خبرگزاری کار ایران

عرب سرخی: ساختار انتخاباتی ما مشکل دارد

عرب سرخی: ساختار انتخاباتی ما مشکل دارد
کد خبر : ۴۹۰۱۹۸

آرای خاکستری در انتخابات ایران به پارامتری تعیین کننده تبدیل شده‌اند و این گروه بزرگ چه با حضور خود در انتخابات چه با رای ندادن می‌توانند در سرنوشت انتخابات موثر باشند اما این آرای خاکستری چگونه به وجود آمدند؟ آیا به وجود آمدن این گروه نتیجه ساختار غلط انتخابات است یا تبلیغات نامناسب؟ خبرنگار شفقنا این پرسش‌ها را با فیض الله عرب سرخی به بحث گذاشته است. این فعال سیاسی با اشاره به اشکالاتی که به ساختار انتخابات وارد می‌داند، می‌گوید: قانون ما قانون غیرشفافی است.

او نتیجه این وضعیت را در قانون، حاکم شدن سلیقه‌ها معرفی می‌کند و می‌گوید آنچه امروز جریان دارد، بیشتر نوعی سلیقه است تا قانون.

متن گفت‌وگوی شفقنا با فیض الله عرب سرخی را بخوانید.

*ساختار انتخابات و ساز و کار تبلیغات و مناظرات در ایران چقدر برای این‌که مردم بتوانند به انتخاب اصلح برسند، مفید است و چه خلأهایی دارد؟

برنامه‌های موجود در رسانه‏ی اصلی اطلاع‌رسانی ما بیش از آن‌که تعیین تکلیف کند، صرفاً  تحرک ایجاد می‏‌کند؛ این برنامه‌ها به هیچ وجه جوابگوی نیازها نیست تا مردم بتوانند از آن طریق متوجه شوند یک نامزد چه می‌‏کند، چه کار قرار است انجام دهد، تفاوت برنامه‌ی او با دیگران چیست و با آگاهی از تفاوت برنامه‌ها به رأی و انتخاب برسند. امروز در برنامه‌های رادیو و تلویزیون این اتفاق رخ نمی‌دهد.

آن‌چه امروز رخ می‌دهد، این است که مردم متوجه می‌شوند انتخاباتی در پیش است، چه کسانی نامزد هستند و چهره‌های آن‌ها را دیده‌اند  و  احیاناً از کسانی که اعتماد دارند در این باره پرسش کنند و در نهایت دست به انتخاب بزنند. رادیو و تلویزیون ما مشکلات فراوانی از جمله‏ این دارد که بیش از آن‌که یک رسانه باشد، ارگان یک طیف سیاسی است یا حداقل به‌عنوان ارگان یک طیف سیاسی عمل می‏کند. وقتی رسانه‏ی اصلی و ملی ما طرفدار یک جریان شد، به مرور آن اعتماد و اعتباری که در افکار عمومی باید داشته باشد را از دست می‏دهد. امروز اگر تلویزیون کار خوبی هم انجام دهد، باور به خوب بودن این کار وجود ندارد و مردم به دنبال دلایل پشت پرده‏ی آن می‌گردند بنابراین اشکال اصلی، این است. به‌طور مثال مناظره‌ی انتخاباتی در دنیا فراوان برگزار می‏شود. یک این‌که مجری یک چهره‏ی مطلع بی‌طرف است که همه‏ی طرف ‏‌های ماجرا او را  به بی‌طرفی  قبول دارند. نکته‏ی  بعدی این است که مجری با سوال‌های خود چالش ایجاد می‏کند تا نامزدها حرف بزنند و باورها و برنامه‌هایشان را برای مردم توضیح دهند. موضوع دیگر آن‌که اقتصاد را در دستور کار نمی‏گذارند بلکه یک موضوع اقتصادی را برای کار می‏گذارند؛ موضوعی که محل اختلاف دیدگاه نامزدهاست. رسانه با یک مجری بی طرف سعی می‏کند که  دقیقاً دیدگاه ‏‌های نامزدها را برای مردم مشخص کند تا مردم بدانند که کدام یک از این دیدگاه‏ها را می‏پسندند، کدام بیشتر به نفع آنهاست یا در نگاهی ملی، کدام به نفع کشور است تا آن را مبنای رأی قرار دهند. امروز هیچ کدام از این اتفاقات در تلویزیون و رادیوی ما نمی‏افتد؛ موضوعاتی بسیار کلی و کلان انتخاب می‏کنند و بعد به نامزد می‏گویند چند دقیقه فرصت دارد که نظرات خود  را درباره‌ی آن مساله بگوید. در عرض آن بر فرض پنج دقیقه چه می‌توان گفت و چقدر می‏شود مساله را باز کرد؟ گویی اصلاً چنین قراری وجود ندارد که مردم دقیقاً مطلع شوند و بر اساس آن اطلاع و شناخت دست به انتخاب بزنند بلکه تحت تأثیر هیجان‌ها قرار می‏گیرند.

*این موضوع به ساختار انتخابات برمی گردد یا مساله محدود به مناظره است؟  مثلاً اگر زمانی که برای تبلیغات کاندیداها در نظر گرفته می‏شد، بیشتر بود، آیا این امکان وجود نداشت که سوالات جزیی تری چنان که شما می‌گویید هم مطرح شود و به این سوالات کلان اکتفا نکنند؟ مساله به صدا و سیما برمی‌گردد یا ساختار انتخابات است که باید اصلاح شود؟

نه، ساختار انتخاباتی ما همین گرفتاری را دارد.  وقتی ۱۶۰۰ نفر ثبت نام می‏کنند و از بین این ۱۶۰۰ نفر، ۶ نفر تأیید می‏شوند، بسیاری از افرادی که وضعیتی شبیه این ۶ نفر دارند، رد می‏شوند و مشخص نمی‏شود چرا رد شدند و آنها  که تأیید شدند، معلوم نمی‏شود چرا تأیید شدند. زمانی که تا این اندازه عدم شفافیت وجود دارد، بنابراین حتماً  قانون اشکال دارد. در دنیا  هرکسی بخواهد کاندیدای ریاست جمهوری شود، باید شرایط مشخصی داشته و از پایگاه رأی روشنی برخوردار باشد. قانون ما قانون غیرشفافی است و ضوابط ما به گونه‏ای طراحی شده است که شفاف نباشد. به طور مثال وقتی به همین کلیت گفته می‌شود التزام  به اسلام، به این معناست که نمی‏خواهیم حرف روشنی بزنیم. در مجلس شاید ششم بود که قرار شد همین واژه را به این شکل معنا کنند که فرد دارای این ۲۰ ویژگی که آن ۲۰ ویژگی دیگر را نداشته باشد، فردی ملتزم به اسلام است اما جلوی آن گرفته شد. بر این اساس قرار است که قانون ما همین قانون مبهم و اجرایش در اختیار چند نفر باشد. طبیعی است که در چنین وضعیتی سلیقه‏‌ها حاکم می‏شود و هر چه گروهی که قرار است بررسی صلاحیت کنند، افراد با ظرفیت‌تری باشند، شکل بهتری ایجاد می‏کنند و هرچقدر کم‌تحمل‌تر باشند، شرایط را بدتر رقم می‏زنند. به نظر می‌رسد آنچه امروز جریان دارد، بیشتر نوعی سلیقه است تا قانون؛ نمی‏خواهم  بگویم قانون هیچ نقشی ندارد، اما قانون آنقدر غیرشفاف است که نمی‏شود از آن تعابیر قانونی، نتیجه‏ی مشخصی را گرفت. به همین دلیل مشاهده می‌شود که در انتخابات مجلس ششم، تقریباً رد صلاحیتی جدی صورت نمی‏گیرداما در انتخابات مجلس هفتم، یک رد صلاحیت گسترده صورت می‏‌گیرد. به گونه‌ای که یک نامزد انتخاباتی -آقای مهندس بهزاد نبوی- شش بار نامزد بوده است و سه بار تأیید و سه بار  رد شده است. نکته‌ی جالب آن است که این سه بار رد صلاحیت بین آن سه بار تأیید قرار دارد یعنی یک بار تأیید و یک بار رد شدند و یک بار تایید شدند یک بار رد شدند و بار سوم تأیید شدند و دوباره رد شدند. این مدل رفتاری نشان می‌دهد که سلیقه حاکم است بنابراین ایراد صدا و سیما سر جای خود و  ایراد  قانون نیز سرجای خود قرار دارد. همچنین اجرای قانون هم اشکالات خود را دارد و در هر سه حوزه مشکل‌هایی وجود دارد.

*اشکالاتی که در ساختار انتخاباتی ما وجود دارد، چقدر در شکل‌گیری آرای مردد در جامعه موثر بوده است و چرا این تعداد آرای مردد در ایران داریم که در نهایت چه با رأی دادن و چه با رأی ندادنشان تصمیم‌گیرنده خواهند بود؟

واقعاً به این صورت نیست که آرای خاکستری در ایران خیلی بیشتر از کشور‏‏های دیگر باشد،  اصلاً اینطور نیست.

*اما آمار، چهل درصد را برای آرای خاکستری نشان می‌دهند.

این‌طور نیست؛ وقتی در انتخابات ۷۶،  ۷۹٫۸ درصد افراد شرکت می‌‏کنند یعنی ۲۰ درصد آرای خاکستری وجود دارد که لزوماً رأی خاکستری هم نیست؛ بسیاری در شرایط رأی دادن نیستند و بسیاری ممکن است دسترسی پیدا نکنند و دلایل فراوانی باعث شود که رأی ندهند. اگر اشتباه نکنم در همین انتخابات سال ۹۲، حدود ۷۴ درصد افراد شرکت کردند یعنی آرای کسانی که رأی ندادند، حدود ۳۷-۳۶ درصد هستند، بنابراین دوره‏‌ها با هم متفاوت است.  در دنیا هم اگر حدود ۵۰ درصد در انتخابات شرکت کنند، چندان غیرعادی تلقی نمی‌‏شود. در دنیا نیز جز در نقاط زمانی و مقاطعی که دغدغه ‏‌های جدی برای وضعیت کشور وجود دارد، ممکن است مشارکت پایین باشد. اگر وضعیت باثباتی باشد و مردم نگران نباشند و کشور در روند عادی خود در حال اداره باشد، پایین بودن میزان مشارکت هم چندان نگران کننده نیست. ضمن این که همه‏ ی مردم-به معنای ملی قضیه- وظیفه دارند در انتخابات شرکت کنند. به هر حال ما از یک طرف از حقوق شهروندی برخورداریم و از یک طرف واجد مسوولیت ‏‌های شهروندی هستیم. مسوولیت ‏‌های شهروندی به ما حکم می‏کند که در سرنوشت کشور شرکت کنیم، نسبت به گزینه‌های مختلف و نگرانی‌هایی که نسبت به فردای کشور وجود دارد، بی‌تفاوت نباشیم و با شرکت و انتخاب و رأی خودمان کمک کنیم که سرنوشت روشن‌تری برای کشور رقم زنیم. بر این اساس اگر ما بخواهیم به استاندارد‏‏های دنیا نگاه کنیم، میزان مشارکت ما آن‌قدر پایین نیست که فکر کنیم کشور‏‏های دیگر خیلی بالاتر هستند و می‌توان گفت که ایران از کشورهایی است که میزان مشارکت در آن نسبتاً خوب است.

