سوسن شریعتی و تشریح جایگاه شعر در جامعه:
ادبیات؛ کاوشگر هستی رو به فراموشی
آیا شعر سور اسرافیل است، که وقتی در آن میدمی زنده میشود؟ آیا شعر پرومته است؟ آیا شعر؛ شعور نبوت است(به قول اخوان)؟ آیا شعر؛ شمشیر است(به قول جعفر کوشآبادی)؟ اما فیالواقع اگر هیچ کدام از اینها هم نباشد؛ دست کم مسکن است.
ایلنا: سوسن شریعتی که قرار بود در کافه کتاب لالهزار؛ در میان جمعی از شاعران به بررسی نقش ادبیات و شعر در جامعه بپردازد، گفت: از آنجایی که حدس میزدم این واکنش در مخاطبانم ایجاد شود که «سوسن شریعتی چه ارتباطی به شعر دارد؟» پلان اصلی صحبتهایم را براساس همین سوال تنظیم کردهام. من هیچ وقت نه خالق ادبیات بودهام و نه شارح آن. تنها یک شهروند خوانندهی ادبیات هستم. گرچه این دلیلی بر مشروعیت حضور من در این جمع نیست اما شاید بد نباشد گاهی، رویکردهایی از بیرون به مباحث مختلف وجود داشته باشد.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ این جامعهشناس در تشریح تقابل و نقش ادبیات با جامعه شناسی، افزود: درست مثل فلسفه، تاریخ و... میتوان از ادبیات هم پرسید که نقشش در جامعه چه بوده و چه هست؟ هرچند وقتی از «نقش» امری صحبت میکنیم، ناخودآگاه داریم وارد حوزهی ارزیابی سود و زیان آن امر میشویم. حال آنکه سود وزیان؛ و زشتی و زیبایی به اخلاق ربط دارد و شعر هیچ وظیفه و دغدغهای در قبال حقیقت ندارد. اما به هر تقدیر؛ پرسیدن درمورد نقش ادبیات، بحث را به سمت مباحث سیاسی، اجتماعی و اخلاقی سوق میدهد.
وی ادامه داد: برای پاسخ دادن به این سوال (یعنی نقش ادبیات در جامعه چیست؟) اول باید دید ادبیات چیست. ادبیات؛ از هنگامی که «منِ» مدرن؛ به عنوان سوژه در جوامع بشری سر زده است. آن منِ از قید و بند آزاد شده که اینک منم، ارباب طبیعت! اما درست در همین مرحله، ما با یک دوگانههایی مواجه میشویم که تاریخ ادبیات، در پی رسیدن به تعادلی میان این دوگانهها بوده است.
سوسن شریعتی گفت: تکلیف ادبیات درمورد اینکه کدام «من» را باید دنبال کند روشن نیست و همین مساله باعث تشنجی شده که در اداوار مختلف دستمایهی خلق آثار ادبی شده است و به قول اورهان پاموک؛ موجب هوشمندی ادبیات! یعنی تردید میانِ نه این و نه آن! و تردید در مورد دوگانههای موجود.
دختر دکتر علی شریعتی در ادامه به طرح این دوگانهها پرداخت و اظهار داشت: اولین سوال این است که آیا ادبیات یک مسالهی انتزاعی است یا انضمامی؟ بدون شک فلسفه یک رویکرد انتزاعی دارد اما جذابیت ادبیات؛ التزامیست برای انضمامی بودنش. اما وجوه انضمامی در تاریخ بشریت؛ منجر به ایجاد فراموشی شده است؛ منجر شده تا انسان تسلیم تفکر صرف، تکنیک و ماشین شود. اما ادبیات همچون ناظری همیشگی، پا به پای فلسفه پیش آمده تا فراموشی انسان را نسبت به خودش گوشزد کند. بنابراین ادبیات؛ در مقام کاوشگر هستی رو به فراموشی، دشمن منِ انتزاعی است.
وی در بررسی دومین دوگانه پیرامون ماهیت و جایگاه شعر و ادبیات افزود: سوال دوم این است که آیا منِ ادبیات، یک منِ تجربیِ قابل تعمیم است یا یک منِ اتوبیوگرافیک؟ درمورد این سوال، مباحث زیادی مطرح شده و از قرن 19 به بعد بسیاری روی اتبیاگرافیک نبودن ادبیات صحه گذاشتهاند چراکه اتوبیوگرافیک بودن؛ به معنای درخود خزیدگی و غیرقابل تفسیر بوده است. درحالیکه آثار ادبی در میان مردم جامعه تعمیم پیدا میکنند.
شریعتی گفت: حالا سوال سوم این است که این منِ انضمامی و تجربی، باید بومی باشد یا جهانی؟ به عبارت دیگر منِ شعر تا کجا باید بومی بیاندیشد و از کجا باید وجوه فرامرزی پیدا کند؟ ادبیات چقدر باید برای نوع بشر و جهان حرف بزند؟ البته این سوال برای سایرهی حوزههای فکری نیز مطرح بوده و هست. پاسخهای زیادی نیز به این پرسش داده شده. مثلا وقتی از اورهان پاموک میپرسند مخاطب تو کیست؛ ترکها یا جهانیان؟ او میگوید: معمولا روش خاصی در نوشتن دارم. ابتدا به یج جامعهی دمِدستی رفته، در خلق فرو میروم تا دچار ملال شوم. بعد به اتاقم برمیگردم و مینویسم.
وی ادامه داد: یعنی از نگاه پاموک، من ادبیات؛ منیست که با جامعه درمیآمیزد اما در مرحلهی نگارش و خلق اثر ادبی، تک و تنها میماند. به عبارت دیگر؛ منیست که در عین لوکال بودن، یونیورسال است.
این جامعه شناس در ادامه به تشریح سوال دیگری پیرامون ادبیات و شعر پرداخت و گفت: یکی دیگر از سوالهای موجود این است که آیا نویسنده و شاعر، برای امروز مینویسد یا برای فردا؟ آیا ادبیاتی زیباست که فرازمانی باشد یا ادبیاتی که الانی باشد؟ در این باره نیز نظرات مختلفی وجود داشته و دارد. مثلا خسرو گلسرخی میگوید: شعر گفتن برای آینده بیهودگی است. یعنی شاعر برای فردا نمینویسد! اما به طور کلی این مساله دغدغهی بسیاری از شاعران ما؛ خصوصا شاعران دههی 40 بوده؛ آنجا که شعر به ایدئولوژی و شعار نزدیک میشود.
وی در بخش پایانی سخنانش؛ در مراسمی که برای رونمایی از مجموعه اشعار تازهی کیوان مهرگان به نام «عاشق لو نرفته» برپا شده بود، به طرح سوالی دیگر پرداخت و اظهار داشت: مهمترین سوال درمورد ادبیات و شعر این است که اصلا این «من» کیست؟ آرتور رمبو(بنیانگذار شعر مدرن اروپا) معتقد بود که نه تنها من؛ دیگری هستم، بلکه «من» دیگریست. یعنی دیگر تفاسیری از این دست که «منم ارباب طبیعت» در گذر تاریخ دستخوش فراموشی شده. در زمانهی ما دیگر منی وجود ندارد. و ادبیات به انسانِ مدعی این سوال را گوشزد میکند که «من کیستم؟».
شریعتی ضمن بیان این مطلب که پرسشهای مطرح شده (من کدامم و کدامین من؟!) در دورههای مختلف جوابها و جریانهای مختلفی را موجب شده تعاریف مختلفی از شعر به وجود بیاید، گفت: آیا شعر سور اسرافیل است، که وقتی در آن میدمی زنده میشود؟ آیا شعر پرومته است؟ آیا شعر؛ شعور نبوت است(به قول اخوان)؟ آیا شعر؛ شمشیر است(به قول جعفر کوشآبادی)؟ اما فیالواقع اگر هیچ کدام از اینها هم نباشد؛ دست کم مسکن است. به تعبیر پاموک؛ ترکیبی از تخیل، امنیت و ملال. یعنی ترکیبی که انسان به کمک آن، به خلوت خودش میرود و جهانی جدید در خود میسازد.
وی ادامه داد: مفهوم اتوپیا؛ رسیدن به فردای بهتر نیست! بلکه میل رفتن به جای دیگریست؛ هوسِ جوری دیگر در دل! بر این اساس یکی دیگر از کاربردهای شعر، میل به ایجاد جایی دیگر در ذهن و روح مخاطب است. اما باید دید شعر ایران در دورههای گذشته، تا چه حد توانسته است به این کارکرد شعر دست پیدا کند و نمایندهی منِ جدیدِ مدرنیست امروزی (منی که بعد از مشروطه خواست که از قید سلطه آزاد شود.) باشد؟! آیا شعر ایران؛ دیدبان، پرسشگر و وجدان بیدار جامعه بوده است؟ این پرسش را باید شاعران پاسخ دهند.