برای خالق «کجاهای جهانهای شیراز» ؛
منصور اوجی خود شیراز بود
منصور اوجی متولد نهم آذرماه سال ۱۳۱۶ در شیراز بود. «باغ شب»، «خواب درخت و تنهایی زمین»، «شهر خسته»، «این سوسن است که میخواند»، «مرغ سحر»، «صدای همیشه»، «شعرهایی به کوتاهی عمر»، «حالی است مرا» و «کوتاه مثل آه» از جمله آثار بهجامانده از این شاعر هستند و در سال 98 نیز مجموعه شعرهای او با عنوان «کجاهای جهانهای شیراز» منتشر شد.
به گزار ش ایلنا، منصور اوجی که شامگاه شنبه هجدهم اردیبهشتماه ۱۴۰۰ در سن ۸۴ سالگی چشم از جهان فروبست، طبع آزمایی های گوناگونی در عرصه شعر معاصر داشته و به عنوان یکی از سرایندگان شعر نو مشهور است اما وی را پیشگام رباعی سرایی در دوران پس از انقلاب اسلامی نیز میدانند.
او همچنین نامههایش به سیمین بهبهانی و سیمین دانشور، دو چهره فقید شعر و داستان، را در کتابی با نام «۱۱۰ نامه به دو سیمین» منتشر کرده است.
دو شعر از منصور اوجی:
«در شط کیهانی چه رازی است؟
در پشت / پستوهای آن دستی است در کار؟
کین شاهکار یکه را در کار کرده است؟
این پولکان بیشمار
این کهکشان
این بیکران را؟»
**
«با در بسته چه خواهی کار کرد
دست تنها، شب بارانی؟
نه به جیب تو، کلیدی هست
نه به فریاد تو، آوایی
تویی وُ دام چه بایدها.
.با در بسته چه خواهی کرد
شب باران، شب ویرانی؟»
اوجی خود شیراز بود
ایرج زبردست شاعر رباعیسرا در پی درگذشت منصور اوجی در یادداشتی با عنوان «در شدنِ شاعر اردیبهشت و صبح منصور اوجی» در اینستاگرام خود نوشت:
اوجی شبیه شعرش بود، اوجی خود شیراز بود، و خوشا او که چون گلی شکفت و چون گلی رفت... با هفتهزارسالگان سر به سر شد و در ابدیت جاری شد...بعد از مرگ شاعر زیباتر میشود.
«....ای تو، ای کلمه، ای کتاب
میگذاریمتان و میگذریم
همچنانی که زندگانی را....
و همیشه میگفت با همان لحن راسخ صمیمی از صبح و از اردیبهشت و گنجشکهایی که در باغ آرام روز بال میزدند. میگفت از رد زمان و کوزهگری پیر که جامهای جان را یکی یکی بر زمین میزند و آدمی فقط مینگرد پُر از سوال اما لال. میگفت: وَ برف پیری میبرد ما را به غربت سرد خاک، و بعد از این برف، پرندگانی میآیند تا در آفتاب بخوانند. گل زیباست، و زیباتر از آن مرگ، آری مرگ هر روز در چهره صبح گل میپاشد با عطر نرگس و محبوبه و مریم و شببو ....فصل دیگریست بعد از مرگ، خاک و خاک و خاک... تا چه سرکشد بعد از ما؟ میگفت آدمی خاک میشود، میشود سبز و میدمد از خاک، و تو آن روز میشوی یک گل سرخ، و من شاید خوشه انگوری باشم بر تاکی رویان... آنگاه ما را به نیکی یاد آرید ما رفتگانیم.
من خستهام ای درخت، کی میروم به خاک؟ کی سبز میشوم از خواب؟ کی تکرار میرسد از راه؟ کی در بهار گل میدهم کی؟ کجا؟ میدانست این آینه دیگر به سنگ آمده است. و در آینه، آن سایه مدام را میدید: در آینه میبینمت، در آیینه میبینمت ای مرگ...
منصور اوجی را از سال ١٣٧٢ میشناختم از آن زمان که خانهاش در خیابان ارم شیراز حیاطی پر از درخت و گل داشت، و گنجشکها برایش از اردیبهشت و بهارنارنج و صبح میخواندند. مثل آفتاب در سرزمین درهم سایهها رفتاری از جنس نور و نظم داشت. سرشار از سلام لحظهها بود و هرگز به یاد ندارم و ندیدم دهان به غیبت کسی آلوده کند. این اواخر حالش را از داماد شریفش دوست ارجمندم جناب دکتر نصرالله خلیلی زیاد میپرسیدم اما هر بار خبر تلختر از زهر در خواب ثانیهها بال میزد. شخصیت اوجی را دوست داشتم و از او بسیار آموختم.... اوجی شبیه شعرش بود، اوجی خود شیراز بود، و خوشا او که چون گلی شکفت و چون گلی رفت... با هفتهزارسالگان سر به سر شد و در ابدیت جاری شد...بعد از مرگ شاعر زیباتر میشود.
شیراز
١٩ اردیبهشت ١۴٠٠»
منصور اوجی در اوج آسمان آرام گرفت
مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس طی پیامی در گذشت منصور اوجی؛ استاد و ادیب و شاعر برجسته و نام آشنای دیار فارس را به جامعه فرهنگی و بویژه خانواده ایشان تسلیت گفت.
صابر سهرابی گفت: هر گاه اشعار مرحوم منصور اوجی که سال های بسیاری را به گوش جان می شنویم و می خوانیم بر این باوریم که ادبیات و اندیشه ایشان دارای تاثیرات قابل توجهی در حوزه فرهنگ داشته و شناسنامهٔ آشکاری از شهر و دیارش را با خود همراه دارد .
مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان با ابراز اندوه از فقدان این استاد نام آشنای شعر و ادب که در خانواده ای اصیل و سرشناس از اهالی شیراز چشم به جهان گشوده، گفت: آثار و فعالیت های فرهنگی او مایه بسی مباهات و افتخار است، چرا که عمر پربار خود را در راه خدمت به فرهنگ و ادب این سرزمین صرف کرد و در راه اشاعه زبان و ادب پارسی گام های موثری برداشت.
سهرابی در پایان خاطر نشان کرد: جای خالی این ادیب فرزانه برای همیشه در شیراز و فارس احساس می شود و این ضایعه اسفناک را به بازماندگان آن ادیب، جامعه هنرمندان، شاعران، نویسندگان تسلیت عرض می دارم و از خدای متعال امیدوارم روحش را قرین آمرزش و آرامش ابدی نماید و بتوانیم به پاسداشت همه هنر و معرفتش، لحظاتی از تمام داشته هایش را در پیش چشم مرور کنیم.
منصور اوجی در سال ۱۳۱۶ در شیراز دیده به جهان گشود . وی دارای درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و در رشته فاسفه و علوم تربیتی از دانشسرای عالی تهران فارغ التحصیل شد و در رشته زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه شیراز فوق لیسانس خود را گرفت .اوجی از شاعرانی است که آرام و پیوسته در جهت تکامل زبان شعری خاص خود تلاش می کند . وی با تاکید بر تکرار مصراعها و واژه ها جهت تاثیر گذاری در خواننده شعرش گونه خاصی از شعر را ارئ می دهد .
زبان شعر او تا حدی تغزلی است و بیشتر ذهن خود را در امواج اوزان رها میسازد. اوجی در وصف طبیعت و ارتباط آن با مسائل اجتماع تصاویر زیبا می آفریند. وی در شعر نو نیمائیتجارب قابل توجهی دارد. توجه منصور اوجی در شعر بیشتر به فرم است او با منبت کاری و صیقل دادن واژه ها و تکرار مصراعها سعی دارد به ذهن خواننده شعرش نزدیک شود . زبان شعر او ساده و خوش اهنگ است با درون مایه ای اجتماعی و تصاویری بدیع از طبیعت . اشعار منصور اوجی نشان از کوشش مستمر او برای یافتن شکل خاص و نوینی دارد و بیانگر آگاهی او نسبت به ساختار کلمه در شعر معاصر و نقش وزن و آهنگ در ساختمان کلی شعر است .
آثار وی را می توان مشمول بر"باغ شب، خواب درخت و تنهایی زمین، شهر خسته، برگزیده اشعار، این سوسن است که می خواند، مرغ سحر، صدای همیشه، شعرهایی به کوتاهی عمر، حالی است مرا، کوتاه مثل آه، خوشا تولد و پرواز.
یادش گرامی و روحش شاد باد...