خبرگزاری کار ایران

درس‌های حبیب احمدزاده از یک سرهنگ عراقی و کتابی در مدح خاندان شاه

درس‌های حبیب احمدزاده از یک سرهنگ عراقی و کتابی در مدح خاندان شاه
کد خبر : ۸۱۰۴۲۰

حبیب احمدزاده با انتشار یادداشتی از رئیس قوه قضاییه تقاضا کرد تا مراقب بازی رسانه‌ای فرعی دشمن و غیرخودها باشد.

 به گزارش خبرنگار ایلنا، حبیب احمدزاده در نامه‌ای با ذکر دو خاطره از رئیس قوه قضاییه و دیگر مسئولان مرتبط خواست که در بازی رسانه‌ای جنگ با فرعیات نیفتاده و حتما به علت اصلی قضایا و اشتباهات خودی در برخورد با مسائل اولیه فرهنگی به عنوان یکی از ریشه‌های عمده و اصلی تداوم شکاف در جامعه نیز بپردازند.

متن نامه به شرح زیر است:

به نام حق و عدالت

ما سرگردانان همیشگی در جنگ با معلول‌ها

نامه حبیب احمدزاده به رییس دستگاه قضا

خدمت حضرت آیت‌الله رییسی، ریاست محترم قوه قضاییه

با عرض سلام و ادب

با شرمندگی چون دستمان از دیدن حضوری جمالتان برای صرف درد دل همچون قاطبه دیگر مردمان این کشور بسی کوتاه است، این مطلب را اینگونه انتشار می‌دهم انشاالله که در این زمانه که به قول مرحوم امیرکبیر با دلیل و بی‌دلیل از آسمان بی‌شمار سنگ بر سر دستگاه‌تان می‌بارد، شاید راهکاری شود برای رفع علت و نه هزینه بی‌جای همیشگی برای رفع معلول که همگان از قاضی عدلیه و مامور تجسس و عالم ربانی و دستگاه‌های فرهنگی و در اول این صف، خود بنده در عمل به این روش‌های غلط سالهاست که مقصریم.

پس این دو خاطره پر از درس و عبرت و شاید علت‌العلل مشکلات فرهنگ ستیزی جامعه را به بهانه سعه صدر همیشگی شما در ظاهر به شما تقدیم می‌کنم تا شاید دیگرانی نیز شنیده و به کارشان بیاید.  

 فقط در مقدمه و شروع عرض می‌کنم که نیکسون رییس جمهور اسبق آمریکا کتابی دارد به نام (پیروزی بدون جنگ) که جمله طلایی آن درباره تاکتیک آمریکا در مقابله و برتری بر دیگران چنین است: همیشه بر سر راه دشمنانت، دوراهی بساز، آنگونه که انتخاب هر راه، صرفاً به شکستشان منجر شود.

 حال می‌خواهم بنویسم که نه صرفاً دشمن، بلکه ما خودی‌ها چگونه سالهاست زحمت دشمن را کم کرده و خود بر سر راهمان دورراهی شکست می‌سازیم.

خاطره اول

روزی در خدمت بزرگی عرض کردم که در نمازی نبوده که یک سرهنگ بعثی اسیر در عملیات کربلای پنج را دعا نکرده باشم.

فرمودند چطور؟

عرض کردم در اواخر سال شصت و پنج (عملیات کربلای پنج و منطقه پنج ضلعی شلمچه) شبی در میانه نبردی شدید، سرهنگ عراقی را پس از اسارت در خط، به سنگر فرماندهی قرارگاه نوح نبی(ع) آوردند، او در حال سیگار کشیدن، هاج و واج به اطراف می‌نگریست تا با محیطی اخت پیدا کند که نه درجه‌ای و نه بالا پایینی و نه نشانه‌ای در آن مشخص بود تا بتواند فرمانده را از بسیجی عادی تشخیص دهد، به عنوان تطبیق آتش ادوات قرارگاه و صرفاً کنجکاوی از مترجم خواستم که از او نظرش را درباره عملیاتی که بین ما و نیروهای بعثی سه روز پیاپی برای در اختیار گرفتن و عبور از پل بین دو جزیره طویله و صالحیه در جریان بود را بخواهد. به خوبی یادم هست که در جلوی سرهنگ عراقی یک پاکت سیگار عراقی بغداد و یک بسته کبریت ایرانی قرار داشت، بسته کبریت ایرانی را نشانه رفت و به عربی پرسید، این بسته کبریت در ایران چند ریال است؟ به گمانم در جوابش گفتم یک ریال. در چشمانم زل زد و گفت اگر همین قوطی کبریت را الان به شما پنجاه ریال بفروشم، می‌خرید؟ گفتم نه. او پک محکمی به سیگارش زد و ادامه داد این پل از لحاظ سوق‌الجیشی، صرفاً جایی یک ریالی است که هم ما و هم شما با این همه نیرو و توان بی‌خود برای آن پنجاه ریال هزینه می‌کنیم.

پس از اتمام خاطره، خدمت آن بزرگوار عرض کردم که از آن سرهنگ بعثی (که شاید مصداق مثالش هم جای بحث داشت) برای همه زندگی‌ام یاد گرفتم که هرگز در هیچ معامله و تصمیم‌گیری زندگی‌ام، یک کبریت یک ریالی را پنجاه ریال نخرم.

و خاطره دوم

و خاطره مهم‌تر که خداوند در پای منبر آقای پناهیان در ایام عاشورا، بر من ارزانی داشت تا یکی دیگر از اسباب‌العلل مشکلات فرهنگی و این همه هزینه بی‌خود و سوءاستفاده دشمنان خبیث خارجی از سیاست‌های بلاهت‌آمیز فرهنگی در کشورمان را در قالب خاطره‌ای بهتر بفهمم.

در زمان حکومت شاهنشاهی، کتابی به نام (عظمت بازیافته ) برای کلیه دانش‌آموزان مدارس چاپ و توزیع گردید (کتابی تمام رنگی با چاپی نفیس به‌صورت مصور دقیقاً با کپی‌برداری و همسان‌سازی ذهنی از  مجموعه کتاب‌های تن تن و میلو معروف) که تماماً تبلیغ تصویری حکومت پهلوی بود و بس. در این میان در شهر مذهبی قم قرار بر آن شده بود که کتاب مزبور نه فقط توزیع بلکه حتماً تدریس و از دانش‌آموزان نیز امتحان گرفته شود. طوفانی از نارضایتی و بحث در میان معلمان مذهبی قم صورت گرفت و در جلسه‌ای همگی از تصمیم جمعی برای عدم تدریس آن سخن راندند ولی تک معلمی زیرک سخنی دیگر راند، معلم چنین گفت اتفاقاً چه فرصتی بهتر و برتر از اینکه به این بهانه وارد بحث حکومت شویم، کسی گفت منظورتان آن است که به بهانه تدریس کتاب، مطالبش را رد و نقض غرض کنیم، معلم زیرک گفت با این روش؛ که خود را به خطر انداخته و با ممانعت آموزش و پرورش و ساواک روبرو خواهیم شد، نه اتفاقاً همگی با هم عهد بسته تا هر کلمه از کتاب را با وسواس و صحت درس داده و کم نگذاریم تا بهانه‌ای هم به دست رژیم نیفتد، همگان متعجب پرسیدند که چه شود و او با لبخند ادامه داد: فقط کافی است در زمان تدریس کتاب و  طول سال چنان بر دانش آموزان سخت بگیریم که هیچکس در خرداد از این درس نمره نیاورده و همگی تجدید شوند و در شهریور هم از درسخوان و غیر درسخوان گرفته، چنان کنیم که برای قبولی باز هم نمره‌ای بیشتر از ده نیاورند. در آخر بدون بهانه دادن به رژیم، خودبه‌خود همگی این دانش آموزان، ناخواسته و حتی نادانسته از محتوای چنین کتابی با ظاهر حتی زیبا متنفر خواهند شد.

بهرحال، قوه قضاییه دروازه‌بان چنین مسابقه‌ای است، که در آن  فقط باید از شوت‌های ناگهانی یاران خودی به سمت دروازه‌اش بترسد که سالهاست حماقت فروش کبریت یک ریالی را پنجاه ریال به پای نظام می‌نویسند و با سختگیری بی‌جا کار دشمن را بسی آسان کرده‌اند و بس. اینها عمده‌ترین  علت‌العلل و دلیل عمده جوابگو شدن امروزه قوه قضاییه، به‌جای دیگر صاحبان قدرت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی در همه امور است؛ البته اگر بی‌شک کسانی در زیرممجوعه دستگاه عدل و قضا، خود نیز چنین نباشند.

بهرحال جناب ریاست محترم قوه قضاییه که در دلسوزیتان هیچ شکی ندارم و می‌دانم که خبیثانی چون بن سلمان، ترامپ و ناتانیاهو و پمپئو به تبعیت از تاکتیک نیکسون برای شکستن صف مقاومت مردم ما و ایجاد آن دوراهی چه در سردارند، ولی سوال اساسی‌تر آن است که برای شکستن کید دشمن و ایجاد راه سوم و برای برون رفت از شکاف اجتماعی، ما چه تاکتیک عملی در سر داریم؟

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز