یادداشتی از سیدمحمود کمال آرا؛
نگاهی بر اتاق فکر در سازمانهای اداره کنندهی جهان
سیدمحمود کمال آرا (زکریا) نویسنده و اندیشه پژوه در یادداشتی نوشت: سطحینگری است اگر کسی گمان کند که احزاب، مجالس و دولتها، فقط عروسکهای روی صحنه هستند و فقط چندنفر سرمایهدار به عنوان کارگردان پشت پرده نشستهاند و به آنها دستور میدهند و آنها نیز اجرا میکنند، بلکه اتاق فکر «سازمان ادارهی جهان» بسیار گستردهتر، پیچدهتر و سریتر از ساز و کارهای ساده و علنی میباشد.
ساده انگارانه است اگر کسی گمان کند که تصمیمگیریهای سیاسی و اقتصادی در امریکا، انگلیس و دول قدرتمند جهان، در روال معمول دیپلماسی و یا در ساختارهای متعارف تشکیلات حکومتی چون مجلس و دولت اخذ شده و سپس جهت اجرا به وزارتخانهها و یا سایر سازمانها و نهادهای ذیربط ابلاغ میگردد. همین طور (هر چند که این مجالس و دولتها هیچ کدام تصمیمگیر نیستند) سطحینگری است اگر کسی گمان کند که احزاب، مجالس و دولتها، فقط عروسکهای روی صحنه هستند و فقط چندنفر سرمایهدار به عنوان کارگردان پشت پرده نشستهاند و به آنها دستور میدهند و آنها نیز اجرا میکنند، بلکه «سازمان ادارهی جهان» بسیار گستردهتر، پیچدهتر و سریتر از ساز و کارهای ساده و علنی میباشد.
ذکر این نکته ضروری است که شیطان بشر را اغوا کرده که فقط وقتی میتواند بر ارادهی خدا غالب آید که بر «زندگی و مرگ» خود و دیگران حاکم گردد. فرعون هم همین فریب را خورد و گفت: «من نیز زنده میکنم و میمیرانم، پس رب و الهی برتر از خود نمیشناسم.» ابر قدرتها نیز بر همین باورند که جهانیان باید به تصمیم و ارادهی آنها زنده بمانند و یا کشته شوند تا در جنگ با خدا پیروز شوند. فراماسون و صهیونیسم بینالملل، بر اساس اغوای شیطان، به این نتیجه رسیدهاند که دست خدا را در تمامی شئون ربوبیت (اداره جهان) بسته است، لذا شعار: [وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ – و یهود گفتند: دست خدا بسته است]، سر میدهند. اما میدانند که مقولهی «زندگی و مرگ» امری طبیعی است و قدرت خدا در آن بیش از رزق و روزی مشهود است، لذا اگر بتوانند به اذهان عمومی القا کنند که حتی مرگ و زندگی در اختیار آنهاست، این سلطه به طور کامل صورت پذیرفته است.
سلطه بر طبیعت و نیز مرگ و زندگی خود و سایر انسانها، همان اغوای بزرگی است که ابلیس بر نوع بشر القا میکند. اما این سلطه به خودی خود محقق نمیگردد و مستلزم در اختیار گرفتن دو عامل مهم «قدرت» و «ثروت» جهانی میباشد. لذا تمامی تلاشها، به تحقق این هدف مهم معطوف شده است. اما، سلطه بر «قدرت و ثروت جهانی» نیز با یک وسوسه و اغوای شیطانی و یا اوامر ملوکانه از رأس هرم فراماسون محقق نمیگردد، بلکه مستلزم ساز و کارهایی است که بتواند زمینه را برای «حکومت جهانی» مساعد و شرایط را برای «تملک بر ثروت جهانی» فراهم آورد. این تصمیمات، سیاستگذاریها، سازماندهیها و برنامهریزیها، همه در «ایلومیناتی» صورت میپذیرد و جهت پیادهسازی در سطح جهان در (بیلدر برگ) طرح و ابلاغ میگردد و از آن پس، سیاستمداران، بانکداران، نظامیان و رسانهها، مأمور اجرا و تحقق آن در کشورهای خود هستند.
سلطه بر «قدرت و ثروت» جهانی، نه با اتکای صرف به نیروی نظامی و جنگ ممکن است و نه با به غارت بردن نفت کشورهای نفت خیز بلکه هر حرکتی باید ابتدا مبتنی بر نوعی جهانبینی باشد و بر فلسفهای استوار گردد و بر آن اساس «بایدها و نبایدها»یش تبیین شده و سپس از توان اجرای آنها نیز برخوردار باشد. لذا دو محور «عقیده و توان»، زیرساخت «سلطه بر قدرت و ثروت» جهانی قلمداد میگردند. از این رو دو ساختار «تشکلهای سری» که جنبهی عقیدتی را پوشش میدهد و نیز «بانکداری و پول» که کنترل ثروت را میسر میسازد، دو بازوی اصلی تشکیلات پنهان ایلومیناتی یا همان سازمان اداره کنندهی جهان محسوب میشوند.
زیرنویس:
تشکلهای سری/ سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی و یا تشکیلاتهای پیچیده، آشکار و پنهان مافیای قدرت و ثروت، هیچ کدام بازوی اصلی و محورهای «تشکلهای سری» نیستند، چراکه آنها فقط مجریاند و تشکلهای سری، فقط و فقط به ساختارهای عقیدتی و فکری تعلق دارد.
فراماسون، تشکیلات و برنامهریزی برترین لژ، لژهای برتر، شوالیه معبد، صدور اوامر ملوکانه، جایگاه تصمیمگیری و در نهایت فلسفه پنهان، ساختار بازوی اول و عقیدتی ایلومیناتی را تشکیل میدهند.
بانکهای مرکزی بینالمللی (امریکا و انگلیس و سوئیس)، بانکهای مرکزی ملی قدرتمند (کشورهای عضو اتحادیه اروپا به ویژه آلمان و فرانسه)، صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، بانکهای بینالمللی مسکن و شهرسازی، بانک جهانی حفاظت از محیط زیست، شرکتهای چند ملیتی و در نهایت سایر منابع اصلی ثروت، بازوی دوم و اقتصادی ایلومیناتی را تشکیل میدهند.
چرا فلسفه پنهان/ ذات انسان بر اساس بدیهیات اولیه عقل و فطرت، عاشق کمال است و با هرگونه انحراف و اعوجاج که منجر به سقوط او میشود مخالف است. و کار شیطان سوق دادن انسان از نور هدایت به ظلمات انحراف، اعوجاج و هلاکت است. لذا انسان عقلاً و فطرتاً با شیطان و شیطان پرستی و تمامی مظاهر آن نه تنها مخالف، بلکه دشمن است.
از این رو ترویج این موضوع، به صورت آشکار و علنی محکوم به شکست است و انسان سلطهی هیچ طاغوتی را نمیپسندد و از جهل و ظلم نیز بیزار است. اما القای زیرساختهای فکری، عقیدتی و فرهنگی، به صورت پنهان و غیرمستقیم، ممکن است و «اغوا» یعنی همین. یعنی زینت دادن انحرافات و جعل بدلیات به جای اصلیها.
جهان امروز سراسر جنگ و خونریزی است. نسل کشیها و تروریسم دولتی بیداد میکند، اما اگر خوب بنگریم، جنگ اصلی، همان جنگ عقیدتی است که از آن به «جنگ نرم» نیز یاد میشود.
جنگ سرد علیه نفوس و جانهاست، اما جنگ نرم فقط به تفکرها، باورها، عقاید و فرهنگها اختصاص دارد و تلفات آن نیز به مراتب سنگینتر، عمیقتر و گستردهتر است.