استاد سیاست دانشگاه پرینستون:
جهانی که در آن آمریکا، چین و روسیه برای امنیت و سلطه باهم رقابت میکنند، خطرناک است/ پروژه تخریب مرزها به رهبری آمریکا دیگر جواب نمیدهد
امنیت و سلطهای که آمریکا در دوره پس از جنگ ایجاد کرده است در حال پایان یافتن است. دنیا بر سر یک دو راهی قرار دارد. "جان آیکن بری" معتقد است ایالات متحده باید از این فرصت بهره ببرد و پروژه بینالمللی لیبرال را مجددا راهاندازی کند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، جان آیکن بری (استاد سیاست و امور بینالملل در دانشگاه پرینستون)، نویسنده کتاب «جهانی امن برای دموکراسی، انترناسیونالیسم لیبرال و بحرانهای نظم جهانی» است. وی در آخرین کتاب خود از واپسین فرصت آمریکا قبل از فروپاشی سخن میگوید. به همین مناسبت گفتوگویی با او ترتیب دادیم.
سال میلادیای که به تازگی پشت سر گذاشتیم، آکنده از رویدادهای عجیب بود. برخی از این رویدادها منجر به تغییر صورتبندیهای دیرپایی شدند. نظم جهانی آیا واقعا دچار تحول شده و آیا این تغییر در جهت تضعیف ایالات متحده پیش رفته است؟
از سال ۲۰۲۰، به عنوان سال بحران و فاجعه، همهگیری و رکود اقتصادی و غیرلیبرالیسم و انحطاط دموکراتیک یاد میشود. همچنین زمانی است که پایههای اساسی نظم جهانی در معرض تهدید جایگزینی قرار گرفته است. از سال۱۹۳۰ تاکنون؛ جهان از ابتداییترین اشکال همکاری در همه زمینههای اصلی سیستم جهانی از جمله تجارت، دارایی، کنترل تسلیحات، حقوق بشر، انساندوستی و محیط زیست بیبهره بوده است و اطمینان کامل نسبت به راهحلهای مشترک برای مشکلات وجود ندارد. سیستم پس از جنگ به ریاست ایالات متحده سالهاست که در حال تضعیف است اما مورخان آینده ممکن است نقطه تاریخی آن را در آوریل سال ۲۰۲۰ بدانند، زمانی که در فاجعه بزرگ سلامت عمومی و اقتصادی دوران پس از جنگ، کشورهای گروه ۷ یا «جی ۷» نتوانستند در مورد یک اعلامیه ساده با علتی مشترک به توافق برسند. دنیا بر سر یک دوراهی است. در یک جهت جهان آسیب دیدهی رقابتهای قدرت وجود دارد. این آیندهای است که «مشکلات آنارشی» ترسیم میکند. جهانی که در آن ایالات متحده، چین، روسیه و سایر کشورهای رقیب برای امنیت و سلطه با یکدیگر رقابت میکنند، جهان خطرناکی است. مبارزات هژمونیک، انتقال قدرت، معضلات امنیتی و ملیگرایی ارتجاعی، سیستم جهانی پسا آمریکایی و پسا لیبرال را معرفی میکند. این مسیری است که دولت ترامپ با خروج از آن به دنبال قرار دادن ایالات متحده ذیل عنوان «اولین آمریکا» است. در این جهان دموکراسیهای لیبرال همبستگی خود را از دست میدهند و بنابراین قدرت خود را در شکل دادن به قوانین جهانی نیز از دست میدهند. در این جهان ارزشهای غربی نسبت کمتری با گشودگی، حاکمیت قانون، حقوق بشر و لیبرال دموکراسی دارد. تاثیر آمریکا در جهان طی قرن گذشته به سبب قدرت زیاد و توانایی در ارائه مجموعهای از ایدهها و چارچوبهای نهادی به جهانیان برای به دست آوردن سود متقابل بوده است و با از دست دادن آن، آمریکا کوچکتر و ضعیفتر خواهد شد.
شما از مسیر دیگری هم سخن گفتید. اساسا چقدر این مسیر میتواند به پدیداری شرایط نرمال کمک کند؟
مسیر دیگر، آخرین فرصت تلاش برای بازپسگیری پروژه بینالمللی لیبرال دو قرن اخیر است که به معنای ایجاد یک نظم جهانی باز و چندجانبه است که با ائتلاف دموکراسیهای پیشرو لیبرال تثبیت شده است. این چشمانداز متاثر از «مشکلات مدرنیته» ازجمله نیروهای علم، فنآوری و صنعتگرایی است. همانطور که ارنست گلنر نوشته است، این نیروها یک «موج جزر و مدی» هستند که جوامع مدرن را به سمت یک سیستم جهانی به هم پیوسته که مدام پیچیدهتر میشود، سوق میدهند. همانطور که لیبرالهای بینالمللی دریافتهاند، ایالات متحده و شرکای آن بیشتر در معرض خطرات فراملی نوظهور و به هم پیوسته قرار دارند تا خطر قدرتهای سیاسی رقیب. این خطرات عبارتاند از تغییرات آب و هوایی، همهگیریها، بحرانهای مالی، کشورهای شکست خورده و گسترش سلاحهای هستهای و همچنین تاثیرات اتوماسیون و تولید جهانی بر ساختار طبقاتی جوامع سرمایهداری، خطرات انقلاب هوش مصنوعی و سایر آشفتگیها هنوز به تصور درنیامده است.
و البته کرونا…
بله، ویروس کرونا جدیدترین و ترسناکترین نمونه خطرات فراملی است؛ به مرزها احترام نمیگذارد، در جنگ نمیتوان از آن پنهان شد یا آن را شکست داد و خوب یا بد، ایالات متحده و باقی جهان در آن شریکاند. در کوتاه مدت، همهگیری و ویرانیهای اقتصادی و عواقب اجتماعی آن، بیشک تجزیه و فروپاشی نظم جهانی را سرعت میبخشد و حرکت به سمت ملیگرایی، رقابت جدی بر سر قدرت و جداسازی استراتژیک تقویت میشود. در بلندمدت، ایالات متحده فرصتی برای الهام بخشیدن به حرکتی ضد انترناسیونالیسی پیدا میکند و این همان اتفاقی است که در بین سالهای ۱۹۳۰-۴۰ رخ داد و فرانکلین روزولت و چند رهبر دیگر از نوعی انترناسیونالیسم سرسخت سخن گفتند. سقوط اقتصاد جهانی در ۱۹۳۰ به بعد، گسترش فاشیسم و توتالیتاریسم ارتباط متقابل جوامع مدرن و میزان آسیبپذیری آنها را نسبت به آنچه روزولت «آلودگی» مینامید، نشان داد. در پاسخ، روزولت و دیگر انترناسیونالیستها نظمی پس از جنگ برای بازسازی یک سیستم باز پیش چشم آوردند که شامل اشکال جدیدی از حفاظت و روشهای مدیریت وابستگی متقابل میشود. ایالات متحده نمیتواند به سادگی در مرزهای خود پنهان شود و باید نظم جدیدی پس از جنگ برقرار سازد. این امر به زیرساخت جهانی نهادها و مشارکتها نیازمند است.
شما در مقاطع متفاوتی از آخرین فرصتهای ایالات متحده سخن گفتهاید. اساسا راه نجات آمریکا در چیست؟
اکنون، ایالات متحده باید از فرصت استفاده مجدد از پروژه بینالمللی لیبرال بهره ببرد. برای شروع، باید به بازاندیشی درباره معنای «بینالمللی بودن» بپردازد. اینبار، بینالمللیگرایی جستجویی عملگرا و کمجان برای یافتن راهحلهای همکاری در خطرات جهانی خواهد بود و این بار راهپیمایی پیروزمندانه لیبرال دموکراسی نخواهد بود بلکه به معنای اتصال بینالمللیگرایی لیبرال و زندگی روزمره مردم است. انترناسیونالیسم پروژه تخریب مرزها و جهانیسازی دنیا نیست بلکه مدیریت پیچیدگیهای وابستگی اقتصادی و امنیتی در پیگیری رفاه ملی است.
از دید بسیاری از افراد، نظم بینالمللی لیبرال شکست خورده است و یادگاری از یک دوره گذشته است. از نظر برخی این سیاست با سیاستهای نئولیبرال شناخته میشود که باعث ایجاد بحران مالی و افزایش نابرابری اقتصادی شده است و از نظر برخی دیگر، در مداخلات نظامی فاجعهبار و جنگهای بیپایان نقش دارد. در این میان، «شرطبندی لیبرال» مبنی بر ادغام چین ذیل نظمی به رهبری آمریکا به عنوان سهامدار مسئول، شکست خورده به نظر میرسد. جای تعجب نیست که انترناسیونالیسم در اروپا جذابیت خود را از دست داده است. اگر تامل کنیم، نظم لیبرال پس از جنگ موفقیت چشمگیری محسوب شد و چارچوبی برای جوامع صنعتی درگیر فراهم کرد تا بتوانند خود را به دموکراسیهای اجتماعی مدرن تبدیل کنند. آلمان غربی و ژاپن در یک جامعه امنیتی مشترک ادغام شدند و هویتهای متمایز خود را به عنوان قدرتهای بزرگ «غیر نظامی» دنبال کردند. اروپای غربی توانست بر نفرتهای قدیمی خود فائق شود و یک پروژه بزرگ اتحادیه را راهاندازی کند. حکومت استعماری اروپا در آفریقا و آسیا تا حد زیادی پایان یافت. یک سیستم همکاری سه جانبه شکل گرفت که باعث رشد و مدیریت سلسلهای از بحرانهای تجاری و مالی شد. از ۱۹۸۰، کشورهای آسیای شرقی، آمریکای لاتین و اروپای شرقی تغییرات سیاسی و اقتصادی به وجود آوردند که آنها را به یک نظم جهانی باز تبدیل کرد که توسط یک سیستم چندجانبه قوانین و نهادها محصور شده بود. آمریکا به عنوان یک قدرت جهانی بزرگترین موفقیتهای خود را تجربه کرد. کشورهای سراسر جهان خواهان رهبری بیشتر و نه کمتر از آمریکا بودند. ما نباید مشتاق همراهی نظم جهانی خارج از صحنه تاریخ باشیم.
بازگشت بینالمللیگرایی مستلزم چیست؟
برای تجدید روح بینالملل گرایی لیبرال، طرفداران آن باید به هدف اصلی خود بازگردند که ایجاد یک فضای منظم است که در آن دموکراسیهای لیبرال برای منافع متقابل همکاری میکنند، آسیبپذیریهای مشترکشان را مدیریت میکنند و از شیوه زندگیشان محافظت میکنند. بر اساس این همبستگی دموکراتیک، این کشورها میتوانند با چین و روسیه ارتباط برقرار کنند و همچنین بر سر قوانین نظم جهانی با آنان رقابت کنند. پروژه بینالمللی لیبرال پیرامون مجموعهای از محکومیتها بنا شده است که امروزه به همان اندازه مناسباند که در زمان ظهور آنها در اوایل قرن ۱۹ مناسب بودند. هنگامی که به درستی سازماندهی شوند، تجارت و مبادله به نفع همهی طرفهاست. قوانین و نهادها همکاری را تسهیل میکنند. دموکراسیهای لیبرال ظرفیت منحصر به فردی برای همکاری دارند زیرا ارزشهای مشترک آنها موجب تقویت اعتماد و همبستگی میشود. همچنین دموکراسیهای لیبرال یک دلیل بیشتر برای همکاری مشترک دارند؛ افزایش وابستگی اقتصادی و امنیتی فرصتها و همچنین خطراتی ایجاد میکند. عمل بر اساس فرصتها ضمن محافظت در برابر خطرات، نیاز به اقدام جمعی دارد. همهگیری، عنصر اصلی بینش لیبرال بینالمللی را تقویت کرده است. دولتها (با دموکراسیهای لیبرال) تنها در صورتی امنیت خواهند داشت که با یکدیگر اقدام کنند.