خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از بهزاد خاکی‌نژاد؛

تدریس رایگان تئاتر به بهانه‌ی خصوصی‌سازی

تدریس رایگان تئاتر به بهانه‌ی خصوصی‌سازی
کد خبر : ۱۰۷۰۹۵۵

بهزاد خاکی‌نژاد (موسس و رییس اسبق انجمن مدرسان خانه تئاتر) در یادداشت زیر به وضعیت وخیم مدرسان حق‌الزحمه تئاتر در دانشگاه‌ها اشاره کرده و نوشته است: عمده‌ی مدرسان تئاتر (و البته عمده‌ی مدرسان مدعو دانشگاهی در هر رشته‌ای) حدود ۲ میلیون تومان هر شش ماه دریافت می‌کنند که می‌شود سالی ۴ تا ۵ میلیون تومان.

تکه‌فیلمی که از سوزاندن مدارک تحصیلی و گواهینامه‌های حرفه‌ای و جایزه‌های تئاتری یک جوان هنرمند در روزهای گذشته منتشر شد و بالاترین بازدید را در رسانه‌های مجازی داشت و بیشترین واکنش هنرمندان و هنرجویان و دانشجویان و علاقه‌مندان تئاتری را برانگیخت، کمتر کسی است ندیده باشد و دردش نیامده باشد.

مدارک حرفه‌ای که به دست این جوان به آتش کشیده می‌شود حاصل سال‌ها تلاش و تمرین و خاک صحنه خوردن و دانش‌اندوزی است که برآیندش چیزی مگر فقر نیست چراکه نه قوانین شغلی از هنرمند دفاع می‌کنند و نه صنف پشتیبانی در چهار دهه‌ی گذشته مجوز فعالیت گرفته است. از سوی دیگر شبه‌صنف‌های دولتی و خصوصی بی‌شماری به جای حمایت از اعضای هنرمند خود با دریافت حق عضویت، کمک هزینه دولتی و یاوری‌های اسپانسری فقط عمارت‌های شخصی خود را بلندتر کرده و هر سال دریغ از خدمات پارسال.

آنچه شاید حتی بر عموم مردم و سیاستگذاران دولتی و آموزشی و هنرمندان پنهان باشد، درد بسیار عمیق‌تری است که بر مدرسان تئاتر می‌رود و اندام نحیف ایشان را زیر تازیانه فقر با دهان بسته بر مُهر شرافت، سرخ می‌کند. مدارکی که در فیلم سوزانده می‌شود و یک عمر خون دل هنرمندی را نمایش می‌دهد، فقط بخشی از مدارک مورد نیاز برای تدریس در دانشکده‌های تئاتری است تا به حقوق ماهیانه ۳۰۰ هزار تومان پس از شش ماه دست یابند.

بله… درست است… می‌توان به پاراگراف بالا بازگشت و یک بار دیگر خط آخرش را با دقت و یا چندباره بازخوانی کرد؛ حقوق یک مدرس مدعو (حق‌التدریس) دانشگاه به طور میانگین ۳۰۰ هزار تومان است برای کاری هم‌ردیف مدرسان رسمی (هیات علمی) که این تحفه‌ی ناچیز هم شش ماه بعد با کلی دعوا و درگیری صنفی و بدون بیمه و حق سنوات و بازنشستگی و قرارداد و حتی یک کارت شناسایی پس از کسر مالیات واریز می‌شود. به زبانی ساده‌تر عمده‌ی مدرسان تئاتر (و البته عمده‌ی مدرسان مدعو دانشگاهی در هر رشته‌ای) حدود ۲ میلیون تومان هر شش ماه دریافت می‌کنند که می‌شود سالی ۴ تا ۵ میلیون تومان؛ حقوقی کمتر از یک ماه درآمد یک کارگر (حتی روزمزد)!

باید کمی ساده‌تر ماجرا موشکافی شود: حدود ۷۰ واحد دانشگاهی در کشور به طور حرفه‌ای به تدریس تئاتر می‌پردازند که اگر مدرسان رسمی هیات علمی و مدرسان دانشکده‌های دولتی از این شمار کم شوند، فقط در واحدهای دانشگاهی علمی کاربردی و آزاد که بیشترین دانشجویان و مدرسان تئاتری را دارند، بیش از ۱۰۰۰ مدرس حق‌التدریس تئاتری با همان حقوق، بدون بیمه و سایر مزایای انسانی یک کارگر، مشغول کار هستند که از نگاه سیاستگذاران آموزش عالی در کل چنین جمعیتی وجود ندارند و بارها در سخنرانی‌هایشان نیز به این‌عدم وجود اشاره کرده‌اند.

ماجرا وقتی جذاب‌تر می‌شود که مشخص شود برای تدریس در دانشگاه با چنین بی‌حرمتی صنفی چه مدارکی نیاز هست یا به زبان دیگر، هفت خان تدریس در دانشگاه (به صورت حق‌التدریس) از طریق چه رزومه‌ای ایجاد می‌شود؟

سال‌ها تجربه‌اندوزی مستند و حرفه‌ای در رشته تئاتر (همان مدارکی که در فیلم مورد نظر سوخت)

حداقل مدرک کارشناسی‌ارشد و دکترا

تاییدیه و تصویب اعضای هیات علمی آن دانشکده

چندین نوبت مصاحبه و گزینش تخصصی و عقیدتی و…

ارایه روش و شرح درس مطابق طرح درس مصوب

معدل الف و پایان‌نامه الف

حسن شهرت در وادی حرفه‌ای

توانایی تدریس

چندین سال دستیاری رایگان تدریس استاد

ورود به قلب دار و دسته‌ی مدرسان رسمی که به طور عمده، علاقه و اعتمادی به جایگزینی مدرسان جوان ندارند.

فعالیت پژوهشی در زمینه مقاله و کتاب تخصصی

و…

تمام این مدارک برای تدریس همراستای مدرسان رسمی اما بدون حقوق و مزایای آن‌ها نیاز هست و دیگر روشن است که برای رسمی شدن و ورود به حلقه‌ی بسته‌ی هیات علمی، فهرست دیگری افزون بر این مدارک لازم است تا شاید حقوقی برابر با یک معلم مدرسه دریافت شود.

معلمان شریف مدرسه با مدرک تحصیلی کاردانی جذب می‌شوند و با حقوقی بسیار اندک و ناچیزتر از حقوق کارگری مشغول به کار می‌شوند اما دستکم هم حقوق ماهیانه ثابت دارند و هم بیمه و مزایای صنفی حداقلی و البته فهرست بلندبالای مدارک جذب مدرسان حق‌التدریس دانشگاهی را هم برای حقوق ماهی ۳۰۰ هزار تومان نیاز ندارند. بنابراین مقایسه‌ی مدرسان مدعو دانشگاهی با معلمان مدرسه و کارگران شریف این سرزمین از اساس غلط است. و این داستان زمانی جالب‌تر خواهد شد که یک معلم خانگی با مدرک دیپلم و بدون نیاز به آن فهرست بلندبالا، حقوقی چندین برابر معلم مدرسه و کارگر و مدرس دانشگاه دارد؛ افزون بر پذیرایی و خوش و بش و دریافتی ساعتی با منت.

اگر فیلم سوختن مدارک حرفه‌ای هنرمند جوان دل هر هموطنی را درد می‌آورد، گذران زیست یک مدرس حق‌التدریس دانشگاهی با گذر از هفت خان رستم در کدامین نقطه از عدالت اجتماعی و سرزمینی نفت‌خیز با خط فقری بسیار فراتر از دستمزد استثماری دانشگاه در مقابل حقوق‌های نجومی قرار می‌گیرد؟

آیا در چنین روزگاری روز معلم مبارک است؟ همزمانی‌اش با هفته‌ی کارگر چطور؟ مبارک نبوده است تاکنون چراکه مدرسان نخواسته‌اند مبارک باشد. تن دادن به این خفت صنفی، خواست مدرسی است که می‌خواهد بخشی از وجود خویش را به جامعه ارزانی کند و خودش در فقر مطلق دست و پا بزند. درد مدرسان مدعو نه آن دولتی است که به بهانه‌ی خصوصی‌سازی و برون‌سپاری و حق پیمانی، آموزش را حتی همپایه‌ی شغل کارگری نمی‌بیند و نه دانشگاهی است که استثمار را در خون خود پرورش داده و توقع دانش‌آموخته‌ی عادل در جامعه دارد. درد مدرس حق‌التدریس فقط در خودش است که زبانش را می‌بندد تا حتی خانواده‌اش متوجه این درد بزرگ نشوند چه رسد به دانشگاه و وزارت آموزش عالی و وزارت کار و…

چه کسی می‌داند ماهی ۳۰۰ هزار تومان حقوق بدون بیمه و سنوات و پاداش و اضافه‌کاری و… حتی هزینه رفت و آمد مدرس هم نمی‌شود که اگر این هم بشود باز کاری را که با هزاران اسکناس در روزگار تحصیل و حرفه به دست آورده، هر روز رایگان با زلف سپیدش از دست می‌دهد، به بهانه خصوصی‌سازی و سپردن کار اصلی مدرسان رسمی به مدرسان حق‌التدریس ساکت. با چه امیدی؟ که یک روزگاری این کار رایگان بتواند بهانه‌ای بسازد برای رسمی شدن! چند صد مدرس مدعو در این آرزو ریش سپید کردند و مُهری در کارنامه ایشان خورد با عنوان «کبر سن» و از گردونه‌ی جذب هیات علمی حذف شدند؟ آیا وزارت علوم و وزارت کار، خواب این رویای مدرسان را هم دیده‌اند؟

درست است… مدرسان مدعو با آن همه دارایی دانش و پژوهش و رزومه‌ی کار حرفه‌ای حتی یک دهم حقوق معلم مدرسه و کارگران روزمزد را هم ندارند و با این نگاه روز نامبارکی است «روز معلم» و بسیار نامبارک که در هفته‌ی کارگر است اما اگر فقط یک سال از این چهار دهه درمی‌یافتند که حقوق پایه‌ی کارگری چیست و چگونه تامین می‌شود و قانون کار چه هویتی دارد، دیگر خود و نسل‌های آتی هراس معلمی را در دل نداشتند و دیگر معلمی که گویا شغل انبیا خوانده شده، شغل دوم کارمندان و هنرمندان و کارگران و مدیران و… نمی‌شد؛ اگر بتوان کار بی‌حقوق را شغل دانست.

تا آن روز… همچنان این روز و این تقارن تبریک ندارد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز