتاسب و ارجاسب بود – را نیز- در شاهنامه خویش آورده و میگوید:
جوانی بیامد گشاده زبان
سخن گفتن خوب و طبع روان
به شعر آرم این نامه را گفت من
ازو شادمان شد دل انجمن
جوانیش را خوی بد یار بود
ابا بد همیشه به پیکار بود
استاد ادبیات دانشگاه علیگر درادامه سخنان خود گفت: فردوسی در چهارصد هجری شاهنامه را تکمیل کرد؛ البته درباره محتویات شاهنامه سخن گفتن دشوار است و پژوهشها و بررسیهای دقیق میخواهد و در این مجال مختصر امکان پرداختن به آن نیست؛ مثل این است که بخواهیم دریا را در کوزهای وارد کنیم.
خان درباره محتوای شاهنامه توضیح داد و گفت: آغاز شاهنامه با حمد و ثنای خدای بزرگ و شکر نعمتهای او آغاز میشود. آغاز داستانها از اولین پادشاه، کیومرث است. بیان رزم و بزم شاهان و پهلوانان زینت بخش شاهنامه است و با اشاره به یزگرد ساسانی و شکست خوردن او از دست اعراب و تاسیس دولتهای عربدر ایران، داستان شاهنامه به پایان میرسد. در شاهنامه نه تنها رزم مردان کارزار ذکر شده است، بلکه به تمدن، کشاورزی، پوشا و خوراک افراد نیز توجه شده است.
او با اشاره به داستانهای شاهنامه گفت: داستان ضحاک، فریدون و کاوه نیز در شاهنامه آمده است که قدیمیترین داستان آریایی است. داستان هفت خوان رستم و جنگ او و پسرش سهراب و کشته شدن پسرش و دشمنی میان ایران و توران و ظهور زرتشت و… نیز در شاهنامه ذکر شده اند. داستان اسکندر اگر چه غیر ایرانی است و از اندیشه یونانی آمده؛ زینت بخش شاهنامه است.
او افزود: جنگ و میدان کارزار، دلاوری، شجاعت و اخلاق، پند و نصایح اجتماعی و مطالبی دیگر هم در شاهنامه نقل شده است. فردوسی همچنین در مورد بزرگی و فضائل خرد و دانش اشعار بسیاری سروده است و میگوید:
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه بر نگذد…
در حقیقت فردوسی بیان میکندکه بدون خرد و دانش، زیستن در جهان ممکن نیست.
استاد ادبیات دانشگاه علیگر هند در پایان سخنان خود گفت: شاهنامه گرانبهاترین وبزرگترین اثر ادبی ایران است و به بیشتر زبانهای عالم ترجمه شده است. همه تاریخ نویسان فردوسی را یک دل و یک زبان در حماسه سرایی یکتا و بیهمتا میدانند و حق هم این است که بیان کنیم شاهنامهنویسی از فردوسی آغاز شده و با خود او نیز تکمیل شده است.
شاهنامه؛ دانشنامهای از مهرورزی و حکمت
در پایان این همایش بین المللی علیرضا قیامتی سخنرانی کرد. او گفت: بیگمان شاهنامه سند شکوهمند فرهنگ و تمدن ایران زمین است و میتوان گفت شاهنامه بزرگترین حماسه جهانی است که توانسته است در گردآوری و تدوین هویت ملی یک ملت این همه موثر و تاثیر گذار باشد. شاهنامه در طول تاریخ همواره پناهگاه مردم ایران بود و موجب دوام و قوام و پیوستگی و استواری ایران زمین شد و امید آفرین هم بود و مردم غم و درد و اندوه خود را با آن در میان میگذشتند.
اوافزود: در قرن هفتم در حمله دهشتناک مغول، یکی از شاعران آزاده ایرانی «ابوطالب کاشی» با آنهمه غم و درد و اندوه به آرامگاه فردوسی میرود و غم دل خود و اندوه و حسرت همه ایرانیان را با حکیم ایران زمین در میان میگذارد:
سلامم به توای حکیم گزین
سرافراز فردوسی پاک دین
سر از خاک بردار و ایران ببین
به کام نهنگان توران زمین
کجا شد گو پیلتن رستمت
ابا سام و با زال و بانیرمت
بزرگان همه ناامید و نژند
فرومایه را پایگاهی بلند
بباریم اشک و بنالیم زار
ز جور فلک بر توای نامدار
استاد دانشگاه فرهنگیان مشهد ادامه داد: شاهنامه همیشه در طول تاریخ پناهگاه ملی ایرانیان بوده است و ایران در جغرافیایی از فرهنگ و خرد و دانش و فرزانگی در شاهنامه ویژه گشته است. نام ایران و جغرافیای ایران، جغرافیای نیک اندیشی است. خاک ایران و طبیعت ایران و زیست بوم ایران از این روی برای شاهنامه و پهلوانان و ایرانیان ستودنی و سترگ و جان نثار کردنی است که همواره در این خاک زر خیز، پیام مهر و محبت و دانش و انسانیت به تمام دنیا مخابره شده است. این نکتهای است که در شاهنامه اهمیت بسیاری به آن داده شده است. یعنی ایران را ظرف نیکیها قرار داده است.
او تأکید کرد: شاهنامه اثری حماسی و ملی است و نقش بزرگ و اول را در پاسداشت هویت ایرانی و زبان فارسی دارد، با این وجود اثر حماسیِ صرف، پهلوانی و ملی و میهن گرایانه نیست که از این جهت در اوج است بلکه بالاتر از آن، «شاهنامه» حماسه بزرگ اخلاقی در جهان است. در میان همه حماسههای جهانی شاهنامه بدون هیچ شک و تردیدی بالاترین و ژرفترین و گستردهترین مفاهیم انسانی و مهرورزانه و دادگرانه را بیان کرده است که شاید اگر قرار باشد مفاهیم اخلاقیِ همه حماسههای جهان را گردآوری کنیم، شاید به اندازه شاهنامه نباشند.
قیامتی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: شاهنامه دانشنامهای است از راستی و مهرورزی و حکمت و از این روی آنچه که در شاهنامه مایه سرافرازی ایرانیان است تنها زور بازوی پهلوانان نیست بلکه اندیشه و باورهای نیکو و اخلاقی است، یکتا پرستی ایرانیان است، نیایشهای یزدانی است که در شاهنامه ملاک و معیار رسیدن به موفقیت و کامیابی است و مرز انسان و «دیو» در شاهنامه همین نیایشها و ستایشهای خداوندگار است:
تو مر دیو را مردم بدشناس
کسی کو ندارد ز یزدان سپاس
هر انکس گذشت از ره آدمی
ز دیوان شمر مشمرش آدمی
اوافزود: پهلوانی در شاهنامه تنها در بازوی ستبر و سینه فراخ خلاصه نشده است. پهلوانی در خوی و خصلت مردم داری و انسانیت و مهربانی است. کمتر نکته اخلاقی را میتوانیم در شاهنامه پیدا کنیم که در مورد آن ستایش نشده و در عظمت آن سخن سرایی نشده باشد.
استاد ادبیات دانشگاه فرهنگیان ادامه داد: بازتاب اصیلترین نیازهای بشری را در شاهنامه به طور گسترده و ژرف میبینیم. شاهنامه فارغ از هرگونه ملیت و نژاد و فارغ از هر گونه آیین و دین و قومیتی سرنوشت انسان را بیان کرده است. رمز ماندگاری و جاودانه بودن شاهنامه در اینها نهفته است.
اوافزود: داستانها در شاهنامه در خدمت اخلاق و حکمت هستند. گویی حکیم طوس داستانها و روایتها را به این خاطر روایت کرده و توصیف کرده و ترسیم کرده است که به این ابیات برسد و تا اینجا جان سخن را بیان کند. بیا تا جهان را به بد نسپریم.
به کوشش همه دست نیکی بریم…
این ابیات انسانی و دلانگیز و رویایی همچنان بعد از هزار سال میطلبد که سر مشق همه جهانیان باشد؛ به ویژه حاکمان جهان. میتواند راه و رسم به زیستن و راه و رسم مکارم اخلاقی را به ما و همه انسانها بنمایاند. در هیچ حماسه دیگری ابیاتی اینقدر حکیمانه و خردورزانه چون این ابیات نداریم.
قیامتی اضافه کرد: پهلوانان در شاهنامه پاسدار نیکی اند. پاسدار دادگریاند و نگهبان ایران زمین اند:
که دادار کیهان مرا یاور است
که از دانش برتران برتر است
به نیروی آن پادشاه بزرگ
من ایران نگه دارم از چنگ گرگ
او تأکید کرد: پهلوان در خدمت زیردستان و ستم دیدگان و تهیدستان است. زال به رستم – که جهان پهلوان شاهنامه است رو میکند و میگوید خداوند این نیرو را به تو داده تا دست فریاد خواهان را بگیری:
تو را ایزد این زور پیلان که داد
دل و هوش و فرهنگ فرخ نژاد
بدان داد تا دست فریاد خواه
بگیری براری ز تاریک چاه
چنان رو که پرسند روز شمال
نپیچی سر از شرم پروردگار
قیامتی ادامه داد: فردوسی در شاهنامه تأکید میکند، آن چنان زندگی کن که در روز قیامت از پروردگار شرمنده نباشی و شرمنده آه ستمدیدگان نباشی و به همین دلیل است که پهلوانان از خدا میخواهند تا به آنها قدرت بدهد و این قدرت را نه برای جنگ افروزی و نه برای ظلم و ستم بلکه برای حمایت از ستمدیدگان و محرومین به کار ببرند:
همی خواهم از کردگار جهان
که نیرو دهد آشکار و نهان
که با زیر دستان مدارا کنیم
ز خاک سیه مشک سارا کنیم
بنابراین اساس اندیشه شاهنامه و فردوسی غمگساری دیگران است. اندوه دیگران را کشیدن و به فکر انسانیت و جامعه انسانی بودن است، کمک به درماندگان است:
به هر جایگه یار درویش باش
همی راد بر مردم خویش باش…
او تأکید کرد: این ابیات پیام فرهنگ ایران است، پیام فر و شکوه و انسانیت و فرزانگیهای ایران زمین است. داد و دهش، کمک به زیردستان، کمک به نیازمندان، یتیمان… در حقیقت شادکامی در شاهنامه زمانی به دست میآید که رنج و اندوه و ستمی نباشد و دل همه ضعفا شاد باشد و در عالم تهیدستی پیدا نشود.