در گفتوگو با ایلنا مطرح شد:
عصر شخصیتهای کاریزماتیک تمام شده/ سلبریتیها درحال تبدیل به کاریزمای سیاسی هستند
سیدمهدی ناظمی میگوید: عصر شخصیتهای کاریزماتیک سکولار کلاسیک تمام شده و انسانهایی که همچنان به دنبال کاریزما میگردند با ظهور سلبریتیها به آنها روی آورده و درواقع سلبریتیها جایگزین کاریزماهای سنتی و کلاسیک قرار میگیرند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، روزی صحنه سیاست عرصه احترام به زعمایی بود که مصلحت قومی را تشخیص میدادند و بقیه به فرمانشان به خط میشدند، نمونه چنین شخصیتهای که اغلب بدون هیچ مقام رسمیای میتوانستند محور وحدت قرار بگیرند، در دنیا کم نیست. حال چه بر سر شخصیتهای کاریزماتیک سیاسی آمده است زیرا کاریزماتیک بودن در عصر اینستاگرام دشوار شده و کنشهای سیاسی هم تغییر کردهاند. با سیدمهدی ناظمی (مدرس فلسفه و پژوهشگر سینما و فلسفه) در این باب گفتگو کردهایم.
برای اولین شاید بهتر باشد بپرسیم کاریزما چطور کار میکند؟
من واقعا نمیدانم جواب این سؤال چیست، چیزی که من میفهمم این است که به هر حال انسانها در طول تاریخ همواره نیازمند یک انسان برتر بودهاند. انسانها در آن انسان برتر، خودِ متفاوتی از خودِ متعارف و روزمرگی خودشان را تجربه کرده و احساس میکردند که آن خود همان خود ایدهآل آنهاست و به همین خاطر حاضر بودند که در واقع رهبری آن فرد که آئینه خود برتر آنها بود را بپذیرند و به یک شکلی تن به بندگی آن خود برتر میدادند. حالا بندگی منظورم این نیست که به لحاظ وجودشناختی فکر کنند که آن فرد آنها را آفریده ولی به هر حال اعتقاد به این داشتند که باید در تبعیت محض او باشند، البته خیلی واضح است که هیچ انسانی تبعیت محض از انسان دیگری نخواهد داشت ولی به هر حال اعتقاد داشتند که باید داشته باشند و باید با او همراهی کنند. نیازی به گفتن ندارد که اساسا این یک امر دینی بوده و در واقع فَرّ ایزدی بوده که به آن فرد موهبت میشده و بر اساس آن موهبت جوامع و انسانها خودشان را در ایدهآلترین شکل ممکن در آن خود برتر و در واقع متجلی شده در یک فرد انسان میدیدند.
در مورد اینکه خوب حالا که این کاریزما از بین رفته انسان چه سرنوشتی پیدا میکند، باید بگویم بحث در این زمینه زیاد است و واقعا مجال آن نیست و اساسا این کار بنده نیست، به هرحال جامعهشناسان باید آن را مطرح کنند و آنها باید در این زمینه صحبت کنند، اما پر واضح است که به معنای دینی کلمه تقریبا کاریزما خیلی کمرنگ و سست شده و برخی معتقدند غرب با کنار گذاشتن کاریزماست که غرب شده، حداقل کاریزمایی که در اینجا عرض میکنم کاریزمایی است که آن پیوست فَرّ ایزدی را هم در خود دارد، شما میتوانید به یک شکل سکولار هم کاریزما را در برابر فرضا برخورد عقلانی افراد تفسیر کنید، ولی به هر حال کاریزما را اگر به معنای سکولارش در نظر نگیریم خوب قطعا باید گفت که در تاریخ غرب که دیگر وجود ندارد و در تاریخ سایر کشورها هم محو یا بسیار ضعیف میشود حالا این اجمال کلی در خصوص دیدگاه بنده در خصوص کاریزماست.
