فرید قدمی در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد:
دولتها به مخالفان خود حقالسکوت میدهند/"سیاسی نکنید" یک ژست شده برای فرار از پاسخگویی
به اعتقاد قدمی؛ فرهنگ میخواهد همه را در چاردیواری خانهها و ادارات و بیمارستانها و زندانها محصور کند. درحالیکه زیبایی چیزیست که در جمع و در خلال زندگی اجتماعی و به معنای دقیق کلمه در خیابان اتفاق میافتد.
فرید قدمی (نویسنده و مترجم) در گفتگو با خبرنگار ایلنا، در ارزیابیاش از اینکه جامعه ایرانی سیاستزدایی شده یا به زعم برخی جامعه ما همچنان سیاستزده است، گفت: قضیه پیچیده است و باید به المانهای متعددی توجه کنیم. یکی اینکه به لحاظ تجربه ملی در همین ۴۰ سال اخیر هم انقلاب داشتهایم، هم جنگ داشتهایم، هم تب و تاب اصلاحات را گذراندهایم و هم ماجراهای ۸۸ را تجربه کردهایم و علاوه بر اینها همیشه در این سالها زندگی مردم از تحریمهای خارجی هم متاثر بوده و به نوعی درگیر مسائل سیاست خارجی هم هستیم و مردم کاملا همه اینها را در زندگیشان احساس میکنند. بنابراین طبیعیست که اگر بخواهیم یک شهروند ایرانی را مثلاً با یک شهروند فرانسوی یا آمریکایی مقایسه کنیم زندگی ما به شدت تحت تاثیر سیاستهای سیستم قرار دارد و ما حساسیت بیشتری به رویدادهای سیاسی داریم. همین اخیرا وزیر کار گفته بود که تحریمهای جدید باعث بیکار شدن یک میلیون نفر میشود؛ یا مثلا قیمت داروها با هر اتفاق کوچکی که میافتد، بالا میرود و خیلی از داروها هم نایاب میشود و برخی بیماران درمان خود را رها میکنند.
این داستاننویس و مترجم ادامه داد: همه اینها یعنی طبیعیست که جامعه ما یک جامعه سیاسی باشد و به این معنا سیاسی باشد که نسبت به سیاست حساسیت دارد. اما به معنای دیگری در همراهی با جامعه جهانی و همسو با فضای پستمدرنیستیای که در جهان ایجاد شده جامعه ما هم یک جامعه غیرسیاسی است، همانطور که جامعه جهانی یک جامعه غیرسیاسیست. به این معنا که سیاست به مدیریت تقلیل یافته و اغلب مردم ما بدون اینکه نگرش سیاسی خاصی را دنبال بکنند و بدون اینکه هواخواه یا پیرو اندیشه سیاسی خاصی باشند مثلا چپ یا لیبرال باشند، دنبال نوعی مدیریت هستند و فکر میکنند مشکل صرفا این است که فلان مدیر، مدیر خوبی نیست و او باید کنار برود و یک مدیر خوب روی کار بیاید. در واقع سیاست به مسألهای مدیریتی اخلاقی تقلیل یافته. انگار قضیه یک ماجرای مدیریتیست نه سیاسی. به این معنا جامعه ما جامعه سیاستزدودهایست، همانطور که جامعه جهانی یک جامعه سیاسیزدایی شده است.
او تاکید کرد: البته در ایران داستان بحرانیتر است چون ما به شدت تحت تاثیر ساختار سیاسیمان زندگی میکنیم. به لحاظ اینکه سیاستهای سیستم حاکم ما بر خلاف آنچه که در اروپا جریان دارد به شدت و حتی با عوض شدن یک رئیسجمهور در زندگی مردم اثر میگذارد. در آنجا رئیسجمهور شدن لمپنی بهنام ترامپ اثر چندانی روی زندگی شهروند فرانسوی ندارد، اما شهروند ایرانی با جان و دل این تغییر را حس میکند.
قدمی همچنین درباره نقش حوزههای فرهنگ، اندیشه و کتاب و رسانه در این سیاستزدایی متذکر شد: اول باید تمایز بگذاریم بین فرهنگ در یک طرف و ادبیات و هنر در طرف دیگر. ادبیات و هنر کاملا خصلت ضدفرهنگ دارند و با سیاست همبستهاند. یعنی ادبیات و هنر دارای یک سیاستاند. منتها فرهنگ یک بخشی از نظام حاکم است و چیزیست که نظام حاکم را از خلال یکسری کنشها و برهمکنشهای اجتماعی و فردی و حتی چیزهای خیلی کوچک تثبیت می کند. مجموعه اینها باعث میشود که یک سیستم، یک ایدئولوژی یا حاکمیتی ثبات پیدا کند و بنابراین فرهنگ همیشه در خدمت کارگزاران حکومت و به معنای دقیقتر اربابان قدرت و ثروت است. هنر و ادبیات اما کاملا ضدفرهنگ هستند و رسالت روشنگری و روشنفکری دارند و این رسالت به عقیده من ایجاد حفرهها و شکافهایی در نظم حاکم است که در آن تفکر و آزادی و خواستهای اجتماعی و فردی بتواند رشد کند.
این نویسنده افزود: اینکه چه بخشی از نویسندهها و رسانههای ما کار روشنفکری میکنند و چه بخشی کار فرهنگی مهم است. خیلی از کسانی که به عنوان نویسنده مطرح هستند و از طریق رسانهها هم حمایت میشوند درواقع کارمندهای فرهنگ و نظام حاکم هستند و برای همان سیستم هم کار میکنند. حالا این سیستم یک سیستم کلی و متشکل ار مجموع نیروهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی حاکم بر جامعه است؛ طبیعتا نویسندگان راستینی که کار روشنفکری میکنند از طرف اغلب رسانهها یا بایکوت میشوند یا مورد سرکوب و حمله قرار میگیرند و طبیعی هم است. جوایز ادبی و هرنوع حمایتی هم که نهادهای دولتی و خصوصی تدارک میدهند به همین کارمندان فرهنگ اختصاص داده میشود، و نه به نویسنده روشنفکر.
خالق رمان «پارههای پاریسی یا پوره پنیر و پروست» سپس در پاسخ به این پرسش که این سیاستی که نویسندگان راستین و روشنفکران در پی آن هستند چیست؛ یادآور شد: فرهنگی که از آن صحبت کردیم و فرهنگ سرمایهداری جهانی میخواهند همه چیز را فردی کنند و زیبایی را تبدیل به یک امر خصوصی و شخصی کنند. فرهنگ میخواهد همه را در چاردیواری خانهها و ادارات و بیمارستانها و زندانها محصور کند. درحالیکه زیبایی چیزیست که در جمع و در خلال زندگی اجتماعی و به معنای دقیق کلمه در خیابان اتفاق میافتد. به تعبیر والت ویتمن: «قهرمانیها همه در هوای آزاد اتفاق میافتند.» رسالت ادبیات این است که با وعده فرمهای زندگی نو به مخاطب آنها را به اجتماع بیاورد؛ و از فرمهای زندگیای صحبت کند که در آنها امکان تحقق زیبایی و رهایی کاملا برای مخاطب ملموس و قابل دسترس شود، یعنی مخاطبِ خودش را برای رفتن به سمت آن زیبایی و رهایی تحریک کند و به عبارت دیگر مخاطب خودش را برای به دست آوردن زیبایی و حقیقت و ... به جامعه بیاورد. این همان تناقض ذاتی ادبیات است. ادبیات در تنهایی خوانده میشود و در جمع کار میکند. همانطور که استیون ددالوس در اولیسِ جیمز جویس میگوید: «فریادی در خیابان.»
قدمی اضافه کرد: در یک مثال خیلی ساده اگر کشور خودمان را با ۸۰ میلیون جمعیت درنظر بگیریم، همانطور که اثرانگشت آدمها با هم متفاوت است سازوکار ذهن و فیزیک آنها هم با هم متفاوت است. بنابراین ما باید انتظار داشته باشیم که ۸۰ میلیون زندگی متفاوت وجود داشته باشد. منتها ما میبینم که همه یک فرم زندگی یکسانی را استفاده میکنیم و این نشان میدهد مشکلی وجود دارد و چیزی مانع از تحقق فرمهای زندگی مختلف شده است. این دقیقا کاری است که فرهنگ میکند و به شما میگوید فقط یک شکل از زندگی وجود دارد و آن هم زندگی به شیوه و سبکی که من میگویم. فرهنگ یکسانساز است و دشمن تفاوتها. فرهنگ میگوید زندگی مثلا این است که صبح به صبح در محل کارت حاضر شوی و پول برای مصرف دربیاوری و بعدازظهر هم جلوی تلویزیون بنشینی و عاشق شبکههای تلویزیونی برای دیدن انواع سریال و فیلم شوی و همان داستانها را در زندگیات تقلید کنی و یک نظم ثابتی را مدام استفاده و فربه کنی. هنر و ادبیات به ما میگوید که شکلهای زندگی متعددی وجود دارد و به تعداد آدمها میتوان فرمهای زندگی گوناگون داشت.
او ادامه داد: هنر و ادبیات به ما میگویند زیبایی و حقیقت یک امر اجتماعی هستند و شما برای آنکه به فردیت خود برسید و آن را محقق کنید باید در دل زندگی اجتماعی به دنبال آن باشید. فردیت از طریق اجتماعی بودن محقق میشود و کاری که هنر و ادبیات میکند همین است. مثل کاری که جک کرواک و هنری میلر و اما گلدمن و اسکار وایلد با رمانها و سخنرانیهایشان میکردند. اما فرهنگ میگوید شما در خانه و پای تلویزیونت بنشین و هرچه را ما دیکته میکنیم زندگی کن و صرفا هم دنبال زیباییهای شخصی خودت و فردیت خودت باش.
این نویسنده گریزی هم به کتابهای ژانر موفقیت و آموزش درآمدزایی زد و اظهار داشت: همین است که میبینیم در دو دهه اخیر در دنیا کتابهایی مطرح شدند و پرفروش هم شدند که مثلا میخواهد به مخاطب راه رسم موفق شدن، پولدار شدن و ... را نشان بدهد. پیشفرض تمام این کتابها هم دو چیز است: اول اینکه سعادت یعنی پول؛ دوم اینکه دولت و اجتماع هیچ نقشی در زندگی شما ندارند و همهچیز به خود شما بستگی دارد. یکی از نویسندگان این قبیل کتابها هم اتفاقا دونالد ترامپ آمریکاییست. قهرمانهای این کتابها هم کسانی هستند مثل همین دونالد ترامپ و استیو جابز و بیل گیتس و ... درحالیکه درباره این آدمها بیشتر میتوان تحت عناوین شیادهای عصر حاضر نام برد که از نیروی کار و هوش و استعداد دیگران استفاده کردهاند و ثروتهای هنگفتی به هم زدهاند. فرهنگ جاری جهانی همین شیوه زندگی را تبلیغ میکند و میگوید تو تنها به فکر خودت باش و موفقیت یعنی پول و در این راه میتوانی هرکاری بکنی و حتی شیادانه عمل کنی. این فرهنگ یک فرهنگ جهانی شده و در همه جای دنیا وجود دارد و متاسفانه کاملا هم برنده شده و جهان را در اختیار خودش گرفته است. فرهنگی که خودش و محصولات و آدمهایش کاملا غیرسیاسی و فردگرا و منفعتمحورند.
مترجم آثار جک کراوک و هنری میلر با اشاره به واکنشهایی مثل "حصر را سیاسی نکنید"، "درخواست ورود زنان به ورزشگاه را سیاسی نکنید" و خالی کردن اکتهای اجتماعی از وجه سیاسی نیز، گفت:. شما نمیتوانی تعیین کنی چه کسی کجا باشد و کجا خواستهاش را بگوید. خیابان و زندگی اجتماعی متعلق به تمام افرادیست که در یک جامعه زندگی میکنند. وقتی خطکشی میکنی که اینجا ممنوع و اینجا آزاد یعنی مشکلی وجود دارد. مثلاً میگویند اعتراضات مردم اقتصادی است و سیاسی نیست. سیاسی نیست یعنی چه؟ سیاست و اقتصاد جداییناپذیرند. شیوههای تولید و مصرف و توزیع کاملاً سیاسی است. شما وقتی مردم دچار مشکلات شدید اقصادی هستند نمیتوانی بگویی مسئله اقتصادیست و سیاسی نیست؛ چون خود سیاست اساسا یک مسئله اقتصادیست؛ همانقدر که اقتصاد مسألهای سیاسیست. نمیتوانیم این حوزهها را از هم منفک کنیم و بیرون بکشیم. در ایران «سیاسی نکنید» یک ژست شده برای فرار از نقد.
او تاکید کرد: مثلا میخواهی فساد و اختلاس را به چالش بکشی میگویند بحث را سیاسی نکنید، میخواهی فلان تبعیض را نقد کنی میگویند موضوع را سیاسی نکنید و ... یک پیشفرض متناقض در این واکنشها هست. بهواقع وقتی مسألهای سیاسی است، یعنی به همه افراد جامعه مربوط است و همه باید در آن ورود کنند، مثل انتخاب رئیسجمهور که موضوعی سیاسی است. اما دوستان میگویند مسأله سیاسی است، پس ورود مردم ممنوع! اتفاقاً دقیقاً باید برعکس بگوییم. باید بگوییم، این مسأله سیاسی است، پس همه باید بهش ورود کنند. مگر اینکه افراد جامعه را فاقد حقوق شهروندی بدانیم. بنابه تعریف ارسطو شهروند کسی است که همانقدر حکومت میکند که برش حکومت میشود. یعنی اینکه من همانقدر حکومت کنم که بر من حکومت میشود. این یعنی سیاست؛ و ما دنبال همین هستیم که اتفاقا امر ممنوعی هم نیست. اینکه میگویند فلان مسئله را سیاسی نکنید یعنی مردم حق نگرش سیاسی ندارند، یعنی مردم شهروند نیستند و حق شهروندی ندارند و باید از سیاست حذف شوند. درست این است که بگوییم، بله، مسئله سیاسیست و همه باید در آن دخالت کنند.
قدمی همچنین نقش اتاقهای فکر برای ورود نخبگان و متفکران به سیستم قدرت و دولت برای همفکری در مسائل کلان کشور را اینگونه ارزبابی کرد: حضور متفکران و دگراندیشان و روشنفکران در ساختار قدرت به دو طریق ممکن است. یکی اینکه این حضور توام با اختیارات باشد و مثلا از یک متفکر دعوت میشود که مشاور اقتصادی وزیر باشد و او قدرت و تاثیرگذاری و اختیار داشته باشد. من با چنین حضوری موافقم. منتها یکی از شیوههای ساکت کردن منتقدان همین است که شما منتقد دولت هستی و دولت شما را به عنوان مشاور جذب میکند و یک حقوقی هم برایت واریز میکند و شما دیگر نمیتوانی حرفی بزنی. اینجا شما صرفا حقوق میگیری و عضو دولت شدهای و انتقادهای قبلی را هم نمیتوانی مطرح کنی و در عین حال هیچ اختیاری هم برای مداخله و تاثیرگذاری در سیستم نداری. در این مورد دوم انگار این حضور شما بیشتر شبیه یک حق سکوت است. من صراحتاً با چنین حضوری مخالفم.
نویسنده کتاب «سیاست ادبیات» و مقالات متعددی پیرامون «جنبشهای اعتراضی ضدفرهنگ در آمریکا» درباره تبعات تداوم این میزان از سیاستزدایی بر جامعه نیز متذکر شد: نمیتوان اجتماعی بودن را از سیاسی بودن تفکیک کرد. سیاست امری اجتماعیست. به نظر من تنها راهحل موجود و تنها شرط اساسی برای رسیدن به وضعیتی دموکراتیک و عادلانه برای همه افراد جامعه این است که زندگی سیاسی را به رسمیت بشناسیم و قبول کنیم همه افراد جامعه حق شهروندی دارند ودارای زندگی سیاسیاند؛ مردم باید به این باور و قدرت برسند که همانقدر حکومت کنند که برشان حکومت میشود؛ بدون هیچ تبصره و حذف و طردی که فلانیها و بهمانیها را از این دایره خارج کنیم. هرکسی که در این لحظه خاص در این جامعه و مرز جغرافیایی زندگی میکند دارای حق شهروندی و مشارکت سیاسی است.
او در پایان گفت: مشکل اساسی ما مشکل سیاسی است. اینکه کی جامعه به این آگاهی و باور و قدرت میرسد مشخص نیست ولی تا به اینجا نرسیم مشکلات و تبعیضها و تضادها و بیعدالتیها همچنان وجود خواهند داشت. برای رسیدن به اینجا ادبیات شاید مهمترین نقش را داشته باشد؛ اما از طرفی قدرت و تعداد نویسندگان مستقل و راستین ما و از طرف دیگر اقبال مردم به خواندن کتاب و ادبیات را هم باید در نظر بگیریم که نزدیک به صفر است. یعنی تاثیر نویسندگان ما بر جامعه نزدیک به صفر است. خب، در لحظه حاضر عاملیتِ مهمترین عامل برای حرکت در مسیری که مطرح شد صفر است و این نشان میدهد چقدر از آن وضعیت مطلوب دوریم. اینها نشان میدهد که در لحظه حاضر خواندن ادبیات کنشی سیاسی است.