دلنوشتهای از یک دانشجو/ شکواییهای از دانشگاه
ما دانشجویانی هستیم که با هزاران انرژی و برنامه برای موفقیت در آیندمان تلاش میکنیم اما وقتی با روندی ملالآور روبهرو میشویم همه چیز را کنار میگذاریم و تبدیل میشویم به افرادی منفعل.
سال آخر دبیرستان را با کوشش برای عبور از سد کنکور و رسیدن به آرزوی دانشگاه میگذرانیم. با کلی انرژی، انتخاب رشته میکنیم و اگر خوش شانس باشیم رشته مورد علاقهمان را قبول میشویم.
اما داستان اصلی دقیقا از مهر ماه یعنی نقطه ورود به دانشگاه آغاز میشود، داستانی عذاب آور و تکراری برای بیشتر دانشجویان. ما با کلی انرژی ترم اول را آغاز میکنیم اما تا به نقطه پایان برسیم انرژیمان تحلیل میرود.
ابتدا فکر میکنیم ترمهای بعد این داستان تکرار نمیشود اما بیخبر از آنکه این روند تا پایان فارغالتحصیلی ادامه دارد. داستان ما داستان آشنایی است، داستان اساتیدی که به وقت تدریس چیزی برای ارائه ندارند و دانشجو را با بهانه کنفرانس و پرسش مسئول تدریس میکنند. اساتیدی که به وقت دانشجو اهمیتی نمیدهند و هروقت بخواهند کلاس را شروع و تمام میکنند. اساتیدی که به راحتی برای کرامت انسانی دانشجویان ارزشی قائل نیستند و به خودشان اجازه تحقیر دانشجو را میدهند. همانها که وقتی در گروه درسی کنار هم مینشینند برای پر کردن تایم کاری خود، دروسی را برای یکدیگر تعیین میکنند که دانشجو ناگزیر به انتخاب بیفایده آنهاست.
هر ترم میگویی از ترم بعد سرفصل درسها احتمالا بهتر میشود اما باز هم هر ترم ناامیدتر میشوی و مجبوری خودت را بیاندازی در چاه آن درسها چراکه اگر آنها را نگذرانی این شانس که درسهای دیگر را جایگزین کنی نداری، درسهایی که با وجود تکراری و غیرکاربردی بودن، اساتید آن هم علاقهای به بیان حرف جدید ندارند و تمام حرفهای تکراری را مجدد بیان میکنند یا از هر دری حرف میزنند جز سخنی مرتبط با درس.
داشت فراموشم میشد تا از شهریه بگویم، پولی که اگر دانشجو شبانه و پردیسی در دانشگاههای دولتی باشی هر ترم باید بپردازی که البته هیچ قاعدهای ندارد چراکه بدون هیچ چارچوبی ممکن است افزایش پیدا کند اما به ازای افزایش آن تغییر مثبتی در شرایط دانشگاه نمیبینی.
از همه اینها بگذری، میرسی به کادر اداری که همیشه طلبکارند و انگار کار اصلیشان هر چیزی است جز انجام کار دانشجو و گویی آخرین کاری است که باید انجام دهند و آنقدر بد برخورد میکنند که پشیمان میشوی که چرا راهت باید به این قسمت بیافتد.
همه اینها را جدای وضعیت انجمن ها و شورای صنفی، خوابگاهها، حراست، پایاننامهها، مسئله جذب و بخشهای دیگر نوشتم و همه آنچه که نوشتم شرح وضعیت یکی از دانشگاههای برتر کشور بود.
در پایان باید بگویم ما دانشجویانی هستیم که با هزاران انرژی و برنامه برای موفقیت در آیندمان تلاش میکنیم اما وقتی با روندی ملالآور روبهرو میشویم همه چیز را کنار میگذاریم و تبدیل میشویم به افرادی منفعل. اگر میخواهید علت زده شدن بسیاری از دانشجویان از ادامه تحصیل و رفتن را متوجه شوید تنها کافی است به پای درد دل دانشجویان بنشینید.
همه اینها را با احترام به تمامی اساتید و کارمندان و عوامل اجرایی که به مسئولیت حقیقی خودشان آگاهند و زحمات بسیاری میکشند، نوشتم.