فرهاد کشوری در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد؛
هرکسی که دست به قلم میبرد، معترض است/تا مشکل نباشد، داستان شکل نمیگیرد
رمان بیانیه نیست. قرار نیست از اصول دموکراتیک عبور کند یا به بازنمایی جامعه مدنی بپردازد. رمان چون به مدد تخیل نوشته میشود، خود به خود دموکراتیک است. مشروط بر آن که پلی نباشد برای عبور سیاست و ایدئولوژی.
فرهاد کشوری (نویسنده) در گفتوگو با خبرنگار ایلنا، درباره ضرورت پرداختن ادبیات و هنر به مفهوم جامعه مدنی و بازنمایی آن در هنر و ادبیات گفت: رمان دن کیشوت مُهرِ پایان بر یک دوره و آغاز دوره دیگری است. پایان شوالیهگری و روش اسکولاستیک در شناخت و توجه به واقعیت پیرامون انسان. دن کیشوت در عصر تازهای زندگی میکند اما افکارش در قرون وسطی مانده است و با اوهامش زندگی میکند. واقعیت برخلاف تصورش چیز دیگری است. طلوع رمان در اروپا آغاز دورهایست که فرد از زیر بار اطاعت گذشته سر بلند میکند تا بیواسطه، دنیای اطرافش را بشناسد. کمکم واقعگرایی جای ایدهآلیسم را در شناخت انسان و جهانش میگیرد. با داستانهای کوتاه آلن پو و گوگول و موپاسان، عصر قصه پایان میگیرد. ادبیات داستانی از ابتدا از یاوران جامعه مدنی و حقوق فردی بوده است، چون شخصیتهایش افرادیاند با هویت مشخص.
او ادامه داد: دن کیشوت هنوز به فردیت نرسیده و گرفتار جهان خواندههایش بود. خواندههایی که چندان مطابق با واقعیت نبود. شکست دن کیشوت، آغازِ بیواسطه دیدن جهان است. ادبیات داستانی روایت زندگی، درگیریها، مشکلات، تضییع حقوق، تبعیض و عشق و رنج و شادی و بلاهایی است که آدمها به سر همنوعانشان میآورند. خواست جامعه مدنی از آغاز بهطور غیرمستقیم در ادبیات داستانی بوده و امروز هم در بسیاری از آثار هست. احقاق حقوق انسانی و تضییع آن و تقبیح ستمگری و زورگویی و آنچه که فردیت و نگاه انسان را محدود میکند در آثار ادبی ایران و جهان کم نیست. این آثار با ظرافت و تمهید داستانی نوشته شدهاند. ادبیات داستانی اگر در خدمت خودش باشد، مسائل انسانی را بهتر میتواند نشان دهد. نویسنده هم برای نوشتنِ آزادانه و بدون سانسور به وجود جامعه مدنی و رعایت حقوق فردی نیاز دارد. برای همین است که صاحبان قدرت نویسندگان را به دیده مزاحم میبینند.
کشوری سپس در پاسخ به این پرسش که یک نویسنده چگونه و به واسطه چه فضاهای داستانی و شخصیتی میتواند به بازنمایی جامعه مدنی و خلق فضاهای مدنی در آثارش بپردازد و یک رمان چگونه میتواند از اصول دموکراتیک گذر کند؟ بیان کرد: کسی که دست به قلم میبرد و مینویسد، معترض و منتقد است. او از صف روزمرگی بیرون زده تا حرفش را بزند. حتماً چیزی در خانهاش، محلهاش، آدمهای دور و برش، شهرش، سرزمیناش و دنیایش او را جا کن کرده که تنها مفر و دلیل زندگیاش را در کلمات جستجو میکند. او به قصد تمجید و تعریف و رضایت نمینویسد. نویسنده خودش مشکل دارد. برای همین است که مینویسد. منحنیِ سیر داستان و رمان خط مستقیم نیست. اگر شخصیت داستانی مشکلی نداشته باشد و همه چیزش به قاعده باشد اصلاً داستانی پا نمیگیرد. داستان گره و کشمکش و تعلیق و گرهگشایی دارد. خواننده، داستانی که اینها را نداشته باشد، نمیخواند.
خالق رمان «سروش» همچنین با تاکید بر اینکه رمان بیانیه نیست تا بخواهد از اصول دموکراتیک عبور کند، اظهار داشت: رمان بیانیه نیست. قرار نیست از اصول دموکراتیک عبور کند و یا به بازنمایی جامعه مدنی بپردازد. رمان چون به مدد تخیل نوشته می شود، خود به خود دموکراتیک است. مشروط بر آن که پلی نباشد برای عبور سیاست و ایدئولوژی. انسان و سیاست و جامعه و آزادی و حقوق فردی، رنج، عشق، غم و شادی در این آثار هست. نویسنده مستقل به تبعیض نژادی و قومی و مذهبی و عقیدتی معترض است. گواهش شاهکارهای ادبی جهان است و آثار شاخص نویسندگان ما. در جنگ جهانی دوم، بسیاری از نویسندگان در برابر نازیسم ایستادند. عدهای از آنها به زندان افتادند و گروهی به مهاجرت از کشورشان و یا اروپا تن دادند. گروهی هم جانشان را در این راه دادند. سلینها و کنوت هامسونهای شیفته نازیسم انگشتشمار بودند.
این نویسنده در توضیح نقش جامعه مدنی در تریبون دادن به گروههای به حاشیه رانده شده و اقلیت و اینکه در ادبیات کدامیک از نویسندگان و داستاننویسان ایرانی توانستهاند این مهم را بازنمایی کنند؛ گفت: جامعه مدنی کارش محدود به دادن تریبون نیست. جامعه مدنی برای تمام افراد جامعه است. یکی از ارکانش حقوق فردیست. احترام به فرد و حقوق اوست، از هر رنگ و نژاد و دین و عقیده و طبقهای. شخصیتهای آثار بیشتر نویسندگان ایرانی آدمهای حاشیهای و رانده شدهاند، یا کسانیاند که حقوقشان پایمال شده است. آدمهایی که به بازی گرفته نمیشوند. خواسته و مشکلشان لاینحل مانده است.
کشوری افزود: داستان کوتاه درخشان «زنی که مردش را گم کرد» از صادق هدایت، از جامعه مدنی نمیگوید اما ماجرای زنی (زرینکلاه) را روایت میکند که شوهرش (گلببو) ترکش میکند و به ولایتاش، روستایِ زرینآباد مازندران میرود. زرینکلاه از تهران میرود و گلببو را پیدا میکند. گلببو با زن دیگری ازدواج کرده است و منکر آشنایی با او میشود. زرینکلاه کودکش را جلو در خانهای میگذارد و با اولین مردی که از راه میرسد، میرود. در این داستان زن حتی به فکر شکایت از همسرش هم نمیافتد. رفتار همسرش را تقدیر زندگیاش میداند. قصد هدایت از نوشتن این داستان کوتاه، سخن گفتن از جامعه مدنی نیست اما حقوق از دست رفته زن را استادانه روایت میکند.
او در ارزیابی بازتاب صداهای خاموش و به محاق رفته، مثل اقلیتهای مدنی (معلولین، سالمندان، زنان، کودکان، مهاجرین) در آثار ادبی دو دهه اخیر نیز یادآور شد: با کلمه اقلیت موافق نیستم. شاید در سرشماری جمعیتی؛ تعداد زنها از مردها بیشتر باشند. اقلیت به نظرم واژه تحقیرآمیزی ست.. مردم همه در یک چیز مشترکاند. ایرانی بودن. اگر زنهای کارگر را جدا میکردیم و میگفتیم زنان طبقه کارگر و یا زنان طبقه متوسط. یا کودکان کار، موافق بودم، چون منافع مشترکی دارند. نام اقلیت، به حاشیه راندن آدمهاست. حتی اگر به حاشیه رانده شده باشند اقلیت را درست نمیدانم. در چند دهه گذشته خوشبختانه زنها به طور جانانهای وارد عرصه داستاننویسی شدند. به همین علت شخصیت اصلی بسیاری از آثارشان زنها هستند. تلاشی برای احقاق حقوقشان. نوشتن درباره کودکان در تخصص کودک و نوجواننویسان است و حتما به کودکان پرداختهاند و از چند و چونش اطلاعی ندارم. اما کودکان هم در کنار بزرگسالان در آثار داستانی حضور دارند. سالمندان جای کمی در ادبیات داستانی ما دارند. فکر میکنم معلولان باید دست به قلم ببرند و از خودشان و دنیایشان بنویسند. در مورد مهاجرت هم نویسندگان در خارج از کشور کارهای شاخصی نوشتهاند. نسیم خاکسار با رمانهای «بادبانها و شلاقها» و «فراز مسند خورشید»، عباس معروفی با رمانهای «فریدون سه پسر داشت» و «تماماً مخصوص»، رضا قاسمی با «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» و ...
خالق رمان «مریخی» همچنین درباره برخورد آموزشی با متون و آثار ادبی و هنری که در راستای فهم جامعه مدنی قرار گیرد و تاثیرات مثبت یا منفی این آموزش اضافه کرد: اگر رمان و یا داستانی به قصد تبلیع جامعه مدنی نوشته شود، تأثیرگذار نخواهد بود. نویسنده برای نوشتن اثرش توصیه نمیپذیرد. اصلاً یکی از نقاط قوت داستاننویس، اختیارش در نوشتن است. تحمیل هر نگرشی از بیرون، به ویژه از نوع تعلیمیاش به اثر آسیب میزند. در تعلیم و تربیت هم شیوه غیرمستقیم، تأثیر بیشتری از روش مستقیم دارد. ادبیات داستانی باری را حمل نمیکند و آنچه دارد در درونش است. در صحنه و روایت و گفتگو و توصیف و شخصیتپردازی. مسائل انسانی، جامعه مدنی، سیاست، جامعه، زمانه، همه در رمان وجود دارد. باری بر دوش رمان نیست. یکی از دلایل مهمی که ما ادبیات داستانی میخوانیم این است که چارچوبپذیر نیست. جایش فراتر از چارچوبهاست.
کشوری در پایان با اشاره به تأثیر دیدگاههای لوکاچ در پیوند ادبیات و جامعهشناسی و انگارههای رآلیستی برای آفرینش و فهم معنای جامعه مدنی در ادبیات داستانی و هنر متذکر شد: لوکاچ تئوریسین ادبی برجستهای است که نگاهی جامعهشناسانه به ادبیات داستانی دارد. بسیاری از تئوریسینها و منتقدینی که دیدگاه جامعهشناسانه دارند، از او تأثیر گرفتهاند. نامدارترینشان لوسین گلدمن است. لوکاچ رئالیسم را مکتبی ایدهآل برای داستاننویسی میدانست و با آثار مدرن میانه چندانی نداشت. ادبیات داستانی چند قرن پیش از لوکاچ آغاز شد. ادبیات است که تئوری ادبی را میسازد. نویسنده از تئوری ادبی میآموزد، اما براساس آن داستان نمینویسد. تئوری ادبی دستورالعمل داستاننویسی نیست.