عرب سرخی: ساختار انتخاباتی ما مشکل دارد
آرای خاکستری در انتخابات ایران به پارامتری تعیین کننده تبدیل شدهاند و این گروه بزرگ چه با حضور خود در انتخابات چه با رای ندادن میتوانند در سرنوشت انتخابات موثر باشند اما این آرای خاکستری چگونه به وجود آمدند؟ آیا به وجود آمدن این گروه نتیجه ساختار غلط انتخابات است یا تبلیغات نامناسب؟ خبرنگار شفقنا این پرسشها را با فیض الله عرب سرخی به بحث گذاشته است. این فعال سیاسی با اشاره به اشکالاتی که به ساختار انتخابات وارد میداند، میگوید: قانون ما قانون غیرشفافی است.
او نتیجه این وضعیت را در قانون، حاکم شدن سلیقهها معرفی میکند و میگوید آنچه امروز جریان دارد، بیشتر نوعی سلیقه است تا قانون.
متن گفتوگوی شفقنا با فیض الله عرب سرخی را بخوانید.
*ساختار انتخابات و ساز و کار تبلیغات و مناظرات در ایران چقدر برای اینکه مردم بتوانند به انتخاب اصلح برسند، مفید است و چه خلأهایی دارد؟
برنامههای موجود در رسانهی اصلی اطلاعرسانی ما بیش از آنکه تعیین تکلیف کند، صرفاً تحرک ایجاد میکند؛ این برنامهها به هیچ وجه جوابگوی نیازها نیست تا مردم بتوانند از آن طریق متوجه شوند یک نامزد چه میکند، چه کار قرار است انجام دهد، تفاوت برنامهی او با دیگران چیست و با آگاهی از تفاوت برنامهها به رأی و انتخاب برسند. امروز در برنامههای رادیو و تلویزیون این اتفاق رخ نمیدهد.
آنچه امروز رخ میدهد، این است که مردم متوجه میشوند انتخاباتی در پیش است، چه کسانی نامزد هستند و چهرههای آنها را دیدهاند و احیاناً از کسانی که اعتماد دارند در این باره پرسش کنند و در نهایت دست به انتخاب بزنند. رادیو و تلویزیون ما مشکلات فراوانی از جمله این دارد که بیش از آنکه یک رسانه باشد، ارگان یک طیف سیاسی است یا حداقل بهعنوان ارگان یک طیف سیاسی عمل میکند. وقتی رسانهی اصلی و ملی ما طرفدار یک جریان شد، به مرور آن اعتماد و اعتباری که در افکار عمومی باید داشته باشد را از دست میدهد. امروز اگر تلویزیون کار خوبی هم انجام دهد، باور به خوب بودن این کار وجود ندارد و مردم به دنبال دلایل پشت پردهی آن میگردند بنابراین اشکال اصلی، این است. بهطور مثال مناظرهی انتخاباتی در دنیا فراوان برگزار میشود. یک اینکه مجری یک چهرهی مطلع بیطرف است که همهی طرف های ماجرا او را به بیطرفی قبول دارند. نکتهی بعدی این است که مجری با سوالهای خود چالش ایجاد میکند تا نامزدها حرف بزنند و باورها و برنامههایشان را برای مردم توضیح دهند. موضوع دیگر آنکه اقتصاد را در دستور کار نمیگذارند بلکه یک موضوع اقتصادی را برای کار میگذارند؛ موضوعی که محل اختلاف دیدگاه نامزدهاست. رسانه با یک مجری بی طرف سعی میکند که دقیقاً دیدگاه های نامزدها را برای مردم مشخص کند تا مردم بدانند که کدام یک از این دیدگاهها را میپسندند، کدام بیشتر به نفع آنهاست یا در نگاهی ملی، کدام به نفع کشور است تا آن را مبنای رأی قرار دهند. امروز هیچ کدام از این اتفاقات در تلویزیون و رادیوی ما نمیافتد؛ موضوعاتی بسیار کلی و کلان انتخاب میکنند و بعد به نامزد میگویند چند دقیقه فرصت دارد که نظرات خود را دربارهی آن مساله بگوید. در عرض آن بر فرض پنج دقیقه چه میتوان گفت و چقدر میشود مساله را باز کرد؟ گویی اصلاً چنین قراری وجود ندارد که مردم دقیقاً مطلع شوند و بر اساس آن اطلاع و شناخت دست به انتخاب بزنند بلکه تحت تأثیر هیجانها قرار میگیرند.
*این موضوع به ساختار انتخابات برمی گردد یا مساله محدود به مناظره است؟ مثلاً اگر زمانی که برای تبلیغات کاندیداها در نظر گرفته میشد، بیشتر بود، آیا این امکان وجود نداشت که سوالات جزیی تری چنان که شما میگویید هم مطرح شود و به این سوالات کلان اکتفا نکنند؟ مساله به صدا و سیما برمیگردد یا ساختار انتخابات است که باید اصلاح شود؟
نه، ساختار انتخاباتی ما همین گرفتاری را دارد. وقتی ۱۶۰۰ نفر ثبت نام میکنند و از بین این ۱۶۰۰ نفر، ۶ نفر تأیید میشوند، بسیاری از افرادی که وضعیتی شبیه این ۶ نفر دارند، رد میشوند و مشخص نمیشود چرا رد شدند و آنها که تأیید شدند، معلوم نمیشود چرا تأیید شدند. زمانی که تا این اندازه عدم شفافیت وجود دارد، بنابراین حتماً قانون اشکال دارد. در دنیا هرکسی بخواهد کاندیدای ریاست جمهوری شود، باید شرایط مشخصی داشته و از پایگاه رأی روشنی برخوردار باشد. قانون ما قانون غیرشفافی است و ضوابط ما به گونهای طراحی شده است که شفاف نباشد. به طور مثال وقتی به همین کلیت گفته میشود التزام به اسلام، به این معناست که نمیخواهیم حرف روشنی بزنیم. در مجلس شاید ششم بود که قرار شد همین واژه را به این شکل معنا کنند که فرد دارای این ۲۰ ویژگی که آن ۲۰ ویژگی دیگر را نداشته باشد، فردی ملتزم به اسلام است اما جلوی آن گرفته شد. بر این اساس قرار است که قانون ما همین قانون مبهم و اجرایش در اختیار چند نفر باشد. طبیعی است که در چنین وضعیتی سلیقهها حاکم میشود و هر چه گروهی که قرار است بررسی صلاحیت کنند، افراد با ظرفیتتری باشند، شکل بهتری ایجاد میکنند و هرچقدر کمتحملتر باشند، شرایط را بدتر رقم میزنند. به نظر میرسد آنچه امروز جریان دارد، بیشتر نوعی سلیقه است تا قانون؛ نمیخواهم بگویم قانون هیچ نقشی ندارد، اما قانون آنقدر غیرشفاف است که نمیشود از آن تعابیر قانونی، نتیجهی مشخصی را گرفت. به همین دلیل مشاهده میشود که در انتخابات مجلس ششم، تقریباً رد صلاحیتی جدی صورت نمیگیرداما در انتخابات مجلس هفتم، یک رد صلاحیت گسترده صورت میگیرد. به گونهای که یک نامزد انتخاباتی -آقای مهندس بهزاد نبوی- شش بار نامزد بوده است و سه بار تأیید و سه بار رد شده است. نکتهی جالب آن است که این سه بار رد صلاحیت بین آن سه بار تأیید قرار دارد یعنی یک بار تأیید و یک بار رد شدند و یک بار تایید شدند یک بار رد شدند و بار سوم تأیید شدند و دوباره رد شدند. این مدل رفتاری نشان میدهد که سلیقه حاکم است بنابراین ایراد صدا و سیما سر جای خود و ایراد قانون نیز سرجای خود قرار دارد. همچنین اجرای قانون هم اشکالات خود را دارد و در هر سه حوزه مشکلهایی وجود دارد.
*اشکالاتی که در ساختار انتخاباتی ما وجود دارد، چقدر در شکلگیری آرای مردد در جامعه موثر بوده است و چرا این تعداد آرای مردد در ایران داریم که در نهایت چه با رأی دادن و چه با رأی ندادنشان تصمیمگیرنده خواهند بود؟
واقعاً به این صورت نیست که آرای خاکستری در ایران خیلی بیشتر از کشورهای دیگر باشد، اصلاً اینطور نیست.
*اما آمار، چهل درصد را برای آرای خاکستری نشان میدهند.
اینطور نیست؛ وقتی در انتخابات ۷۶، ۷۹٫۸ درصد افراد شرکت میکنند یعنی ۲۰ درصد آرای خاکستری وجود دارد که لزوماً رأی خاکستری هم نیست؛ بسیاری در شرایط رأی دادن نیستند و بسیاری ممکن است دسترسی پیدا نکنند و دلایل فراوانی باعث شود که رأی ندهند. اگر اشتباه نکنم در همین انتخابات سال ۹۲، حدود ۷۴ درصد افراد شرکت کردند یعنی آرای کسانی که رأی ندادند، حدود ۳۷-۳۶ درصد هستند، بنابراین دورهها با هم متفاوت است. در دنیا هم اگر حدود ۵۰ درصد در انتخابات شرکت کنند، چندان غیرعادی تلقی نمیشود. در دنیا نیز جز در نقاط زمانی و مقاطعی که دغدغه های جدی برای وضعیت کشور وجود دارد، ممکن است مشارکت پایین باشد. اگر وضعیت باثباتی باشد و مردم نگران نباشند و کشور در روند عادی خود در حال اداره باشد، پایین بودن میزان مشارکت هم چندان نگران کننده نیست. ضمن این که همه ی مردم-به معنای ملی قضیه- وظیفه دارند در انتخابات شرکت کنند. به هر حال ما از یک طرف از حقوق شهروندی برخورداریم و از یک طرف واجد مسوولیت های شهروندی هستیم. مسوولیت های شهروندی به ما حکم میکند که در سرنوشت کشور شرکت کنیم، نسبت به گزینههای مختلف و نگرانیهایی که نسبت به فردای کشور وجود دارد، بیتفاوت نباشیم و با شرکت و انتخاب و رأی خودمان کمک کنیم که سرنوشت روشنتری برای کشور رقم زنیم. بر این اساس اگر ما بخواهیم به استانداردهای دنیا نگاه کنیم، میزان مشارکت ما آنقدر پایین نیست که فکر کنیم کشورهای دیگر خیلی بالاتر هستند و میتوان گفت که ایران از کشورهایی است که میزان مشارکت در آن نسبتاً خوب است.
*چه عواملی باعث میشود که درصدی از جمعیت نخواهند از حق شهروندی خود استفاده کنند یا آن مسوولیت شهروندی خود را به جا آورند؟ به طور ویژه در ایران چه عواملی باعث شکلگیری چنین جریانی شده است و امید یا مسایل دیگر هر کدام چه نقشی دارند؟
هر کدام از عوامل مورد اشاره، سهمی دارد اما چون کار بررسی، پژوهش و نظرسنجیهای دقیقی صورت نمیگیرد، نمیتوان آن را با دقت آماری گفت. حتماً ممکن است کسانی هر چند با درصد نه چندان بالا در وضعیت رأی قرار نداشته باشند، صندوقی در دسترس آنها نباشد. کسانی ناامید و معتقد هستند که چه فرقی میکند و همه سر و ته یک کرباسند یا اسم هرکس را بخواهند از صندوق در میآورند؛ این سخنان ممکن است اشتباه باشد که از نظر من اشتباه است اما باید و میشود این افراد را آگاه کرد که آنها سر و ته یک کرباس نیستند؛ آقای روحانی و آقای احمدی نژاد از یک کرباس نیستند و آقای خاتمی و آقای رییسی هم از یک کرباس نیستند. بر این اساس گرچه عملکرد آنها متفاوت است اما مثل هم نیستند. نتیجهی عملکرد یکی در حوزهی حاکمیت، ۸ سال تباهی و ویرانی برای این کشور بوده است و یکی از آنها دوران باشکوهی را برای این کشور رقم زده است که کثرت آرا و محبوبیت امروزی وی نشانهی آن است. اینکه رفتن نامزدی برای سخنرانی در یک شهر با همراهی ۵۰ اتوبوس باشد که قبل از او آنجا را آب و جارو میکنند و برایش شعار میدهند، متفاوت است با کسی که مردم برای شرکت در سخنرانیاش سر از پا نمیشناسند و نخبههایی شرکت میکنند که اصلاً نمیشود این اتهامات را در موردشان زد. امروز بسیاری از چهرههای محبوب مردم و خانوادههای شاخص و مهمی که در کشور بودند از جمله خانوادهی امام، آقای منتظری، آقای مطهری، آقای بهشتی، آقای رفسنجانی، آقای رجایی، آقای باهنر و … به یک نامزد رای میدهند. مگر این اتفاقی است؟ بسیاری از هنرمندان و ورزشکاران محبوب که حتماً برایشان هزینه دارد اما از این نامزد حمایت میکنند بنابراین اصلاً نمیتوان گفت که مردم همه بیتفاوت هستند. قشر محدودی بیتفاوت هستند و عمدهی مردم و بخصوص جریان شاخص به رغم هزینهها با اعلام حمایت خود نشان میدهند که نامزدها سرو ته یک کرباس نیستند. گروهی هم این افراد ناامید هستند. گروه دیگری نیز اساساً نادیده گرفته میشوند. سلیقههای متفاوتی در جامعه وجود دارد و به میزانی که این سلیقهها را ببینیم و باور کنیم که حق دارند نامزد داشته باشند در مشارکت اثرگذار است. وقتی نامزد آنها را نمیبینیم، احساس ناخوشایندی پیدا میکنند و از صحنهی انتخابات بیرون میروند. ما وظیفه داریم همهی سلایق را ببینیم، البته ممکن است که نتوان برای همهی سلیقههای ریز و درشت نامزدی دید و حتی اگر نامزد هم باشد، گاهی باید تجمیع شوند و در برنامههای جدیتر با هم تفاهم کنند و تعداد نامزدها پایین بیاید. اگر صد کاندیدای ریاست جمهوری داشته باشیم، دیگر اصلاً امکان تشخیص، رأی آوری جدی و تمرکز روی فعالیت و برنامههای مهم ایجاد نخواهد شد اما این کار دستگاه نظارت نیست بلکه کار احزاب و گروههاست. باید اجازه دهیم احزاب در جامعه ساختار، وزن و حوزه ی نفوذ پیدا کنند و بتوانند با برنامههای خود قشرهای مختلف را نمایندگی کنند. در نهایت نیز به نظامی دو حزبی برسیم که دو حزب، افکار عمومی را نمایندگی میکند یا یک نظام چند حزبی که بیش از دو حزب در آن افکار عمومی را نمایندگی میکند. در حقیقت کنار گذاشتن افراد کمتر با صلاحیت را از طریق شکلگیری افکار در قالب احزاب، سازماندهی کنیم و حتی تعداد نامزدهایمان را از طریق تعداد احزاب سامان دهیم و نه از طریق حذف کردن یک شخص و تأیید کردن یک شخص.
*یعنی یکی از دلایل اصلی وجود آرای مردد را وجود نداشتن تحزبگرایی جدی در کشور میدانید؟
حتماً یکی از دلایل، نداشتن یک جامعهی سامانیافته است. وقتی احزاب، سندیکاها و ان جی اوها به سمت سازماندهی جامعه میروند، جامعه را از وضعیت اتمیزه و پراکنده در می آورند و سازماندهی میکنند، امکانات کشور را تعریف و برنامههای برونرفت از بحرانهای اجتماعی را تعریف میکنند. در نتیجه نیز به این دلیل که نهادها مدنی هستند و با حضور خود مردم شکل گرفته است، باورپذیر میشوند. امروز هر کاری انجام شد، میگویند خودشان –حکومت- هستند، اما وقتی این در سطح جامعه ی مدنی سازماندهی میشود و شکل میگیرد، برای مردم قابل قبولتر و باورپذیرتر میشود.
*برخلاف آنچه در اظهاراتتان مطرح شد، بویژه در این دوره روی این آرای خاکستری و تعیین کننده بودن آنها مانور بسیاری داده میشود. در نگاه شما این گروه چقدر نقش تعیینکننده و موثری در نتیجهی نهایی انتخابات دارند؟
حتماً این قشر در انتخابات تأثیر دارند. علت آن هم این است که جریاناتی به دلیل دسترسیها به کانونهای قدرت و امکانات، آرای خود را در یک سطح حداقلی تقریباً حفظ کردهاند و بستهاند و آن بخش شناور، بخشی است که به نوعی سهم آن در نهادهای اجمالی حاکمیت کمتر است و صرفاً حضورش را از طریق نهادهای انتخابی در حاکمیت رقم میزند. وقتی میزان مشارکت کاهش یا افزایش پیدا میکند، این آرای شناور است که کاهش و افزایش پیدا میکند. بر این اساس رأی آرای خاکستری برای جناحی که جایگاه کمتر باثباتی در بخشهای اجماعی حاکمیت دارند، تعیین کنندهتر است.
*پس تعداد آرای خاکستری نیست که نگران کننده است بلکه به خاطر نوع ساختار و شکلی که در انتخابات وجود دارد، همین درصد از جامعه برای آن گروهی که در قدرت قرار ندارند، نقش تعیین کنندهی جدیای پیدا میکند؟
دقیقاً همینطور است.
*برای جلب این آرا چه کارهایی باید انجام داد؟ نخبگان و رسانهها چطور میتوانند آنها را به رأی دادن هدایت کنند؟
شما نقطهی مقابل این را ببینید و بگویید چه کارهایی صورت میگیرد برای آنکه این مشارکت چندان برجسته نباشد. امروز تحرکاتی در سطح جامعه به منظور ناامنسازی و ایجاد رعب و ترس مشاهده میشود. مگر واقعاً امروز در جامعه و در انتخابات، نگرانی وجود دارد؟ خیر! انتخاباتی در حال برگزاری است و نامزدها در برنامههای رادیو و تلویزیونی که باید ملی باشد، برنامههایشان را میگویند. تفاوت آنها هم در شیوهی ادارهی کشور است و هیچ کدام سر نظام، رهبری یا قانون بحث نمیکنند. بحث سر نحوهی اجرای همین قوانین موجود است و هر کدام امر مهم را مطلبی میدانند که شاید از دیگری متفاوت باشد. کسی راهکار دیگری مثلاً متکی به اهرمهای قدرت دارد و یک نفر تصور میکند میتواند این برنامه ها را متکی به همراهی و جلب نظر مردم اجرا کند. تفاوتها در اجرای برنامه است.
*فضای مجازی تا امروز چقدر موثر بوده و بعد از این چقدر میتواند اثرگذار باشد؟
حتماً فضای مجازی تأثیر دارد. تبلیغات پارچهای و کاغذی را به شکل گذشته در سطح شهر نمیبینید یعنی تبلیغات به فضای مجازی رفته است، وگرنه مردم کم تحرکتر نشدند. ما میتوانیم فضا را پرشور کنیم و با همین نامزدها وضعیت و تدارکات از دایرهی رأی خاکستری کم کنیم اما کسانی نمیخواهند. دلیل آن روشن است زیرا اگر اینها بیایند، رأی آنها بالا نمیرود بلکه رأی جناح مقابل بالا میرود.
*اگر بخواهیم این آرای خاکستری را دستهبندی کنیم، فکر میکنید بیشتر در سبد کدام کاندیدا قرار بگیرند؟
اگر بگویم بیش از ۷۵درصد این آرا در سبد جبههی اعتدال و اصلاح قرار میگیرد، حتماً اغراق نکردم زیرا آن جناح، تمام تدابیر را برای جمعآوری رأی کسانی که میخواهند به آنها رأی دهند را فراهم کردهاند و میکنند. این جریان نه از یک سامانهی آنچنانی برخوردار است و نه امکانات به آن صورت دارد. اگر هم احیاناً در نقطهای قرار بگیرد که دسترسی به صندوق نداشته باشد، ترتیبی برای اینکه بخواهد به کنار صندوق منتقل شود یا صندوق به او نزدیک شود وجود ندارد. به طور مثال در انگلستان فقط در لندن امکان رأی دادن وجود دارد، گرچه تعداد کل ایرانیان مقیم انگلیس چندان بالا نیست اما به عنوان یک مثال قابل طرح است. در اینجا هم به شکلی از این جنس تدابیر وجود دارد که میتواند کمک کند به اینکه رأی خاکستری کاهش پیدا کند و فرصت مناسبتتری برای تدوین و توضیح قرار دهند. یکی از سه مناظرهی اصلی مربوط به اقتصاد است، در حالی که همه نامزدها معتقد هستند که در این دوره، مسایل اقتصادی نقش بسیار پررنگی در اقناع جامعه دارد، اما هیچ کار ویژهای برای ارائه ریزتر برنامهها صورت نگرفت. به طور مثال این امکان وجود داشت که موضوع فساد، تورم، رکود یا سرمایهگذاری باشد یعنی یک موضوع مشخص را برای جلسه تعیین کنند. وقت مبسوطی در نظر بگیرند تا نامزدها بهطور دقیق بگویند که راهکار آنها برای حل یکی از این معضلات چیست و برنامهی خود را بگویند. از نامزد سوال میکنند این تعهدی که شما میدهید، بر فرض ۱۰۰ هزار میلیارد پول یعنی تقریباً ۴۰ درصد بودجهی فعلی دولت را لازم دارد. شما می خواهید این ۴۰ درصد را از کجا بیاورید؟ پاسخ میدهد تأمین شده و انجام شده است. این حرف چقدر میتواند بهعنوان یک برنامه ی انتخاباتی مسموع واقع شود؟
*سه مناظرهای که تا امروز برگزار شد، چقدر میتواند در جلب این آرای خاکستری موثر باشد؟
ممکن است مناظرهها از محتوای لازم برخوردار نباشند اما سمتگیری افراد و میزان عقلانیت حاکم بر حرفها و برنامهها را نشان میدهد. روشهای مختلفی وجود دارد؛ بر فرض نامزدی حرفی میزند که میتواند با استدلال، درستی آن را به جامعه نشان دهد اما دیگری حرفی میزند که اصلاً بنا ندارد راجع به آن استدلال کند.
*آیا جامعهی ما به آن درجه از آگاهی سیاسی رسیده است که در فضای فعلی و با وجود برخی موانع، بتواند از این مناظرات به تشخیص صحیح و گزینهی اصلح برسد یا آن شور و هیجان است که میخواهد در لحظات آخر تصمیم بگیرد؟
برای بردن جامعه به سمت یک عقلانیت نهادینه، باید نهادسازی کرد؛ نهادسازی است که به جامعه عمق میدهد. به عنوان مثال اگر ساختاری شامل سندیکای مختلفی مانند سندیکای رانندگان شرکت واحد شکل بگیرد، آنها میتوانند انتظارات خود را دقیق تعریف کنند. در آن زمان میتوان گفت کدام یک از این جناحها، احزاب و خواستها را در برنامههای خود در نظر گرفتهاند بنابراین تکلیف روشن میشود و معلوم است که سندیکای رانندگان شرکت واحد انتظاراتش در برنامه کدام حزب دیده شده است و به نامزد آن حزب رای میدهد. در حالی که وقتی نهادسازی نشده است و جامعه اتمیزه و غیرمتشکل و تقاضا هم منتشر و پراکنده است، از طریق شباهتها و قرابتهاست که کسی دست به انتخاب میزند. بر فرض خانوادهای به فرزند خود اعتماد دارند و به شخص انتخابی او رأی میدهند اما اینکه واقعاً انتظارات در جامعه در قالب نهادها سازماندهی شود و معلوم باشد که در این جامعه، اولویت اقتصادی و فرهنگی و سیاسی چیست و این اولویتها در برنامهی کدام یک از نامزدها در نظر گرفته شده است و چه راهکارهایی برایش وجود دارد، آن وقت میشود مطالعه کرد که این راهکارها چقدر عقلانی و چقدر غیرعقلانی هستند. وقتی اینطور نیست، طبیعی است که وضعیت به همان شکل باشد که امروز است و یک مقدار شور و حساسیت و اعتمادها تصمیمگیرنده هستند.
*کاندیداها باید چطور کار کنند که بتوانند به نتیجه برسند یعنی در اتمسفر کنونی جامعه چطور فضای تبلیغات را به سمت خودشان هدایت کنند؟
در فضای موجود باید همین کاری را انجام دهند که امروز در حال انجام است. وقتی با یک جامعهی سازمانیافته مواجه نیستید، نمیتوانید فقط به مهمترین برنامهها اشاره کنید. ممکن است مجبور شوید به یک برنامهی معمولی بسیار پایین اشاره کنید که هیچ اهمیت ملی ندارد اما بخشی از افکار عمومی به آن توجه میکنند، بنابراین امروز شما مجبور هستید در تلویزیون از هر فرصت سی ثانیهای استفاده کنید و مطلبی که فکر میکنید جامعه برای آن تره خرد میکند توجه کنید. اگر وضعیت به این شکل نبود، در آن صورت حتماً روی اولویتهایی میرفتید کار میکردید که در قالب انتظارات سازمانیافتهی اقشار اجتماعی به شما منتقل شده است. در آن زمان کم کم احزاب دارای خاستگاههای معین میشدند. امروزه در آمریکا حزب دموکرات عمدتاً حزب اقلیتهاست؛ اقلیتهای نژادی، زبانی، فرهنگی و اقلیتهای مختلف و متنوعی در آمریکا هستند که عمدتاً رأی آنها به حزب دموکرات است و در حقیقت حزب جمهوریخواه به بدنهی اصلی جامعهی آمریکایی تعلق دارد. سیاهها در آمریکا میدانند بیشتر باید در حزب دموکرات به دنبال انتظارات خود باشند و یهودیها ضمن این که در هر دو حزب هستند اما بیشتر به حزب دموکرات توجه دارند. حتی همجنسگرایان هم به عنوان یک اقلیت به حزب دموکرات توجه دارند چون حزب دموکرات، خود را مدار و محور اقلیتهای مختلف جامعه ی آمریکا تعریف میکند. یک حزب با تنظیم برنامهاش نشان میدهد که جایگاه و خاستگاه کدام یک از اقشار جامعه است. این چیزی است که ما امروز کمتر داریم و امروز معلوم است که طبقهی متوسط جامعه بیشتر متمایل به آقای روحانی هستند. نه سرمایهداران بزرگ چندان از آقای روحانی حمایت میکنند و نه شاید اقشار بسیار بسیار فرودست جامعه به شکلی پررنگ از آقای روحانی حمایت میکنند، ضمن اینکه اعتقاد دارم دولت آقای روحانی به لحاظ عملکردی برای اقشار فرودست جامعه نیز خوب کار کرده است. دولت ایشان هم نسبت به هشت سال دولت نهم و دهم، قدرت خرید جامعه را بالا برده و هم تورم را که دود اصلی آن به چشم اقشار فرودست میرود را کنترل کرده است. حداکثر ثبات قیمتی که میشد ایجاد کند را نیز ایجاد کرده است و با ایجاد اشتغال، زمینه را برای درآمدهای پایدار اقشار پایین دست ایجاد کرده است. همچنین با افزایش جدی پرداخت به مستمریبگیران، درآمد آن چندگروه پایین اجتماع را به طور جدی افزایش داده است و با اصلاح نظام حقوق و دستمزد که فاصلهای بیش از نرخ تورم را در این چهارسال داشته، توانسته است افزایش قدرت خرید را جدی تر کند. ضمن این که معتقد هستم این دولت به شکل سامانیافتهای برای اقشار فرودست کار کرده اما فضای تبلیغاتی رسانهها بخصوص رسانهی ملی به گونهای بوده است که سعی کرده آنها را در مقابل دولت قرار دهد.