خبرگزاری کار ایران

حسین نمکین:

هدایت بین خود و پیرامونش؛ شکاف بزرگی را حس می‌کرد

هدایت بین خود و پیرامونش؛ شکاف بزرگی را حس می‌کرد
کد خبر : ۲۵۲۷۴۴

صادق هدایت فیگور بین مرگ و زندگی است. او روی یک شکاف قرار دارد که نه می‌تواند در جهان غرب باشد نه در کشور خودش. او آدم مدرنی بود که اگر قصد داشت زندگی کند؛ خوب می‌دانست که زندگی چه شکلی است.

«تنها در گورستان است که خونخواران و دژخیمان از بیدادگری خود دست می‌کشند و بی‌گناه شکنجه نمی‌شود. نه ستمگر است و نه ستمدیده، بزرگ و کوچک در خواب شیرینی فرورفته‌اند. چه خواب آرام و گوارایی است که روی بامداد را نمی‌بینند، داد و فریاد و آشوب و غوغای زندگانی را نمی‌شنوند» قسمتی از رساله انسان و حیوان.

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ ۲۸ بهمن ماه سالروز تولد صادق هدایت، نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی است. این نویسنده که می‌توان آثار او را جزء اولین داستان‌های مدرن ایرانی به‌شمار آورد؛ در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در آپارتمان اجاره‌ای خیابان شامپیونه، پاریس بر اثر خودکشی با گاز شهری درگذشت.

به مناسبت سالروز تولد او؛ گفتگویی کردیم با حسین نمکین، مترجم و پژوهشگر فلسفه.

هدایت آدم مدرنی بود. اگر قصد داشت زندگی کند خیلی خوب می‌دانست که زندگی چه شکلی است. در آن دوره هدایت خیلی جلوتر از آدم‌های هم‌نسل خود بود اما بین دو جهان قرار داشت. از طرفی با جامعه مدرن غرب روبه رو بود و از طرفی با جامعه سنتی ایرانی. او به دنبال راهی برای زندگی کردن به غرب می‌رود اما باز فکر می‌کند که باید برای مردم خود کاری کند. این همان شکافی است که هدایت را آزار می‌دهد.

حسین نمکین(پژوهشگر حوزه فلسفه) با بررسی مسئله «مرگ» در آثار و شخصیت صادق هدایت به خبرنگار ایلنا گفت: وقتی مسئله مرگ را در آثار هدایت طرح می‌کنیم ناخودآگاه به سراغ یک روایت روانکاوانه و روانشناسانه می‌رویم. به هرحال این فرضیه‌ای است که ما را به سمت حیات شخصی و حیات ذهنی هدایت می‌برد. اینکه چرا نام هدایت و مسئله مرگ، پوچ‌گرایی و هیچ، تا این حد با دالی به اسم «هدایت» آنقدر جدی به هم گره می‌خورد؛ سوالی اساسی است. از اینجا می‌شود پاسخ‌های مختلفی به این سوال داد.

نمکین با اشاره به صحبت «والتر بنیامین»(فیلسوف، مترجم، نویسنده و زیبایی‌شناس مارکسیست آلمانی - یهودی و از اعضای مکتب فرانکفورت) درباره کافکا گفت: این فیلسوف درباره کافکا صحبتی می‌کند که به اعتقادم در رابطه با صحبت ما درباره هدایت بسیار معنادار است. بنیامین دو شکل قرائت از کافکا را برجسته می‌کند. قرائت روانکاوانه و قرائت اسطوره‌ای. وقتی به هدایت نگاه می‌کنیم؛ می‌بینیم همین اتفاق افتاده. اینجا یک کتاب صنعتی داریم درباره روانکاوی هدایت و بعد کتاب‌هایی که در آن سعی می‌کنند بوف کور را با اسطوره‌های شرقی و بودیسم توضیح دهند و انصافاً متن هدایت هم به این مقایسه‌ها راه می‌دهد.

او ادامه داد: باید بدانیم چطور می‌شود از این دو شکل برای تعریف هدایت فراتر رفت. باید بدانیم از این نقطه، یعنی چیزی که امروز در ادبیات، سیاست و فلسفه هستیم، چطور می‌توانیم چیزی را از هدایت بیرون بکشیم که از امروز و اکنون ما سخن بگوید. مسئله مرگ در آثار هدایت سوالی که است که نیازمند پاسخی مفصل است. اساساً پدیده‌ای به اسم هدایت با یک مرگ دراماتیک، به معنای دقیق و تعریف شده یک ژست است. ژست نه به معنای چیپ و کالایی شده آن.