*چه عواملی باعث می‏شود که درصدی از جمعیت نخواهند از حق شهروندی  خود استفاده کنند یا آن مسوولیت شهروندی خود را به جا آورند؟ به طور ویژه در ایران چه عواملی باعث شکل‌گیری چنین جریانی شده است و  امید  یا مسایل دیگر هر کدام چه نقشی دارند؟

هر کدام از عوامل مورد اشاره، سهمی دارد اما چون کار بررسی، پژوهش و  نظرسنجی‌‏‏های دقیقی صورت  نمی‏گیرد، نمی‏توان آن را با دقت آماری گفت. حتماً ممکن است کسانی هر چند با درصد نه چندان بالا در وضعیت رأی قرار نداشته باشند، صندوقی در دسترس آنها نباشد. کسانی ناامید و معتقد هستند که چه فرقی می‏کند و همه سر و ته یک کرباسند یا اسم هرکس را بخواهند از صندوق در می‏‌آورند؛ این سخنان ممکن است اشتباه باشد که  از نظر من اشتباه است اما  باید و می‌‏شود این افراد را آگاه کرد که آ‌ن‌ها سر و ته یک کرباس نیستند؛  آقای روحانی و آقای احمدی نژاد  از یک کرباس نیستند و آقای خاتمی و آقای رییسی هم از یک کرباس نیستند. بر این اساس گرچه عملکرد آن‌ها متفاوت است اما مثل هم نیستند.  نتیجه‌ی عملکرد یکی در حوزه‌‏ی حاکمیت، ۸ سال تباهی و ویرانی برای این کشور بوده است و یکی از آن‌ها دوران باشکوهی را برای این کشور رقم زده است که کثرت آرا و محبوبیت امروزی وی نشانه‏‌ی آن است. این‌که رفتن نامزدی برای سخنرانی در یک شهر با همراهی ۵۰ اتوبوس باشد که قبل از او آن‌جا را آب و جارو می‌کنند و برایش شعار می‌‏دهند، متفاوت است با کسی  که مردم برای شرکت در سخنرانی‌اش سر از پا نمی‌‏شناسند و نخبه‌هایی  شرکت می‏‌کنند که  اصلاً نمی‌‏شود این اتهامات را در موردشان زد. امروز بسیاری از چهره‌‏‏های محبوب مردم و خانواده‌های شاخص و مهمی که در کشور بودند  از جمله خانواده‌‏ی امام، آقای منتظری، آقای مطهری، آقای بهشتی، آقای رفسنجانی، آقای رجایی، آقای باهنر و … به یک نامزد رای می‏‌دهند. مگر این اتفاقی است؟ بسیاری از هنرمندان و ورزشکاران محبوب که حتماً برایشان هزینه دارد اما از این نامزد حمایت می‏کنند بنابراین اصلاً نمی‏توان گفت که مردم همه بی‌تفاوت هستند. قشر محدودی بی‏‌تفاوت هستند و عمده‏ی مردم و بخصوص جریان شاخص به رغم هزینه‌‏ها  با اعلام حمایت خود نشان می‏‌دهند که نامزدها  سرو ته یک کرباس نیستند. گروهی هم این افراد ناامید هستند. گروه دیگری نیز اساساً نادیده گرفته می‌‏شوند. سلیقه‌های  متفاوتی در جامعه وجود دارد و به میزانی که این سلیقه‌‏ها را ببینیم و باور ‏کنیم که حق دارند نامزد داشته باشند در مشارکت اثرگذار است. وقتی نامزد آنها را نمی‏بینیم، احساس ناخوشایندی  پیدا می‏کنند و از صحنه‌‏ی انتخابات بیرون می‌‏روند. ما وظیفه داریم همه‌‏ی سلایق را ببینیم، البته ممکن است که نتوان برای همه‏‌ی سلیقه‌های ریز و درشت نامزدی دید و حتی اگر  نامزد هم باشد، گاهی باید تجمیع شوند و در برنامه‎های جدی‌تر با هم تفاهم کنند و  تعداد نامزدها پایین بیاید. اگر صد کاندیدای ریاست جمهوری داشته باشیم، دیگر اصلاً امکان تشخیص، رأی آوری جدی و تمرکز روی فعالیت و برنامه‌های مهم ایجاد نخواهد شد اما این کار دستگاه نظارت نیست بلکه کار احزاب و گروه‏‌هاست. باید اجازه دهیم احزاب در  جامعه ساختار، وزن و حوزه ‏ی  نفوذ پیدا کنند و بتوانند با برنامه‌های خود قشر‏‏های مختلف را نمایندگی کنند. در نهایت نیز به نظامی دو حزبی برسیم که دو حزب، افکار  عمومی را نمایندگی می‏کند یا  یک نظام چند حزبی که بیش از دو حزب در آن افکار عمومی را نمایندگی می‏‌کند. در حقیقت کنار گذاشتن افراد کمتر با صلاحیت را از طریق شکل‌گیری افکار در قالب احزاب، سازماندهی کنیم و حتی تعداد  نامزدهایمان را از طریق  تعداد احزاب سامان دهیم و نه از طریق حذف کردن یک شخص  و تأیید کردن یک شخص.

*یعنی یکی از دلایل اصلی وجود آرای مردد را وجود نداشتن تحزب‌گرایی جدی در کشور می‌دانید؟

حتماً یکی از دلایل، نداشتن یک جامعه‏‌ی سامان‌یافته است. وقتی احزاب، سندیکاها و ان جی اوها به سمت سازماندهی جامعه می‌روند، جامعه را از وضعیت اتمیزه  و پراکنده در می ‏آورند و سازماندهی می‏‌کنند، امکانات  کشور را تعریف و  برنامه‌های برون‌رفت از بحران‌های‏‌ اجتماعی را تعریف می‏‌کنند. در نتیجه نیز به این دلیل که نهادها  مدنی هستند و  با حضور خود مردم شکل گرفته است، باورپذیر می‌‏شوند. امروز هر کاری انجام شد، می‌‏گویند خودشان –حکومت- هستند، اما وقتی این در سطح جامعه‏ ی مدنی سازماندهی می‌شود و شکل می‏‌گیرد، برای مردم قابل  قبول‏تر و باورپذیرتر می‏‌شود.

*برخلاف آن‌چه در اظهاراتتان مطرح شد، بویژه در این دوره روی این آرای خاکستری  و تعیین کننده بودن آن‌ها مانور بسیاری داده می‏‌شود. در نگاه شما این گروه چقدر نقش  تعیین‌کننده و موثری در نتیجه‌‏ی نهایی انتخابات دارند؟

حتماً این قشر در انتخابات تأثیر دارند. علت آن هم این است که جریاناتی به دلیل دسترسی‏‌ها به کانون‌‏های قدرت و امکانات، آرای خود را در یک سطح حداقلی تقریباً حفظ کرده‌اند و بسته‌اند و آن بخش شناور، بخشی است که به نوعی سهم آن در نهاد‏‏های اجمالی حاکمیت کمتر است و صرفاً  حضورش را از طریق  نهاد‏‏های انتخابی در حاکمیت رقم می‌‏زند. وقتی میزان مشارکت کاهش یا افزایش پیدا می‏کند، این آرای شناور است که کاهش و افزایش پیدا می‌‏کند. بر این اساس رأی آرای خاکستری برای جناحی که جایگاه کمتر باثباتی در بخش‌های اجماعی حاکمیت  دارند، تعیین کننده‌تر است.

*پس تعداد آرای خاکستری  نیست  که نگران کننده است بلکه به خاطر نوع ساختار و شکلی که در انتخابات وجود دارد، همین درصد از جامعه برای آن  گروهی که در قدرت قرار ندارند، نقش تعیین کننده‏‌ی جدی‏‌ای پیدا می‏‌کند؟

دقیقاً همین‌طور است.

*برای جلب این آرا چه کارهایی باید انجام داد؟  نخبگان و رسانه‏‌ها چطور می‏‌توانند آنها را به رأی دادن هدایت کنند؟

شما نقطه‏‌ی مقابل این را ببینید و بگویید چه کارهایی صورت می‌‏گیرد برای آن‌که این مشارکت چندان برجسته نباشد. امروز تحرکاتی در سطح جامعه به منظور ناامن‌سازی و ایجاد رعب و ترس مشاهده می‌شود. مگر واقعاً امروز در جامعه و در انتخابات، نگرانی وجود دارد؟ خیر! انتخاباتی در حال برگزاری است و نامزدها در برنامه‌های رادیو و تلویزیونی که باید ملی باشد، برنامه‌هایشان را می‏‌گویند. تفاوت آن‌ها هم در  شیوه‏ی اداره‌ی کشور است و هیچ کدام سر نظام، رهبری یا قانون بحث نمی‌‏کنند. بحث سر نحوه‌ی اجرای همین قوانین موجود است و هر کدام امر مهم را مطلبی می‌دانند که شاید از دیگری متفاوت باشد. کسی راهکار  دیگری مثلاً متکی به اهرم‌های قدرت دارد و  یک نفر تصور می‏کند می‏تواند این برنامه ‏ها را متکی به همراهی و جلب نظر مردم اجرا کند. تفاوت‌‏‏ها در اجرای برنامه است.

*فضای مجازی تا امروز چقدر موثر بوده و بعد از این چقدر می‌تواند اثرگذار باشد؟

حتماً فضای مجازی تأثیر دارد. تبلیغات پارچه‌‏ای  و کاغذی را  به شکل گذشته در سطح شهر نمی‏‌بینید یعنی تبلیغات به فضای مجازی رفته است، وگرنه  مردم کم تحرک‌تر نشدند. ما می‌‏توانیم فضا را پرشور کنیم و با همین نامزدها وضعیت و تدارکات  از دایره‏‌ی رأی خاکستری کم کنیم اما کسانی نمی‌‏خواهند. دلیل آن روشن است زیرا اگر این‌ها بیایند، رأی آن‌ها بالا نمی‌‏رود بلکه رأی جناح مقابل بالا می‏‌رود.

*اگر بخواهیم این آرای خاکستری را دسته‌بندی کنیم، فکر می‏‌کنید بیشتر در سبد کدام کاندیدا قرار بگیرند؟

اگر بگویم بیش از ۷۵درصد این آرا در  سبد جبهه‏‌ی اعتدال و  اصلاح قرار می‏‌گیرد، حتماً اغراق نکردم زیرا آن جناح، تمام تدابیر را برای جمع‌آوری رأی کسانی که می‏‌خواهند به آن‏ها  رأی دهند را فراهم کرده‌اند و می‏‌کنند. این جریان نه از یک سامانه‌ی آن‌چنانی برخوردار است و نه  امکانات به آن صورت دارد. اگر هم احیاناً  در نقطه‌‏ای قرار بگیرد که دسترسی به صندوق نداشته باشد، ترتیبی برای این‌که بخواهد به کنار صندوق منتقل شود  یا صندوق به او نزدیک شود وجود ندارد. به طور مثال در انگلستان فقط در لندن امکان رأی دادن وجود دارد، گرچه تعداد کل ایرانیان مقیم انگلیس چندان بالا نیست اما به عنوان یک مثال قابل طرح است. در اینجا هم به شکلی از این جنس تدابیر وجود دارد که می‌‏تواند کمک کند به این‌که رأی خاکستری کاهش پیدا کند و فرصت مناسبت‌تری برای تدوین و توضیح قرار دهند. یکی از سه مناظره‏‌ی اصلی مربوط به اقتصاد است، در حالی که همه نامزدها  معتقد هستند که در این دوره، مسایل اقتصادی نقش بسیار پررنگی در اقناع جامعه دارد،  اما هیچ کار ویژه‌‏ای برای ارائه ریزتر برنامه‌ها صورت نگرفت. به طور مثال این امکان وجود داشت که موضوع فساد، تورم، رکود یا سرمایه‌گذاری باشد یعنی یک موضوع مشخص را برای جلسه تعیین کنند. وقت مبسوطی در نظر بگیرند تا نامزدها به‌طور دقیق  بگویند که راهکار آنها برای حل یکی از این معضلات چیست و برنامه‌ی خود را بگویند. از نامزد سوال می‏‌کنند  این تعهدی که شما می‌دهید، بر فرض ۱۰۰ هزار میلیارد پول یعنی  تقریباً ۴۰ درصد بودجه‏ی فعلی دولت را لازم دارد. شما می ‏خواهید این ۴۰ درصد را از کجا بیاورید؟ پاسخ می‌دهد تأمین شده و انجام شده است. این حرف چقدر می‌تواند به‌عنوان یک برنامه ‏ی انتخاباتی مسموع واقع شود؟