کاریزما اگر باشد به چه شکل میتواند عمل کند؟
باید دقت داشه باشیم از الان به بعد که داریم در مورد کاریزما صحبت میکنیم واقعا در مورد فردی صحبت نمیکنیم که از آن فرّ ایزدی برخوردار است و یا حداقل ما بتوانیم بفهمیم که برخوردار است، چراکه بسیار سخت شده بنابراین باید گفت که کاریزما در جهان مدرن معنای متفاوتی دارد و به دلیل آن معنای متفاوت است که در واقع میشود رهبری کاریزماتیک کرد، شوربختانه این مسئله و رهبری کاریزماتیک و سیاست کاریزماتیک یا کاریزما به مثابه رسانه که در بخش بعدی وارد آن خواهم شد به شکل کاملا فاعلمحورانه فهمیده میشود، اینکه فردی هست که این فرد کاریزما دارد و اینطور تصور میشود که با کاریزمای خودش میتواند رهبری کند، متأسفانه برعکس فهمیده نمیشود در صورتی که کاملا برعکس است یعنی اینکه جوامع تودههای مردمی هستند که در جستجوی کاریزما هستند و بدون وجود کاریزما نمیتوانند به صراط و قرار برسند و از نوعی سردرگی رنج میبرند و به همین خاطر کاریزما را مییابند، حالا در این نشد در دیگری، درهر صورت در اشکال مختلف به دنبال این هستند که کاریزما را بیایند، ببینید من اینجا صحبت ذاتانگارانهای ندارم که بگویم همه ابنای بشر همانطور که بدون آب خوردن نمیتوانند زنده بمانند بدون کاریزما هم نمیتوانند زنده بمانند، چون اگر بخواهیم این طور نگاه کنیم که هیچ بحث فرهنگی نمیتوانیم داشته باشیم، وقتی داریم میگوئیم انسانها به کاریزما نیاز دارند منظورمان این نیست که اگر یک روز کاریزما نداشته باشند میمیرند بلکه داریم میگوئیم که انسانها به لحاظ فرهنگ انسانی همواره نیازمند یک پدر انسانی هستند، مثلا در دین مسیحیت خدای پسر در واقع پدر انسانی است یعنی خداوند، خدای پدر است که در آسمانها قرار دارد و عیسی(ع) که در روی زمین است به تعبیر مسیحیان خداوند روی زمین است، یا پدر زمینی آنهاست، پدری که کالبد انسان گرفته و به همین دلیل خیلی راحت به کشیش میگویند پدر روحانی، نشان داده شده که انسانها همیشه به یک پدر نیاز دارند و اگر پدر را از دست بدهند دچار بحران و سردرگمی میشوند.
آیا میتوان از نوعی از هم گسیختگی عقلامیت وکنش اصیل در سابه این بحران سخن گفت؟
در این بحران و در این سردرگمی که انسانها به آن مبتلا میشوند در درجه اول از هم پاشیدگی، منتشر شدن، منفرد شدن، از دست دادن هویت جمعی، از دست دادن راه رشد و تعالی و از هم پاشیدگی و اختلافات داخلی و سستیهای رو به تزاید، سلطهپذیری، بردگی و بندگی گروههای دیگر یا بخشها و جوامع دیگر از آثار فقدان پدر خواهد بود، به این معنا که عرض کردم بسیار سخت میشود در جوامع کاریزما را حذف کرد و شاید تنها استثناء در دنیای امروز یعنی تا حدی استثناء جوامع غربی یا به شکلی جوامع مدرن متأخر باشند، خوب در این جوامع به تدریج یعنی هرچه از جنگ جهانی دوم به این طرف حرکت میکنیم و به سمت امروز میآئیم از میزان رهبری رهبران کاسته میشود، رهبران رهبران ضعیفتری میشوند و وجوه کاریزماتیک در آنها کمتر میشود، البته باز تکرار میکنم کاریزماتیک به معنای پدرانگی و به معنای در واقع حامی بودن، خود برتر و خود ایدهآل، منتهی در این جوامع امروزی هم کاریزما به اشکال متنوعی بازتولید شده یعنی در جهان امروز شاید شما رهبری مثل هیتلر را نمیبینید اما اینکه هیتلر را نمیبینید به این معنا نیست که شخصیت کاریزماتیک را نمیبینید بلکه اگر دقت کنید شخصیتهای کاریزماتیک همواره وجود دارند، به چند شکل مختلف ما امروزه همچنان تداوم این نیاز را در مردم و تجلی که به هرحال در یک فردی آن نیاز و پاسخ خودش را میبیند دیده میشود، یک شکل آن در سیاستمداران است و ظهور سیاستمدارانی مثل ترامپ و پوتین و برخی سیاستمدارانی مثل صدام حسین در خاورمیانه، خوب صدام حسین که به فرّ ایزدی اعتقادی نداشت اما به هر حال موفق شده بود بخشی از مردم عراق را متقاعد کند که من بخشی از آن خود برتر شما هستم و بخشی از جهان عرب را توانسته بود متقاعد کند که من آن شکل ایدهآل شما هستم، خوب این رهبران به یک شکلی موفق میشوند که آن سنت پدرانه را ادامه دهند، از رهبرانی که مثال زدم اگر عبور کنیم چون این مسئله دشواری نیست و ما به راحتی میفهمیم که آقای پوتین رهبر کاریزماتیکی است و طرفداران جدی هم در روسیه دارد، به شکل دیگری ترامپ هم سعی کرد کاریزماتیک شود و طرفدارانی هم جذب کند و درک این هم خیلی سخت نیست که بفهمیم چه نسبتی بین ترامپ و فرهنگ آمریکایی و پوتین و فرهنگ روسی وجود دارد.
اما آنچه که شاید ممکن است مورد غفلت قرار گیرد انتقال کاریزما از چهره سیاستمدار به چهره سلبریتی است یعنی اتفاقی که امروز افتاده این است که عامه مردم بیشتر آن خود برترشان را در سلبریتیها جستجو میکنند، مثلا شما میبینید که حتی برخی افراد بیاخلاق و اوباش نیز صفحات مخصوص به خودشان و کانالهای مربوط به خودشان را در فضای مجازی دارند که در آنجا ادعاهایی مطرح کرده و با هم کل کل میکنند، در واقع این هم یک جور جنبه کاریزماتیک دارد که باعث میشود یکی از اوباش و اشرار محوریت و بزرگی بین طرفدارانش پیدا کند و او را خیلی بزرگ میکنند و طرفدارانشان ستایشهای عجیب و غریبی از آنها میکنند، در این شرایط هم در واقع دارند همان وجهه کاریزماتیک رهبر را به او میدهند و آن نیاز خودشان به وجود رهبر را علنی میکنند، این وجوه در سلبریتیهای ورزشی و اجتماعی نیز خیلی شدید دیده میشود. در سلبریتیهایی مثل بازیگران یا مدلها این موضوع به شکل دیگری دیده میشود، اما گاه کاریزما نوعی شور جنسی هم پیدا میکند به عبارت دیگر در آن عشقی که بین افراد و رهبر وجود دارد به یک نوعی عشقی از جنس عشق جنسی هم دیده میشود، منتهی در این صحبت من نباید خیلی اغراق کرد و فکر کنیم که همهی میلیونها طرفدار یک مدل یا بازیگر همه به شکل جنسی نگاه میکنند چون اتفاقا اگر قرار باشد که آنها به ایجاد رابطه نزیک فکر کنند که هیچ وقت نمیتوانند خیلی نزدیک شوند، اما یک نوع و مدل خاصی از عشقی که بین امت و رهبر وجود دارد بین سلبریتیها و هوادارانشان هم وجود دارد، چون طرفداران سلبریتیها هم همین حس را دارند و کاملا خودشان را مدیون سلبریتی میدانند، با آنها زندگیشان معنا پیدا میکند و با وجود سلبریتی میتوانند در آناتی از زندگی خودشان ابراز وجود کنند و این ابراز وجود را در قربانی کردن خودشان به شکل آئینی برای سلبریتی انجام میدهند و نشان میدهند و حتی شاید افرادی حاضر باشند خودشان را قربانی کنند که اگر باشند هم من هیچ تعجبی نمیکنم، ولی حداقل به شکل آئینی خودشان را برای سلبریتی قربانی میکنند، در اینجا سلبریتی هم باز نقش ثانویهای پیدا میکند و چون یک فرد عادی است تفاوتش با رهبران کاریزماتیک این است که خودش هم میداند که چیزی نیست، ولی به هر حال در نقش خودش فرو میرود و سعی میکند خودش را به مثابه یک فرد متمایز، برتر و دارای توانایی رهبری برای طرفدارانش اثبات کند، این اتفاقی است که در رابطه با سلبریتیها و طرفدارانشان میافتد و به یک شکل باید گفت که کار رهبری انجام میدهد و به نوعی شخصیت کاریزماتیک دارد، فقط حالا تفاوتهایی است که باید آنها را لحاظ کرد.
