شیوا علینقیان پاسخ میدهد؛
آیا حریم خصوصی هم سیاسی است؟
علی نقیان میگوید: حریم خصوصی انسان از آنجا که با فرهنگ و روابط قدرت آمیخته است، دیگر کاملا شخصی نیست و همواره ردپایی از گفتمانهای سیاسی حاکم بر جامعه را در خود نهفته دارد. نمود "امر سیاسی" صرفا به نهادها، سازمانها و تصمیمگیریهای دولتی محدود نمیشود بلکه ته جیب آدمها، در ساختار خانوادگیشان، در دسترسی آنها به حوزه عمومی و حتی در کنج خانهها، اتاقهای خواب و آشپزخانههای کوچکشان نیز رخ داده و نمودی قدرتمند دارد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، سیاست چیست؟ آیا انسان گریزی از سیاست دارد با چنانکه ارسطو میگوید انسان اساسا موجودی شهری است؟ اگر آدمی را از سیاسی بودن گریزی نباشد، سیاست را تا کجا میتوان و باید بسط داد؟ آیا میتوان در جهان امروز از فضاهایی غیرسیاسی هم سخن گفت؟ شیوا علینقیان، دکترای انسانشناسی فرهنگی از دانشگاه تهران دارد و آثار متعددی به قلمش چاپ شده است. با او در مورد این مسائل گفتوگو کردهایم.
پرسش بنیادینی که بهتر است قبل از هر مداقهای به آن بپردازیم؛ تامل در باب خود امر سیاسی است. اساسا سیاست چه نسبتی با زیست بشری برقرار میکند؟ به بیانی دیگر وقتی از سیاسی بودن سخن میگوییم دقیقا از چه طرز بودنی سخن میگوییم؟
سیاست اگرچه در ذهنیت اکثر ما مفهومی انتزاعی است و با تصویر دولت، مجلس و سیاستمداران آمیخته شده است، اما نباید با همهی حقیقت سیاست یکی در نظر گرفته شود. بخش عظیمی از سیاست فراتر از مفاهیم انتزاعی است، همان نیروی عظیمی که بر زندگی روزمره مردم تاثیر میگذارد. برای شناخت این مسئله میتوان نگاهی از پایین به مقوله سیاست داشت و تاثیر آن را بر زندگی مردم عادی دید. نکته قابل طرح در این میان گذر از نگاه گفتمانهای سنتی است که امر سیاسی را به هر چیزی که مربوط به دولت بود، اطلاق میکرد. در حال حاضر میتوان «امر سیاسی» را جنبهی مشخصی از همه روابط اجتماعی و عمومی شدن چیزها در درون جوامع انسانی مربوط دانست. در حقیقت امر سیاسی چیزی فراتر از نحوهی حکومتداری سیاستمداران و اتخاذ تصمیم گیریهای کلان است، «امر سیاسی» بر تاثیرگذاری سیاست بر مسائل جزیی و پیشپاافتاده زندگی شهروندان متمرکز است.
پرسش از چیستی امر سیاسی پرسشی هستیشناختی است و البته رویکردها نسبت به آن نیز متفاوت است. برای مثال گرامشی (۱۹۷۱) از طریق طرح مفهوم «هژمونی»، سیاست را نه منحصر به دولت، بلکه پدیدهای میداند که در همه روابط، جلوهها و نهادهای اجتماعی رخ میدهد. از این منظر سیاست بیشتر یک نگرش فرهنگی است تا یک فعالیت نهادمند. از دید گرامشی هژمونی یعنی شیوهای که از طریق آن طبقه مسلط دست به تولید نوعی ایدئولوژی میزند که در همه شئون زندگی فردی و اجتماعی افراد تجلی مییابد و برای عموم به امری مسلم و بدیهی تبدیل میشود. از دید او موضوع قدرت و سلطه تنها در روابط طبقاتی تجلی نمییابد، بلکه در همه روابط جامعه مدنی وجود دارد. از دیدگاه گرامشی میتوان چنین برداشت کرد که امر سیاسی بحث بر سر مشارکت در انتخابات، تعلق حزبی افراد و… نیست، بلکه شرایطی متاثر از سیاستورزی است که به نابرابری افراد یک جامعه منتهی میشود. نابرابری در قدرت، پول، دسترسی متفاوت داشتن به امکانات، استفاده از رانت و بهرهمندی از ابزارهای بازنمایی.
البته تعریف امر سیاسی در بین نظریهپردازان سیاسی، تعریفی یکپارچه نیست و حتی برخی از آنها نگاه ایجابیتری به فضای گفتمانی که امر سیاسی در آن رخ میدهد نیز دارند. برای مثال شانتال موف در نظریه سیاسی خود معتقد است که بازگشت امر سیاسی میتواند به مثابه همزیستی مسالمتآمیز قطبهای متعارض در گسترهی نظامهای دموکراتیک به حساب آید و گونهی قابل قبولی از پویایی را بیافریند. آرنت نیز امر سیاسی را کاملا انتزاعی درنظر گرفته و آن را به معنای تکثر وضع بشر و امکان گفتگو میان آنها میداند. امر سیاسی برای آرنت نوعی گرهگشایی فلسفی است و به امکانات تفکر، کنشگری و مسئولیتپذیریِ انسان اشاره دارد.
به هر روی پرداختن به امر سیاسی، از زاویهای که به تاثرات سیاست در زندگی روزمره مردم عادی بپردازد، در حقیقت پاسخی است به چیزی که نظریه سیاسی عمدتا به آن بیتوجه است، یعنی صورتبندی دقیقتری از جهان پیچیدهی اجتماعی که ورای منازعات و گروهبندیهای سیاسی وجود دارد. از آنجا که روابط بین انسانها از هر نوعی که باشد حاصل نوعی از روابط قدرت است و هر شخص سلسله مراتبی از قدرت و بیقدرتی را با خود حمل میکند، بنابراین امر سیاسی پدیدهای جاری در همهی عرصههای زندگی است و انسان گریزی از آن ندارد. این ایده ما را تا آنجا پیش میبرد که بتوانیم رد پای سیاست را در شخصیترین امور زندگی روزمره هم بیابیم. مثلا اینکه کدام قدرتهای بیرونی و درونی در انتخابهای شخصی افراد تاثیرگذارند: از شرایط تصمیم گیری برای نحوه پوشش و لباس گرفته تا عبارات و واژگانی که در گفتگوهای روزمره استفاده میکنند تا تصمیم گیری بر سر تشکیل خانواده و فرزندآوری، همه را درگیر میکند. بنابراین اتفاقاتی که در زندگی روزمره رخ میدهند ماهیت سیاسی داشته و ریشه در روابط نامتوازن قدرت دارند، چیزی که در بحث میشل فوکو از «زیست-سیاست» نیز به خوبی مفهومپردازی شده است.
پرسشی که در اینجا پیش میآید ناظر بر حدود و ثغور این نوع بودن است. سیاسی بودن را حد یقفی هست؟ فضاهایی را میتوان برای غیرسیاسی زیستن متصور شد؟
بحث در اینجا به نوعی به جنبههای سیاسی شرایط فرهنگی نیز مرتبط میشود. درحقیقت امر سیاسی به جنبههای سیاسی فرهنگ نیز میپردازد. مسئلهای که یکی از اصلیترین شعارهای جنبش دانشجویی و فمینیستی در دهه ۱۹۶۰ میلادی را نیز رقم زد: "امر شخصی، سیاسی است که در حقیقت نقدی بود به تفکیک میان حوزه عمومی و خصوصی. بدین معنا که آنچه در حوزه خانه و خانواده رخ میدهد همواره با قدرت آمیخته است. قدرت درون ساختار خانواده در روابط نابرابر زن و مرد، والد و فرزند، جوان و سالمند نهادینه شده و اموری بدیهی پنداشته میشود، و این شعار میخواهد در برابر طبیعی و بدیهی تلقی شدن نابرابریها بایستد. این وضعیت نابرابر نه مسئلهای مربوط به یک یا چند خانواده، که مسئلهای فرهنگی و اساسا تاریخی است و به صورت سیستماتیک شکل میگیرد؛ در بیرون از خانه سازوکاری وجود دارد که این نابرابری را مشروع میکند و میزان دسترسی افراد به پول و امکانات را شکل میدهد.
این شعار که مثالی مناسب برای تعریف امر سیاسی است، ناظر بر تاثیرگذاری جنبههای مختلفی از سیاست ورزی بر زندگی روزمره است و نشان میدهد که تبعیضاتی که زنان در درون خانواده به آن دچارند، نباید امری شخصی برای آنها درنظر گرفته شود، بلکه باید در عرصه عمومی طرح شده و به عنوان بخشی از روابط اجتماعی، از آن پرسش کرد. از این مثال میتوان بدانجا رسید که وضعیت عمومی زنان در جامعه، به نوعی چیزی سیاسی است و از روابط قدرتی که در جامعه در طول سالها نهادینه شده است تاثیر میپذیرد. بتی فریدان (روزنامهنگار آمریکایی) از جمله افرادی بود که گام مهمی در مستند کردن تجربه زنان در برخورد امر شخصی و امر سیاسی برداشت. او از سازوکارهای نهفته پشت مفهومِ «قهرمانِ خوشبختی به نام زنِ خانه» پرده برداشت و نشان داد که زندگی شخصی زنان خانهدار آمریکایی پس از جنگ جهانی دوم، تا چه حد متاثر از سیاستهای فرهنگی و جمعیتی دوران جنگ سرد میباشد. زندگی روزمره آنها از آشپزی، بچهداری، خواندن روزنامه، خرید، و داشتن حیوانات خانگی گرفته تا اضطراب و افسردگی پنهانی که در این زنان طبقه متوسط وجود داشت، همه به وجود آورندهی حس خاصی از سرگشتگی و ملال بود، حال آنکه این حس ملال ریشه در سیاستهای جنسیتی و گفتمانهای رسانهای زمانهی خود داشت. او در کتاب خود «رمزوراز زنانه» (۱۹۶۳)، با مستند کردن این تجارب مسایل زندگی شخصی زنان را از حوزه خصوصی به حوزه عمومی وارد کرده و همان امور پیش پا افتادهی مبتذل را به موضوعی سیاسی تبدیل کرد.
میتوان چنین نتیجه گرفت که «امر سیاسی» چیزی پیچیده و چندوجهی است، و میتوان حضورش را هرجا که روابطی از قدرت و پول در آن جریان داشته باشد، حس کرد. امور خصوصی انسان از آنجا که با فرهنگ و روابط قدرت آمیخته است، دیگر کاملا شخصی نیست و همواره ردپایی از گفتمانهای سیاسی حاکم بر جامعه را در خود نهفته دارد. نمود «امر سیاسی» صرفا به نهادها، سازمانها و تصمیمگیریهای دولتی محدود نمیشود، بلکه ته جیب آدمها، در ساختار خانوادگیشان، در دسترسی آنها به حوزه عمومی و حتی در کنج خانهها، اتاقهای خواب و آشپزخانههای کوچکشان نیز رخ داده و نمودی قدرتمند دارد.