*سه مناظره‌ای که تا امروز برگزار شد، چقدر می‌‏تواند در  جلب این آرای خاکستری موثر باشد؟

ممکن است مناظره‌ها از محتوای لازم برخوردار نباشند اما سمت‌گیری افراد و میزان عقلانیت حاکم  بر حرف‏‌ها و برنامه‌ها را نشان می‌‏دهد. روش‌های مختلفی وجود دارد؛ بر فرض نامزدی حرفی می‌زند که می‏تواند با استدلال، درستی آن را به جامعه نشان دهد اما دیگری حرفی می‌زند که اصلاً بنا ندارد راجع  به آن استدلال کند.

*آیا جامعه‏‌ی ما  به آن درجه  از آگاهی سیاسی رسیده است که در فضای فعلی و با وجود برخی موانع، بتواند از این مناظرات به تشخیص صحیح و گزینه‏‌ی اصلح برسد یا آن شور و هیجان است که می‌‏خواهد در لحظات آخر تصمیم بگیرد؟

برای بردن جامعه به سمت یک عقلانیت نهادینه، باید نهادسازی کرد؛ نهادسازی است که به جامعه عمق می‏‌دهد. به عنوان مثال اگر ساختاری شامل سندیکای مختلفی مانند سندیکای رانندگان شرکت واحد شکل بگیرد، آن‌ها  می‌‏توانند انتظارات خود را دقیق تعریف کنند. در آن زمان می‌توان گفت کدام یک از این جناح‌ها، احزاب و خواست‏‌ها را در برنامه‌‏‏های خود در نظر گرفته‌اند بنابراین تکلیف روشن می‌‏شود و معلوم است که سندیکای رانندگان شرکت واحد انتظاراتش  در برنامه  کدام حزب دیده شده است و به نامزد آن حزب رای می‌‏دهد. در حالی که وقتی نهادسازی نشده است و جامعه  اتمیزه و غیرمتشکل و تقاضا هم منتشر و پراکنده است، از طریق شباهت‏‌ها و قرابت‏‌هاست که کسی دست به انتخاب می‌‏زند. بر فرض خانواده‌ای به فرزند خود اعتماد دارند و به شخص انتخابی او رأی می‌دهند اما این‌که واقعاً انتظارات در جامعه در قالب نهادها سازماندهی شود و معلوم باشد که در این جامعه، اولویت اقتصادی و فرهنگی و سیاسی چیست و این اولویت‏‌ها در برنامه‌‏ی کدام یک از نامزدها در نظر گرفته شده است و چه راهکارهایی برایش وجود دارد، آن وقت می‌‏شود مطالعه کرد که این راهکارها چقدر عقلانی و چقدر  غیرعقلانی هستند. وقتی اینطور نیست، طبیعی است که وضعیت به همان شکل باشد که امروز است و یک مقدار شور و حساسیت و اعتمادها تصمیم‌گیرنده هستند.