تفاوت کاریزمای یک سلبرتی و دیگر کاریزماها در چیست؟
اگر به صورت اجمالی بخواهیم به تفاوت کاریزمای یک سلبرتی و کاریزماهای دیگر اشاره کنیم باید به چند عنصر دقت کنیم یکی اینکه سلبریتی به هر حال کاریزمایی دارد که دیدنی و مشاهدهکردنی است، کاریزماهای قبلی اینطور نبودند البته هر چه گذشت این جنبه بصری نیز جدیتر شد ولی واقعیت این است که جنبه بصری در دنیای امروز بسیار مهم است، حتی یک رهبر سیاسی هم بدون داشتن جنبههای بصری قطعا نمیتواند قابل دیدن برجسته و مورد پسند تبدیل به یک رهبر سیاسی شود، اینها در جای خودش درست است، ولی به هر حال تاریخ انسان این طور نبوده و این طور شده که سلبریتی هم اوج آن است، سلبریتی یک کاریزمای دیدنی و مشاهدهکردنی دارد و اگر آن را نداشته باشد قطعا نمیتواند سلبریتی شود، دوم این که سلبریتی تنها به صرف داشتن این ویژگی بصری هم نمیتواند سلبریتی باشد، بلکه باید بتواند در یک مناسبات سرمایه قرار بگیرد، در حالی که کاریزمای کلاسیک لزوما نیاز ندارد در مناسبات سرمایهداری قرار بگیرد، اما سلبریتی برای این که بتواند سلبریتی شود چون نیازمند ایجاد تنش و واکنشسازی به مخاطبان است و این یک فرآیند پروژهسازی است طبعا باید وابستگی وثیقی به سرمایهداری داشته باشد و بتواند خودش را در مناسبات نظام سرمایهداری به درستی تعریف کند و هزینه فایده درستی در فعالیتهایش داشته باشد، بنابراین سلبریتی شدن و سلبریتیسازی بدون تبعیت از نظام سرمایهداری و قرار گرفتن در یکسری مناسبات نظام سرمایهداری غیرممکن است، حالا این نظام سرمایهداری را نباید صرفا به معنای اقتصادیاش فهمید بلکه در واقع اقتصادی - سیاسی است و نظام سرمایهداری هر دو را با هم پیش میبرد. بنابراین باید گفت که عصر شخصیتهای کاریزماتیک تمام شده، دیگر عصر شخصیتهایی که دارای فرّ ایزدی هستند به یک معنا تمام شده، حتی عصر شخصیتهای کاریزماتیک سکولار کلاسیک هم به یک معنا تمام شده و انسان همچنان به دنبال کاریزما میگردد و اگر روزی کاریزما نداشته باشد دچار بحران شدید هویتی خواهد شد، به همین خاطر کاریزما را برای خود میسازد و جدای از آن نیست به همین خاطر است که ما ظهور سلبریتی را مشاهده میکنیم و در واقع سلبریتی جایگزین کاریزمای سنتی و کلاسیک قرار میگیرد. حالا در مورد ممتنع بودن رهبر کاریزما، باید بگویم نه ممتنع نیست، ممکن است و ما در بررسیها میبینیم که برخی افراد چنین ویژگیهایی را دارند، یعنی اگر هم ویژگیهای دیدنی مثبتی دارند ویژگیهای یک رهبر کاریزماتیک را هم دارند و آن دو ویژگی هم کمک میکند که در واقع آنها گاهی دیده شوند.