در نشست از کودتا تا انقلاب مطرح شد:
پرونده کودتای ۲۸ مرداد هیچگاه بسته نشد/کودتا مسئله توسعه را در ایران به بحران تبدیل کرد
علیرضا ملائیتوانی گفت: کودتا مسئله توسعه را در ایران به بحران تبدیل کرد. سوالهایی مثل توسعه در ایران چگونه باید باشد و مبنا و الگوی آن چیست؟ پرسشهایی بود که پس از کودتا به وجود آمد؛ چه آنهایی که در درون دستگاه فعال بودند و چه بیرونیها اندیشیدن به مسئله توسعه برایشان جدی شد اما گویا هیچ راهحل منطقیای برای توسعه متوازن و همهجانبه پیدا نشد و هنوز هم پیدا نکردهایم. فرآیند توسعه در ایران یک فرآیند متوازن نیست چراکه عرصه سیاسیت و ساختار قدرت خارج از محور توسعه باقی ماندهاند و گویا ما توسعه سیاسی را از روند توسعه حذف کردهایم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، نشست "از کودتا تا انقلاب" همزمان با شصت و پنجمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد با حضور داریوش رحمانیان و علیرضا ملائیتوانی در سازمان آرشیو ملی ایران برگزار شد.
علیرضا ملائیتوانی در سخنرانی خود باعنوان "کودتای ۲۸ مرداد و تغییر روندهای کلان سیاسی در تاریخ ایران" به هفت حوزه که تحت تاثیر مستقیم این رویداد تاریخی قرار گرفتهاند، اشاره و بیان کرد: کودتای ۲۸ مرداد هیچگاه پروندهاش بسته نشده و یک رخداد تاریخی مرده به حساب نمیآید و همچنان دغدغه بسیاری از پژوهشگران، تاملکنندگان مسائل ایران و سیاستمداران است. کودتا سرآغاز طرح مسائل تازهای در ایران بوده و بسیاری از روندهای کلان سیاسی ما را تغییر داده است. میتوان گفت اگر تجربه کودتا نبود چرخه تاریخ ما به شکل دیگری اتفاق میافتاد.
ملائیتوانی ادامه داد: نخستین تغییر کودتا و مسئله سیاست حکومت در ایران؛ مسئله نوع اندیشیدن درباره سامان سیاسی و نظم سیاسی تجربه شده در ایران است. پیش از کودتا تنها نظم پادشاهی یا سلطنتی و نهایتاً سلطنت مشروطه به عنوان اندیشه سیاسی مطرح میشد اما پس از کودتا اندیشیدن به نظم سیاسی و ساختار سیاسی جدید حکومتی؛ یک مسئله عمومی برای روشنفکران و مخاطبان سیاسی و گرداندگان نظم سیاسی ما شد.
ملائیتوانی ادامه داد: به همان نسبت هم این مسئله برای خود حکومت مطرح شد. هدایت سامان سیاسی و تمرکز جناحهای قدرت در دربار پادشاهی است و نهادهای خاص دقیقاً روند معکوس نسبت به چیزی بود که مشروطهخواهان میخواستند یعنی یک کشاکش جدی شکل گرفته بود که اصل آن همچنان برای ما مسئله است چراکه ظاهراً مشروطه نتوانست به این خواستها پاسخ بدهد. هرچه هست در مقابل مشروطه بدلهای زیادی مطرح شد که مهمترین آن جمهوریت بود. سابقه جمهوریت اما سابقه کمعمق در ایران بود منتها به عنوان آلترناتیو در مقابل نظام سلطنتی مشروطه شناخته میشد. گروه دیگر مثل جبهه ملی به دنبال پاسخ دادن به این سوال بودند که آیا باید به سلطنت مشروطه برگردیم و آنجا آرمان دموکراسی را دنبال کنیم یا تنها راه جمهوریت است. در کنار اینها یک نظم سیاسی مورد نظر حزب توده و چپها وجود داشت. نهایتاً نیز مذهبیها و اسلامگرایان نظریه ولایت فقیه و حکومت اسلامی را مطرح میکردند که امروز جمهوری اسلامی از دل آن درآمده است.
این پژوهشگر تاریخ سپس از تاثیر کودتا بر روند توسعه و مفهوم توسعه صحبت کرد و گفت: کودتا مسئله توسعه را در ایران به بحران تبدیل کرد. سوالهایی مثل توسعه در ایران چگونه باید باشد؟ مبنا و الگوی آن چیست؟ پرسشهایی بود که پس از کودتا به وجود آمد. چه آنهایی که در درون دستگاه فعال بودند و چه بیرونیها اندیشیدن به مسئله توسعه برایشان جدی شد اما گویا هیچ راهحل منطقیای برای توسعه متوازن و همهجانبه پیدا نشد و هنوز هم پیدا نکردهایم. فرآیند توسعه در ایران یک فرآیند متوازن نیست چراکه عرصه سیاسیت و ساختار قدرت خارج از محور توسعه باقی ماندهاند و گویا ما توسعه سیاسی را از روند توسعه حذف کردهایم.
او گریزی نیز به تغییرات مفهوم هویت ایرانی در پی کودتای ۲۸ مرداد زد و متذکر شد: بحث مواجهه ایران با تمدن جدید و مدرنیته غربی از دوره مشروطه یکی از بحثهای سیاسی و اساسی ما بوده که به دنبال آن با این پرسش مواجه شدیم که ایرانی کیست و چیست؟ در دوره رضاشاه و پهلویها هویت ایرانی به گونهای متفاوت است و پس از انقلاب به گونهای دیگر. هنوز باید به این بیندیشیم که من ایرانی کیستم؟ این پرسش در دهه ۴۰ ابعاد تازهتری پیدا کرد چراکه گفتمانهای سیاسی اپوزوسیون و خارج از حکومت نیز وارد فرآیند سیاسی شدند و کوشیدند نگاه تازهای به مسئله هویت داشته باشند. آیا واقعاً هویت ایرانی آن چیزی بود که مصدق میگفت یا آن چیزی که شریعتی به دنبال آن بود یا آنطور که امثال دکتر سروش میگوید هویت ایرانی یعنی برقراری یک توازن بین ایران و اسلام و غرب؟ هرچه هست این توازن جز در دورههای کوتاه دموکراتیک مثل دوره نهضت ملی موفق نشده است.
تولایی همچنین درباره تاثیر کودتا بر نیروها و جریانهای سیاسی تاکید کرد: از دوران مشروطه به این طرف جریانهای سیاسی مختلفی در کشور فعالیت کردهاند چه در قالب احزاب سیاسی و چه در گستره فراکسیون حزبی. دهه ۲۰ شاهد حضور دو جریان عمده و تاثیرگذار بودیم؛ ملیگرایان مشروطهخواه که ناسیونالیستهای معتدلی بودند و چپها با نگرش کمونیستی. کمکم با حضور علی شریعتی اسلام سیاسی نیز به یک جریان سیاسی فعال بدل میشود و نیروهایی جذب میکند. میتوان گفت کودتا خواسته یا ناخواسته جریانهای چپ و ملی را حذف کرد و جریانهایی با رویکرد اسلام سیاسی که البته بیشتر غیررسمی بودند، قدرت گرفت. هرچه بود کودتا وزن نیروهای سیاسی کشور را تغییر داد و از طرف دیگر باعث شد به دلیل سرکوبها مذهبیهای معتقد به اسلام سیاسی به صورت رسمی نتوانند کار کنند و شاهد شکلگیری گروههای غیرمتعارف اسلامی هم باشیم.
این استاد دانشگاه؛ تغییر آرمانهای سیاسی را یکی دیگر از تاثیرات کودتا برشمرد و یادآور شد: جنبش ملی شدن صنعت نفت تنها یک جنبش اقتصادی نبود بلکه بهانهای بود برای محقق شدن دوباره مشروطیت در ایران یعنی جدا از انگیزه اقتصادی به صورت کلانتر هدفش ساماندهی نظم سیاسی مشروطه بود. فاجعه بزرگ این بود که با کودتا آرمان مشروطهخواهی و گفتمان آزادی کاملاً به حاشیه رانده شد. همه گروهها سرکوب شدند و میدان برای گفتمانهای غیردموکراتیک باز شد. اگر مشروطهخواهان مبنای مشروعیت یک نظام سیاسی را رای و خواست مردم میدانستند با کودتا این مبنا تغییر کرد و مشروعیت وجهی قطبی و آسمانی پیدا کرد.
ملائی توانی افزود: کودتا در بافت اجتماعی، سیاسی جامعه ایرانی نیز تغییر به وجود آورد. نظام ارباب رعیتی از هم گسسته شد، مهاجرت بزرگ به شهرها شکل گرفت که البته بحرانهای اجتماعی خودش را داشت و باعث شد شاهد یک توسعه ناموزون باشیم. منتها همه اینها باعث شد بافت سنتی ایران به لحاظ جغرافیایی از مکان خود کنده شود و به دنبال آن تغییرات فرهنگی، اجتماعی و مذهبی را نیز تجربه کند. در این میان خود حکومت پهلوی تلاشش شکلگیری تغییراتی مبتنی بر هویت تعریف شده خودش بود و نیروهای قدیم نیز فعالیت خودشان را داشتند. کودتا باعث شد مسئله تجدد، مدرنیته و غرب مجدد کنار گذاشته شود. پیش از آنچه اصلاحگران داخل حکومت، چه اندیشمندان بیرونی گرایش به مدرنیته و غرب را داشتند اما به دنبال کودتا گویی تمام این تجدد باید کنار گذاشته میشد و آنچه پیش از کودتا ایجاد شده بود از بین رفت. دلزدگی و واگرایی از غرب پدید آمد که تا امروز نیز ریشه دوانده است. دیگر جای همزیستی مسالمتآمیزی با غرب ندیدیم که البته فضای جنگ سرد و قوانینی مثل کاپیتلاسیون نیز در این واگرایی بیتاثیر نبوده است.
این پژوهشگر تاریخ درباره نبرد نمادهای سیاسی پس از کودتا نیز گفت: با وقوع کودتا به نوعی نمادهای سیاسی جامعه نیز تغییر کرد. اگر پیشتر نمادهای ایران باستان تاثیرگذاری ایران بر فرهنگ جهانی و بینالمللی و... مطرح میشد پس از کودتا افرادی همانند شریعتی نمادهای اسلام سیاسی مثل مبارزه امام حسین را به جامعه معرفی کردند یعنی نمادهایی به جامعه اضافه شد که امروز نیز به نوعی بازنمایی همانها را شاهد هستیم.
داریوش رحمانیان نیز در سخنرانی خود سعی کرد به این پرسش پاسخ بدهد که چرا انقلاب ۵۷ انقلاب اسلامی شد و گفت: روند وقوع انقلاب از خیلی مدتها قبل احساس میشد و حتی خود شاه به ظن خودش برای جلوگیری از آن انقلاب شاه و مردم یا انقلاب سفید را راه انداخت. یعنی پرسشی نیست که چرا انقلاب شد بلکه باید به این سوال پاسخ بدهیم که چرا این انقلاب، انقلاب اسلامی شد؟
رحمانیان ادامه داد: در تاریخپژوهی ایران؛ تاریخ مفاهیم مغفول مانده است یعنی ما اصلاً سیر مفاهیمی همچون آزادی، برابری، جمهوری، قانون اساسی، انقلاب و... در تاریخ را اصلا مورد توجه نداشتیم. اندیشه سیاسی چپ در ایران از دوره مشروطه فعال شد و رشد حزب توده در دهه 20 به جایی رسید که در آسیا نمونه ندارد اما سرنوشتی جز ناکامی و شکست نداشت. چرا چپ شکست خورد و هیچ گروهی از آنها نتوانستند سررشته امور را به دست بگیرد؟ اساساً نهضت ملی، چپهراسی و کمونیست هراسی به یاری ضدمصدقی آمدند که دولت ملی مستقر را سرنگون کنند. اسلام سیاسی نیز در آن دوران چندان احساس خطری از جانبش نمیشد. کودتا همچنین باعث شد جریان تجددگرایی غربگرا که آرمانهایش مبنی بر نظامهای سیاسی آمریکا، فرانسه و انگلیس بود یا همان لیبرالها در 28 مرداد طومارشان درهم پیچیده شود. واقعیت این است که ملی شدن نفت نیز بهانه بود و همانطور که اشاره شد هدف اصلی احیای جمهوریت در نظام مشروطه بود که با کودتای 28 مرداد به تاریخ پیوست.
رحمانیان تاکید کرد: پیشینه گفتمان اسلام سیاسی به دوره قاجار بازمیگردد و اولین کسی که از سیاسی شدن روحانیون احساس خطر کرد ناصرالدین شاه قاجار بود که تنها پیش از ماجرای تنباکو این مسئله را احساس کرده بود. مشروطه نیز بخشی از اساسش مشروطه اسلامی است اما در آن دوره امثال جمالالدین اسدآبادی و میرزا ملکم خان را داشتیم. پس از مشروطه این اسلام سیاسی به نوعی به گوشهای رانده شد اما اقدامات رضاشاه و برخوردهایش با دین و مذهب باعث شد دهه 20 پس از یک دوره خلاء این گفتمان حادتر و شدیدتر سر بر بیاورد و حتی گفتمان حکومت اسلامی شکل بگیرد. آیتالله کاشانی نیز در بخشی از آرمانهایش تشکیل حکومت اسلامی را داشت و برای همین هم با فدائیان متحد میشود. مجاهدین اسلام که ارگان دموکراتیک اسلامی هستند نیز به همین منوال است.
او سپس با اشاره به کتاب شهید نواب صفوی گفت: کتاب نواب صفوی را بخوانید و ببینید که چگونه حتی از پاکسازی حوزهها از روحانیونی که با شکلگیری حکومت اسلامی همکاری نمیکنند، حرف زده. کسانی که در راسشان آیتالله بروجردی بود. میشل فوکو نیز در جریان گزارشش از انقلاب ایران تاکید میکند ایران از سکولاریسم و غرب جدا شده و راه خودش را میرود. حتی بعدتر به نوعی نظرش را تغییر داد. از 28 مرداد است که مفهوم شیطان بزرگ شکل میگیرد و تقابل ما با آمریکا به نبرد حق و باطل و خیر و شر بدل میشود. شکلگیری این دوگانه نه فقط ایران که جهان اسلام را هم تحت تاثیر قرار داد و موجب شد یک اسلامگرایی غربستیز را شاهد باشیم.
رحمانیان اضافه کرد: از آن طرف آنها مفهوم محور شرارت را برای ما خلق کردند و آنها هم ایران را سردرمدار خشونت میدانند و جهان گوشش کر شده و نمیداند تمام این دوگانهها در نهایت به سود امثال اسرائیل است که با آن مظلومنمایی کند. برخی میگویند مورخ نمیتواند طرح اگر کند اما به نظر من چنانچه این اگرها کنترل شده و منطقی باشند میتواند به تحلیلها کمک کند. واقعیت این است که اگر 28 مرداد رخ نداده بود احتمالاً سرنوشت ایران و جهان به گونهای دیگر رقم میخورد.