در گفتگو با احسان و سوسن شریعتی میخوانید؛
داستان تخریب یک تاریخ / شریعتی نادیده گرفته میشود
سوسن و احسان شریعتی اگرچه کمترین اختیارات را در مدیریت خانه شریعتی ندارند؛ تنها کلیدارانی هستند که به این خانه سرمیزنند تا اطمینان یابند هنوز سرجایش است و بیلهای مکانیکی سراغش نرفتهاند.
اتاقش میتواند دل هر بینندهای را غنج دهد. دور تا دور اتاق کتاب چیده شده. میز کار پشت به پنجرهی بزرگی است که با پردهی سفید حریر پوشیده شده. کاغذهای بههم ریخته و دستخطهای دکتر با انبوهی از کتابها؛ جای خالی روز میز باقی نگذاشته. یک مخدهی بزرگ زیرتاقچهایست که با کتاب پرشده. گوش به گوش مخده؛ تشک و متکا روی زمین پهن شده زیر همان طاقچه. رادیو - استکان چای و چیزهای دیگر هم دیده میشوند. سوسن میگوید تنها جایی که ترکیباش دست نخورده همین اتاق است با همان فرش زمینه گلی.
احسان و سوسن شریعتی سعی دارند منزل پدری را مانند روزهای دور گذشته؛ آنروزها که دکتر شریعتی روی تشکش نشسته و کتابها را تورق میکرد؛ نگهداری کنند. جایی که امروز مالک اصلی آن شهرداریست و فرزندان شریعتی که حتی نمیتوان جایگاه متولیان نگهداری از خانه را به آنها داد؛ صاحبان معنوی آن نیز نیستند گرچه بیش از مالک اصلی دغدغهی نگهداری از خانه را دارند.
سوسن و احسان؛ این سالها اگرچه کمترین اختیارات را در نگهداری و مدیریت خانه شریعتی ندارند و هرگز نمیتوانند با طراحی برنامههای خاص؛ امکان آشنایی نسلهای مختلف پس از انقلاب را با شریعتی و افکار و نوشتههایش در خانهی خودش فراهم کنند؛ تنها کلیدارانی هستند که به این خانه سرمیزنند تا اطمینان یابند هنوز سرجایش است و هنوز بیلهای مکانیکی سراغش نرفتهاند. اما وضعیت خانه نامساعد است. این جمله؛ تمام نگرانی فرزندان شریعتی از سرنوشت این خانه - موزه را بر دوش میکشد اما کارکرد خودش را میان مدیران شهرداری بهعنوان متولیان اصلی و همهکارهی خانه از دست داده است. آنها حتی نگرانند که با یک تغییر کوچک در مدیریت شهرداری؛ کل خانه تخریب یا تعطیل شود. آنها دلخورند از اینکه امکان هیچ مداخلهای در برنامهریزی این خانه - موزه ندارند.
بررسی خانههایی که در تهران به موزه تبدیل شدهاند؛ میتواند ما را به نامهایی چون مصدق، طالقانی، طباطبایی، بهبهانی، یوشیج، هدایت، مدرس و شریعتی برساند. هراز گاهی اخباری مبنی بر عدم رسیدگی به خانههای بزرگان و گاه تخریب آنها شنیده میشود اما عطش پیگیری خیلی زود خاموش میشود. براستی خانههایی که به موزه تبدیل شدهاند چه هدفی در سیاست اجرایی مدیران تعقیب میکردهاند؟ و سرنوشت آنها چه خواهد شد؟
احسان شریعتی به این سوالات بارها فکر کرده و برای جواب دنبال سابقهی ذهنیاش از تصمیم خود و خانوادهاش میرود: خانه بزرگ بود؛ خواهرم سارا و مادرم آنجا بودند و بحثفروش خانه مطرح بود. شهردار تهران در دههی هفتاد که اکیپ اصلاحطبها راس کار بودند؛ پیشنهاد خرید خانه را دادند. با مشورت با مادر تصمیم گرفتیم که با فروش خانه به شهرداری محل و تبدیل آن به خانهموزه؛ استفادهی بیشتر و درستتری از آن شود. آن زمان؛ دوستانی در اکیپ شهرداری بودند که نیتشان خیر بود.
از همان زمانی که خانه فروخته شد؛ تصمیم گرفته شد که علاوه بر شهرداری؛ ازسوی خانوادهها هم نمایندههایی برای نظارت بر خانه فرستاده شوند حتی بعدها صحبت شد از طرف دانشگاهها هم نمایندههایی فرستاده شوند تا جلسات دانشگاهی که مربوط به دکتر شریعتی میشود مانند نشستها یا جلسات پایاننامهها در بنیاد شریعتی برگزار شود اما این کار اجرایی نشد به این دلیل که در دورهی آقای احمدینژاد و در راس قرار گرفتن رحیم مشایی در سازمان میراثفرهنگی با این عنوان که باید آنجا جمع و جور شود، خانه تعطیل و درواقع به حالت تعلیق درآمد. سوسن که آن زمان ایران بود با آقای مشایی تلفنی صحبت کرده و پرسیده بود شما به چه دلیل این کار را انجام دادهاید و آقای مشایی گفته بودند؛ قصد استحکامسازی دارند. سوسن گفته بود؛ شما بیاطلاع خانواده این کار را انجام دادهاید.
البته بستگی دارد که سیاستهای شهرداری چگونه باید باشد؟ برای نمونه برخی جاها باید چراغ خاموش باشند. خانه موزهی شریعتی فعال نیست. با اینکه به گفتهی کارمندی که آنجا کار میکرد، هیچ خانه موزهای به اندازهی خانه موزهی شریعتی ازنظر استقبال مردمی و فضای فرهنگی فعال نبود. حتی در دوران اصولگرایان که هدفشان فعال نبودن این خانه بود. در هر دوره هم اکیپهای شهرداری و تیم مدیریتی آنها تغییر کرده است.
سرگردانی خانه شریعتی از دوران محمود احمدینژاد آغاز شد. سوسن شریعتی داستان را چنین تعریف میکند: زمانی که این خانه خریداری شد؛ خانهی پشت آنهم خریداری شد که کتابخانهی علوم اجتماعی شده و برای کارهای پژوهشی استفاده شود و خانه موزه؛ خانه موزه باقی بماند. حتی رئیس سازمان میراثفرهنگی آن زمان هم آمد و محدودهای تعریف کرد تا خانه کوبیده نشود و تحت تاثیر انبوهسازی قرار نگیرد. آقای احمدینژاد که آمد و آقای مشایی؛ رئیس سازمان میراثفرهنگی شد؛ به یکباره اینجا بسته شد. جالب اینکه در دوره آقای ملک مدنی؛ برای خانه محدودهای تعریف شد تا هیچگونه نوسازی در این محدوده انجام نگیرد اما در زمان آقای مشایی؛ دیوار را بالا کشیدند و خانهی پشتی را کوبیدند و خانهی ما را هم خالی کردند که به اصطلاح بازسازی کنند. ما در مطبوعات اعتراض کردیم که به چه اجازهای این کار را انجام میدهید و با آقای مشایی نیز درگیری لفظی داشتیم.
احسان: خانهی پشتی در زمان شاه دست آمریکاییها بود که بعداز انقلاب تغییراتی کرد و درحال حاضر مثل اینکه خوابگاه حوزه است.
سوسن: آن خانه را کوبیدند و با مخارج زیاد نوسازی کردند و خانهی ما هم بعداز مدتی بازسازی شد و متاسفانه کاراکتر اولیه خود را ازدست داد.
سیر خرید خانه توسط شهرداری از زبان سوسن شریعتی: ظاهرا قرار بود خانهی بزرگان براساس قانونی که حدود سال ۷۷ در مجلس به تصویب رسید؛ به موزه تبدیل شود. درپی آن خانهی دکتر شریعتی هم باید در این لیست قرار میگرفت. افرادی بودند که به دلایل شخصی یا هر دلیل دیگری این کار را انجام ندادند به این دلیل که تا سالها خانهها خریداری شد اما خانه موزه نشدند و مشخص بود که اجماعی برای تبدیل خانهها به موزه وجود نداشت.
به هر حال این خانه همچنان که خانههای دیگر در سال ۷۸ خریداری میشد با این انگیزه که موزه شود؛ خریداری شد. آن زمان شورای شهر دست آقای حجاریان و دوستان ایشان بود. سالی که آقای قالیباف؛ شهردار شد؛ خانه موزه افتتاح شد. وقتی خانه خریداری شد؛ ملک مدنی شهردار بود. بعد احمدینژاد شهردار شد. آن زمان خانه بطور کلی از حالت موزه بیرون آمد.
سوسن درباره نحوهی ادارهی خانه و اختیارات فرزندان شریعتی در مدیریت و نظارت بر آن میگوید: یکی از پیششرطهای ما برای خانه این بود که بصورت هیئت امنایی بچرخد که شهرداری یک نماینده آنجا داشته باشد؛ میراثفرهنگی هم همینطور و خانواده هم یک نماینده و البته یک چهرهی فرهنگی دیگر. به این معنا که خانه از زیر بلیت شهرداری بیرون بیاید. متاسفانه با وجود آنکه اساسنامهی پیشنهادی دراختیار شهرداری قرار گرفت؛ دوستان شهرداری هیچوقت این شرط را رعایت نکردند ما هم هیچوقت همکاریهایمان با آنها قانونمند نشد. مسئولانی که یکماه یکبار هم ممکن است؛ عوض شوند؛ گاهی با ما همکاری میکنند، گاهی از ما کمک و پیشنهاد میخواهند و گاهی خیر. قبل و بعداز آن هم هیچ ارتباط سیستماتیکی باهم نداریم چون موقعیت تعریف شدهای نداریم. متاسفانه چون خانه هیئت امنایی نشد؛ خیلی دستخوش مدیریتی قبض و بسط شد.
کدام خانهها در ایران به موزه تبدیل میشوند و کدام نه؟ آنها که تبدیل نشدهاند چه استفادههای دیگری از آنها شده؟ اگر تخریب شدهاند مقصر چه کسی بوده؟ شهرداری، سازمان میراثفرهنگی، بازماندههای صاحبان خانهها یا…؟
پاسخ احسان تاملبرانگیز است: از سایر خانهها اطلاع زیادی ندارم. گاهی اوقات در برخی جاها میشنویم که مثلا خانه ملکالمتکلمین دارد؛ محو میشود یا خانهی مدرس را در اثر اشتباه گرفتن با خانهی کناریاش؛ تخریب کردهاند. در خانه موزهها باید دید معیار چیست؟ معیار ازسویی علمی، فرهنگی، تاریخی، هنری و ازسوی دیگر ملی است تا بتواند بهعنوان آثار باستانی مورد توجه قرار بگیرد اما این توجه باید بدون درنظر گرفتن عقاید فردی که ممکن است به لحاظ ایدئولوژیک با نظام فعلی مطابق نباشد؛ صورت بگیرد. برای نمونه اوایل انقلاب مرحوم خلخالی؛ بولدوزر برداشته بود و میخواست همه آثار فرهنگی را خراب کند. از قبر رضاشاه گرفته تا تخت جمشید که در زمان دولت بازرگان از تخریب آنها جلوگیری شد.
برخی مواقع هم سیاست این است که ما با برخی دیدگاهها موافق نیستیم یا موافقیم اما برایمان ازنظر سیاسی یا دینی یا عقیدتی مشکوک است و تصور میکنیم که آنجا باید خراب شود درحالیکه الان در غرب میبینیم که میراثفرهنگی خود را حفظ میکنند حتی زمانی که با آن مخالف هستند. برای نمونه در فرانسه که انقلاب جمهوریخواهانه شده و نظام سابق را سرنگون کردهاند، آثار آن نظام را حفظ میکنند از کاخ ورسای تا موزههای باخام. به این دلیل که در آنجا تاریخ گذشته است باید آنچنان که بوده؛ حفظ شود تا میراثتاریخی یک ملت تدام داشته باشد و موجب غنای فرهنگی تاریخ یک ملت شود. متاسفانه بینشهای طالبانی و حالا داعشی که بوداها را در افغانستان از بین میبرد یا حلب را که زمانی پایتخت فرهنگی جهان اسلام اعلام شده بود را با خاک یکسان میکنند.
اینها فجایعی هستند که ممکن است در یک کشور رخ دهند حالا در کشور ما هم به انحای مختلف هست اما در گذشته گرایشاتی بوده که تخریبگرا بودهاند یا بیتوجه یا مافیای اقتصادی که تنها قصدشان تخریب و بساز و بفروش برای سودآوری است که همه اینها دست به دست هم میدهند که میراثفرهنگی را تهدید کرده و گاه نوعی تبعیض هم میتواند باشد که با معیارهای غیرفرهنگی تصمیمگیری شدهاند حال در شهرداری یا هر جای دیگر. شهرداریها باید نمایندههای مدنی یک شهر باشند و گاهی به دلیل اینکه یک ملت ازنظر سیاسی منفعل بوده؛ کسانی انتخاب شدهاند که تنها با اقلیت مشارکت کننده آمدهاند که مشاهده میکنیم این افراد به لحاظ ساختارهای امکانی و مدنی به معیارها ایمنی بیتوجهاند؛ چه رسد به معیارهای فرهنگی. این درمورد این خانه موزه صادق است.
خانههای تحت نظارت میراثفرهنگی چه تفاوتی با خانههای تحت نظارت شهرداری داراند؟ سوسن شریعتی در پاسخ به این سوال میگوید: این نکته مهمیست چون ما نمیدانیم این خانه تحت پوشش میراثفرهنگی هست یا خیر. البته بحثمیراثفرهنگی همیشه این بوده که ما بودجه برای خرید نداریم؛ تنها میتوانیم خانه را تعریف حیثیتی کنیم که آن را تخریب نکنند.
آنچه که ما در جریانش بودهایم؛ این است که خانه موزهای که ازسوی شهرداری خریداری شد؛ مدام دستخوش قبض و بسط مدیریتی بود و همچنان به لحاظ مدیریتی زیربلیت سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران است و این درحالی است که حتی خود شهرداری هم هیچ سرویسی به لحاظ مالی به آن نمیدهد. حتی برای رنگ زدن خانه؛ خودمان مجبور شدیم اقدام کنیم. ما بودجه نداریم و تنها میتوانیم دست بگذاریم روی اینکه نمیتوانید آنرا بکوبید. همواره تنشی بین میراثفرهنگی و شهرداری بوده. وقتی شهرداری ملکی را میخرد بدون اینکه میراثفرهنگی نظارت کند؛ میتواند خانه را بکوبد.
موارد استفاده از خانه موزه شریعتی چقدر مورد تائید شما بوده؟ برگزاری نشستها؛ جلسات؛ نمایشگاههای مرتبط با آثار و تفکر دکتر علی شریعتی؛ کدامیک؟ سوسن شریعتی پاسخ میدهد: به این دلیل که هیچ نشانهای از شریعتی در ایران نبود؛ وجود این خانه موزه اهمیت دارد. مقبره شریعتی در ایران نیست. خانهی قدیمی در روستای کهک هم بعد از گذشت سالها در یکی دو سال اخیر کمی بازسازی شد. وجود این خانه باعثمیشود که نشانههایی از دکتر شریعتی از نوع زیست ایشان گرفته تا اموال و اشیا و مهمتر از همه کتابخانهی او مورد استفادهی همگان قرار بگیرد و بهانهای باشد که دوستداران شریعتی کلیتی از زندگی او را متوجه شوند و نوع زیست دکتر در اختیار همگان قرار بگیرد و به نوعی پاتوق شود هم برای کارهای پژوهشی درمورد شریعتی و هم اطلاعرسانی شود تا از این طریق به مراجعهکنندهی پژوهشگر اطلاعاتی داده شود.
خانه موزهها در سراسر جهان هم جذب گردشگر میکنند هم درآمدزا هستند و هم محل شناخته شدن آثار فرد، با خانه موزههای ایران چه میشود کرد؟؛ احسان شریعتی میگوید: دولت فرانسه در به در دنبال شخصیتها و مراکزی است که زبان فرانسه را در دنیا تبلیغ کردهاند اگر سری به خانهموزه دکتر بزنید میبینید که بسیاری از کتابها به زبان فرانسوی است یا شخصیتهای فرانسوی اساتیدش بودهاند. خیلی از توریستهای فرانسوی یا دولت و سفارت فرانسه و مراکز فرهنگی به این افکار علاقه داشتهاند. افکاری که میتوانند بینالمللی شوند به خصوص تفکرات دکتر شریعتی که در جهان اسلام بسیار مورد توجه قرار گرفته برای نمونه آثار او در ترکیه بیش از ایران ترجمه شده.
سوسن شریعتی میگوید: اطلاعاتی هم باید داده وگرنه آگاهی صورت نمیگیرد برای نمونه راهاندازی سایت یکی از آنهاست. زمان کوتاهی در یکی ار اتاقها سایت راهاندازی کردند که به تدریج آن را جمع کردند. درحال حاضر حتی یکسری کاتالوگهایی که در اختیار افراد مراجعه کننده قرار بگیرد؛ هم وجود ندارد.
سوسن شریعتی میگوید این خانه موزه با نسل جوان ارتباط برقرار کرده و روی آن تاکید هم دارد: در حال حاضر از شهرستانها یا حتی کشورهای دیگر برای دیدن خانه میآیند. اینکه خانهموزه تا چه حد بتواند تفکرات دکتر را ترویج دهد به ابتکار عمل مدیر خانه موزه برمیگردد. میشود شاگردان مدرسهای را برای بازدید دعوت کرد. مدیرها گاهی آنجا مینشینند و از ترس اینکه خیلی ابتکار به خرج دهند و حساسیت ایجاد شود و با آنها برخورد شود، کاری انجام نمی دهند. حساسیتهای سیاسی باعثحرکت با چراغ خاموش میشود. در هشت، نه سال اخیر تنها در دو سال گذشته خانهموزه فعال بوده و این درحالی بود که بودجه های دولتی بیشتری همواره به سایر خانه موزهها اختصاص داشته است؛ برخی خانههای دیگر را اگر ببینید حتی برای درش هم هزینههای زیادی کردهاند!
اما اوضاع فعلی خانه از زبان سوسن شریعتی: درحال حاضر اوضاع دیوارها بسیار بد است. بودجهای هم به ما نمیدهند. نورپردازیها خطرناک هستند به این دلیل که نئون هستند و لامپهای کممصرف همینطور از در و دیوار خانه آویزان است. بودجه جدی نیاز است تا دوباره دکوراسیون شود. تغییراتی که در یکی دو سال اخیر هم صورت گرفته؛ بدون هیچگونه بودجهای بوده. در بازسازیهایی هم که صورت گرفت؛ بسیاری از المانهای خانه از بین رفته است. به دفعات به خانهموزهی شریعتی رفتهام، تغییر دکوراسیون دادهام و باز اکیپ بعدی آمده و آنجا را به حالت اولیه برگردانده. خانه را با اشیاء مدرن تزئین میکنند و استیل و دوره را رعایت نمیکنند. یک کارشناس میراثفرهنگی باید در بازسازی نظارت داشته باشد که دکوراسیون موزه در کدام کادر یا تیپ قرار بگیرد.
زمان آقای مشایی تمام کتابهایی که شمارهگذاری کرده بودیم؛ به گمرک فرستاده شد تا خانه ضد زلزله شود. کتابها را که برگرداندند به آنجا رفتم و با کوهی از کتاب مواجه شدم که روی هم تلانبار شده بود. دوباره کتابها را کدبندی کردیم و این وسط کتابها؛ آسیب دیدند یا مفقود شدند و… نمیدانیم.
سوسن؛ لحظهای سکوت میکند و بازمیگوید: ما اگر عکاس هم بفرستیم به ما میگویند بروید برگه بیاورید. چه برسد به اجرای برنامه.
احسان؛ خاموش است و چشمهایش از پنجره به دوردست خیره شده. سوسن میگوید: این قصهی خانه موزهی ماست. فرزندان شریعتی از خانهی پدریشان که میگویند؛ شور و هیجان دارند اما خاطرات غمگینشان میکند. راستی بر سر خانه یکی از مهمترین متفکران روزگار معاصرمان چه آمده؟ آیا سازمان میراثفرهنگی دربرابر این آثار مسئول نیست؟ آیا نظارت این میراث؛ امتیازی برای جلوگیری از دخل و تصرفهای مدیران غیرکارشناس برای خانه به همراه دارد؟ آیا شهرداری به وظایف خود درقبال خانه عمل میکند؟ اگر خانه ویران شود؛ مسئولان افکار عمومی را چگونه توجیه میکنند؟
گفتگو: آساره کیانی