علیرضا صمدی در گفتوگو با ایلنا:
شکافِ طبقاتی خویِ حیوانیِ جامعه را بیدار کرده/ وقتی جلوی فیلمها را بگیرید شبکههای سعودی درباره ایران هرچه میخواهند میگویند/ مدیران از طرح مشکلات میترسند
کارگردان فیلم سینمایی «صحنه زنی» معتقد است که مدیریت فرهنگی به دنبال بیخاصیتکردن سینما است و اجازه طرح مسائل دغدغهمند را نمیدهد: هنرمندان و فیلمسازان وطنی که در همین مدارس داخلی درس خواندهاند، اجازه مطرح کردن دغدغههای خودشان را ندارند و یک شبکه فارسی زبان که با پول سعودیها فعالیت میکند به راحتی راجع به این موضوع حرف میزند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، یکی از فیلمهای انتخاب نشده از سوی هیات داوران در میان آثار برگزیده که باعث تعجب بسیاری از اهالی سینما شد، «صحنه زنی» به کارگردانی علیرضا صمدی است. «صحنه زنی» روایتی متفاوت از یک شیوه کسب درآمد از راه غیر قانونی است. در طول سال شرکتهای بیمه به خاطر ایجاد صحنههای ساختگی در تصادفات و دیه نقص عضو؛ ضررهای بسیاری میپردازند، همین موضوع دستمایه فیلم «صحنه زنی» است. فیلمی که روایتی هولناک از این اتفاق را پیش روی مخاطب قرار میدهد.
به بهانه حضور فیلم در جشنواره فیلم فجر و پذیرفته نشدنش توسط هیات داوران با علیرضا صمدی، کارگردان فیلم گفتگو کردیم.
شما در «صحنه زنی» سراغ موضوعی رفتید که مبتلابه خیلی از اتفاقات بیرونی جامعه است. چقدر پیرامون این شیوه از درآمدزایی تحقیق کردید؟
موضوع فیلم «صحنه زنی» برگرفته از یک واقعیت در جامعه امروز است. برای اولین بار خبری درباره صحنه زنی را در رادیو گوش دادم، وقتی که پیرامون این موضوع بیشتر تحقیق کردم به نتایج عجیبی رسیدم. اصل و ایده مرکزی کاملا بر اساس واقعیت و تحقیقات میدانی بود.
چقدر گسترش فقر و شکاف طبقات اجتماعی را در شکلگیری چنین راههای درآمدزایی موثر میدانید؟ آیا میتوان گفت صحنه زنی در کنار فروش اعضای بدن دو معضل جدی جامعه امروز هستند که قابل تعمیم به هر فردی است؟
توزیع ناعادلانهی ثروت و گسترش فقر و بیکاری در جامعه باعث دوگانگی شدید در متن اجتماع شده است. از طرفی شاهد هستیم عدهای در شبکههای اجتماعی ثروت و رفاهی که دارند را در معرض دید میگذارند و از طرفی شاهد موج شدید فقر و بیکاری در بخشی از جامعه هستیم. همین شکاف عمیق در جامعه زمینهساز بزه و خلاف میشود. در هر جامعهای که سرمایهسالاری ورود کند و کسب درآمد به هر قیمتی به عنوان یک سبک زندگی تعریف شود طبیعتا راههای کسب درآمد نامشروع هم بیشتر میشود. طبیعی است که در این میان افرادی که نمیتوانند به کسی آسیب بزنند به خودشان آسیب میزنند تا بتوانند پول دربیاورند. پس رفته رفته فرهنگ اصیل و انسانی فراموش میشود و همه چیز خوی حیوانی و غیرانسانی به خودش میگیرد.
برای همین در فیلم شاهد حضور شخصیت زنی هستیم که با وجود حامله بودن قرار است این اتفاق برایش بیفتد؟
بر اساس تحقیقاتم؛ یکی از راههایی که افراد در صحنهزنی انجام میدهند استفاده از زنهای حامله است. زنهای حامله که از عمر جنینشان سه ماه گذشته باشد میتوانند با ایجاد یک فضای ساختگی تصادف دیه کامل را از راننده بگیرند و به این شکل کسب درآمد کنند. زنِ فیلم ما هم بر همین اساس تصمیم به انجام این کار میگیرد.
حضور روانکاو و مشاور در فیلم آیا به معنای آن است که فیلم به مثابه یک درمانگر باید ورود کند؟ آیا درام وظیفهاش هشدار دادن و ارایه راهحل است؟
من به وظیفه درام در قبال جامعه اعتقادی ندارم. اگر قبول کنیم همه درامنویسان جهان سر سفره شکسپیر نشستند، شکسپیر میگوید ما خمیر سازنده رویا هستیم و حیات ناچیزمان با خوابی پایان میگیرد. شکسپیر هم در واقع معتقد است که ما رویاساز هستیم و مسئله اصلی در سینما به وجود آوردن درام است. کنش دراماتیک هم همواره از تضاد و کشمکش بین دو عنصر مخالف شکل میگیرد و خیر و شر در فیلم من هم وجود دارد و این جدال خیر و شر هم در قالب یک کاراکتر مددکار و مشاور در مقابل افراد متخلف شکل گرفته است.
شیوههای عجیب کلاهبرداری هر روز باعث شده حتی نسبتهای جرم و مجازات مثل قدیم کارکرد نداشته باشد. آیا میتوان این موضوع را به اتفاقهای فیلم هم تعمیم داد؟
واقعیت این است که ما امروزه با خیلی از کلاهبرداریهای اینترنتی و غیر اینترنتی روبرو هستیم، اما فکر میکنم این جنس از کلاهبرداری یعنی اینکه فردی با خسارت و آسیب زدن به جسم خودش بخواهد پولی دریافت کند قدمت طولانیتری دارد. مسئله اصلی این است که در پس این نوع کلاهبرداری فردی، یکسری باندهایی به وجود آمده و تبهکارانی هستند که به صورت باند از این موضوع استفاده میکنند و دیگر یک انتخاب فردی نیست که یک شخصی به خودش آسیب بزند تا بتواند درآمدی کسب کند بلکه ما با شبکههای خلاف روبرو هستیم.
فضای فیلم در یک سوم پایانی به سمت یک فضای پدرخواندهای میرود. تغییر ضدقهرمان در فیلم را چقدر در مسیر داستانگوییتان مفید میدانید؟
اتفاقا فکر میکنم در «صحنه زنی» بر اساس یک الگوی کلاسیک پیش رفتیم که قهرمان و ضدقهرمان وجود دارد و از نمونههای کهن الگوها سعی کردم بهره ببرم. در همین شرایط هم اگر به تصمیمهای افراد در فیلم نگاه کنیم درمییابیم که این الگوی قهرمان و ضدقهرمان در فیلم ساری و جاری است.
آیا مدیریت فرهنگی از مطرح شدن معضلات جدی از قبیل صحنه زنی ترس و واهمهای دارد؟
مدیریت فرهنگی در طول این سالها ثابت کرده است هر روز دارد ترسوتر میشود و به سمت یک سلیقهی بیخطر و خنثی که صرفا سعی میکند یک مخاطب حداقلی را حفظ کند، پیش میرود. این روند در تلویزیون در سالها پیش آغاز شد و نتیجه آن را امروز در رفتارشناسی مخاطب با آن میتوانید مشاهده کنید که نتیجهاش این میشود که هر شبکه کوچک ماهوارهای یا VODها به راحتی میتوانند حریف آن دستگاه عریض و طویل باشند. سینما هم متاسفانه در همین مسیر در حال حرکت است و مدیران ترسویی که هر روز سعی میکنند سینما را اخته کنند و معمولا با چینشها و نوع سیاستگذاریهایی که دارند، این فضای بیخاصیت به وجود میآید. ما قبلا با ممیزی روبرو بودیم که امروز همان ممیزی ساختارمند شده است یعنی با ممیزی آثار روبرو نیستیم بلکه با ممیزی کلیت سینما روبرو هستیم.
بازیهای فیلم یکدست و فضاسازی به کمک درام آمده است. درباره شرایط تولید بگویید. چقدر از این فضاسازی در فیلمنامه بود و چقدر مرهون اتفاقات لحظهای در زمان فیلمبرداری؟
بازیگران این فیلم بسیار با من همراه بودند و ماههای زیادی را با هم تحقیق کردیم و پیرامون نقشها بحث و تبادل نظر کردیم. حتی در مراحلی با نظرات آنها فیلمنامه را بازنویسی کردم و بسیار از این تجربه همکاری راضی بودم.
هفته گذشته گزارشی از یکی از شبکههای فارسی زبان درباره پدیده صحنه زنی پخش شد. به نظر شما دلیل بیتوجهی مدیریت کشور به این فضا که موجب میشود بسیاری از اتفاقهای مهم و جدی جامعه سر از خارج از کشور دربیاید، ناشی از چیست؟
همانطور که گفتم متاسفانه این نتیجه همان مدیریت ترسو و خنثی فرهنگی در داخل کشور است که هنرمندان و فیلمسازان وطنی که در همین مدارس داخلی درس خواندهاند، اجازه مطرح کردن دغدغههای خودشان را ندارند و یک شبکه فارسی زبان که با پول سعودیها فعالیت میکند به راحتی راجع به این موضوع حرف میزند. ولی من که در داخل کشور زندگی میکنم و نسبت به این فضا دارای دغدغه هستم امکان صحبت کردن راجع به این موضوعات را ندارم. ممیزی در پروانه نمایش اتفاق نمیافتد. حالا من قبلا یک حرفی زدم که بعدا اینطور استنباط شد که من به شورای پروانه نمایش اشاره میکنم درصورتیکه همان دوستان پروانه نمایش هم مشکلی با فیلم نداشتند و نکتهای که هست اینکه همان ممیزی ساختاری و چینش و گزینش افرادی که قرار است گزینش کنند و سلیقهسازی کنند، امکان طرح مسائل جدی را در سینما نمیدهند. فکر میکنم که زمان باعث میشود متوجه شویم چه کسی کار درست را انجام داده و چه کسانی کار غلط را پیش بردند. در این سالها برخی از مدیران سعی کردند با حب و بغض جلوی خیلی از فیلمهایی که باب میل سلیقهشان نیست، دیده نشود ولی تاریخ نشان داده است که مردم آن دست از آثاری را مال خودشان میکنند و با آن زندگی میکنند که میتوانند معضلات و مسائل جامعه خودشان را درون آن مانند یک آینه تماشا کنند.