خبرگزاری کار ایران

در گفت‌وگوی ایلنا با یک باستان‌شناس مطرح شد:

مردم نکا و بهشهر سفال هزاره سوم به یکدیگر هدیه می‌دهند/محققان برای گرفتن ویزای باستان‌شناسی باید کیسه گدایی بدست بگیرند/باستان‌شناسی ایران از قطار بین‌المللی پیاده شده است

مردم نکا و بهشهر سفال هزاره سوم به یکدیگر هدیه می‌دهند/محققان برای گرفتن ویزای باستان‌شناسی باید کیسه گدایی بدست بگیرند/باستان‌شناسی ایران از قطار بین‌المللی پیاده شده است
کد خبر : ۶۸۷۸۸۵

در گفت‌وگو با حسن فاضلی نشلی از حفاری‌های غیرمجاز و تاثیری که فقر اقتصادی و فرهنگی در تخریب میراث فرهنگی و محیط زیست دارد، سخن رفت تا به یافته‌های پردیس دشت تهران رسیدیم. او از فقر حاکم بر پژوهش‌های باستان‌شناسی و نیز فضای امنیتی آن گله کرد و در پایان گفت: باستان‌شناسان مهم دنیا برای کاوش به ایران نمی‌آیند و اگر هم می‌آیند به علت نامهربانی‌های وزارت خارجه پژوهش‌هایشان ابتر باقی می‌ماند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، حسن فاضلی نشلی دکتری باستانشناسی خود را در سال۱۳۸۰ از دانشگاه برادفورد انگلستان دریافت کرد و این روزها در مقطع دکترا و فوق لیسانس گروه باستان‌شناسی دانشگاه تهران تدریس می‌کند. چند کتاب در دست چاپ دارد و به زودی کتابی با محوریت ایران از آغاز تا پایان هخامنشی‌ها در انتشارات راتلیج از او منتشر خواهد شد. این کتاب با مشارکت راجر متیوز استاد دانشگاه ردینگ انگلستان تالیف شده و به ایران از آغاز پارینه سنگی تا پایان هخامنشیان می‌پردازد. بعد از رومن گریشمن که در سال ۱۹۵۴ کتابی با چنین موضوعی نوشت، تاکنون یافته‌های نوین باستان شناسی ایران در دوره مورد نظر به صورت منسجم تنظیم نشده بود که در این کتاب سعی شد به آن پرداخته و براساس داده‌های نوین چندین ساله اخیر یک کتاب درسی خوب خارجی تدوین شود.

او بیش از ۲۰ سال فعالیت در عرصه باستان‌شناسی را در کارنامه خود ثبت کرده و محوطه‌هایی مانند زاغه، قبرستان، تپه پردیس و محوطه کومیشانی را کاوش کرده‌است. در این میان از کاوش در دشت تهران و قزوین به عنوان مهم‌ترین محوطه‌هایی یاد می‌کند که مورد بررسی قرار داده‌است.

فاضلی نشلی که در جنگ تحمیلی جانباز شد و عضوی از خانواده‌ شهدا نیز محسوب می‌شود، در خصوص واقعیت‌های تاریخی که در ایران وجود دارد، می‌گوید: چه لزومی دارد که میلیاردها تومان برای مرمت و احیای بناهای مذهبی عراق و داخل کشورصرف شود و حال آنکه آثار تاریخی ایران سخت در معرض تخریب و نابودی قرار گرفته و بودجه لازمی برای آن نیست. به واقع نادیده گرفتن آثار زرین تاریخی کشور و اختصاص بودجه‌های قطره چکانی دولت باعث شد که حفظ و معرفی آثار تاریخی در عمل به محاق رفته و یک بخش فدای بخش دیگری شد. این درحالی است که برای صیانت از آثار تاریخی نیاز است که با بسترسازی‌های لازم در حوزه پژوهش‌های علوم انسانی، سرمایه‌گذاری‌های گسترده‌ای صورت گیرد تا از این وضعیت نابسامان در آییم و طرح نو دراندازیم. در ادامه گفت‌وگوی ایلنا را با حسن فاضلی نشلی (باستان‌شناس و استاد دانشگاه) می‌خوانید:

به نظر شما، نسبت شناخت مردم و دلبستگی آنها به تاریخ چقدر است و تناسب آن با تخریب محوطه‌های باستانی را چگونه است؟ با توجه به آنکه بابلی هستید، ارزیابی شما از فرهنگسازی حفظ میراث فرهنگی در استان‌های شمالی کشور چیست؟

اگر باستان‌شناسی نبود، درک ما از تاریخ؛ جز افسانه و داستان چیز دیگری نبود. این باستان‌شناسی است که سبب شده تا مورخین به تدوین درست تاریخ گذشته بپردازند. توسعه علوم انسانی سنگ بنای رشد و بلوغ هر جامعه‌ای است. لذا اگر علت اصلی و اول عقب ماندگی کشورهایی همانندایران، عراق، سوریه و عربستان و بطور کلی کشورهای خاورمیانه را بخواهیم واکاوی کنیم آن دلیل عدم توسعه علوم انسانی در این کشورها بوده است که به رغم رشد اقتصادی نتوانستند بنیاد تغییرات فرهنگی و توسعه پایدار را فراهم کنند و با هر نسیمی جامعه‌شان دچار نسیان و خلل شد. رشته‌هایی همانند باستان شناسی و تاریخ و موزه‌های کشور می‌توانند در بلوغ فرهنگی مردم نقش اساسی داشته باشند که این اتفاق به صورت واقعی رخ نداد.

اگر باستان‌شناسی نبود، درک ما از تاریخ؛ جز افسانه و داستان چیز دیگری نبود. این باستان‌شناسی است که سبب شده تا مورخین به تدوین درست تاریخ گذشته بپردازند

حقیقت تلخ این است که در زمینه باستان شناسی که بخشی از حوزه معرفتی علوم انسانی است، مردم ما درکی از زمان و تاریخ و چگونگی تغییرات جوامع انسانی نداشته و نمی‌دانند که چگونه انسان در پس هزاره‌ها، خود را با محیط زیست تطبیق داده و به خلق تمدن پرداخته است. در استان‌های شمالی کشور این امر بیشتر است، مازندران شاهد فقر اساسی در حوزه گردشگری تاریخی است. به طور مثال می‌دانیم که گردشگرانی که از خارج به ایران می‌آیند و گردشگران داخلی عمده مسیرشان گذر از آثار تاریخی و باستانی شیراز، یزد، کرمان و اصفهان، غرب و جنوب غرب ایران است، این درحالی است که اطلاعی از آثار تاریخی شمال کشور ندارند و در بیشتر مواقع گردشگران مازندران این استان را برابر با دریا و جنگل و زباله می‌دانند. اینجاست که باید این سئوال مطرح شود که پژوهش‌های باستان‌شناسی تا چه اندازه به درد مردم عادی خورده‌است؟ آیا پژوهش‌های دامنه‌دار در آن صورت می‌گیرد؟

وقتی که مطالعات تاریخی انجام نشود و زیرساخت‌های گردشگری نیز فراهم نشود، پس چطور می‌توان توقع داشت که توسعه فرهنگی و اجتماعی در این خطه از ایران، نسبت به دیگر نقاط ایران اتفاق بیافتد! زمینه‌سازی لازم در حفظ محوطه‌های تاریخی و جذب توریست تاریخی و فرهنگی در استانی مانند مازندران تا به حال اتفاق نیفتاده است. از طرفی کاوش‌های غیرمجاز در مازندران بیداد می‌کند و به عنوان مثال اگر به منطقه نکا-بهشهر نگاهی داشته باشیم متوجه می‌شویم که هیچ محوطه تاریخی نیست که توسط مردم عادی کاوش و حفاری نشده باشد.

