در وبینار «رئالیسم جادویی در ادبیات و سینمای ایران و مکزیک» مطرح شد:
مارکز فقط متعلق به آمریکای لاتین نیست
مارکز فقط متعلق به آمریکای لاتین نیست بلکه شخصیتی جهانی دارد. بسیاری از نویسندگان و هنرمندان در نقاط مختلف دنیا از سبک و آثار مارکز تأثیر پذیرفتهاند. تأثیر آثار او در کشورهای توسعه نیافته و جهان سومی اما بیشتر است.
به گزارش ایلنا، به مناسبت زادروز گابریل گارسیا مارکز، با همت دفتر همکاریهای علمی بینالمللی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با همکاری سفارت جمهوری اسلامی ایران در مکزیک، دانشکده فلسفه و ادبیات دانشگاه اونم (مکزیک) و مرکز پژوهشی مطالعات کشورهای اسپانیایی زبان دانشگاه تهران، وبینار بینالمللی با عنوان «رئالیسم جادویی در ادبیات و سینمای ایران و مکزیک» در روز پنج شنبه ۱۴ اسفند ساعت ۱۸:۳۰ تا ۲۱:۳۰ و با استقبال بیش از صد نفر از کشورهای ایران و مکزیک برگزار شد.
در این نشست لوس آورورا پیمنتل (نظریهپرداز ادبی و استاد دانشگاه از مکزیک)، عبدالله کوثری (شاعر و مترجم از ایران)، پرویز جاهد (فیلمساز، منتقد و پژوهشگر سینما از انگلستان) و مریم حقروستا (دانشیار گروه زبان اسپانیولی دانشگاه تهران) حضور داشتتند و ترجمه همزمان این نشست را نیلوفر شکوری برعهده داشت.
نخستین سخنران این نشست آئورا پیمنتال بود که با خواندن چند صفحهای از کتاب صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز سخنان خود را آغاز کرد: «در طول داستان از دهکدهای به نام ماکوندو سخن به میان میآید. این دهکده در کدام مکان جغرافیایی قرار دارد؟ هرچند مکان آن مهم نیست، آن چیزی که ارزشمند است زمان است. در چه زمانی داستان رخ داده است؟ در قرن بیستم؟ در زمان اختراع راه آهن؟ یا نه، تاریخ آن به زمان ابداعات اولیه برمیگردد؟ شاید روستایی در مقدونیه.
مارکز به خوبی از عناصر مکان و زمان استفاده میکند تا فضایی بسازد که واقعیات وجهی واقعی خود را از دست بدهند. فضایی که زمان به راحتی تغییر میکند. عنصری به نام مکان آنچنان که میشناسیم وجود خارجی ندارد. «در آینده گذشتهای است که چیزی غیر از حال نیست». داستان در زمان حال است، اما گذشته را به حال میآورد و از آینده نیز بهره میجوید.
بازتابهای دایرهای و تکراری، در صد سال تنهایی، توسط گابریل گارسیا مارکز، در جادههای پر دستانداز زمان عبور میکنند. حتی اعداد بدون فکر قبلی در داستانهای مارکز استفاده نشدهاند و هر کدام ویژگی خاصی دارند.
یک رمان با سبک رئالیسم جادویی، سرشار از تعاملات و تأثیرات واقعیت و جادو، تخیل و حتی هذیان و توهم، از طریق رفتار گارسیا مارکز با زمان به وجود آمده است.
تبدیل واقعیت به جهانی جادویی و شگفتانگیز چیزی است که گارسیا مارکز از طریق روایت و بلاغت به آن دست مییابد. در دهه ۱۹۲۰، فرانتس رو، منتقد هنری آلمانی، اصطلاح رئالیسم جادویی را برای توصیف تأثیر کار هنری بر بیننده، توانایی نشان دادن غیرواقعی یا عجیب به عنوان چیزی روزمره و معمول به کار برد.
علاوه بر استراتژیهای بلاغی، توصیفی و روایی، کلمات و نامهایی با بار استنادی قوی وجود دارند که از لحاظ زمانی و فرهنگی مشخص شدهاند و تأثیری جادویی در معنای واقعی کلمه، جهانی را میسازند.
صد سال تنهایی دارای مختصات سهگانه مکانی، زمانی و کنشی - بنیادی است که ساخت جهان روایت شده در هر داستانی بر اساس آن بنا شده است.»
حق روستا در پایان صحبتهای دکتر پیمنتل اشاره کرد که نخستین ترجمه مارکز به فارسی به حدود ۴۸ سال پیش بازمیگردد. مارکز نه تنها به ادبیات آمریکای لاتین بلکه به ادبیات جهانی تعلق دارد و نویسندگان ایرانی هم تحت تأثیر رئالیسم جادویی او قرار گرفتهاند. خود مارکز اذعان میدارد که تحت تأثیر ادبیات شرق و ادبیات ایران نیز بوده است.
وی به گفته کارولس فوئنتس دیگر نویسندۀ مکزیکی اشاره کرد که مارکز در سفرش به ایران به تأثیرش از هزار و یک شب اشاره کرده بود.
دومین سخنران پرویز جاهد بود که سخنان خود را درباره اهمیت مارکز آغاز کرد. به بیان او؛ مارکز فقط متعلق به آمریکای لاتین نیست بلکه شخصیتی جهانی دارد. بسیاری از نویسندگان و هنرمندان در نقاط مختلف دنیا از سبک و آثار مارکز تأثیر پذیرفتهاند. تأثیر آثار او در کشورهای توسعه نیافته و جهان سومی اما بیشتر است. در آمریکای لاتین این سبک به نوعی بیانگر فضای اجتماعی و سیاسی آن منطقه است. دو عنصر تاریخ و سیاست نقش مهمی در این بین دارند: «رئالیسم جادویی مارکز بیانگر و آینه زندگی اهالی آمریکای لاتین است. البته تفکیک رئالیسم، سورئالیسم و رئالیسم جادویی در بسیاری از مواقع کاری دشوار است. از تأثیرات آثار مارکز و رئالیسم جادویی در ایران میتوان به آثار غلامحسین ساعدی و بهتبع آن فیلمهای ساخته شده توسط داریوش مهرجویی اشاره کرد. اما در مجموع میتوان گفت در سینمای ایران عملا فیلم و محصولی با مشخصه رئالیسم جادویی ساخته نشده است.»
جاهد به کتابها و فیلمهایی نظیر عزاداران بیل، ملکوت، هامون، اژدها وارد میشود و بوف کور اشاره کرد و گفت: «نبود آثاری با مشخصههای رئالیسم جادویی در ایران به فضای مذهبی هم بازمیگردد. در رئالیسم جادویی ارواح و اجنه و شیطان نقشهای پررنگی میتوانند بازی کنند و محدودیتها در استفاده از چنین المانهایی در ایران اجازه ساخت آثار قابل توجهی را نمیدهد. اما محدودیتهای دیگری نیز در نقاط دیگر دنیا باعث شده تا از آثار مارکز محصولات به نسبت کمی در سینما را شاهد باشیم. طبق گفته مارکز به نقل از یکی از دوستان کارگردانش، ساخت فیلمی که ویژگیهای رئالیسم جادویی را به خوبی آنچه در داستانها هست، نشان دهد بسیار سخت است، و از طرفی، مردم به سختی با آن ارتباط برقرار میکنند. خود مارکز زمانی عاشق سینما بود و یک فیلم نیزساخت، اما چنین عواملی شوق او را نسبت به سینما کم کرد.»
سومین سخنران این نشست عبدالله کوثری بود که با اشاره به برخی ترجمههای خود و اینکه اولین نویسنده امریکای لاتین و محبوبترین آنها برایش کارلوس فوئنتس بوده است، گفت: «دلایل خاصی در مورد اینکه رئالیسم جادویی چرا از آمریکای لاتین برخاست وجود دارد. در حقیقت، رئالیسم جادویی تلاشی برای یافتن هویت در آمریکای لاتین بود که از دهه ۱۹۵۰ آغاز شد. رئالیسم جادویی در آمریکای لاتین به تاریخ این سرزمین بازمیگردد. تاریخ و افسانهها در این سبک با هم در آمیختهاند و توانستهاند ژانری ایجاد کنند که واقعیت آمریکای لاتین را بازگو کند. مردم آمریکای لاتین خود میگویند: بسیاری میگویند که آثار مارکز عجیب است، اما این واقعیتی است که ما در آن زندگی میکنیم.»