این پژوشگر فلسفه افزود: تلاش ما برای توضیح دادن پدیده‌ای به اسم هدایت در آن زمان و مکان و دوره خاص با این مجموعه متون می‌رود سراغ این موضوع که هدایت را به‌عنوان کسی بشناسیم که دغدغه‌ها و تجربه‌های حیات شخصی‌اش را استحاله می‌کنه به چیزی به اسم مرگ و پرتابش می‌کند به ساحت نمادین! باتوجه به این نکته که درک هدایت از کار خود کاملاً آگاهانه است.

نمکین با اشاره به موقعیت اجتماعی و خانوادگی هدایت گفت: هدایت در خانواده‌ای بود که می‌توانست وکیل باشد. نماینده مجلس باشد، مثل پدرش دبیر کابینه امنیت وزرا باشد، مثل عموش پزشک دربار باشد. این آدم می‌تونست هرچیزی که اراده کند باشد، ‌ اما وقتی به زندگیش نگاه می‌کنیم از همان ابتدا با آدمی طرف هستیم که زور سنت بر او فشار می‌آورد. هدایت، برند بچه تلف شده است که همه خیلی خوب در خانواده‌های ایرانی می‌شناسیم. از همان ابتدا چنین تصویری را از او می‌بینیم. هدایت در این ۵۰-۶۰ سالی که قرار است نفس بکشد یک برنامه مشخص برای زندگیش ریخته. هدایت از نوجوانی زبان فرانسه می‌دانست و به واسطه دسترسی‌ای که داشت رمان‌های روز دنیا را می‌خواند. کتاب خواندن او تنها در رمان خواندن خلاصه نمی‌شد. او فلسفه، انسان‌شناسی و… می‌خواند. هدایت متن‌های سنت تاریخ سرزمین خودش را هم خیلی خوب دنبال کرده بود.

او با اشاره به نقطه اول زندگی هدایت(سال ۱۳۰۲) بیان کرد: مقدمه‌ای که هدایت روی یک مجموعه از اشعار خیام در ۲۱ سالگی می‌نویسد نقطه آغاز زندگی جدی صادق هدایت است. این مقدمه بسیار خوبی است و خیلی مهم است به این دلیل که چکیده‌ای است از دغدغه‌های هدایت جوان.

نمکین با بیان اینکه ابزار کار نویسنده کلمات است؛ گفت: هدایت در این مقدمه در واقع از کل این رباعیات، فیگوری به اسم خیام را بیرون می‌کشد. طنین تأثیری که خیام روی هدایت باقی می‌گذارد تا آخر عمر با او می‌ماند. هدایت از خیام یک ژست بیرون کشیده. ازنظر خیام جهان پوچ است. هدایت از همان ابتدا شیفتگی اساسی به مرگ پیدا می‌کند.

او ادامه داد: بعداز خیام رساله «انسان و حیوان» را داریم. در این رساله ترس یک بیننده را شاهدیم که به شکل اساسی با حیوان همزاد پنداری می‌کند و ترس او ترس از قصاب است. تصاویر بوف کوری هدایت از همین رساله کم‌کم شکل می‌گیرد. این رساله نشان می‌دهد که هر انسانی طبیعی است که به شکل بنیادین با حیوان همزاد پنداری کند. حیوان برای هدایت، انفعال محض تن دربرابر قانون، فرهنگ و اجتماع است. تنی که دربرابر خشونت ناب ساختار بیرون به انسان تحمیل می‌شود. و این تن و گوشت فقط انفعال محض است.

نمکین افزود: بعد از آن رساله «انسان و حیوان» با اثر «زبان حال الاغی به وقت مرگ» روبه رو هستیم. تصویرها در این اثر مشخص است. الاغی که در طول زندگی چیزی جز محل دریافت ضربه نبوده و حالا وقت مرگ اوست. اهمیت مرگ برای هدایت از همان ابتدا پیداست. برخلاف تصویر عمومی که از هدایت وجود دارد(هدایت مرگ پرست بوده!) باید گفت که درگیری هدایت با مرگ خیلی اساسی‌تر از این حرفهاست. مرگ صرفاً یک عنصر مخرب و منفی نیست. شاید در ابتدا اینطور باشد اما به تدریج هدایت فراتر از این می‌رود. هدایت فقط تسلیم مرگ نیست. وقتی فرهنگ پشت سر خود را مرور می‌کرد، هر شکلی از مقاومت در برابر ساختار قدرت لزوماً شکل یک جور خروج را به خود می‌گرفت. به معنای کنار کشیدن عرفانی. در فرهنگ ایرانی و به عبارتی شرقی‌ است که خروج‌های عرفانی را شاهدیم. اینجا یک فرار به درون را داریم. هدایت می‌خواهد از این جلوتر برود. مدرن بودن هدایت بر این مفهوم است.

او در اشاره به زبان تند هدایت گفت: ‌ هدایت این گزندگی را از مادرش گرفته. چون در یک خانواده کاملاً پدرسالار زندگی می‌کند. مادر هدایت نمونه یک زن ایرانی است. از آنطرف فشار فوق‌العاده مردانه‌ای را شاهدیم که روی مادر است. گام اول همزاد پنداری با مادر را در هدایت شاهدیم. یکی از بروزهای زبانی او، رنجی است که زن ایرانی در آن دوره به لحاظ نسلی متحمل می‌شده. هدایت با ریزبینی عجیب و طنزی معنادار حرف‌هایش را می‌زند. یکی از نمونه‌های ریزبینی هدایت را در داستان توپ مرواری می‌بینیم. یک توپ جنگی که وسط میدان شهر وجود دارد. این توپ نماد ناسیونالیسم پهلوی است. معنای و نماد قدرت دولت و حاکمیت است. هدایت نویسنده این سرزمین، روشنفکر و آرمان‌خواه این مردم است. اما جایی احساس می‌کند فاصله زیادی با مردمش دارد. او در یک شکاف بزرگ قرار گرفته بود و پنداشت که تنها با زبان تند و ضربه‌های فحش است که می‌تواند این مردم را تکان دهد. می‌تواند آدم‌ها را وادار به گوش دادن کند.

نمکین در اشاره به تصویر زن در آثار هدایت بیان کرد: هدایت مشهور به این بود که با هیچ زنی رابطه نداشته. هدایت دفعه اولی که به پاریس می‌رود یک خودکشی ناموفق می‌کند که می‌گویند به خاطر زنی که عاشقش شده بوده دست به این عمل می‌زند. از جملات هدایت است که می‌گوید: «من هرگز طرف هیچ زنی نمی‌روم اما اگر زنی به سمت من بیاید او را می‌پرستم». این قرینه‌ای است که وصل می‌شود به زن‌های بوف کور. هدایت دو کاراکتر زن دارد. زن اثیری و زن لکاته.

نمکین افزود: در سال ۱۳۰۹ است که هدایت «زنده به گور» را می‌نویسد. کسی که خودش را می‌کشد ولی موفق نمی‌شود. به تعبیری آدمی که انگار پیشاپیش مرده و دارای یک وضعیت بینابین است. این وضعیت خود صادق را نشان می‌دهد. در واقع هدایت فیگور بین مرگ و زندگی است. روی یک شکاف قرار دارد که نه می‌تواند در جهان غرب باشد نه در کشور خودش. سال ۱۳۱۵ است که «بوف کور» به نگارش درمی‌آید که اوج فازی است که با زنده به گور شروع شده بود. ۱۳۲۷ متنی به اسم پیام کافکا را منتشر می‌کند. از سال‌ها قبل شروع به ترجمه آثاری از کافکا را کرد. متنی درباره کافکا می‌نویسد و سعی می‌کند که کافکا را توضیح دهد.

مترجم اثر «کافکا: به‌سوی ادبیات اقلیت» در اشاره به خودکشی غم‌انگیز صادق هدایت بیان کرد: هدایت در دروه دومی که به پاریس می‌رود؛ در نشریات اطلاعیه می‌زنند که نویسنده بوف کور وارد پاریس شده و به او پیشنهاد می‌دهند که در این نشریات مشغول به کار شود اما او قبول نمی‌کند. پیداست او برای زندگی به پاریس نیامده. مشکل مالی هیچ کدام از دلایل خودکشی هدایت را شامل نمی‌شد. وقتی خودکشی می‌کند کنار تختش مقداری پول برای کفن و دفن و خرید یک قطعه قبر می‌گذارد. هدایت از ادامه دادن ناامید شده بود و از همان ابتدا یک شیفتگی خاصی به مرگ داشت. مرگ چون تمام کننده یک فاجعه ممتد به اسم زندگی است پس خیلی چیز شیرین و رهایی بخشی برای هدایت بود.

او در پایان افزود: هدایت در آن سال‌ها کتابچه‌ای هم داشت که همه جا با خودش می‌برد. کتابچه‌ای که شیوه‌های مختلف خودکشی در آن بیان شده بود. خودکشی هدایت کاملاً معماری شده است. در این خودکشی آخر ژستی آزاد می‌شود که اشاره است به یک آینده با اینکه خودش یک تجربه شکست ناب است. باید به این ژست فکر کرد. کاری که باید کرد بازخوانی این فیگورهاست.

صادق هدایت(زاده ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ برابر با ۱۷ فوریه ۱۹۰۳ در تهران - درگذشته ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ برابر با ۹ آوریل ۱۹۵۱ در آپارتمان اجاره‌ای مکرر، خیابان شامپیونه، پاریس) نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی است. هدایت از پیشگامان داستان‌نویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از محققان، رمانِ «بوف کور» او را، مشهورترین و درخشان‌ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته‌اند. هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است، اما آثاری از نویسندگانی بزرگ را نظیر ژان پل سارتر، فرانتس کافکا و آنتون چخوف نیز ترجمه کرده‌است. حجم آثار و مقالات نوشته شده دربارهٔ نوشته‌ها، نوع زندگی و خودکشی صادق هدایت بیان‌گر تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایران است.

صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. آرامگاه وی در گورستان پرلاشز، قطعهٔ ۸۵، در پاریس واقع است.

آنچه درمدت بسیار کوتاه اقامت هدایت در ساختمان شماره ۳۷ مکرر گذشته است به واقع بر کسی معلوم نیست. روز نهم آوریل سال ۱۹۵۱ پس از ساعت ۴ بعداز ظهر او را در آپارتمان کوچک مرده می‌یابند. طبق اظهار سرایدار، بوی گاز روز هشتم آوریل در تمام ساختمان پیچیده بود. بنابر تحقیقاتی که به عمل آمد، درست‌ترین زمان مرگ وی، شب یا نیمه شب هشتم آوریل۱۹۵۱ می‌باشد. هدایت در خیابان شامپیونه بدرود حیات گفت و در ساختمان شماره ۳۷ مکرر. در و پنجره‌ها را بست، همه منافذ و درزها را با پنبه پرکرد، آخرین دستنوشته‌هایش را سوزاند، شیر گاز را گشود و روی پتویی که در کف آپارتمان پهن کرده بود؛ دراز کشید و با چهره‌ای آرام به خواب ابدی رفت و جز یادداشتی کوچک هیچ پیام و نوشته‌ای ا زخود برجای نگذاشت.

هدایت را درحالی که روی پتویی که در کف آشپزخانه پهن کرده بود، دراز کشیده بود و خاکستر آثار چاپ نشده‌اش هم درکنارش قرار داشته، پیدا می‌کنند و بعد پیکرش را به اتاق مجاور برده و روی تختخواب قرار می‌دهند.

خبر مرگ هدایت در روزنامه لوموند مورخ ۱۱ آوریل ۱۹۵۱ منتشر شد. ابتدا قرار بود پیکر هدایت جهت تدفین به تهران انتقال داده شود ولی نهایتا تصمیم می‌گیرند که هدایت را در پاریس به خاک بسپرند و درنهایت در گورستان «پرلشز» دفن شد.

از جمله آثار صادق هدایت:
رباعیات خیام(صادق هدایت)(۱۳۰۲)
فواید گیاه‌خواری(۱۳۰۶)
زنده‌بگور(۱۳۰۸)(مجموعه داستان کوتاه
پروین دختر ساسان(۱۳۰۹)(نمایشامه)
سایه مغول(۱۳۱۰)
اصفهان نصف جهان(۱۳۱۱)(سفرنامه)
سه قطره خون(۱۳۱۱)(مجموعه داستان کوتاه)
نیرنگستان(۱۳۱۲)
سایه روشن(۱۳۱۲)(مجموعه داستان کوتاه
مازیار(۱۳۱۲)(جستار تاریخی و یک نمایشنامه) با همکاری مجتبی مینوی
وغ‌وغ ساهاب(۱۳۱۳) با همکاری مسعود فرزاد
ترانه‌های خیام(۱۳۱۳)
بوف کور(۱۳۱۵)
علویه خانم(۱۳۲۲)
حاجی آقا(۱۳۲۴)
افسانه آفرینش(۱۳۲۵)(خیمه‌شب‌بازی در سه پرده)
ولنگاری(۱۳۲۳)
توپ مرواری(۱۳۲۷)
سگ ولگرد(مجموعه داستان کوتاه).

ارسال نظر
پیشنهاد امروز