یک محقق تونسی مطرح کرد؛
زمین هیچگاه از حجت خدا خالی نمیماند/ ویژگیهای حجت خدا در کلام امیرالمومنین (ع)
نشست مجازی «ویژگیهای حجت خدا در کلام امیرالمومنین (ع)» را به مناسبت عید غدیر برگزار شد.
به گزارش ایلنا، مرکز تحقیقات امام علی (ع) پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با همکاری مرکز آموزش عالی قاسم ابنالحسن روز ۶ مرداد ۱۴۰۰، نشست مجازی «ویژگیهای حجت خدا در کلام امیرالمومنین (ع)» را به مناسبت عید غدیر برگزار کرد.
سیدزهیرالمسیلینی (استاد و محقق تونسی) با قرائت این بخش از نهجالبلاغه «قال امیر المومنین علی علیه السلام: «اللَّهُمَّ بَلَی لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ…» (حکمت ۱۴۷نهج البلاغه) گفت: ابتدا بر خود لازم میدانم فرارسیدن عید سعید غدیر خم را خدمت همهی عاشقان مولاالموحیدین و یعسوبالدین حضرت امیرالمونین علیبن ابیطالب را به شما عزیزان و فریختگان حاضر در این ویبینار تبریک و تهنیت عرض کنم و امیدوارم بهحق امیرالمونین همهی مسلمانان مشمول عنایت الهی قرار گرفته باشید.
وی ادامه داد: موضوعی که مقرر بود در این جلسه مطرح شود: «ویژگیهای حجت خدا در کلام امیر المومنین» است که انشاءالله سعی میکنم مطالبی را خدمت عزیزان وسروران گرامی تقدیم کنم اما اجازه بدهید قبل از ورود به اصل بحث سه مقدمه را تقدیم کنم:
مطابق با اعتقادات شیعه که برگرفته از روایات اهل بیت (ع) است همواره باید بر روی زمین، انسانی الهی وجود داشته باشد که بهعنوان حجت خدا بر روی زمین باشد. و زمین هیچگاه از وجود حجت خدا خالی نمیماند. (لو لا الحجه لساخت الارض باهلها) (لو لم یبق فی الأرض إلاّ اثنان لکان أحدهما الحجّة أو الثّانی الحجّة) و مراد از حجت در این روایات امام معصوم است.
فلسفهی وجود حجت خدا، اتمام حجت بر خلق و بستن راه استدلال و بهانهجویی بر آنها دانسته است، قرآن کریم در این فلسفه ارسال رسل نیز میفرماید: «رسلاً مبشّرین و منذرین لئلّا یکون للنّاس علی الله حجّةٌ بعد الرّسل وکان الله عزیزاً حکیم»
حکمت «۱۴۷» نهجالبلاغه که به خطبهی کمیلبن زیاد معروف است و مستند بحث ماست، یکی از سندهای محکم بر لزوم وجود حجت خدا در روی زمین در همهی عصرها تلقی شده است، امام علی (ع) در این حکمت ضمن بیان ضرورت و فلسفهی وجود حجت خدا بر روی زمین به شمارش ویژگیهای معنوی حجت خدا پرداخته است.
بنابراین مضمون حکمت ۱۴۷ بهلحاظ سندیت علاوه بر نهج البلاغه در کتابهای حدیثی شیعه و سنی آمده است و مرحوم شوشتری در کتاب «بهج الصباغه» بر آن ادعای اجماع کرده است و چنین مینویسد: «این سخن امام علی (ع) خطاب به کمیلبن زیاد، در میان اهل سنت و شیعیان متواتر است.
وی تأکید کرد: از اهل سنت میتوان به ابن عبد ربه، ابو هلال عسکری و ابن جوزی نقل کردهاند. در میان عالمان شیعه نیز این حکمت مورد استناد مرحوم کلینی، شیخ صدوق، ابن ابی شعبه حرانی، شیخ مفید و ابن ابی زینب نعمانی نقل کردهاند. در خصوص راوی هم علاوه بر کمیل اشخاص دیگری نیز این حکمت را روایت کردهاند، بنابراین بهلحاظ سندیت معتبر و متواتر است و مورد اجماع فریقین است.
سید زهیرالمسیلینی در مورد مفهوم حجت در لغت و اصطلاح آن شرح داد:
الف) حجت در لغت
واژهی «حجت» در لغت عرب به معنای برهان و چیزی که بهوسیلهی آن پیروزی در مقابل خصم حاصل میشود و در قرآن کریم نیز در چندین جا کلمهی حجه بهمعنای دلیل و برهان آمده است از جمله:
الف) «قل فلله الحجة البالغة» مقصود از حجت در این آیه برهان است،
ب) همچنین در سورهی نساء دربارهی فلسفه بعثت انبیاء میفرماید: «لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل» اما در اصطلاح، «حجّت» در دو معنا به کار رفته است:
الف) حجت عقلی: که عبارت از گزارههایی در دو ساحت عقل نظری و عملیست که عقل بهواسطهی آن حکم میکند
ب) حجت نقلی (شرعی): بهمعنای شخص معینی است که از جانب خدا سخن میگوید و راستی ادعای او در سخن گفتند از جانب خدا برای ما محرز شده است. مانند انبیاء، ائمه و اولیای الهی است.
یکی از شواهد مؤید تقسیم فوق روایتی است که از امام کاظم (ع) به هشام میفرمایند: «یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول»
مراد ما از حجت در این بحث، معنای دوم حجت، یعنی حجت ظاهری است و تحدیدا مراد از حجت در حکمت ۱۴۷ حضرات ائمهی معصومین است. یعنی کسی است که سخن و رفتارش از جانب خداوند، برای مؤمنان حجت است و امیرالمومنین در آغاز حکمت ۱۴۷ یا همان خطبه کمیلابن زیاد میفرماید: «اللَّهُمَّ بَلَی لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ، إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً، و إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ و بَیِّنَاتُهُ» سپس به شمارش ویژگیهای ظاهری و معنوی میپردازد:
مهمترین ویژگیهای حجت خدا در کلام امیرالمومنین
اول: از لحاظ عدد محدود هستند: در حکمت ۱۴۷ نهج البلاغه صریح عبارت امیرالمؤمنین علیهالسلام بر این است که حجج الهی افراد محدودی هستند میفرمود: «أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً» بنابراین واژهی «الْأَقَلُّونَ عَدَداً» در حکمت ۱۴۷ همانگونه که بهواسطهی «عَدَداً» تأکید شده است، ناظر به تعداد و کمیت آنهاست نه به کیفیت و حالات درونی آنها.
در قرآن کریم نیز هیچگاه کمیت و کثرت عددی ملاک حقانیت حقانیت شمارده نشده است، بلکه بیشتر به کیفیت توجه شده است، بهعنوان مثال:
۱) در سورهی کهف «وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَداً» بنابراین تعداد مال و فرزند در برابر اعتقاد به خدا و پرستش او مهم تلقی نشده است.
۲) در سورهی جن «حَتَّیٰ إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَأَقَلُّ عَدَدًا»
۳) امام حسین (ع) در دعای عرفه: «ما ذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ؟! و ما الَّذی فَقَدَ مَنْ وَجَدَک»
۴) در سورهی زخرف: ۷۸ «لَقَدْ جِئْنَاکُمْ بِالْحَقِّ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ»
۵)سورهی سبآ: ۱۳ «وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ»
۶)علیابن ابی طالب: «لا تستوحشوا طریق الحق لقلة سالکیه»
دوم: از جهت کیفیت دارای جایگاه عظیم نزد خدا هستند: از منظر امیرالمومنین علیهالسلام گرچه حجج خدا عددشان اندک است، اما نزد خداوند از منزلتی بسیار بزرگ برخوردارند «وَالْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً» قدر ومنزلتشان نزد خداوند بسیار بزرگ است.
در روایتی امیرالمؤمنین علی (ع) معیار شناخت منزلت انسان نزد خدا را چنین معرفی میکند: «مَن أَرادَ مِنکم أَن یعَلَمَ کیفَ مَنزِلَته عِندَ اللَّه فَلینظُر کیفَ مَنزِلَةُ اللَّهِ مِنه عِندَ الذُنُوب»
سوم: حافظ دین خدا هستند: سومین ویژگی از ویژگیهای حجت خدا حفظ دین است (حافظ دین) میفرماید: «یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ حَتَّی یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یَزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ»
توضیح: یکی از مهمترین تفاوتها در نگاه شیعه به مقام امامت با نگاه اهل سنت حفظ دین توسط امام است، از نظر اهل سنت حفظ دین وظیفهی امام نیست بلکه امام یک مجری توانمند و سیاستمدار است و حفظ دین از وظایف عالمان دین است و حتی بنابر دیدگاه برخی فرقهها امام لازم نیست متخصص در دین باشد و اگر موردی پیدا شد میتواند از عالمان دین استفتاء و وفق نظر آنها عمل کند، اما از نظر شیعه یکی از مهمترین وظایف امام بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) تفسیر دین وحفظ دین است، و این وظیفه برای او محفوظ است خواه برای ادارهی امور سیاسی و اجتماعی انتخاب شد، خواه انتخاب نشد (لذا میبینیم امام علی (ع) در خلافت خلفا هرگاه احساس خطر نسبت به دین کرد وارد شد و مشورت داد و مشکل را به گونهای حل کرد) بنابراین امامت از نظر شیعه ولایت لایههای دارد که پایینترین لایهی آن نقش سیاسی و اجتماعی است، اما در کنار این ولایت، نقش تشریعی و تکوینی نیز دارد لذا، امام چه انتخاب شود چه انتخاب نشود، امام است و نقش و وظایف خود را انجام میدهد. به عبارت دیگر وظایف پیامبر اکرم بهعنوان رسول و صاحب رسالت بر دو نوع است:
۱) برخی از وظایف و نقشهای پیامبر (ص) با رحلت او منقطع میشوند و نیاز به ادامه ندارند، مانند: دریافت و ابلاغ وحی یا پیامآوری از خداوند برای راهنمایی و هدایت بشر.
۲) برخی از وظایف نیاز به ادامه دارند و اگر منقطع شوند، خود رسالت زیر سؤال میرود و به حکمت خداوند لطمه وارد میشود و قطع آن حکیمانه نیست، مانند:
1. تفسیر و تبیین وحی الهی
2. بیان و توضیح احکام موضوعات جدید در حوزه ی وظایف و احکام فردی و اجتماعی مسلمانان
3. پاسخگویی به شبهات مخالفین اسلام و ردّ اعتراضات آنان به حقانیت آیین اسلام
4. محافظت و پاسداری از کیان آموزههای دینی و جلوگیری از وقوع تحریف و بدعت در آنها
5. داوری و قضاوت در اختلافات و نزاعهای بین مسلمین و تطبیق و اجرای حدود و قوانین کلی الهی
6. حکومتداری و ریاست بر عامهی مردم در همهی مسائل اجتماعی و سیاسی
بنابراین شیعه امامیه معتقد است که تمام وظایف پیامبر اکرم (ص) به استثنای دریافت وحی بعد از وفات پیامبر به امام معصوم واگذار میشود از جمله حفظ دین از تحریف و تغییر است. اما اهل سنت این وظیفه علما میدانند نه وظیفه امام، از نظر شیعه وجود امام مانع از اختلاف در دین است البته به شرط اینکه به امام مراجعه کنند و دینشان را از او بپرسند لذا، امیرالمؤمنین علی (ع) در خطبهی ۸۸ تعجب میکند و افسوس میخورد که چگونه با وجود حجت باز مردم در دین خودشان اختلاف میکنند و میگوید: «فیا عجبا! و مالی لا اعجب من خطأ هذه الفرق علی اختلاف حججها فی دینها، لایقتصّون اثر نبیٍ و لا یقتدون بعمل وصیّ ولا یؤمنون بغیبٍ و لا یعفّون عن عیبٍ».
او عامل اختلاف آنها را سه امر میداند: (حضرت اختلاف در دین را در سه عامل مهم میداند):
۱ مراجعه نکردن به پیامبران و جانشینان آنان
۲ ایمان نداشتن به غیب
۳ از فعل عیب پرهیز نکردن
او در ادامهی همین خطبه، افرادی را که با وجود حجت خدا باز به اختلاف در دین دامن میزنند دو دسته میداند:
۱ دستهای که دین را نپذیرفتند و در مشکلات تنها به عقل خود تکیه دارند (روشن فکر) که عقل نیز نمیتواند پاسخگوی کاملی برای آنها باشد
۲ دستهای دیگر دین را پذیرفتند ولی به دستورات حجت خدا عمل نکردند که اینان نیز در مبهمات گرفتارند، زیرا برای انتخاب درست در موارد اختلافی نیازمند حجت هستند و چون به دستورات او عمل نمیکنند سرگردان میمانند
چهارم: دارای علم لدنی وغیر اکتسابیاند: علم آنها علم الهی است نه اکتسابی، حضرت علی (ع) در توصیف علم آنها میفرماید: «هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَی حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ» مرحوم علامه مجلسی در تفسیر این جمله مینویسد: «تعبیر به هجوم در اینجا اشاره به این است که خداوند «علم لدنّی» را نسبت به حقائق اشیا دفعتاً به آنها تعلیم داده و حجابها و پردهها را کنار زده و حقایق را بر آنها مکشوف ساخته است یعنی علم و دانش و بصیرت و بینش یکباره رو به ایشان میآورد».
در روایتی که هم اهل سنت وهم شیعه نقل کردند حضرت علی (ع) میفرماید: «انَّ رَسُولَ اَللَّهِ ص عَلَّمَنِی أَلْفَ بَابٍ مِنَ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ وَ مِمَّا کَانَ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ کُلُّ بَابٍ مِنْهَا یَفْتَحُ أَلْفَ بَابٍ فَذَلِکَ أَلْفُ أَلْفِ بَابٍ حَتَّی عَلِمْتُ عِلْمَ اَلْمَنَایَا وَ اَلْبَلاَیَا وَ فَصْلَ اَلْخِطابِ».
غزالی در رسالهی «العلم اللدنی» این روایت را نقل میکند و ضمن تأیید صحت آن میگوید: «اگر این علوم را بخواهیم با تعلیم و تعلّم متعارف مقایسه کنیم، امکان ندارد. چگونه میشود یک میلیون باب علم را در لحظات کوتاهی تعلیم داد؟ این تعلیم و تعلّم بهنحو متعارف و معمولی نیست» لذا، در ادامه میگوید: «این گستردگی و گشایش در علم، به صرف تعلیم و تعلّم حاصل نمیشود، بلکه این افاضه امری آسمانی و الهی و لدنّی (یعنی از جانب درگاه خداوند متعال) است».
پنجم: تحمل سختیها در راه خدا؛ امیرالمومنین در ادامهی توصیف حجت خدا به ویژگی دیگری از ویژگیهای حجج الهی اشاره میکند و میفرماید: «وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ» بنابراین انسانهای ناز پرورده هرگز نخواهند توانست تحمل سختیها و فداکاریهای حجج الهی را در امر دین درک کنند، زیرا آنها جز دنیا و مواهب آن، چیزی را نمیبینند، در حالیکه حجتهای الهی بهواسطهی اینکه حقیقت عالم را به وضوح دریافتند، بهآسانی این سختیها را تحمل میکنند. (نقل از امیرالمؤمنین «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً»).
لذا در ادامه میفرماید: «وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَی» از نظر جسمی در این دنیا و در میان انسانهای دیگر هستند، ولی روحشان همنشین با ارواح اولیا و انبیای پیشین و فرشتگان مقرب است، بههمین دلیل دنیا در نظرشان بیارزش و بالاترین ارزش برای آنها جلب رضای پروردگارشان است.
ششم: به مقام «خلیفهالله» نائل شدند؛ «أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَی دِینِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَی رُؤْیَتِهِمْ»! کسی که مستجمع ویژگیهای فوق باشد به مقام خلافت الهی میرسد و حجت خدا بر خلق میشود.
خلیفه و مشتقات آن در قرآن کریم در دو معنای عام وخاص به کار رفته است:
معنای عام: استخلاف انسان از انسان (هم خلیفه و هم مستخلف عنه انسان است) این آیات مکرر در قرآن کریم در مواردی که انسانها بهجای یکدیگر به کار رفتهاند و بدون استثناء تمام آیاتی که مسئلهی استخلاف و جانشینی انسان از انسان را مطرح میکنند، در سیاقی از آیات واقع شده که صحبت از هلاکت اقوام گذشته (مستخلَف عنه) است:
۱ یونس: ۱۳۱۴ «وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلَائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ»
۲ انعام: ۱۶۵: «وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ ۗ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»
۲ معنای خاص: خلیفهی انسان و مستخلف عنه الله است، خلافت در این ایات جعل الهی است و شأنی از شئول الهی معرفی شده است.
۱) وَ إِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الأَرضِ خَلِیفَةً…﴾ (بقره/۳۰).
۲) ﴿وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأَرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم﴾ (نور/۵۵).
۳) «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلناکَ خَلِیفَةً فِی الأَرضِ فَاحکُم بَینَ النَّاسِ بِالحَقِّ» (ص/۲۶).
بنابراین خلیفه باید توسط مستخلف عنه تعیین شود، زیرا «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» دال است که وصف دائمی است، پس همواره مجعولی آن چنان باید زیرا «جاعل» دال بر استمرار است چنانکه کلمه «انی» دال بر اینکه جز حق تعالی هیچکس حق تعیین خلیفه ندارد، . لذا فرمود: «اللهم بلی لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا»
سید زهیرالمسیلینی در جمعبندی سخنانش شرح داد:
اول: این حکمت یکی از سندهای محکمی بر لزوم وجود حجت در میان خلق تلقی شده است، بنابراین زمین هیچگاه از حجت خدا خالی نمیماند.
دوم: مراد از حجت خدا در حکمت ۱۴۷ حجت نقلی است نه حجت عقلی است، یعنی انسان کاملی است که مستجمع جمیع کمالات معنوی است که مصداق اتم آن پیامبر (ص) و ائمهی اطهار هستند.
سوم: وجود حجت خدا ضرورتی ندارد که همیشه در دسترس خلق باشد بلکه گاهی اقتضا میکند خائف و مغمور باشد که با وظیفهی اصلی آن منافات ندارد.
چهارم: راه حل اختلاف موجود بین فرق اسلامی از دیدگاه امیرالمؤمنین عمل به دستورات حجت خدا است.
پنجم: مهمترین ویژگی حجت خدا عبارتند از:
از لحاظ عدد محدود هستند
از جهت کیفیت دارای جایگاه عظیم نزد خدا هستند
حافظ دین خدا هستند
دارای علم لدنی و غیر اکتسابیاند
سختیها را در راه خدا تحمل میکنند
به مقام «خلیفة الله» نائل شدند
و الحمد لله رب العالمین…