یادداشتی از مریم جلالوند؛
روح شعر امروز خسته و بیطاقت است!
مریم جلالوند، شاعر و ترانه سرا (دکتری زبان و ادبیات فارسی) در یادداشتی مینویسد: گویا شاعران امروز بیشتر درگیر کلمات هستند به مقصود نمیاندیشند با تکرار رابطهی خوبی دارند و از نو آوری گریزانند. روحی کِسل و بیطاقت دارند. معاشقههای ساختگی و فرضی در اشعار عاشقانه دارند و پیرو خیالات ساختگی در شعر هستند که چندان به دل نمینشیند.
شعر کلامی مخیل و دارای وزن، قواعد و اصولی خاص که به کلام، زیبایی و انسجامِ خاصی میبخشد. چنانچه رعایت هرچه بیشتر این اصول و قواعد باعث بهوجود آمدن قطعهای زیبا و خواندنی میشود که مشتاقان فراوان پیدا میکند. البته بهنظر میرسد، رعایت اصول و قواعد شعر، تنها بخش کوچکی از دریای ادبیات را دربرمیگیرد و بیشتر نوع کلام و بیان است که در دل مینشیند و شوق خواننده را برای خواندن ادامهی شعر در هر قالب و سبکی برمیانگیزد.
مشکلی که این روزها شعر معاصر با آن درگیر است، این نکته است که با رعایت اصول و قواعد شعر، کلماتی را با رعایت نکتههای مبنی بر ساختن شعر کنار هم میگذارند و یک شعر بیروح از دلِ کلماتی انتخابی و مصلحتی بیرون کشیده میشود که به ذوق خواننده خوش نمینشیند و خواننده تمایلی برای خواندن ادامه شعر ندارد.
نکتهی دیگر کوتاه بودن یا طولانی بودن بیشاز حد شعر برای ابراز مقصود شاعر است که مخاطب را دفع میکند. قطعههای خیلی کوتاه در عین اینکه بیانگر ایجاز سخن است، مقصود شاعر را بهطور واضح و آشکار به مخاطب نمیرساند و گاهی در اشعار معاصر اطناب سخن و بازی بیهوده با کلمات و انتخاب قافیههای سخت یا برعکس قافیههای بسیار آسان و کلیشهای حتی خود شاعر را هم از مقصود اصلی شعر و نتیجهی مورد نظر دور میکند.
امروز در کنار تمام قواعد و ساختاری که به نظام شعر ارتباط دارد، باید از دل گوینده بجوشد و به دل خواننده بنشیند چنانکه وقتی خوانندهای شعری را میخواند آنچنان ملموس و قابلِ حس باشد که خواننده ناخودآگاه به تجربهی آن حس بنشیند. روانی و در عینحال بدیعبودن الفاظ و واژهها مخاطب را از دنیای تکراری خود بیرون بکشد و به شهری نوساز با بناهای پیشرفتهی امروزی روبهرو کند.
گویا شاعران امروز بیشتر درگیر کلمات هستند به مقصود نمیاندیشند با تکرار رابطهی خوبی دارند و از نو آوری گریزانند. روحی کِسل و بیطاقت دارند. معاشقههای ساختگی و فرضی در اشعار عاشقانه دارند و پیرو خیالات ساختگی در شعر هستند که چندان به دل نمینشیند.
شعر امروز به "عشق" بسیار سطحی مینگرد و از حماسه بهخصوص در اشعار بانوان خبری و ردی دیده نمیشود، حتی در اشعار عاشقانهی بانوان (از این جهت که روح ظریف و حس زنانهای دارند) شاید مخاطب توقع بیشتری داشته باشد که در شعر یک حس زنانگی، عاشقانه و شاعرانگی بیشتری دیده شود که متأسفانه این روزها شاید حداقل بنده با چنین چیزی مواجهه نشدهام! اگر هم گاهی مشاهده شده، ظاهرأ شعری دروغین و ساختگی بوده که باز هم جسورانه نبوده است بهچشم می خورد.
شعر فارسی بهخصوص شعر امروز نیازمند واژههای جدید، جسارت، واقعبینی و مدرنیتهبودن است. صرفاً تکرار واژهها و مضمونها در فرم و قالبهای متفاوت کمکی به پیشرفت و ترقی شعر نخواهد کرد و در کل شعر امروز چه بهلحاظ فرم و چه بهلحاظ محتوا باید به هدف اصلی شاعر ختم شود و محورهای اصلی در شعر نمایان باشند و شاعر را به سرمنزل مقصود برسانند.
شاعر امروز باید چنان از واژههای نو و تمام اخبار و حوادث پیرامون خود استفاده کند که بتواند در وادی سخن به واقعگرایی سهل و ممتنعی قدم بگذارد که به فضایی سورئال ختم شود.
به باور نگارنده، شعر امروز در کنار تمام حُسنهایش از قبیل؛ روان بودن نسبی و رعایت نکات فنی که در شعر اغلب شاعران دیده میشود، در برزخی از کهنهبودن و نو بودن گرفتار مانده است.
بعد از انقلابی که نیما در شعر بهوجود آورد، شاید امروز هم نیازمند انقلاب دیگری در عرصهی شعر هستیم توسط فرمانده دوران دیده و سرد و گرم چشیدهی روزگار شعر، که بتواند از این سکونِ آغشته به گمنامی و تکرار مکرارت بیمرز، شیفتگان راستین شعر را به قلههای فتح و پیروزی برساند. به امید شکوفایی هرچه بیشتر ادبیات و فرهنگ این مرز و بوم.