خبرگزاری کار ایران

«یاغی» خلاف سینمای جبرگرای ایران سالهای اخیر است

«یاغی» خلاف سینمای جبرگرای ایران سالهای اخیر است
کد خبر : ۱۲۴۶۰۷۲

امیر ابیلی در یادداشتی به نقد و بررسی سریال «یاغی» به کارگردانی محمد کارت پرداخته است.

به گزارش ایلنا، متن یادداشت امیر ابیلی نویسنده و منتقد سینما به شرح زیر است:

پیش از این، در زمان اکران «شنای پروانه» نوشتم که فیلم محمد کارت خلافِ جریان سینمای اجتماعی ایران در بیش از یک دهه‌ی اخیر است. سینمای اجتماعی در ایران، حداقل از نیمه‌ی دهه‌ی هشتاد به این‌سو، «سینمای انفعال» است. سینمای کاراکترهای مجبور که هیچ فاعلیتی از خود ندارند. شخصیت‌هایی گرفتار و اسیر در چنبره‌ی جبر اجتماعی و جغرافیایی. سینمایی که در آن کاراکترها ابژه‌اند و نه سوژه و هیچ شخصیتی قادر به تغییر سرنوشت خود نیست و تنها «نظاره‌گر» تقدیر محتوم خود است.

حالا و پس از تماشای «یاغی» جدی‌تر می‌توان گفت که آن درونمایه در «شنای پروانه» اتفاقی نبوده و «یاغی» هم در همان راستا اثری‌ست خلاف سینمای جبرگرای ایران. «یاغی» مانند مستندها و فیلمِ اول کارت، سینمای حاشیه است نه متن. سینمای جنوب‌شهری‌ها و لات‌ها، که اتفاقا با جزئیات فراوان هم به تصویر کشیده می‌شود، اما نکته‌ی مهم این است که قهرمانِ کارت؛ «جاوید»، نه‌تنها منفعل و نظاره‌گر وضع موجود نیست، بلکه «مبارز» است. اهل جنگیدن و سرشاخ شدن با مشکلات. این همان اکسیری‌ست که سینمای ایران به آن احتیاج دارد؛ فیلم‌هایی خون‌دار و گرم، با قهرمان‌هایی اهل مبارزه با شرایط. کاراکترهایی که تسلیم شرایط محیطی خود نباشند و بخواهند بهتر زندگی کنند. قهرمان‌هایی اهل خطر و ریسک و هزینه دادن.

این سینمای واقعی است. سینمایی که مخاطب نگران سرنوشت قهرمان شود و با هر موفقیت او خودش هم احساس موفقیت کند. سینمایی که امیدوار است اما خنثی و سفارشی نیست. در دل حاشیه‌شهر با همه‌ی مشکلات و خلاف‌هایش می‌گذرد و نقد جدی هم دارد، اما مخاطب را به انفعال و یاس و افسوس دعوت نمی‌کند. و خب کیست که نداند سینمای داستانگوی مخاطب‌پسندِ واقعی فرمولی جز این ندارد؛ قهرمان مشخص، هدف و نیاز مشخص و موانع سر راه. تقابل قهرمان و ضدقهرمان؛ «جاوید» و «اسی قلّک». اما چرا سینمای ایران سالهاست همین فرمول را کنار گذاشته و تصمیم گرفته سال به سال مخاطب بیشتری را از دست بدهد؟ سینمایی که در دهه شصت «جمشید هاشم‌پور» و در دهه هفتاد «فریبرز عرب‌نیا» و «ابوالفضل پورعرب» ی را داشت که عموما قهرمان‌هایی بودند که تن به شرایط نمی‌دانند و علیه جبر و عرف اجتماع عمل می‌کردند و معمولا هم همین طبقات حاشیه و جنوب‌شهری را هم نمایندگی می‌کردند. حتی بعدها فیلم‌های دختر-پسری مانند «آوازقو» و… با حضور ستاره‌های جدید هم نشانی از انفعالی نداشتند که سینمای ایران در دهه نود دچار آن شد.

مسئله این است که در چند سال اخیر وقتی نقدی بر سینمای مایوس و افسرده می‌شود، گمان می‌شود که می‌گوئیم باب هرگونه نقد بسته شود. یا وقتی صحبت از سینمای امید و پیشرفت می‌شود تلقی بدنه‌ی سینمای ایران ساخت فیلم‌هایی سرخوش و خوشحال است که امید بصورت سفارشی در آن تزریق شده. نه، اتفاقا امیدِ واقعی از دل به تصویر کشیدن تلخی و مشکل است که بروز و ظهور می‌یابد. بدون به تصویر کشیدن حاشیه‌شهر و خلاف و دزدی و کاراکترهایی مثل «اسی قلّک» اساسا تلاش قهرمان فیلم برای رهایی بی‌معناست. اساسا پایبندی به سینمای واقعی و سینمای قهرمان‌پرداز خود پایبندی به سینمای امید است. قهرمانی که هدف دارد طبعا امید دارد.

بنابراین «یاغی» بازگشت به مسیر درست است. اثری گرم و سرپا که قهرمانی همدلی‌برانگیز دارد. سریال کارت البته تا قسمت پنجم (نمی‌دانم داستان پس از این چه مسیری را طی خواهد کرد) یک کار مهم دیگر هم کرده است و آن احیای ژانر ورزشی است. ژانری که در همان چند تجربه معدود در سینما و تلویزیون ایران در سالهای مختلف همواره پرمخاطب و موفق بوده و مشخص نیست به چه علت اقبال به آن انقدر در ایران کم است و «یاغی» تا همینجا ثابت کرده که این ژانر چه پتانسیل بالایی برای جذب مخاطب دارد.

البته با وجود تحسین «یاغی» و رویکرد کلی محمد کارت در آثارش؛ چه داستانی چه مستند، نباید ناگفته بماند که «یاغی» در همین پنج قسمت اطناب و حاشیه‌روی زیادی در داستانگویی دارد. دقت کنید که بدنه‌ی اصلی داستان عشق جاوید و ابراست. کهن‌الگوی قدیمی عشق پسر فقیر و دختر از طبقه بالاتر و تلاش برای رسیدن به معشوق. ولی فیلم با داستان شناسنامه و هویت جاوید آغاز می‌شود و ۲-۳ قسمت هم طول می‌کشد (قسمت اول خودش تایم دوقسمت دارد) خُب اگر کل ماجرای شناسنامه را حذف کنیم اتفاقی در داستان اصلی؛ عشق جاوید و ابرا و مخالفت خانواده ابرا و… رخ می‌دهد؟ داستان شناسنامه یک شاخه‌ی فرعی در بدنه‌ی اصلی است اما سریال به غلط با آن شاخه‌ی فرعی آغاز می‌شود. این یک مثال است از اینکه می‌شد این ۵ قسمت (درواقع ۶ قسمت) پخش شده نهایتا ۳-۴ باشد و سریال ریتم بسیار بهتری داشته باشد. به نظر می‌رسد محمد کارت شیفته‌ی ساخت جزئیاتی از روابط جنوب‌شهر و گروه لیان‌شان‌پوست که حضورشان در درام لزومی ندارد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز