از فینگرفود تا اژدر زاپاتا
غذا فقط غذا نیست. غذاها ازنظر اجتماعی ارزشگذاری میشوند و وجههای اجتماعی دارند. در جامعه ایرانی املت با جوجهکباب، خورش قیمه با باقالیپلو با ماهیچه ، قورمهسبزی با بوقلمون شکم پر یکسان نیست.
به همین دلیل گاهی اوقات حرمت مهمانی را که دعوت کردهایم در نوع غذایی که برای او تهیه میکنیم نشان میدهیم. البته در سالهای اخیر علاوه بر نوع غذا، تعداد و تنوع آن نیز اضافه شده است. در برخی از کشورهای خاورمیانه میزان روغن موجود در غذا هم نشانه احترام به مهمان است. هر چه روغن بیشتر باشد یعنی منزلت مهمان نزد میزبان بیشتر است.
غذا در حکم یک ویترین است. ما گاهی اوقات با غذا، سبک زندگیمان را به رخ میکشیم. درست است که همه ایرانیان کموبیش غذاهای مشترکی طبخ میکنند ولی طبخ غذاهای جدیدی که بیانگر آشنایی میزبان با زندگیِ مد روز باشد میتواند برای او پرستیژ اجتماعی به همراه آورد. غذاها میتوانند به ما تمایز اجتماعی بدهند. میتوانند گواهی بدهند که ما به سبکهای جدید زندگی تعلق داریم. جلزوولز استیک سنگی، هم میتواند نشانهای از طبقه اجتماعی و هم نوگرایی میزبان باشد.
غذاها با موضوع مردانگی و زنانگی هم پیوند دارند. مثلاً چلوکباب در مقایسه با خورش سبزیجات عمدتاً غذایی مردانه تلقی میشود. این مسئله در همه فرهنگها کموبیش وجود دارد. سالاد برای برخی از زنان بهعنوان یک وعده غذایی کامل تلقی میشود و این در حالی است که برای بیشتر مردان سالاد بهعنوان یک مکمل، در کنارغذای اصلی به شمار میرود. درجایی میخواندم که در امریکا، دختری در اولین ملاقات برای آشنایی با پسری در رستوران، استیک سفارش میدهد که غذایی مردانه است تا بدینوسیله به پسر این پیام را بدهد که دختری خاکی و متواضع است و افادهای نیست! برخی مردان با نوع غذایی که انتخاب میکنند میخواهند مردانگی خود را به رخ بکشند. معمولاً کبابها چنین کارکردی دارند. البته غذاهایی هم وجود دارند که جنسیتی نیستند و هم زنان و هم مردان به آن علاقهمندند.
گسترش وسایل ارتباطجمعی و آگاهی از سایر فرهنگها، میتواند غذاهای جدیدی را وارد سفرهها کند. در سالهای اخیر شاهد رشد غذاهای مینیاتوری یا فینگرفود(غذاهایی که با دو انگشت میتوان آنها را از بشقاب برداشت) هستیم. گاهی اوقات انگار جامعه هم با خودش لج میکند و یا در برابر پدیدههای جدید واکنش نشان میدهد. چون در مقابل، شاهد غذاهای شکمپرکن و حجیم هم هستیم! گویی وقتیکه فینگرفود میآید بخشی از جامعه هم تصمیم میگیرد لج کند و به سراغ اژدر زاپاتاها ، کباب متریهای بناب و ساندویچ کثیف با "نون اضافه" برود. گویی مدیریت بدن برای چاق نشدن و اتخاذ رژیمهای لاغری شدید، واکنشهای ضد خود را نیز دامن میزند.
در سالهای اخیر، علاوه بر کیفیت، دیزاین یا تصویر غذاها هم مهم شدهاند. حتی غذاهای سنتی هم به شکل تزئین شده در سفرهها قرار میگیرند. تزئین هایی که در گذشته عمدتاً بر روی سالادالویه انجام میشد این روزها حتی بر روی فسنجان هم اجرا میشود. این روزها غذا فقط برای شکم تهیه نمیشود. برای چشم، بینی، و حتی برای گوش هم تهیه میشود. غذا باید با آدمها حرف بزند!
غذاها قدرت هویتسازی دارند. شاید بتوان از سلیقه غذایی افراد «خوشههای سلیقه» تهیه کرد. مثلاً : « کلهپاچه، چلوکباب، آبگوشت و حلیم»، یا « سالاد سزار، استیک، سوسیس و تخممرغ» میتواند بازگوکننده هویت اشخاص باشد و گرایش سنتی و مدرن آنان را نشان دهد. البته در سالهای اخیر شاهدیم که آلامدها و فشن ها به طباخیها، و اقشار سنتی نیز به فوت کورت های مراکز خرید بالای شهر میروند. نکته جالب آنکه وقتی در سایت گوگل کلمه کلهپاچه را تایپ میکنید گوگل کلمات زیر را به شما پیشنهاد میدهد: کلهپاچه در ونکوور، کلهپاچه در فرانکفورت، کلهپاچه در لسآنجلس، کلهپاچه در پاریس، کلهپاچه در ملبورن! این یعنی آنکه ایرانیان ساکن این شهرها مدام کلمه کلهپاچه را در گوگل جستجو کردهاند!
گاهی اوقات غذا برای توهین و تحقیر دیگران بکار میرود. عدم مدارا یا تساهل اجتماعی را از قضاوتهای اجتماعی درباره غذاهای سایر اقوام و ملل میتوان درک کرد. اطلاق تعابیری مانند « کله ماهیخور» یا «سوسمارخور» از آن جملهاند.
غذاها قدرت خاطره سازی و خاطره بازی دارند. غذای مادربزرگ، غذای عمه فاطی، ساندویچهای اکبر آقا، قورمهسبزی مامانِ خدابیامرز از آن جملهاند. بوی غذاها میتوانند لحظاتی زمان را به حالت تعلیق درآورند و ما را به گذشتههای دور ببرند.
منبع:تندرست نیوز