در تقارن نودمین سال تولد دکتر شریعتی و روز دانشجو مطرح شد؛
شریعتی تمایزی بین مسلمان ایرانی و ایرانی مسلمان قائل نیست
لیلا اردبیلی میگوید: شریعتی معتقد است که دو مفهوم ایرانیت و مسلمانی چنان درهم امتزاج یافتهاند که نمیتوان آنها را از هم جدا کنید و به شکلی غیرمستقیم تمایزی بین مسلمان ایرانی و ایرانی مسلمان قائل نیست.
به گزارش خبرنگار ایلنا، چندی پیش همایش شریعتی و راه آینده به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. در این نشست که به مناسبت تقارن نودمین سال تولد دکتر علی شریعتی و روز دانشجو، به بررسی ابعاد مختلف شخصیت شریعتی پرداخت، لیلا اردبیلی با اشاره به برخاستن موج تازه ناسیونالیستی در بین برخی از اقشار جامعه و با اشاره به مفهوم ملیت نزد شریعتی گفت: در سالهای اخیر طی اعتراضات خیابانی ازجمله شعارهایی که در میان معترضان به گوش میرسد شعارهایی مبتنی بر ارجحیت ملیت بر مذهب است و چه بسا پررنگ شدن چهرههای تاریخیای مانند کوروش یا ملیگرایانی مانند مصدق در میان طیفی از جوانان ریشه در پرسشی دارد که مستتر در دو گانه ایرانی/ مسلمان است. بنابراین اینکه کدامیک از این دو هستار مفهومی در سپهر اجتماعی و سیاسی و از همه مهمتر در ذهن فرد ایرانی ارجحیت دارد، پرسشی است که در این مقال سعی دارم باتوجه به کتاب بازشناسایی هویت ایرانی-اسلامی (مجموعه آثار ۲۷) علی شریعتی که در آن بحث ارتباط ملیت و مذهب بیان شده است، آن را بررسی کنم و نظر شریعتی درمورد ارتباط این دو هستار با یکدیگر را مورد بازخوانی قرار دهم و در نهایت نشان دهم که آیا کسانی چون شریعتی به این پرسش قدیمی که گویا به تازگی نیز در میان جوانان سر برآورده است، چه پاسخی دادهاند؟ پرسشی که شاید بتوان امروز پاسخی به آن نداد و آن را جدی تلقی نکرد ولی مطئناً در آینده نیازمند ارائه پاسخی متقن به این دست از پرسشها خواهیم بود.
برای ورود به بحث پیش از هر چیز باید به این نکته پرداخت که دو عبارت اسمی «مسلمان ایرانی» و «ایرانی مسلمان» چه تفاوتی با هم دارند. همانطور که از ساخت واژگانی این دو عبارت که همانا ساخت اضافهای (مضاف و مضافالیه) برمیآید که مضاف، هسته و مضافالیه وابسته به مضاف و فرعی از آن محسوب میشود. بنابراین اگر بگوییم مسلمان ایرانی منظور آن است که مسلمان بودن اصل و ایرانیت فرعی از آن است و در مورد ایرانی مسلمان نیز عکس این موضوع معنادار میشود. به این ترتیب هر یک از این ساختها از آنجا که در زبان؛ بار معنایی متفاوتی از دیگری دارند، در ذهن افراد نیز دارای مفهوم متفاوتی است و استفاده از هر یک بیشک در جهان واقع نیز دارای نتایج و پیامدهای مختلفی خواهد بود و نگاهی متفاوت را به موضوع ایرانی بودن و مسلمان بودن رقم میزند و دقیقاً از همین جاست که اختلافات آغاز میشوند.
وی در ادامه افزود: البته باید توجه داشت که پیشینهی این مسئله در تاریخ ایران قدمت زیادی دارد و شاید بتوان نهضت شعوبیه را قدیمیترین آنها دانست. در تاریخ معاصر نیز قدمت این پرسش به دوران انقلاب مشروطه و پس از آن به شکلگیری گروههای ملی- مذهبی برمیگردد. گروههایی که از یکسو در ملیت و ناسیونالیسم ایرانی ریشه دارند و از سوی دیگر محوریت فعالیتهای خود را مذهب قرار دادهاند. این پرسش در انقلاب ۵۷ نیز در ساحت اجتماعی و سیاسی مطرح شد.
این مردمشناس پس از بیان این مقدمات به تفسیر شریعتی از ماییت و اسلامیت پرداخته و گفت: بعد از این مقدمه، و برای ورود به بحث اصلی که همانا خوانش شریعتی از این مفاهیم است، لازم است از نردبان انتزاع بالا رفته و از دو مفهوم انتزاعیتر که مستتر در واژه مسلمان و ایرانی است و نسبت به این دو شمول معنایی بیشتری دارد را استفاده کنیم که همانا مذهب و ملیت است. شریعتی بهطور مستقیم درباره مسلمان ایرانی و ایرانی مسلمان صحبت نکرده است، اما ذیل مفهوم ملیت و مذهب در فصل چهارم کتاب بازشناسایی هویت ایرانی-اسلامی (مجموعه آثار ۲۷) به تفصیل به این دو مفهوم پرداخته است. در آغاز این فصل؛ شریعتی بیان میدارد که رابطه ملیت و مذهب بین روشنفکران، ناسیونالیستها و روحانیون غالباً نامشخص و درهم آمیخته یا به درستی مطرح نشده است. به اعتقاد شریعتی گروهی «ملیت و مذهب را بر هم منطبق میبینند و مذهب را یک ساخت قومی به شمار میآورند و آن را باتوجه به خویشاوندی یا بیگانگی نژادی، قومی و ملی ارزیابی میکنند.» وی شاهد مثالی که برای این ادعا میآورد تحقیقات دورکیم و مردمشناسانی است که مذهب را در جوامع بدوی بررسی میکنند. شریعتی این نظر را در مورد تعریف مذهب را رد میکند و معتقد است این محققان چون مذاهبّ با دامنهی کوچک و بدوی را مورد مطالعه قرار دادهاند، اینگونه ادعایی دارند و این موضوع در مذاهب بزرگ صادق نیست و این دست از مذاهب دامنهای ماورای قومی دارد، مانند بودا که بیش از هند در چین و ویتنام و غیره گسترش یافت.
وی در ادامه گفت: از نظر شریعتی دسته دوم کسانی هستند که «مذهب را در برابر ملیت» تلقی میکنند و آن هنگامی است که زادگاه تاریخی مذهب در خارج از قلمروی ملیت باشد. وی معتقد است که این نگاه بین ناسیونالیستهای تنگاندیش و مذهبیهای فرخاندیش رواج دارد که اولی با تکیه بر ملیت؛ مذهب را انکار میکند و دومی با انکار مذهب؛ ملیت را منکر میشود. و در نهایت علت این ابهام و اختلاف نظر را در این میداند که ملیت و مذهب دو واقعیتی هستند که از یکسو چنان درهم آمیختهاند که امکان تفکیک میان آنها قابل تصور نیست و از سوی دیگر دو مقوله کاملاً مجزا به شمار میروند. به این ترتیب شریعتی با رد رابطه میان ملیت و مذهب، در بین این سه دسته به منظور درک رابطه درست میان این دو مفهوم به تعریف مذهب میپردازد و آن را «نوعی ایدئولوژی مینامد که در ادامه غریزه میآید» و در نهایت بین ایدئولوژی مذهبی و غیرمذهبی تمایز قائل میشود و ایدئولوژی غیرمذهبی را «زاییده عقل فلسفی و علمی دانسته که با عقل منطقی وضع میشود» و ایدئولوژی «مذهبی را دنباله طبیعی و تکامل یافته غریزه میداند که به درجه خودآگاهی رسیده و شکل ارادی مییابد.» وی مذهب را «مکاشفهای مرموز» میداند که در آن «عقل و احساس از یکدیگر تفکیک ناپذیر است» و در نهایت با تمثیلهایی چون «آتشی که هم سوزش عشق دارد و هم تابش نور» و «از عمق وجودی انسان سرچشمه میگیرد و با عشق توامان است» تعریف خود از مذهب را نهایی میکند.
این استاد دانشگاه در ادامه با تاکید بر خوانش خاص شریعتی از ملیت گفت: در ادامه شریعتی از ملیت تعریفی ارائه میکند که در آن «ملیت» را مترادف با «شخصیت» در نظر میگیرد و آن را حاصل خصائص ممتازی که روح مشترکی را در بین افراد ایجاد میکند، در نظر میگیرد. شریعتی در تقابل بین مذهب و ملیت بیان میدارد که مذهب «عقیده است و عواطف و اعمالی که این عقیده را ایجاب میکند» اما ملیت «شخصیت» است و خصائص ممتازی که روح مشترکی را در بین افراد ایجاد میکند. در نهایت رابطه میان ملیت و مذهب را رابطه میان «شخصیت» و «عقیده» میداند و از این بیانات نتیجه میگیرد که ملیت و مذهب دو مقوله جداست که نه با هم مترادف هستند و نه متضاد.
کلانتری افزود: پیش از پرداختن به ترسیم رابطه ملیت و مذهب در بیان شریعتی، ابتدا باید نگاهی نقادانه به تعریفی داشته باشیم که ایشان درباره مذهب و ملیت ارائه دادهاند. شریعتی به درستی دریافته است که برای بیان رابطه میان ملیت و مذهب باید ابتدا تعریفی از این دو مفهوم ارائه کرد اما تعریفی که در اینجا از مذهب ارائه شده است بسیار مخدوش و پرابهام است. برای نمونه، ایشان مذهب را امری غریزی معرفی کرده و مشخص نکرده است که جایگاه ایمان و وحی و عقل در این عمل غریزی در کجا قرار دارد و مشخص نیست منظور شریعنی در اینجا از غریزه چیست؟ همچنین وی مذهب را هستاری معرفی کرده است که «ریشه در جان آدمی دارد و از عمق وجودی او سرچشمه میگیرد و با عشق توامان است» اما مشخص نکرده که منظور او از عباراتی مانند «جان آدمی» و «عمق وجودی» چیست و در این تعریف منظور از «عشق» چیست؟ بر هیچ صاحب فکر و قلم علمی پوشیده نیست که ارائه این تعاریف از مذهب نه تنها خارج از وادی تعاریف علمی است بلکه صرفاً بیاناتی بلاغی و استعاری است که برای پاسخ به پرسشهای ما به هیچ رو به کار نمیآیند. در مورد تعریف ایشان از «ملیت» نیز این دست از مغالطات وجود دارد و در این تعریف مشخص نیست که چرا ملیت که مولفههای معنایی بسیار گستردهای همچون سرزمین، تاریخ مشترک، زبان، اساطیر دارد را محدود به «شخصیت» کرده است و منظور از این شخصیت چیست. از این تعاریف مغلطهآمیز اینگونه برمیآید که با تعاریف مبهمی و ناقصی که شریعتی از ملیت و مذهب ارائه کرده است، نمیتوان برای پاسخ به پرسش مطرح شده در این جستار طرفی بست. حال در ادامه به رابطهای که ایشان بین این مفهوم برقرار کردهاند، میپردازیم تا شاید از طریق رابطه ترسیمی ایشان بتوان برای پرسش مطرح پاسخی درخور ارائه کرد.
وی افزود: شریعتی بیان میدارد که ملیت در انتخاب مذهب، مذهبی را برمیگزیند که به رفتار و روحیه و شیوه تفکر و احساس آن ملیت نزدیکتر باشد یا در هنگام درک و اخذ مذهب؛ آن را با شخصیت خویش سازگار میکند و با ویژگیهای خود منطبق میسازد. رابطهای که شریعتی در اینجا میان ملیت و مذهب برقرار میکند رابطهای تخیلی و از نظر تاریخی بیاساس است، با این حکم عمومی شریعتی گویا آزادی ملیتها در انتخاب مذهب را پیشفرض قرار داده است پیشفرضی که به گواه تاریخ بیشک نمونههای نقض فراوانی دارد. از سوی دیگر، در مورد بخش دوم ادعای وی که بیان میدارد ملیتها در هنگام اخذ فرهنگ؛ آن را با شخصیت خویش سازگار میکنند نیز وی دچار تناقضگویی شده است چراکه در چند سطر قبل آن اظهار میدارد که ویژگی مذهب تغییرناپذیر بودن آن است حال آنکه اگر قرار باشد هر مذهبی وقتی وارد ملیتی خاص میشود رنگ و بوی آن را بگیرد، آن گاه تکلیف ویژگی تغییرناپذیر بودن مذهب که وی ادعای آن را دارد چه میشود.
او در پایان سخنان خود با اشاره به تفیسر شریعتی از نسبت میان دیانت و ملیت گفت: در نهایت شریعتی با بیان اینکه مذهب آمیزهای از عقیده و فرهنگ است، معتقد است که مذهب بر ملیت، شخصیت یا همان روح جمعی یک ملت تاثیر خواهد گذاشت و در نتیجه این تاثیر و تاثرات ملیت و مذهب چنان با هم عجین میشوند که جداسازیشان کاری غیرممکن است. به بیان دیگر، شریعتی ادعا دارد که نمیتوان قایل بر تفکیک ملیت و مذهب بود. شاید در ساحت نظری بتوان این حکم را صادر کرد و اعلام داشت که هویت ایرانی-اسلامی در فردیت یک ایرانی با هم عجین هستند اما پرسش اینجاست که در ساحت عملی به هر حال باید مشخص کرد که کدام بر دیگری تفوق دارد و کدام را باید ارجح دانست؟ دستکم در تاریخ سیاسی معاصر کم نیستند صحنههایی که مسئله ایرانی مسلمان و مسلمان ایرانی در آن به محل مناقشه تبدیل شده است و از این رو نمیتوان ادعا کرد که این دو ترکیب هیچ تفاوتی با هم ندارند. برای نمونه، میتوان به قتل فریدون زرتشتی یکی از طرفداران مشروطهخواهی در سال ۱۲۸۶ اشاره کرد که وقتی به دست مخالفان مشروطه به قتل رسید و عدهای برآن شدند که تا قاتلان او را به قصاص برسانند، این نظر مناقشهها و منازعات فراوانی را به دنبال داشت. در این خصوص حکم روحانیون این بود که از آنجا که این حادثه مصداق «قتل غیرمسلمان به دست مسلمان» است بنابراین قاتل نباید قصاص شود و به این ترتیب قاتلان وی که در واقع سر مخالفت با مشروطهخواهان را داشتند و گویا میدانستند که با قتل مسلمان مشروطهخواه محکوم به قصاص خواهند شد، دست به قتل فریدون زدند. همچنین وقتی خاطرات «علم» دوست صمیمی محمدرضای پهلوی را میخوانیم، کم نیستند از صحنههایی که در آنها شاه در تنگنای انتخاب میان شعائر ملی و آداب و رسوم مسلمانی قرار میگیرد. حاصل کلام آنکه شریعتی معتقد است که دو مفهوم ایرانیت و مسلمانی چنان درهم امتزاج یافتهاند که نمیتوان آنها را از هم جدا کنید و به شکلی غیرمستقیم تمایزی بین مسلمان ایرانی و ایرانی مسلمان قائل نیست. اما امروزه ما نیک میدانیم که در عمل و بهخصوص در سپهر سیاسی اینکه کدامیک از این ترکیبهای مفهومی در زیرساختهای کنشهای سیاسی و اجتماعی ما قرار داشته باشد، نتیجه مسلماً تفاوت خواهد داشت. به عبارت دیگر شاید در ساحت بحث نظری و مفهومی بتوان درباره ادغام این دو مفهوم با هم سخن راند ولی در عرصه کنش اجتماعی و سیاسی ناچار به تمایز بین این مفاهیم هستیم. به هر صورت به نظر میرسد که این مسئله امروزه روز یکی از پرسشهایی است که ذهن ایرانی را بار دیگر به خود مشغول کرده است و بیشک نسلهای آینده ایران نیز بدان توجه خواهند داشت و برماست که تعاریف ارائه شده توسط گذشتگانمان را تکمیل کرده و بدور از مغلطه و زبانآوری به بررسی مفهوم ملیت و مذهب بپردازیم.