حضور منتقدان در صنعت نشر ضروری است/ نویسندگان کدام گروه از مخاطبان را ترجیح میدهند؟
یک نویسنده کانادایی معتقد است، منتقدان یکی از ضروریاتهای صنعت نشر هستند و تاثیر بسزایی در خلق یک اثر دارند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، «شیلا هتی» یک نویسنده کانادایی است. او باور دارد، نویسندگان، چند نویسنده دیگر را به عنوان نخستین مطالعهکننده آثار خود انتخاب میکنند که در واقع پیشنویس یک اثر را میخوانند و در پیشبرد آن نقش دارند. این نویسنده در گزارشی به تاثیر نقش خوانندگان منتخب نویسنده در تولید اثر ادبی پرداخته است. متن ترجمه این گزارش را در ادامه میخوانید:
مدتی پیش، آخرین پیشنویسهای فصل اول از یک رمان که توسط دوستم به رشته تحریر درآمده، میخواندم. پیش از آشنایی ما با یکدیگر، نقدی درباره کتاب قبلی او در «لاندن ریوییو آو بوکز» منتشر کردم. هشت سال از زمان نگارش این نقد میگذرد و دوستی ما از همان زمان شکل گرفت. اگرچه این امکان وجود دارد که کارهایمان به صورت خوب یا بد پیش برود اما از روند پیشروی آثار یکدیگر اطلاع کسب میکنیم.
روند پیشروی آثار نویسندگان از علایق همیشگی من محسوب میشود زیرا به وسیله آن میتوانم از نقاط مشترک اصلاع کسب کنیم: لحظات شادی و به دنبال آن لحظات ناامیدی است. به طور قطع، این احساسات هیچ اطلاعاتی درباره خوب بودن کتاب در اختیار مخاطبان قرار نمیدهد.
من از او پرسیدم، آیا میتوانم مطالب جدیدش را بخوانم، زیرا کنجکاو بودم و تصور میکردم میتوانم به او کمک کنم. احساس کردم ممکن است به یک خواننده جدید احتیاج داشته باشد. او فصول مختلف کتاب را برای من ارسال کرد و من نظرات خودم را در یک نامهای طولانی خطاب به او نوشتم. نظراتی که در ذهن من شکل گرفته بود، در متن کتاب این نویسنده آورده شده است. من هم به عنوان یک نویسنده، پیشنویس کتاب جدید خود را برای دو نفر از دوستانم ارسال کردم و در انتظار اظهار نظر آنان هستم. این احتمال وجود دارد که کتاب از منظر آنها خوب یا بد باشد. همچنین ممکن است کتاب معنادار یا از معنا تهی باشد.
مادامیکه در حال نگارش یک کتاب هستیم، خواندن آن توسط چند نفر همواره اهمیت دارد. در چنین شرایط یک نفر نمیتواند بیش از حد نظرات خود را بر نویسنده اعمال کند. اگر آن شخص از کتاب متنفر باشد در آن صورت چه کاری خواهید کرد؟ آیا شما تمامی آن موارد را باور خواهید کرد؟ آیا شما چنین اعمال نظرهایی را دوست خواهید داشت؟ بهتر است، نویسندگان پیشنویس آثار خود را برای دو، سه یا چهار خواننده ارسال کنند تا از نظرات مختلف استفاده کنند.
دوستانی که پیشنویس کتابهایم را میخوانند، از دیدگاه من عزیزترین خوانندگانم هستند. احساس میکنم، حساسیت آنها نسبت به هر منتقد یا خواننده دیگری بیشتر است زیرا آنها میدانند که باید درباره کتاب با من صحبت کنند و از من به عنوان نویسنده حمایت کنند. نویسنده میداند که کتاب برای آنها اهمیت دارد. برعکس همین موضوع نیز صادق است: من هنگامی که پیشنویس آثار دوستانم را میخوانم، دقیقتر، نکتهبینتر و روشنفکرتر میشوم. من باید بخشی از ذهن نویسندگان شوم، ذهن خودم را با ذهن آنها منطبق کنم - بنابراین نمیتوانم با تمام ترجیحات و خواستههای گذرای خودم، به این مضوع ورود کنم.
تصور میکنم، اینکه نویسندگان کارهای ناتمام خود را با یکدیگر به اشتراک میگذارند برای افراد غیر نویسنده باورپذیر نیست. امور بسیاری در ارتباط نویسندگان با یکدیگر انجام میشود: کار پشتیبانی اخلاقی، پاسخگویی به استانداردهای بسیار بالای نویسندگان همکارم و نوشتن با شناختی که افرادی که میشناسم و برای آنها احترام قائلم. آن را در دست خود دارند این احساس ترسناکتری نسبت به تصور شخصی است که هرگز با خواندنش ملاقات نکرده اید.
قبل از اینکه آنها نظر خودشان درباره اثر را بازگو کنند، تخیل آنها درباره کتاب را میتوانم تصور کنم. غالباً یک دوست حتی نیازی به خواندن آن ندارد تا من بتوانم نظر آنها را مفید بدانم. غالباً، وقتی آن را برای نویسنده دیگری میفرستم، ناگهان میتوانم کتاب را آنطور که به نظرشان میرسد، تصور کنم. من میتوانم همه اشکال نادرست آن را ببینم، جایی که شکست میخورد، جایی که موفق میشود، تمامی این موارد باعث میشود من احساس غرور کنم یا شرمنده شوم.
بیشتر اوقات، حتی پیش از آنکه دوست گیرنده پیشنویس فرصت کند متن را باز کند، برای او مینویسم: «این را نخوانید! تمام نشده!». ارسال بهخودیخود کافی است. این عملکرد این فرصت را در اختیار من قرار میدهد تا از خوب یا بد بودن کتاب آگاهی کسب کنم. این کار همچنین سبب نگرشی تازه در من میشود و برای انجام کار چندین هفته انرژی دارم.
خوانندهای که نسخه نهایی کتاب را میخواند، قالبی در ذهن او شکل گرفته است و مواردی را تکرار میکند. آیا در حال حاضر تمایل به خواندن چنین کتابی دارم؟ اگر او به خواندن کتابی علاقمند نباشد، دست از خواندن آن میکشد. من هیچ تعهدی نسبت به خواندن کتابهایی که از کتابفروشی تهیه میکنم، ندارم. اینطور میتوان گفت، کتاب منتشر شده دیگر مرده است. کتاب اهمیتی نمیدهد که مورد توجه مخاطب قرار گیرد، چون نسخه نهایی در دسترس است و امکان تغییر وجود ندارد.
من در برابر نویسندهای که او را نمیشناسم، خود را مسئول نمیدانم، بیشتر تمایلی خودخواهانه دارم یعنی ترجیح میدهم فقط از خواندن کتاب لذت ببرم. هنگامی که پیشنویس اثر نویسندهای را میخوانم، نهایت تلاش خود را میکنم تا یک اثر را با فداکاری تمام عیار بخوانم. در این شرایط، لذت بردن مطرح نیست، من باید تلاش کنم تا پیشنویسی که در مرحله رشد قرار دارد به ثمر بنیشیند.
من باید با صراحت کامل بخوانم و نسبت به هدف نویسنده حساس باشم. هیچ ضرورتی وجود ندارد تا آن اثر منطبق با سلیقه من باشد. سلیقه شخصی در این میان رنگ میبازد، پس باید تلاش کنم تا نویسنده را هدف نهایی اندیشهاش برسانم.
ما باور داریم، هنر تنها به وسیله هنرمند ساخته میشود. تجربه شخصی من نشان داده است، هنر در میان گروهی از هنرمندان متبلور میشود، افرادی که برای اثرگذاری انتخاب میشوند، نقش بزرگی در خلق اثر دارند. این افراد که اولین مخاطبان یک اثر هستند، مخاطبان برگزیده نویسنده محسوب میشوند. اگر کتاب خوشایند آنها نباشد، احساس میشود که توانایی اقناع دیگر مخاطبان را ندارد. تنها نویسندگان نیستند که از این روش بهره میگیرند بلکه دیگر مخاطبان نیز از آن استفاده میکنند.
منتقدان یکی از ضروریات صنعت نشر هستند. از دیدگاه تئوری نیز خوانندگان یکی از ارکانهای اصلی به حساب میآیند زیرا کتابها برای آنها نگاشته میشود. نویسندگان، کتابهای خود را با هزاران بیم و امید به بازار عرضه میکنند اما هیچ کتابی برای نویسندگان ناشناخته نیست. در چنین شرایطی، هنر تنها برای دیگر هنرمندان و برای به درک و حساسیت آنها ساخته میشود. آنها روشنفکرترین مخاطبان یک هنرمند محسوب میشوند. هنرمندان میدانند که هنر میتواند در قالب اشکال مختلفی بروز کند. چه کسی بیش از یک نویسنده به کار رماننویسی دیگری اهمیت میدهد؟ چه کسی به جز یک نقاش به آثار نقاشی دیگر توجه میکند؟
هنر در ارتباط میان هنرمند و خوانندگان اولیه که منتخب او خستند، شکل میگیرد. چنین فضای دوستانه تنها با هدف پاسخ دادن به سوالهای هنرمندان شکل میگیرد. چنین اقدماتی ماهیت اقتصادی ندارد و با هدف کمک به هم صنفیها تشکیل شده است. تنها نگرانیهای جمعی مطرح است که هذف خاصی را دنبال میکنند.
هیچگاه درباره خوانندگانی که پیشنویسهای یک داستان را میخوانند، سخنی به میان نمیآید. این در شرایطی است که آنها مهمترین خوانندگان هستند. من هرگز هنگام خواندن کتاب اهمیت بیشتری نسبت به مطالعه پیشنویس دوست خود احساس نمیکنم، و بسیار لذت بخشی است که فکر میکنم خواندن من کتاب را تغییر میدهد.