*کاندیداها باید چطور کار کنند که بتوانند به نتیجه برسند یعنی در اتمسفر کنونی جامعه چطور فضای تبلیغات را به سمت خودشان  هدایت کنند؟

در فضای موجود باید همین کاری را انجام دهند که امروز در حال انجام است. وقتی با یک جامعه‏‌ی سازمان‌یافته مواجه نیستید، نمی‌‏توانید فقط به مهم‌ترین برنامه‌ها اشاره کنید. ممکن است مجبور شوید به یک برنامه‏‌ی  معمولی بسیار پایین اشاره کنید که هیچ اهمیت ملی ندارد اما بخشی از افکار عمومی به آن توجه می‌کنند، بنابراین امروز شما مجبور هستید در تلویزیون از هر فرصت سی ثانیه‌‏ای استفاده کنید و مطلبی که فکر می‏‌کنید جامعه برای آن تره خرد می‌‏کند توجه کنید. اگر وضعیت به این شکل نبود، در آن صورت حتماً روی اولویت‌هایی می‌‏رفتید کار می‏‌کردید که در قالب انتظارات سازمان‌یافته‏‌ی اقشار اجتماعی به شما منتقل شده است. در آن زمان کم کم احزاب دارای خاستگاه‌های معین می‏‌شدند. امروزه در آمریکا حزب دموکرات عمدتاً حزب اقلیت‌هاست؛ اقلیت‌های نژادی، زبانی، فرهنگی و اقلیت‌های مختلف و متنوعی در آمریکا هستند که عمدتاً رأی آن‌ها به حزب دموکرات است و در حقیقت حزب جمهوری‌خواه به بدنه‌ی اصلی جامعه‏‌ی آمریکایی تعلق دارد. سیاه‌ها  در آمریکا می‌‏دانند بیشتر باید در حزب دموکرات به دنبال انتظارات خود باشند و یهودی‏‌ها ضمن این که در هر دو حزب هستند اما بیشتر به حزب دموکرات توجه دارند. حتی هم‌جنس‌گرایان هم به عنوان یک اقلیت به حزب دموکرات توجه دارند چون حزب دموکرات، خود را مدار و محور اقلیت‌‏‏های  مختلف جامعه ‏ی آمریکا  تعریف می‏کند. یک حزب با تنظیم برنامه‌اش نشان می‏دهد که جایگاه و خاستگاه کدام  یک از اقشار جامعه است. این چیزی است که ما امروز کمتر داریم و امروز معلوم است که  طبقه‌‏ی متوسط جامعه بیشتر متمایل به  آقای روحانی هستند. نه سرمایه‌داران بزرگ چندان از آقای روحانی حمایت می‌کنند و نه شاید اقشار بسیار بسیار فرودست جامعه به شکلی پررنگ از آقای روحانی حمایت می‌کنند، ضمن این‌که اعتقاد دارم دولت آقای روحانی به لحاظ عملکردی برای اقشار فرودست جامعه نیز خوب کار کرده است. دولت ایشان هم نسبت به  هشت سال دولت نهم و دهم، قدرت خرید جامعه را بالا برده  و هم تورم را که دود اصلی آن به  چشم اقشار فرودست می‏رود را  کنترل کرده است. حداکثر ثبات قیمتی که می‌شد ایجاد کند را نیز ایجاد کرده است و با ایجاد اشتغال، زمینه را برای درآمد‏‏های پایدار اقشار پایین دست ایجاد کرده است. همچنین با افزایش جدی پرداخت به مستمری‌بگیران، درآمد آن چندگروه پایین اجتماع را به طور جدی افزایش داده است و با اصلاح نظام حقوق و دستمزد که فاصله‌ای بیش از نرخ تورم را در این چهارسال داشته، توانسته است افزایش قدرت خرید را جدی تر کند.  ضمن این که معتقد هستم  این دولت به شکل سامان‌یافته‏ای برای اقشار  فرودست کار کرده اما  فضای تبلیغاتی رسانه‌ها بخصوص رسانه‏‌ی ملی به گونه‌ای بوده است که سعی کرده  آنها را در مقابل دولت قرار دهد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز