شیوا مقانلو در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد؛
سطح سلیقه داستانی ما شبیه سریالهای شبکه جم شده/کتاب نخواندن بهتر از خواندنِ کتابِ بد است
یک آسیب است که سطح سلیقه داستانی ما به سمت مضامین شبیه به سریالهای شبکه جم برود. یعنی صفحات متمادی داستانی که نه پیرنگ خاصی دارد و نه خوب بازمیشود و نه اوج و فرود و گره و شخصیتسازی درستی دارد و صرفا در آن یک عده با هم حرف میزنند و زندگی روزمره میکنند و تمام.
شیوا مقانلو (نویسنده و مترجم) در گفتوگو با خبرنگار ایلنا؛ درباره آخرین داستانها و ترجمههایش گفت: نگارش یک مجموعه داستان جدید شامل 5 داستان را به اتمام رساندهام که در حال ویرایش نهاییشان هستم و امیدوارم تا یکی دو ماه آیند کار را به ناشر تحویل بدهم تا برای انتشار آماده شود. مدتی هم هست که مشغول نوشتن اولین رمانم هستم که تقریبا 4 یا 5 ماه دیگر کار دارد. در حوزه ترجمه هم مجموعه داستان جدیدم به نام «ابریشمی گلبرجسته» که قرار است توسط نشر ققنوس منتشر شود فیپا گرفته است. این مجموعه داستان درواقع 6 داستان منتخب از نیویورکر است که در سالهای 2016 و 2017 در این نشریه منتشر شدهاند.
او ادامه داد: یک کتاب ادبی سینمایی هم پائیز امسال با نشر چشمه منتشر میشود. این کتاب «جذابیت پنهان بونوئل» نام دارد و جلد دوم کتاب «بونوئلیها» محسوب میشود. کتاب «بونوئلیها» که شامل خاطرات ادبی، اشعار و داستانهای کوتاه این کارگردان شناختهشده اسپانیایی- مکزیکی بود چندین سال پیش منتشر شد و با موفقیت چندین چاپ خورد اما کتاب «جذابیت پنهان بونوئل» شامل خاطرات سینمایی و نقدها و یادداشتها و چند فیلمنامه کوتاه و منتشرنشده از اوست و در کل حال و هوای سینمایی او را نشان میدهد.
این نویسنده سپس درباره جایگاه داستان کوتاه در فضای ادبی ایران و با اشاره به نگاهی که بعضا رمان را برتر از داستان کوتاه میداند، بیان کرد: این تقسیمبندی و در تعارض قرار دادن رمان و داستان کوتاه – و برتری دادن به رمان - از پایه اشتباه و خطرناک است و ناشی از سواد ادبی کم گویندگان و عدم آشنائیشان با جهان بیرون که درنهایت به ضرر کل ادبیات ایران هم هست. یکی از دلایلی که من و برخی همکارانم با نشر نیماژ کار کردهایم همین است که این ناشر با دید باز از داستان کوتاهِ خوب استقبال میکند و اتفاقا کتابهای داستان کوتاهش هم دیده میشوند, چون برای انتشار و تبلیغ و فروش داستان کوتاه سرمایه و وقت و انرژی گذاشته است.
وی با اشاره به جو غالب بازار کتاب گفت: بازار غالب کتاب به سمت رمان است. این جو غالب در اکثر جهان وجود دارد، اما نه به این معنا که در باقی کشورها داستان کوتاه را با تردید و بدبینی نگاه کنند و چاپش نکنند. من خودم هم عاشق رمانهای ناب هستم و از کودکی با خواندن رمانهای شاهکار خارجی بزرگ شدهام، اما هر داستان قطور و پرگوئی که اسمش رمان نیست! رمان یک شکل جذابتر و به لحاظ روانی همفرکانس و خوشایندتر برای مخاطب است و داستان کوتاه هم یک شکل روشنفکرانهتر و هنریتر و خاص پسندتر.
مقانلو افزود: به تاریخ ادبیات نگاه کنیم. اُ.هنری به چه دلیل در تاریخ ادبیات ماندگار شده؟ ادگار آلن پو چطور؟ یا گی دوموپاسان؟ یکی از بزرگترین نویسندگان جهان, یعنی بورخس, اصلا به عمرش رمان ننوشته است و با همان داستان کوتاههایش الگوی من و خیلی دیگر از نویسندههاست. گوگول چی؟ آیا میتوان قدرت نویسندگی بارتلمی را در داستانهای کوتاهش از رمانهایش جدا کرد؟ داستانهای کوتاه مارکز چطور؟ جایگاه کارور کجاست؟ مگر آلیس مونرو به چه خاطر داستان کوتاه نوبل نبرد؟ اتفاقا در جهان امروز, داستان کوتاه شکل ادبی مورد استقبالیست، شاید به خاطر نوع زندگی معاصر و فرصت کمتر مردم برای مطالعه. اساسا وقتی درباره ادبیات خوب صحبت میکنیم ضخامت اثر مطرح نیست. بیتعارف خلق یک داستان کوتاه خوب بسیار سختتر از یک رمان معمولی است.
سرپرست و ویراستار مجموعه «برترین فیلمنامههای سینمای جهان» همچنین گریزی به تفاوت سطح عامهپسندی در جامعه ایران و دیگر جوامع زد و اظهار داشت: به نظرم سطح عامهپسندی ما پائینتر از سطح عامهپسندی در جهان است. همینجا به این نکته مهم اشاره کنم که اساسا باید بین داستان پرفروش با داستان به اصطلاح زرد یا مبتذل فرق مهمی قایل شد. پرفروش بودن یک اثر هنری, هدف هر هنرمند و هر ناشری است. همهی ما مینویسیم تا خوانده شویم, اما نه به هرقیمتی! بازار کتاب جهانی در دست کتابهای "خوب پرفروش" است, نه کتابهای "زرد پرفروش"! نوشتن آثار خوب پرفروش هم سخت است, بستر درست و حمایت و آگاهی میخواهد: هم در نویسنده و هم در ناشر و هم در مخاطب. مثلا امروزه در جهان کتابهایی در ژانرهای مختلف نوشته و خوانده میشوند که از لحاظ علمی، فنی و هنری هم در سطح بالایی هستند و به مخاطب اطلاعات آکادمیک دقیقی میدهند و او را برای جستجوهای بیشتر تشویق میکنند. شما نمیتوانید نوع و دلیل و سطح پرفروشی مثلا دن براون را با دانیل استیل یکی بدانید. رمانهایی که ذبیحالله منصوری ترجمه/تالیف میکرد پرفروش بود ولی زرد نبود و مثلا آشنائی اولیهی ما با تاریخ فرانسه و انقلاب کبیر و نحوه زیست مردم مصر با همانها شروع شد. ولی شما در رمانهای بد پرفروش چیزی جز رقابتهای عشقی نمیبینید, آن هم با تایید و بازتولید شیوههای اشتباه زندگی و مراودات و روابط، بیاینکه افق جدید و راهکار نوئی برای مخاطب تصویر شود.
وی افزود: من با این عقیده به شدت مخالفم که رمانهای فهمیه رحیمی یا م.مودبپور برای شروع کتابخوانی خوب هستند و بعدش مخاطب میتواند برود طرف ادبیات جدی! اصلا اینطور نیست! اگر بچهای به تربیت بد خو کند، در بزرگی تربیت درست رویش کارگر نیست. البته حساب نوجوانی که مثلا در محل زندگیاش کتاب دیگری ندارد جداست. او ناچار است عطش خواندنش را با هر چیزی فروبنشاند ولو با کتاب بد. ولی کسی که آگاهانه و انتخابی رمان زرد میخواند و از آن لذت میبرد، محال است بتواند کتاب خوب را هم بشناسد و از آن لذت ببرد. به نظر من کتاب نخواندن خیلی بهتر است تا خواندن کتاب بد! درخت قطع شود و کلی هزینه شود و پول و وقت مردم برود که مثلا یک کتاب بیارزش بخوانند؟!
مقانلو با بیان این مطلب که "باز تاکید میکنم که ادبیات یکبار مصرف و سطح پائین همهجا تولید و خوانده میشود اما در کنارش سطح رقابت و دیده شدن برای کارهای جدی هم وجود دارد"، افزود: واقعا این یک آسیب است که سطح سلیقه داستانی ما به سمت مضامین شبیه به سریالهای شبکه جم برود. یعنی صفحات متمادی داستانی که نه پیرنگ خاصی دارد و نه خوب بازمیشود و نه اوج و فرود و گره و شخصیتسازی درستی دارد و صرفا در آن یک عده با هم حرف میزنند و زندگی روزمره میکنند و تمام.
این مترجم اضافه کرد: خلاصه اینکه در تمام دنیا هم داستان کوتاه نوشته میشود و هم رمان؛ هم کتاب پرفروش خوب داریم و هم کتاب عامهپسند زرد؛ ولی هرکدام جایگاه خودشان و مخاطب خودشان را دارند چون در فضای حضور و رقابت منصفانه، انواع ژانرها و سبکها ادبی میتوانند دیده شوند.
وی افزود: مساله مهم که در سایر کشورها پررنگ است، منتقدان جدیاند که بدون تعارف و غرض آثار را نقد میکنند. ولی ما منتقد جدی و مطرح کم داریم که دلایل مختلف فرهنگی و اجتماعی دارد و باید آسیبشناسی شود. ما الان بیشتر دستهها و گروههای ادبی با گرایشات به اصطلاح باندی داریم (فارغ از معنای مثبت یا منفی این کلمه) که البته امر مخفیانه و قابل کشفی هم نیست. خیلی هم عیبی ندارد یک عده همکار با سلائق نزدیک ادبی بخواهند گروه یا باند باشند ولی به شرطی که حضور یا عدم حضور در این تیمها باعث اوج یا سقوط ناجوانمردانه آثار نشود. مثلا باند نشریه ایکس میتواند به داستانهای موردنظر خودش جایزه بدهد ولی نه به این معنا که آن داستانها برترینهای ابدی و ازلی تاریخ ادبیات ایران هستند! یا ناشر ایگرگ طبیعتا به کتابهای چاپ خودش نگاه پرارفاقی خواهد داشت اما نه اینکه همهی منتقدان ادبی هم تایید کنند که حتما آن کتاب شاهکار است! منظورم این است که اگر گروه و باند داریم, فضای گسترده و قابل رقابت هم داشته باشیم.
مقانلو در جواب به پرسشی درباره میزان تاثیر بستهبودن فضای ادبیات ما و نقش ممیزی بر افزایش اقبال عمومی به اثر عامهپسند، متذکر شد: شرایط داخلی در خود بدنه ادبیات را مهمتر از مسئلهای مثل سانسور و شرایط بیرونی میدانم ازجمله همان نبودن منتقد حرفهای که صحبتش شد. یعنی کسی که نگذارد ما به هم نان قرض بدهیم، کسی که اگر عیب کارمان را هم بگوید آنقدر باسواد و مطلع باشد که دستش را ببوسیم و قبول کنیم. طبیعتا هر ناشری برای کتابهاش تبلیغ میکند که خیلی هم خوب است اما این وظیفهی نقد و منتقد است که روشن کند مثلا فلان کتاب مطرح شده در فضای واقعی یا مجازی, صرفا به خاطر تبلیغات مطرح شده و شاید وجه ادبی قابل قبولی نداشته باشد. نقش مجلات ادبی در این بین مهم است و جای خالی مجلات وزین و سختگیر نقد در کشور بسیار حس میشود. در کل فضای نقد روزنامهای و چاپی کمرنگ و کم رمق شده و حرف خاصی درنمیگیرد. خیلی کتابهای خوب منتشر میشود که حتی یک نقد منفی هم رویشان نیست! یعنی از سوی از سوی خود همکاران هم با بیتفاوتی مواجه میشوند. از آن طرف در فضای مجازی ما کمتر حرف از درون یک کتاب است, بیشتر حواشی کتاب مطرح است, مثلا عکس یک کتاب یا نویسنده کتاب، بیشتر از خود داستان و محتوای کتاب برای مردم آشناست. زمانی گله میکردیم که چهره نویسندهها را کسی نمیشناسد و فوتبالیستها را همه میشناسند ولی الان و در دوران ترکتازی عکس در فضای مجازی هم باز خیلی از نویسندگان و مترجمان خوب ما همچنان در محاق هستند.
او تصریح کرد: ناشران ما هم میتوانند با آگاهی از رخدادهای ادبی داخل و خارج ایران, و یافتن استعدادهای خوب ادبی, و بهرهگیری از مشاوران درست و البته همت و برنامهریزی دقیق و طولانی مدت به سوی "کتاب خوب پرفروش" بروند؛ یعنی در عین حفظ بازار، ارزانفروشی هم نکنند و به مخاطب باج هم ندهند و خودشان رویهی درستی به وجود بیاورند و کتابهای خوب را به ذائقه مردم معرفی کنند و از روی دست هم کپی نزنند. ناشر خوب، ناشری است که خودش موج خوب راه بیندازد و به مردم کمک کند کتاب خوب را بشناسند و بخرند که شخصا حدود 20 ناشر این چنینی میشناسم. اگر ادبیات ترکیه در ایران مطرح شده باید بدانیم در ترکیه غیر از پاموک و شافاک نویسندگان خوب دیگری هم داریم, در کشورهای عربی هم همین طور, در اروپا هم همینطور. یک دلیل این ناآگاهی یا شلوغی اوضاع همان بحث قدیمی و مهم کپی رایت است و یک دلیلش هم این که مدتهاست در حوزه ترجمه در ایران، به جای مترجم اپراتور داریم یعنی کسانی که صرفا تند و سریع کتابهای پرفروش را به فارسی برمیگردانند. ممکن است این اپراتورها کتاب خوبی هم ترجمه کنند و اتفاقا خیلیهاشان هم بچههای مستعد و به روزی هستند, ولی این رویه با اینکه شما یک مترجم حرفهای باشی و روی اصول مشخصی کتاب انتخاب کنی تا نویسندهای یا سبکی یا نوع نگاهی را به جامعه معرفی کنی و تاثیرگذار باشی، متفاوت است.
مقانلو در پایان گفت: زمانی من و همدورهایهایم ادبیات پستمدرن را به ایران معرفی کردیم که تاثیرش را در ادامه روی کتابهای تالیفی هم دیدیم. اما نویسنده امروز اگر بخواهد از راه کتابهای ترجمهای اطرافش با ادبیات روز جهان آشنا شود کار سختی در پیش دارد چون خیلی از آثار ترجمهای بازار ما نشاندهندهی جو غالب و واقعیت موجود ادبیات جهان نیستند.