در نشست ادبیات دینی در ترازوی نقد
کاکایی: جمع شاعران دینی در اثر زیادهخواهی نظام فکری که دنبال مروج و مبلغ بود، از هم گسست

عبدالجبار کاکایی تصریح کرد: آنچه امروز شاهدیم ادبیات دینی نیست مسابقه شاعران جوان است برای مبالغه در موضوعات دینی و فرقهجویی.
کاکایی با خواندن بخشی از منظومه خسرو و شیرین نظامی گنجوی، گفت: این بحث ادبیات دینی و ادبیات آیینی چیز جدیدی نیست. نظامی وقتی به تألیف خسرو و شیرین کمر بست، دوستی که دعو ادبیات آیینی داشت و توصیه میکند که دست این اشعار بیهوده بردارد و از توحید شعر بسراید؛ در آن مدت که من در بسته بودم/ سخن با آسمان پیوسته بودم... یگانه دوستی بودم خدائی/ به صد دل کرده با جان آشنائی... عتابی سخت با من در گرفته/ که احسنت ای جهاندار معانی... پس از پنجاه چله در چهل سال/ مزن پنجه در این حرف ورق مال/ درین روزه چو هستی پای بر جای/ به مردار استخوانی روزه مگشای.....
وی افزود: به هر حال اصرار بر ترویج دین و تبدیل ادبیات به ابزاری برای بیان اندیشه خود طبیعتا نوعی استفاده کاربردی از شعر است و اهالی ادبیات آن را برنمیتابند.
** از همان اوایل انقلاب نهادهای حکومتی همان توصیه دوست متعصب نظامی گنجوی را به شاعران انقلاب داشتند
در ادامه مجری برنامه از عبدالجبار کاکایی پرسید به نظر شما مؤثرترین شاعران آیینی ما در صدسال اخیر چه کسانی بودند و دلیل فقر مفهومی شعر آیینی، به لحاظ محتوایی در سالهای اخیر نسبت به شاعران دهه 40 و 50 چیست؟
جمع شاعران انقلاب در اثر زیادهخواهی نظام فکری که دنبال مروج و مبلغ بود از هم گسست
باید بگویم از همان اوایل انقلاب نهادهای حکومتی همان توصیه دوست متعصب نظامی گنجوی را به شاعران انقلاب داشتند. در دهه 60 انجمنی از شاعران در حوزه هنری جمع شدند و شعر میگفتند و با اعتقادات دینی خود به تحلیل وقایع میپرداختند. رفته رفته جنبه تبلیغی و ترویجی ارزش پیدا کرد. مدیران فرهنگی تقاضا کردند یا حتی بخشنامه کردند که شعر انقلاب وظیفهاش این است که مروج و مبلغ اندیشههای ذیل گفتمان سیاسی انقلاب باشد. طبیعی بود که این نوع نگاه مورد پسند نبود. نه اینکه مخالفت ذاتی باشد بحث این بود که ما افراد دینداری هستیم اجازه بدهید جهان اطرافمان را آزادانه تحلیل کنیم. قرار نیست ابزار و مروج یک گفتمان سیاسی خاص شویم. یادم هست در سال 66 جلسه حجهالوداع به تعبیر حسن حسینی در حوزه هنری برگزار شد. آخرین جلسهای که مجمع مرغان جهان شد. آقای گرمارودی و حسن حسینی و معلم و قیصر و میرشکاک همه بودند. آن جمع در اثر زیادهخواهی نظام فکری که دنبال مروج و مبلغ بود نه شاعر و اندیشمند از هم گسست. قدر آن جمع را ندانستند و از آنها خواستند که بیایند در راهپیماییها و اجتماعات شعر بخوانند و از این محیط به تعبیر خودشان تنگ و ترش حوزه یا محیط های چوب گردویی خارج شوند و در خدمت خلایق قرار گیرند. این نگاه باعث شد آن جمع، پراکنده و گروه گروه شدند و هر کدام به جریانی پیوستند. هرگز آن گروه تا الان زیر یک سقف جمع نشدند. این صدمهای بود که ما از برخورد فرهنگی از بالا خوردیم. ادبیات آیینی را تبدیل به یک بخشنامه نکنیم که بخواهد شعر و سخن را ابزار کند. آنچه الان به عنوان ادبیات آیینی در جنگها، شبهای شعر و جشنوارهها ارائه و از طریق رسانههای قدرتمندی مثل صداوسیما هم ترویج میشود، منابع اطلاعاتی محدودی دارد محدود به همین وعظ هایی که از منبرها صورت میگیرد، یا مدایحی که از سوی مداحان مطرح میشوند، کمتر مباحث فکری و معرفتی در آن جریان دارد. حتی گاهی اصول دینداری دستاویز گرایشات مذهبی میشود مانند این شعر: به منکر علی بگو نماز خود قضا کند. تعابیر و مبالغههایی از این دست که در واقع دینشکنانه و دینستیز است و نوعی تبرج به دینداری در دین علی به سبک خارج از دین محمد است. تندروها در همان ابتدای شیعه به شیعیان این تهمت را میزدند که شما به دنبال ایجاد یک دین جدید هستید. به نظرم اگر مؤلفههای ادبیات آیینی را از جهت موضوعی منتقدانه و بیغرضانه تحلیل کنیم به دین جدیدی میرسیم بر مبنای مبالغات.
گلخانهای که نظام سیاسی برای نگهداری از شاعران تأسیس کرد، استعدادهای بزرگی را مورد جفا قرار داد
در ادامه جلسه مجری برنامه پرسید، امروزه حکومت بهای خاصی به شاعران آیینی داده و این مفهوم را بارور کرده که شاعران آیینی حکومتی هستند؟ دلیل تغییر ماهیت شعر دینی از آن حالت حماسی به این حالت تغزلگونه چیست؟
کاکایی هم پاسخ داد: فتیلهای که سال 57 درخصوص شبیهسازی وقایع سیاسی با وقایع دینی در همه حوزههای هنری و همچنین در سطح خطابهها و سخنرانیهای رهبران سیاسی روشن شد روزبهروز دارد برجستهتر میشود. ما در آن دوران جوانی نام خیلی از احساساتمان را شهود میگذاشتیم مثلا تجددستیزی که در شعر انقلاب در دهه 60 وجود داشت. نظام حکومتی و مدیران فرهنگی در این جهات بود و امکانات و عرصه و میدان زمانی در اختیارت بود که در این مسیر حرکت میکردی و همین باعث شد برخی شاعران دچار برخی آسیبهای فکری شدند. تجددستیزی در دوران جنگ برجسته شده بود. خیلی از شاعران با مظاهر مدنیت و شهر ستیز داشتند مثل سلمان هراتی و محمدرضا عبدالمکیان، من هم چند مثنوی در این زمینه خطا داریم. این نگاه تشویق میشد و مسیرها به این سمت رفت تا بلوغ عقل متوقف شد و احساس فربه شد و الان شاهد نوعی شعر دینی هستیم که به دنبال جدال فرقهایست به جای بسط اندیشههای ناب دینی. به نوعی جفا در حق این شاعران شد و مرزهایی که نظام سیاسی ایجاد کرد و گلخانههایی که تأسیس و شاعران را در آنها نگهداری کرد، استعدادهای بزرگی را مورد جفا قرار داد؛ شاعران نواندیش بزرگی مثل سیدحسن حسینی و قیصر داشتیم که به آنها جفا شد و از سوی منتقدان یا شاعران مستقل و دگراندیش شاعر حکومتی خوانده شدند. هم نگاه منتقدان قابل نقد است هم مدیریت فرهنگیای که نظام سیاسی ما دنبال میکرد.