شاید به جرات بتوان گفت منطقه نکا و بهشهر ازجمله نقاطی هستند که وقتی به برخی از خانه‌های افراد عادی سر می‌زنید در ویترین برخی از این خانه‌ها اشیای تاریخی و باستانی را می‌بیند. حتا وقتی می‌خواهند برای کسی هدیه‌ای به طور مثال برای خانه نو او ببرند، به او یک ظرف عتیقه مثلا ظرف سفالی هزاره سوم هدیه می‌دهند. این درحالی است که شهرهایی همانند نکا و بهشهر حقیقتا با مشکل دیگری نیز روبه هستند که آن هم فاجعه زیست محیطی است. در طی سال‌های گذشته برداشت‌های بی رویه از آب‌های زیرزمینی به حداکثر خود رسید، جنگل‌ها نیز کم مورد دستبرد قرار نگرفتند و صنایع و معادن کوچک نیز بلای جان طبیعت گشته است. اگر این دو فاجعه (تخریب محوطه‌های باستانی و منابع طبیعی) را که در کنار هم قرار دهید، می‌بیند که سمت و سوی آینده این بخش از ایران حقیقتا به ناکجا آباد می‌رود.

شاید به جرات بتوان گفت منطقه نکا و بهشهر ازجمله نقاطی هستند که وقتی به خانه افراد عادی سر می‌زنید در ویترین برخی از این خانه‌ها اشیای تاریخی را می‌بیند

به مردم نکا و بهشهر و نگهداری عتیقه و اشیای تاریخی هزاره سوم و اول پیش از تاریخ اشاره داشتید. آیا این مردم شناختی نسبت به این اشیای تاریخی دارند و از قدمت وارزش آن باخبر هستند؟

متاسفانه باید گفت نه. آنها شناختی از تاریخ گذشته خود و ایران ندارند. از این رو در این منطقه در کنار کاوش‌های غیرمجاز شاهد ارائه انواع اشیای تقلبی هستیم، چنانکه خرید و فروش اشیای تاریخی در این منطقه تبدیل به شغل و سرگرمی شده است. به نظر من بعد از خوزستان، می‌توان از منطقه نکا و بهشهر به عنوان بین‌النهرینی کوچک و بهشت باستان شناسان یاد کرد چراکه مملو از آثار تاریخی است. این حجم از آثار تاریخی می‌توانست منطقه را تبدیل به مقصد گردشگری تاریخی و فرهنگی درجه یک ایران کند و نکا و بهشهر می‌بایست آنی باشد که هم اکنون نیست. اما تا زمانی که پژوهش‌های منسجم و هدفمند ملی و بین‌المللی در منطقه انجام نشود و زیرساخت‌های گردشگری همانند هتل و اقامت گاه و غیره مدنظر قرار نگیرد به هیچ وجه نباید انتظار داشت که مردم ساکن در بهشهر و نکا از موهبت آثار تاریخی خود بهره‌ور باشند و سرسفره خود نتایج عملی آن را ببیند. شمال کشور زیر لقای جنگل سبز گیلان و مازندران دچار فجایع زیست‌محیطی و فرهنگی متعددی شده است. دور نیست آن روزی که استان مازندران نیز همانند استان یزد و کرمان تبدیل به منطقه کویری شود.

در خصوص فعالیت‌های یگان حفاظت میراث فرهنگی برایمان بگویید. با توجه به صحبت‌های شما این گونه به نظر می‌رسد یگان حفاظت میراث فرهنگی استان مازندران فعالیتی برای حفاظت اشیای تاریخی و عتیقه انجام نمی‌دهد.  

من یک دانشگاهی هستم و بهتر است این سوال را از مسئولان یگان حفاظت میراث فرهنگی بپرسید. اما می‌توانم به این نکته اشاره داشته باشم که به نظر شما مسئولان میراث فرهنگی تا چه اندازه می‌توانند یگان حفاظت میراث فرهنگی در استان ایجاد کنند؟ نباید فراموش کرد که قوانین حفاظت از میراث فرهنگی حدود پنج قرن پیش در اروپا شکل گرفت و در همان زمان‌ها نیز نطفه پژوهش‌های باستان شناختی نیز بسته شد. اما از آنجا که بین آحاد جامعه و آثار تاریخی نسبتی برقرار نشد، لذا حساسیت در حفظ میراث فرهنگی در کشور نهادینه نشد. بنابراین حتی اگر هزاران نفر در یگان حفاظت میراث فرهنگی هم فعال شوند بازهم شاهد وقوع چنین اتفاقاتی و خارج کردن اشیای عتیقه توسط عموم جامعه خواهیم بود. این در حالی است که اگر به طور مثال مردم نکا و بهشهر نسبت به ارزش و اهمیت میراث فرهنگی و اشیای تاریخی که در منطقه وجود دارد اطلاع پیدا می‌کردند، نه تنها امروز شاهد فجایع تخریب محوطه‌های باستانی و تخریب محیط‌زیستی در منطقه نبودیم بلکه میراث فرهنگی نیز توسط مردم منطقه حفظ می‌شد.

به اعتقاد من؛ فقر اقتصادی و فقر فرهنگی ارتباط مستقیم با یکدیگر دارند. معتقد هستم با گارد و یگان حفاظت شاید بتوانیم بخشی از میراث فرهنگی را حفظ کنیم اما نباید فراموش کنیم که قاچاقچیان اشیای عتیقه همیشه از دولتی‌ها جلوتر بوده و هستند چنانکه حتی محوطه‌های پیش از تاریخ که توسط باستان‌شناسان کاوش شده بود بازهم بعد از ما به امید گنج کاوش شد؛ این در حالی است که اصولا یک محوطه پیش از تاریخ دارای گنج به معنایی که مردم به دنبال آن هستند، نیست. مشکل بعدی بنظر اینجانب فربه شدن سازمان میراث فرهنگی از منظر نیروی انسانی غیرمتخصص و ناکارآمد است. سازمان میراث فرهنگی در کل کشور به اندازه‌ای بزرگ و عظیم شده و به اندازه‌ای نیرو و پرسنل دارد که دیگر پول و هزینه‌ای برای یگان حفاظت و دیگر امور باقی نمی‌ماند. اصلا یگان حفاظت از فقیرترین بخش‌های سازمان است و نه ماشین دارد و امکانات!! معتقد هستم سازمان میراث فرهنگی به مرگ تدریجی دچار شده و نیاز است تا دگرگونی اساسی در درون آن اتفاق بیفتد. باید تا دیر نشده فکر اساسی به حال آن کرد.

با توجه به تحریم‌های اعمال شده و افزایش نرخ دلار، حوزه باستانشناسی با چه چالش‌هایی روبرو شده است؟

از آنجا که هم اکنون تامین معیشت مردم اولویت اول دولت است، بنابراین پژوهش در الویت دست چندم دولتیان قرار گرفت. بدبختی دیگر اینکه در کشور ما بنیادها و نهادهای خصوصی بزرگ نابود شدند و سرمایه‌دارهای کلانی نیستند که بخشی از پول خود را صرف حفاظت از آثار تاریخی خود کنند و یا بودجه‌های پژوهشی باستان شناسی توسط یک چنین افرادی تامین شود. حقیقت این است که هم اکنون زاویه نگاه دولت و مردم در حال حاضر به ابنیه‌های مذهبی و مراسم‌های مذهبی معطوف شده تا حفظ و مرمت آثار و بناهای تاریخی؛ حتی معتقد هستم این نوع بناها را به رسمیت نمی‌شناسد و حفاظت از آن در اولویت دولت قرار ندارد. بگذارید مثالی بزنم؛ در کشوری همانند انگلستان و در شهرهایی همانندکمبریج و آکسفورد، ده‌ها نهاد مردمی و بنیادهای تحقیقاتی وجود دارد که از حوزه علوم انسانی و رشته‌های دیگر حمایت می‌کنند. به عبارتی بخش قابل توجهی از ثروتمندان پول و سرمایه خود را وقف امور این دنیایی یعنی برای علوم انسانی و پژوهش‌های باستان شناسی کرده‌اند. چرا ایرانی‌ها این کار را نکردند و ما شاهد وقف ثروت‌های مملکت در حفاظت از آثار تاریخی نیستیم؟ به نظرم یکی از دلایل آن عدم توسعه فرهنگی و به خصوص رسمیت نیافتن علوم انسانی در کشور هم از طرف دولتیان و هم مردم است. این نسبت در ایران شکل نگرفت. حتی موزه ملی کشور نیز دارای هیئت امنایی برای جذب سرمایه‌های افراد خَیِر نیست و در این زمینه دارای خلاء قانونی هستیم و اگر فردی بخواهد هم، به علت خلاء قانونی نمی‌تواند آن را عملی کند.

برای درک این موضوع خوب است نگاهی از بالا داشته باشیم و اگر از رئیس جمهور بپرسیم که چرا تاکنون برای بازدید از موزه ملی ایران نرفته است چه پاسخی دریافت خواهیم کرد؟ موزه ملی ایران طی سه سال گذشته، کارهای ارزشمندی انجام داد. پرپایی نمایشگاهی از آثار تاریخی کشورهایی همانند گرجستان، هلند، فرانسه و کره حقیقتا کاری بزرگ بود حال آنکه صدها سفیر و رایزن فرهنگی در ایجاد چنین ارتباطات فرهنگی در سالیان گذشته کمترین اثر گذاری را داشتند.

اصلا مهر تاییدی به احمدی نژاد نمی‌زنم، اما او در زمان ریاست جمهوری خود بارها  از موزه ملی ‌دیدن کرد و فهمید که موزه ملی ایران چشم و چراغ تبلور فرهنگی ایران است و تا توانست از جلوه‌های تاریخی ایران برای خود اعتبار آفرید. به نظرم ریاست سازمان میراث فرهنگی از این توانایی بهره نبرد که با استفاده و اتکاء به عقبه غنی و پربار ایران از آن برای تحکیم و مودت درونی جامعه استفاده کند و از منظر خارجی نیز به ایران اعتبار جهانی ببخشد و دستان رئیس جمهور را بگیرد و او را با تاریخش پیوند بزند. علوم انسانی و باستان شناسی در هیاهوی اتفاقات چند دهه اخیر بتدریج به محاق رفت و این نسبت در رئیس جمهور کشور درک نشد و به همین نحو در دیگر سطوح هم کار موثر صورت نگرفت.

هر چند شما به لزوم تحقیق و پژوهش در عرصه علوم انسانی و باستانشناسی تاکید دارید اما سال‌هاست خروجی اخبار باستان‌شناسی در کشور با محدودیت‌های زیادی روبرو شده چنانکه تمام اطلاعات کاوش در محوطه‌های باستانی باید از یک خروجی دریافت شود حتی خبرنگاران نیز اجازه ندارند تا از چند و چون کاوش که در حال انجام است مطلع شوند. گاه اتفاق می‌افتد که اطلاعات یک کاوش و یافته‌های آن بعد از یک سال و حتی بیشتر از آن منتشر می‌شود. آیا چنین روند امنیتی در عرصه باستان‌شناسی در تمام دنیا وجود دارد؟

شاید چنین باشد که بنظرم تا حدودی درست است. به عقیده من نیز سازمان میراث فرهنگی و پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری در این خصوص سیاست غلطی در پیش گرفته‌اند و این به خیر و صلاح مملکت نیست. اصولا در کشورمان همیشه همه چیز را به دید انحصاری نگاه می‌کنیم و اطلاع رسانی در حوزه خبر نیز به چنین دردی گرفتار شده است. اگر بخواهم مثالی برای شما بیاورم می‌توانم به کاوش تپه آسیاب و سراب که در سال‌های ۱۹۵۹ و ۱۹۶۰ میلادی صورت گرفت، اشاره کنم. رابرت بریدوود (باستان شناس آمریکایی) بعد از کاوش در این منطقه، قبل از آنکه مقالات علمی آن منتشر شود، با لندن نیوز مصاحبه کرد و پیکرک‌های نوسنگی سراب را در آن چاپ کرد. چاپ آن مقالات ایران را جهانی کرد و توجه خیلی از محققین و افراد عادی به آن جلب شد. لذا جریان آزاد اطلاعات به بسترسازی‌های فرهنگی کمک شایانی می‌کند و خوب است سازمان در این زمینه به اصلاح روش خود بپردازد.

مردم نکا و بهشهر سفال هزاره سوم به یکدیگر هدیه می‌دهند/محققان برای گرفتن ویزای باستان‌شناسی باید کیسه گدایی بدست بگیرند/باستان‌شناسی ایران از قطار بین‌المللی پیاده شده است

 کاوش در تپه زاغه

بررسی توالی DNA باستانی چه اطلاعاتی در اختیار ما می‌گذارد و چه لزومی دارد که به بررسی آن بپردازیم؟

این را باید از متخصصین این حوزه بپرسید ولی بررسی توالی DNA باستانی در دو دهه اخیر به پیرایش و ویرایش داده‌های باستان‌شناسی کمک شایانی داشته و باستان شناسان به اصلاح بسیاری از نظریات خود در باب تطور فرهنگی انسان در گذشته پرداختند. به طور مثال انسان طی چند میلیون سال روی کره زمین با شکارورزی و گردآوری خوراک امرار معاش می‌کرد ولی در مقطعی، بخشی از جامعه جهانی آن زمان یعنی در حدود ۱۲۰۰۰ سال قبل تصمیمی شجاعانه گرفت چنانکه به جای وابستگی به طبیعت، درصدد آن برآمد تا بر طبیعت مسلط شود و حیوانات و گیاهان را اهلی کند و زمینه اولین انقلاب را در تاریخ بشر فرهم نماید. با این تصمیم بود که بعد از بیش از  ۱۵۰ نسل شاهد اهلی شدن بز و گوسفند بودیم. اهلی شدن بز و گوسفند و خوک و گاو نه تنها نیاز های گوشتی و پروتئینی بشر را تامین کرد بلکه زمینه بوجود آوردن نساجی  و تولید فراورده‌های لبنی را فراهم کرد. لذا با بررسی توالی DNA بز و گوسفند و گونه‌های گیاهی به باستان‌شناسان کمک می‌کند تا به همراه داده‌های باستان شناسی بتوانیم فرایند گسترش جوامع نوسنگی در ایران را عالمانه تر تبیین کنیم. البته ایران در یک چنین مطالعاتی در آغاز راه خود بوده و لازم است توجه خاصی را برای استفاده از یک چنین روش هدفمندی داشته باشیم که امید است در آینده نزدیک شاهد بازخورد چنین مطالعاتی در ایران باشیم.

طی سال‌های گذشته بررسی‌های مختلفی از گاهنگاری گرفته تا تغییرات سیاسی و اجتماعی ایران در اعصار پیش از تاریخ داشتید. از نتایج بدست آ‌مده برایمان بگویید. طی کاوش‌هایی که در طول سال‌های گذشته داشتید آیا توانستید به سئوالاتی که در ذهن داشتید پاسخ دهید؟

من، یک باستان‌شناس روندگرا هستم از این رو همواره این سئوال در ذهنم وجود داشت که چگونه جوامع انسانی از یک جامعه خودبسنده وارد عصری شدند که با وابستگی‌های متقابل زمینه رشد و تعالی خود را فراهم کرد؟ به عبارتی وابستگی‌های اقتصادی نه تنها برای بشر مضر نبود که الان هم همین است بلکه خودکفایی به آن معنا که با کشیدن مرزها استقلال خود را حفظ می‌کنیم هیچ جامعه‌ای را متحول نکرد. یکی از شاخصه های یک چنین جامعه‌ای بوجود آمدن تخصص و فنون و شکل گیری مناطق صنعتی در هزاره چهارم قبل از میلاد در ایران باستان بوده است. لذا اینکه بدانیم مناطق صنعتی چگونه از بخش‌های مسکونی جدا شده‌اند بما بسیار کمک خواهد کرد تا به بحث در مقوله قدرت در پیش از تاریخ بپردازیم و بدانیم که سطح روابط تجاری و برهمکنش‌های فرهنگی در گذشته چگونه بوده است؟ کاوش‌هایی که در تپه پردیس دشت تهران، زاغه و قبرستان در دشت قزوین صورت گرفت برای این منظور برایم بسیار لذت بخش بوده است. وقتی که تخصص در جامعه‌ای محقق می‌شود بدین معناست که آن جامعه به درجه‌ای از پیشرفت دست یافته که متخصصان در صدد تولید انبوه کالا برای دیگران بر‌آیند و دیگر تولید برای خودکفایی نیست، بلکه وابستگی متقابل باعث رونق تجارت در هزاره چهارم به بعد شد که با گذشت زمان تکمیل و تکمیل تر شد.

مردم نکا و بهشهر سفال هزاره سوم به یکدیگر هدیه می‌دهند/محققان برای گرفتن ویزای باستان‌شناسی باید کیسه گدایی بدست بگیرند/باستان‌شناسی ایران از قطار بین‌المللی پیاده شده است

خمره بزرگ ذخیره سازی آذوقه متعلق ه تپه پردیس 4800 قبل از میلاد

باستان شناسی در زمینه احقاق حقوق زنان حرف‌های جدی دارد که بعنوان مثال در تپه زاغه (هم از کاوش های قدیم و جدید) تعداد زیادی از پیکرک‌های الهه مادر پیدا شد که تمام آنها ازجمله آثار بی نظیر هزاره پنجم قبل از میلاد هستند و همه آنها نیز پیکرک‌های زنانه هستند. شاید این پیکرک‌ها دارند به ما می‌گویند که جایگاه زن در آن دوره بسیار ویژه و خاص بود. پیکرک‌ها به ما می‌گوید که جایگاه زن در دوره پیش از تاریخ به مراتب بالاتر از دوره‌های بعدتر است. زن، زمین و زایش با نمادهای الهه مادر در دنیای پیش از تاریخ پیوند خورد. اما بنظر می‌رسد که بعد از آن جایگاه زنان در دوره‌های تاریخ تضعیف شد و زنان جایگاه خود را به مردان واگذار کردند. حتا ایرادی که به هخامنشیان وارد است این است که در تخت جمشید هیچ نقش برجسته‌ای که زن باشد را نمی‌بینیم و اینجاست که این سئوال مطرح می‌شود که در دوره هخامنشیان جایگاه زنان چه بوده که موجب شد تا هنرمندان نقشی از آن را در تخت جمشید خلق نکردند؟ به نظر می‌رسد بعد از دوره عیلامیان به این سو شاهد شتابی بسیار زیاد به سوی جامعه مردسالار هستیم که تا دوره قاجار به طول انجامید. اینگونه به نظر می‌رسد که با شکل‌گیری حکومت‌ها از هزاره سوم به بعد بشدت  جامعه مردسالار شد و زنان در پس پرده ها به محاق رفتند. شاید آنهایی که علاقمند به تبیین جایگاه زن در تاریخ می‌باشند باید آن را در لابلای کاوش‌های باستان شناسی هزاره‌های پیش از تاریخ جستجو کنند.

نقطه عطف یافته‌های کاوش در تپه پردیس چه بود؟

کارگاه‌های سفالگری هزاره پنجم قبل از میلاد تپه پردیس منحصربفرد  است. در قبربستان عصر آهن تپه پردیس نیز به همراه تدفین اسب تدوفین گاو بدست آمد که برای باستان شناسان این دوره بسیار مهم است. چراکه گاو در آیین هندو-ایرانی جایگاه ویژه‌ای دارد.

مردم نکا و بهشهر سفال هزاره سوم به یکدیگر هدیه می‌دهند/محققان برای گرفتن ویزای باستان‌شناسی باید کیسه گدایی بدست بگیرند/باستان‌شناسی ایران از قطار بین‌المللی پیاده شده است

خمره بزرگ ذخیره سازی آذوقه متعلق به تپه پردیس. عصر آهن 1500 قبل از میلاد

هزاره گمشده به چه معناست؟

جامعه بزرگ آغاز شهرنشینی در فلات مرکزی ایران در هزاره چهارم قبل از میلاد به نهایت بلوغ رسید ولی در آستانه هزاره سوم  یعنی در دشت تهران، قزوین و کاشان فروپاشید به این معنا که در دشت قزوین از ۳۴۰۰ تا ۲۱۰۰ پیش از میلاد هیچ استقراری را شاهد نیستیم. در تپه سیلک جنوبی بعد از آغاز عیلامی فروپاشی رخ داد و از ۲۹۰۰ تا ۱۲۰۰ قبل از میلاد هیچ استقراری نداریم. در دشت تهران نیز در هزاره سوم قبل از میلاد هیچ استقراری را شاهد نیستیم. از این هزاره، به عنوان هزاره گمشده یاد کردیم. به دنبال آن هستیم که در این هزاره چه اتفاقی افتاده‌است؟ اینکه چرا ایران شمال فلات مرکزی به دوره شهرنشینی به معنای اصلی آن  وارد نشد و جوامع روستانشینی در آن هزاره سقوط کردند؟ باتوجه به آنکه این بحث هنوز به صورت جدی در حوزه باستان‌شناسی ایران مطرح نشده هنوز نمی‌توان پاسخ روشنی به آن داد. شاید عدم وجود منابع آبی لازم برای کشت زمین‌های کشاورزی به آن شکلی که در جنوب غرب ایران شاهد بودیم و شاید تغییرات زیست محیطی در منطقه سبب شد تا زمینه برای رشد جوامع کشاورزی مناسب نباشد و شمال فلات مرکزی تا حدود ۲۰۰۰ قبل از میلاد غیرمسکون شود. نیاز به پژوهش‌های بسیاری داریم که ببینم که در هزاره سوم گمشده ما چی اتفاقی افتاده است.

وضعیت باستان‌شناسی حال حاضر ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

نگران باستان‌شناسی ایران هستم. دانشگاه‌های ما در حوزه مطالعات باستان شناسی بسیار ضعیف عمل می‌کنند دلایل آن متعدد است که باید در جای دیگری به آن به طور مفصل پرداخت. در عین حال، سال‌هاست که ایران از قطار باستان‌شناسی دنیا پیاده شده و ساز خود را می‌زند. هم اکنون تعداد باستان‌شناسان ایرانی که در عرصه‌های بین‌المللی باستان‌شناسی فعال هستند به اندازه انگشتان دو دست کمتر است. دانشگاه‌های ما به دلیل شرایط سیاسی، تغییر نگاه ‌مسئولین کشور و سیاست‌های موجود، باعث شد که مشارکت جدی در عرصه پژوهش و شرکت در کنفرانس‌های بین المللی بسیار کم شود. نگاه بدبینانه و پر از سوءتفاهم حاکمان ایران در نسبت به غرب سبب شد تا جایگاه ارتقاء یافته ایران در قبل از انقلاب اسلامی به طور اساسی تنزل یابد. باستان‌شناسان ایران با دنیای خارج ارتباط جدی ندارند و پژوهش‌های آنان به‌روز نیست. از این روست که باستان‌شناسان مهم دنیا برای کاوش به ایران نمی‌آیند و اگر هم می آیند به علت نامهربانی‌های وزارت خارجه پژوهش‌هایشان ابتر باقی می‌ماند و از آمدن به ایران پشیمان می‌شوند.

به طور مثال، مدتی است با همکاری پژوهشکده باستان شناسی،  بارباراهلوینگ با اینجانب، روی تاریخ تقویمی ایران هزاره سوم، دوم و اول قبل از میلاد طرح جامعی را تعریف کرده‌ایم که برای انجام این پروژه از آلمان بیش از ۲۵۰ هزار یورو دریافت کردیم و ۳۰ محوطه مهم باستانی را به روش نوین تاریخ گذاری کردیم.، قرار بود که بعد از برگزاری یک کارگاه تخصصی نتایج آن در یک کتاب به زبان فارسی و انگلیسی منتشر شود و نتایج آن در سطوح بین‌المللی در اختیار علاقمندان قرار گیرد اما وزارت خارجه به او ویزا نداده است و دلیل آن را هم نمی‌دانیم و کار ما نیز ابتر باقی ماند. برای گرفتن ویزای محققین باستان شناس باید کیسه گدایی بدست بگیرند تا بتوانند محققی را به کشور دعوت کنند. برخورد با باربارا هلوینگ نمونه‌ای از این گرفتاری‌هاست و  بسیاری از باستان شناسان ترجیح داده‌اند خاموش بمانند و عطای همکاری‌های بین‌المللی را به لقایش ببخشند. وزارت خارجه و آنها که در این حوزه مسئولیت دارند باید پاسخگوی عدم همکاری‌های خود با مجامع دانشگاهی بین ایرانی‌ها و خارجی‌ها باشند. تاریخ فراموش نخواهد کرد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز